[۲۹ شهریور ۱۳۶۶]
نیوشا فرهی, شاعر، نویسنده، مدیر خانهی کتاب لسآنجلس و از سمپاتهای سازمان چریکهای فدایی خلق ایران (اقلیت) در اعتراض به حضور علی خامنهای در نیویورک، خود را به آتش کشید و جان باخت.
نیوشا فرهی در «ماه خون» ۱۳۶۰، مجلهء “ایرانشهر” شمارهی ۲۸, در مقدمهی ترجمهی شعر «همهچیز یا هیچچیز، همهمان یا هیچ کداممان» از برتولت برشت نوشت:
«قهرمانترین قهرمانان و شجاعترین شجاعان آن رزمندگانی هستند که هیچگاه نامشان جایی نیست، با آغوش باز و مملو از تواضع به استقبال شهادت میروند، در نبردهای “ظاهرا کوچک” خیابانی به خاک میافتند و اجسادشان شناسایی نشده در گورهای ناشناخته مدفون میگردد، در میدانهای اعدام به گونهای “ظاهرا عادی” معدوم میگردند.
اما حتی در واپسین لحظات نام خود را به جلادشان نمیگویند و اثری از ایشان حتی در “لیست اعدام شدگان…“هم نیست، در شورشهای کارگری “ظاهرا تصادفی” مغزشان متلاشی می شود و بزرگترین “افتخاری” که نصیبشان میگردد عنوان ” رفیق شهید کارگر…” است ولی باز در شورشها و اعتصابها و تظاهرات شرکت میجویند، آری این رزمندگان به خود نارنجک میبندند و به قلب دشمن میزنند.
هرگز تسلیم نمیشوند و در پایان هر نبرد نافرجام_ که به هر حال نوید روز پیروزی را به همراه دارد_ با بمب دستی، دینامیت و قرص سیانور خود را با قاطعیت و ایمان از میان بر میدارند.
اینان چه «فدایی» باشند چه «مجاهد» و یا «وحدتی» و یا حتی کارگر سادهیی که هوادار هیچ سازمانی هم نیست، فرق نمی کند، حقیقی ترین، زنده ترین و دلاورترین انسانها هستند.
قطعه زیر را به یاد این شهدای بی نام و نشان، که با هویت ترین فرزندان این عصرند، ترجمه کردهام».
⚪️ در طول سالیان گذشته، حاکمیت جمهوری اسلامی با تکیه بر فریب خوردگی نیوشا فرهی و پروندهسازیهایی با اعلام وخامت روحی و افسردگی شدید، اعتراض وی را نه سیاسی که حرکت کور سازمانی جلوه دادند!
#روزنامهی_کیهان در تاریخ ۲۱ شهریور سال جاری جهت انکار ماهیت وجودی و اعتراض #سحر_خدایاری (دختر آبی) به تنظیم موهوماتی مسبوق به سابقه، ذیل بیمار نامیدن نیوشا فرهی و سحرخدایاری پرداخت. وقاحتی که تنها با مخرج مشترک «خودسوزی» و «افسردگی» به انکار هویت فرد و اساس اعتراض هر دو نفر پرداخت. گونهای متناقض از وارونهسازی و ذوب شدگی در گفتمان تثبیت جمهوری اسلامی که برای حفظ آن، تاریخ و زمان حاضر را نیز جعل و مصادره به مفهوم مظلومانگاری حکومت میکند.
به مناسبت سالروز خودسوزی اعتراضآمیز نیوشا فرهی، شعر برتولت برشت و ترجمهی ارزشمند آن را به خود او تقدیم خواهیم کرد.
برای او که در اعتراض به ارتجاع تثبیت شده به خاک افتاد:
برده! کیست انکه رهایت خواهد ساخت؟
آنها در اعماق تاریکیها غوطه ورند،
همرزم، اینها فقط تو را میبینند،
اینها تنها ندبههایت را میشنوند،
تنها بردگانند که توان رها ساختنت را دارند رفیق.
همه چیز یا هیچ چیز، همه مان یا هیچکداممان.
یکی تنها سرنوشتش بهتر نتواند شد.
یا اسلحه یا کند و زنجیر.
همه چیز یا هیچ چیز، همه مان یا هیچکداممان.
_ گرسنه ! کیست آنکه قوتت خواهد داد؟
اگر نان است آنچه که تقسیم خواهی کرد،
با ما باش که ما نیز گرسنه ایم،
با ما باش و بگذار ما رهنمودت باشیم،
تنها مردان گرسنهاند که توان قوت دادنت را دارند.
همه چیز یا هیچ چیز، همه مان یا هیچکداممان.
یکی تنها سرنوشتش بهتر نتواند شد.
یا اسلحه یا کند و زنجیر.
همه چیز یا هیچ چیز، همه مان یا هیچکداممان.
از پا افتاده ! کیست آنکه انتقامت را خواهد ستاند؟
تو، آنکه ضربهها بر او فرود میآید،
که ندای برادران زخمیاش را میشنود.
ناتوانی به ما نیرو میبخشد تا به تو وامش دهیم.
همرزم، بیا، ما انتقامت را خواهیم ستاند
همه چیز یا هیچ چیز، همه مان یا هیچکداممان.
یکی تنها سرنوشتش بهتر نتواند شد.
یا اسلحه یا کند و زنجیر.
همه چیز یا هیچ چیز، همه مان یا هیچکداممان.
_ درمانده ! کیست آنکه جرات خواهد کرد؟
آنکه دیگر تاب نتواند آورد
که میشمارد ضرباتی که تجهیز میکند روحش را
که از ره نیاز و اندوه آموخته که وقتش رسیده
و ضربه را امروز میزند نه فردا
همه چیز یا هیچ چیز، همه مان یا هیچکداممان.
یکی تنها سرنوشتش بهتر نتواند شد.
یا اسلحه یا کند و زنجیر.
همه چیز یا هیچ چیز، همه مان یا هیچکداممان
« متن از گروه نویسندگان #سرخط »
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.