پیشنوشت ۱: این ترجمهی یکی از اپیزودهای مجموعهای است که در لبنان و به همت بخش خاورمیانهای بنیاد هاینریش بل چاپ شده است! اسم کتاب به لبنانی است و بهترین ترجمهای که از آن پیدا کردم همین است که به عنوان تیتر نوشتم. کتاب در سال ۲۰۰۹ و در بیروت منتشر شده است. نوشتهها اسم نویسنده ندارند.
پیشنوشت ۲: فکر میکنم اینکه انسان به خاطر جنسیت، نژاد، گرایش جنسی یا چیزهایی از این دست مورد تبعیض، خشونت یا خصومت قرار بگیرد دردناکترین واقعیت زندگی انسانهاست، این ترجمهی کوچک ادای دینی است به سهم خودم به جامعهی همجنسگرایان.
«لزبین» کلمهایست که به گوشم بسیار زشت و زننده میآید. به خصوص وقتی ورژن لبنانی آن را میشنوم دندانهایم را روی هم فشار میدهم. نمیدانم که مشکل من با این کلمه است یا با تصویری که خواه ناخواه با آوردن این کلمه در ذهن مردم میآید تصویری که ترسناک و چندشآور است. من فهمیدم که مردم یک تصویر خاص یا معنی مشخص را به یک کلمه ضمیمه میکنند، برای همین وقتی میگویند «لزبین» این برایشان معادل یک تصویر ثابت و یگانه است. و به همین دلیل نمیتوانند تصور کنند که همین کلمهی لزبین چه آدمهای متفاوت و گوناگونی را نمایندگی میکند. مثلا برای مادر من «لزبین» یک معنی بیشتر ندارد: زنانی که لباس مردانه میپوشند و تازه نه لباس مردانهی شیک، تمیز و جذاب بلکه لباسهای بیقوارهی مردهای میانسال، از نظر او لزبینها لحن پرخاشگر و زبانی آلوده دارند و دائم در خیابان با مردم دعوا میکنند. حالا میفهمید که چرا نمیتوانم خودم را «لزبین» بخوانم. بیشتر ترجیح میدهم خودم را یک زن «گی» معرفی کنم، کلمهی «گی» مثبتتر است انگار که با خودش شادی و آزادی را دارد. همیشه از اینکه زنانِ گی اصرار دارند خودشان را «لزبین» معرفی کنند، عصبانی میشوم.
این روزها خیلی بیشتر در رسانهها از همجنسگراها میشنویم، البته رسانههای غربی بیشتر از رسانههای لبنانی. ما هنوز هم قسمتهای قدیمی «ویل و گریس» و «فرندز» را میبینم. در اخبار میبینیم که الن دیگنرز با دوست دخترش ازدواج میکند، لیندسی لوهان با دوست دخترِ جدیدش نشسته یا با دیدن الیسا اتریج که موقع رفتن بر روی استیج اسکار دوست دخترش را میبوسد از خوشحالی فریاد میکشیم. این آدمهای مشهور زندگی روزانهی ما را به رسانهها میآورند. با اینحال هنوز هم در رسانههای عربی و لبنانی همهی ترجمههای همجنسگرایی تنها یک چیز است: انحراف!
چطور ممکن است یک جامعه بتواند همجنسگرایی را به عنوان موضوعی کاملا طبیعی بپذیرد در حالی که روز و شب اسکرینهای تلویزیونی آن را انحراف میخوانند. انحراف عموما به معنای تبعیت نکردن از یک قانون است اما در این مورد به معنای تهاجم به این قوانین فهمیده میشود. میخواهید بدانید وقتی این کلمه را میشنوم چه تصویری در ذهنم میآید؟ مردی میانسال با لباسهایی زننده و رفتاری مشمئزکننده که توی خیابان تف میاندازد! این ترجمهی تصویریِ این لغت برای من است و میدانم که بیشتر مردم هم همین تصویر را از این اصطلاح که در مورد همجنسگرایان به کار میرود دارند. اما من به عنوان یک «منحرف» آنطور که در رسانهها تبلیغ میشود با این تصویر بسیار متفاوتم. من هم دختری بسیار معمولی هستم! با یک تیشرت و شلوار جین معمولی همانطور که همهی هم سن و سالهایم در کوچه و خیابانهای بیروت راه میروند. عاشق دخترانی میشوم از هم سن و سالهایم که جذاب و مهربان هستند و با شور و حرارت در مورد کتابهایی که خواندهاند یا فیلمهایی که دیدهاند حرف میزنند. وقتی به کسی علاقمند میشوم خجالتی و هیجانزده و کمی هم عصبی میشوم. وقتی در مورد کسی فانتزی دارم قرمز میشوم! همیشه وقتی با کسی قرار دارم رفتارهای خامی میکنم و هرگز اولین حرکت برای دوستی از من نیست! برای مرزها و باورهای زنان احترام زیادی قائلم. میبینید من هیچ ربطی به یک «منحرفِ» ترسناک ندارم. من هم دخترِ بیست و چند سالهای هستم که به دنبال عشق و همدلی میگردد. ولی وقتی مردم من را به عنوان یک «لزبین» میبینند، همان هیولای منحرف را تصور میکنند نه چیزی که واقعا هستم.
