بعد از نگاهی اجمالی بر سرنوشتی که برای خودم – وتک تک اعضای خانواده ام که شامل هفت خواهر و یک برادر هستند و نیز دوستان و همشهریانم – از کانال دانشگاهها رقم زده اند، مقالاتی منتشر کردم تحت عناوین “دسته بندی مردم در حکومت های استبدادی” و “آموزش و پرورش و آموزش عالی؛ بازوان اجرایی کاپیتالیسم در ایران” که در اینترنت هم در دسترس هستند. در این مقالات تشریح کرده ام که جمهوری اسلامی از دانشگاه ها هم برای مهندسی جامعه و حتی آزار و اذیت کردن منتقدان سوی استفاده می کند.

در کمال بهت و ناباوری همه ما، تنها برادرم هم همانند خودم در اولین سالی که در کنکور شرکت کرد در “هیچ” دانشگاهی قبول نشد! این در حالی هست که پخمه هایی را می شناسم که در رشته های تاپی چون پزشکی قبول شدند. برادرم را در سال بعد از آن در رشته کاردانی آموزش ابتدایی شهرستان بجنورد پذیرش کردند! از آنجا که خودم ۲۴ سال هست در آموزش و پرورش هستم که آن را بر من “جهنم” کرده اند به برادرم توصیه کردم وارد اینکار نشود و او جدی نگرفت. قسمتی از آنچه را که حراست آموزش و پرورش در سال اول تدریس او (تنها برادرم)، در در روستای “دره قزل ها”! با او کردند را در این مقاله ببینید:

حراست نظام “مقدس” جمهوری “اسلامی”!

برادرم به توصیه من و برای فرار از آن جهنم، برای بار دوم در کنکور کارشناسی شرکت کرد و در “دانشگاه فرهنگیان” بجنورد قبول شد که کاش نمی شد. بعد از تحمل مرارتهای زیاد کار شناسی ش را در رشته روانشناسی گرفت و مجددا چهار سال پیاپی در کنکور دانشگاه دولتی برای ادامه تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد شرکت کرد که به او اجازه ادامه تحصیل بیشتر در دانشگاه دولتی نداند!!!! همانطور که در ابتدا یادآوری کردم، مقالاتی انتقادی بر علیه مافیای حاکم بر وزارت علوم نوشتم و نهایتا نتیجه اش این شد که به تنها برادرم اجازه ادامه تحصیل در “دانشگاه آزاد شاهرود” در رشته “روانشناسی بالینی”! دادند و در واقع “با برنامه” او را وارد “جهنم” کردند تا از من انتقام بگیرند!!!!!!

بر اثر آزار و اذیت های روحی و روانی و قرون وسطایی ای که گروه متخصصان روانشناس این دانشگاه با سرپرستی دکتر “محبوبه طاهر” و مدیر آموزش این دانشگاه “آقای اسماعیلی” به برادر من وارد کردند، ایشان در ترم دوم مبتلا به “بیماری مرض قند” و در ترم سوم “انسولینی” شد!!! برای اینکه “گوشه ای” از “بربریت ها” و “شکنجه” ها و “آزار و اذیت” های این به ظاهر مسلمانان مومن به خدا که بواسطه همین ویژگی هایشان جذب دانشگاه شده اند را به تصویر بکشم در ادامه به تشریح شکنجه هایی که در همین “شش روز” اخیر نسبت به تنها برادر من داشته اند می پردازم:

بعد از مرارتهای زیاد و غیر قابل تحملی که به برادرم برای انتخاب موضوع پایان نامه و انتخاب استاد راهنما و استاد مشاورش دادند، بلاخره قرارشان بر این شد که “دکتر محبوبه طاهر” استاد راهنما و دکتر حکیمه آقایی استاد مشاور او برای نگارش پایان نامه اش باشند. برادر من فصل اول را تمام کرد و برای این دو به اصطلاح استاد راهنما و مشاور که برای این مسیولیتی که بعهده گرفتند پول دریافت کرده بودند فرستاد که هر دو گفته بودند “باید” کل پایان نامه را بنویسد و کامل کند و بعد برای آنها بفرستد!!!؟؟؟ من که می دانستم که کسانیکه دستشان به خون نسل ما آلوده شده و در حال پاک سازی و حتی نسل کشی ما هستند قصد شکنجه کردن برادر من را دارند به او توصیه کردم که هر کاری گفتند انجام دهد. ضمنا به او پیشنهاد دادم که اجازه دهد همانند خیلی های دیگر که این کار را می کنند بدهم یکی از دوستان من پایان نامه اش را برایش بنویسد که او نپذیرفت و دو ماه قبل پایان نامه اش را تکمیل کرد و برای اساتیدش فرستاد. به رغم ای میل ها و تلفنها و تماس هایی که با اساتیدش داشت آنها تا ششم شهریور “هیچ” پاسخ و نظری راجع به پایان نامه اش ندادند!!!؟؟؟ از آنجا که من را هم در طی ادامه تحصیلم در دوره کاردانی، کارشناسی، و کارشناسی ارشد در “دانشگاه آزاد اسلامی” هزاران بار “شکنجه” و “زجر کش” کرده بودند و برای همین هم برای ادامه تحصیل در مقطع دکترا به خارج از کشور رفتم، می دانستم که برای انتقام از من و تیوری های آموزشی سیاسی و ۲۰۰ کتاب و مقاله غالبا سیاسی ای که نوشته ام و در وبلاگم در دسترس هستند قصد “زجر کش کردن” تنها برادرم را هم دارند.