میدانید قسمت جالب ماجرا کجاست؟ اینکه من هم مثل بقیهی مردم ترسهای درونی شدهای از کلمهی «لزبین» دارم وقتی آن را از کس دیگری میشنوم، احساس بدی دارم! بله میدانم که این برای زنی که خودش کاملا یک «لزبین» محسوب میشود بسیار عجیب است ولی واقعیت دارد. میخواهم بگویم این از قدرتِ معنایی است که به یک کلمه ضمیمه شده است، آن معنا از راههای عجیب و غریبی وارد ذهن میشود و همانجا میماند. باور کنید که من یکی از افراد بدون پیشداوری هستم که ممکن است به ندرت در زندگی ببینید اما وقتی از کسی میشنوم که گروهی از لزبینها جایی دور هم جمع شدهاند تا از هم حمایت کنند ترجمهاش در ذهنم میشود این: عدهای منحرف دور هم جمع شدهاند تا کارهای شرمآوری بکنند! احمقانه و مسخره است، میدانم! من همهی تلاشم را میکنم تا این مفهوم و برداشت را از ذهنم پاک کنم و معنایی جدید جایگزین کنم، همان چیزی که هستم و خواهم بود اما باور کنید که بعضی وقتها خیلی سخت میشود! برای همین بله! من میفهمم اگر در اولین برخورد با کلمهی «لزبین» حال بدی به شما دست بدهد!
همهی اینها را گفتم که بگویم یکی از مهمترین وظایفِ ما به عنوان جامعهی لزبینها این است که دوباره درمورد این ترمها و لغات فکر کنیم، تلاش کنیم تا مفاهیمی که به آنها در فرهنگ عربی و لبنانی ضمیمه شده است را دگرگون کنیم. باید تصویرهای جایگزین و لغتهای بهتر پیشنهاد کنیم و این تلاش نباید منحصر به مفهوم همجنسگرایی باشد بلکه باید به لغات عربیِ بهتری برای واژن، کلیتوریس یا خودارضایی فکر کنیم و از این هم فراتر باید به دلالت ضمنی بسیاری از لغات لبنانی فکر کنیم، مثلا واژههایی که برای سریلانکاییها به کار میبریم. عربی زبان ماست و زبان زندگیِ ما را شکل میدهد. مردم معانی را به لغات میدهند و مردم قادرند این معانی را تغییر دهند یا لغاتی جدید بیافرینند یا خیلی ساده از به کار بردن کلمات توهینآمیز خودداری کنند. ما باید دیکشنریهای ذهنی خود را به چالش بکشیم و من با خودم شروع میکنم: من یک لزبین هستم!
منبع: صفحه فیس بوک نفیسه آزاد
نظرات
نظر (بهوسیله فیسبوک)
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
نظرات
omidvaram in jobesh vasii tar she va roozi berese k hameye ma lesbianha betoonim azadane zendegi konim
پنجشنبه, ۲۹ام فروردین, ۱۳۹۲
من واقعا سوالم را پیگیرم: آیا ممکن است یک خانوم که نتوانسته یک مرد لطیف و نایس برای خودش بیابد، و از لطافت دوست دخترش بهرمند شده است باید فکر کند که چاره ای جز لزبین بودن ندارد؟
خیلی دوست دارم یکی از این لزبینها را که حداقلی از جذابیت ها را داشته باشد را ببینم و باهاش صمیمی بشم ببینم واقعا از هر مردی می تواند متنفر باشد یا نه، حرفم را پس بگیرم، تنفر نه. به لطافتی زنانه پناهنده شود؟
اگر کسی هست، من این ایثار مردانه را می کنم 😀 ها ها ها
سوال است خب.
پنجشنبه, ۲۹ام فروردین, ۱۳۹۲
هستی، لااقل تو جواب سوالمو بده
چرا واقعا؟
پنجشنبه, ۲۹ام فروردین, ۱۳۹۲
-در هر جامعه سنت گرا، نامعمول ها (غیر عرف ها) یا با تیشه قانون یا با تیشه عرف گاهی آرام و گاهی خشن زدوده میشوند. همجنس خواهی و از این دست هم از این مقوله اند.
-جنبش به حق همجنس خواهی اعتراضیت روا به قوانین و عرفهای جوامع سنت گرا که در این گیر و دار نیاز به حمایت و همدلی سایر گروهها و ایده های آوانگارد و معترض دارد.
– یکی از شاخص ترین، موذیانه ترین و چندش آور ترین دست اورد های جامعه پیشرفته سنت گرا(سرمایه داری محض) تبلیغ و بسط مصرف بی رویه و غیر ضوری میباشد. گویا این مصرف وقیح بلایی است همسنگ عذابهای آسمانی (به زعم شریعت مدار های ابراهیمی)که بر قوم ثمود و هود و صدوم وارد گشت و بی شک عذاب مصرف گرده زمین را خواهد شکست.
– بر ماست(معترضین نظامهای منحط سنت گرا خواه پیشرفته و جذاب سرمایه داری مالی امروزینش) بر این چنبره مصرف بتازیم و پاشنه آشیل انحطاط را نشانه رویم.
– در گیر و دار این جدال، آیا جنبش همجنس خواهی حاضر به لگد مال کردن افعی مصرف گرایی میشود؟ آیا اصلا به این شعور خواهد رسید که خود را از بزک مصرف گرایی زدوده و لا اقل روز عذاب را به تاخیر بیندازد؟ آیا به شرط پذیرش آنها از جانب جوامع منحط سنتی و مصرف گرا مطالبات آنها به مصرف بیشتر و کیفور تر تنزل پیدا نمیکند؟
– امید به رشد و شکوفایی اندیشه ها نه رشد و شکوفایی بدن ها…
پنجشنبه, ۲۹ام فروردین, ۱۳۹۲
نوشتهاید “اسم کتاب به لبنانی است”. این دیگر چه معجونی است؟
جمعه, ۳۰ام فروردین, ۱۳۹۲
موضوع برسر یک کلمه نیست موضوع بر سردرک درست با پشتوانه مصبت از ان کلمه که به خصوص در معنای واقعی خود اون کلمه خنثی است وبیانگر چیزی میباشد واین تفکرات و درک ما از ان کلمه است که ان را خوب ویابد برداشت کنیم.درجامعه ای که تمام فرهنگ غلطش از فحشهایش بگیر تا تفکرات وتوهمات مردمش برضد همجنسگرایی است که ان هم ناشی از جهل است واصلی ترین مکمل ان قوانین شریعت واسلام است که یا منبع این جهل تخیلات وتعصبات بر ضد همجنسگرایی است و یا عامل اصلی در ترس از همجنسگرایی وهمجنسگرایان است یا به قول معروف هموفیا ودولت های جوامع مسلمان ودینی نه تنها نقشی هرچندکمرنگ در پایان دادن به این جهل و تعصب و تخیلات بر علیه همجنسگرایان ندارند بلکه خود نقشی پررنگ وحتی اصلی در هموفبیا وتشدید انواع تبعیضها وحتی جنایات بر علیه دگربشان جنسی وهمجنسگرایان را دارند و این هم به نظر من از چیزی جز دین وحکم شریعت ومتولیان دینی که همان اخوندا هستند ومنش وماحیت حکومتهای مستبد و دینی مثل جمهوری اسلامی ومانند ان نیست
سه شنبه, ۱۷ام اردیبهشت, ۱۳۹۲
موضوع برسر نبودن یک جفت مرد لطیف نیست. این فقط یک حس خدادادیست
وبرای اکثر آدمها سخت است که به تمایلات، خواسته ها، و باورهای بقیه احترام بگذارند.
مگر من از تو می پرسم چطور می توانی چیزی که شکل تو نیست را دوست بدرای؟
شنبه, ۱۸ام آبان, ۱۳۹۲
nmidonm chera Mardom nesbat be ma hes badi darn mn az tars in ke raftar badi ba mn dashte bashan be hichkas nagoftm. In o hm zekr konm k ma lesbian ha harze nistim faqat hesi be mozakar nadarim
سه شنبه, ۱۸ام فروردین, ۱۳۹۴