شب ششم شهریور دکتر محبوبه طاهر – استاد راهنمای برادرم – پایان نامه را برای او فرستاد که “تمام” قسمت های آن را که من خودم – که تا کنون ۴۰ پایان نامه برای دانشجویان در رشته خودم نوشته ام – تایید کرده بودم زیر سوال برده بود و ایرادات خیلی عجیبی گرفته بود و گفته بود باید آن ایرادات بر طرف شود و “یازدهم شهریور” از پایان نامه اش دفاع کند!!!!. حتی فصل مربوط به “آمار” که یک فصل کاملا تخصصی مربوط به رشته آمار هست و من داده بودم یک دکترای آمار آن را نوشته بود زیر سوال برده بود و گفته بود این فصل را باید می داده به همکار خودش “دکتر امانی” برایش می نوشته!!!!! ضمن اینکه آقای اسماعیلی – مدیر آموزش دانشگاه آزاد شاهرود – یک لیست از مدارک هم به برادرم ارایه داده بود که از جمله آنها ریز نمرات دوره کارشناسی ش بود و گفته بود باید تا روز دفاع – یعنی تا چهار روز – آن مدارک را آماده کند و تحویل دانشگاه دهد وگرنه نمیگذارد دفاع کند!!!

در مورد فصل آمار پایان نامه برادرم باید یادآوری کنم که دکتر قنبری (دوست من) از “تست واریانس” استفاده کرده بود که مورد تایید من هم بود و در بیش از ۹۵ درصد پایان نامه های اینچنینی از آن استفاده می کنند چون تحلیل و تفسیرش هم برای یک دانشجوی ارشد آن هم دانشگاه آزاد راحت تر است. من خودم تا کنون بیش از ۴۰ پایان نامه را مشاوره داده ام و یا نوشته ام که قسمت آمار تمامی آنها را دکتر قنبری انجام داده و تمامی ۴۰ نفر با نمره کامل از پایان نامه اشان دفاع کرده اند و هیچ ایرادی بویژه به فصل آمار آنها که از تست واریانس استفاده شده گرفته نشده است. اما در مورد پایان نامه ارشد برادرم، خانم دکتر طاهر – تنها ۵ روز به تاریخ دفاع برادرم – کل آمار را برده بود زیر سوال و گفته بود باید از “تست “کواریانس” استفاده شود و بنابراین کل فصل باید دوباره نویسی شود!!!؟؟ – توضیح اینکه بدلیل پیچیدیگی بیشتر، از تست کواریانس در پایان نامه های دکترا استفاده می شود هر چند نتایجی که از آن به دست می آید با تست واریانس تفاوت چندانی ندارند . با دوباره انجام دادن فصل ۴ ما هم مجددا به همان نتایجی که با تست واریانس به آنها رسیده بودیم رسیدیم. قصد دکتر طاهر آزار و اذیت و استرس وارد کردن به برادرم بوده که در اینصورت یک سایکوپد هست و باید محاکمه شود.

برادر من در ساعت پنج صبح روز بعد (هفتم) با ماشین پراید قراضه مدل ۱۳۸۰ “تصادفی تمام رنگ” که حراست آموزش و پرورش (سربازان پاک و مصلح امام زمان!) در آن روستای دره قزلها او را فریب داده بودند و به قیمتی بسیار گران به او فروخته بودند (مقاله بالا را ببینید) راهی محل دانشگاهی که در آنجا لیسانس گرفته بود (در بجنورد) و سه ساعت تا شهرستان ما فاصله دارد شد. برادرم (سید علی اصغر حسینی) راس ساعت ۱۴ با من تماس گرفت و گفت از ساعت ۸ صبح در آنجا (دانشگاه فرهنگیان بجنورد) دارند برای ارایه ریز نمراتش او را از اتاقی به اتاق دیگر میفرستند و نهایتا هم گفته اند امروز حاضر نمی شود و باید بروم و فردای آنروز دوباره مراجعه کنم! او در حالی که به شدت استرس داشت گفت با این اذیت هایی که می کنند نمی رسد سه روزه آن همه تغییرات را در پایان نامه اش داشته باشد و بعد پاور پوینت تهیه کند و برای دفاعش آماده شود. از آنجا که من این حیوانات به ظاهر مسلمان را می شناختم به او دلداری دادم و گفتم به خداوند توکل کند و ادامه دهد انشالله درست می شود. برادرم ساعت ۱۶ از بجنورد رسید به شهرستان خودمان (گرمه) و شروع به اصلاح پایان نامه اش کرد. او می گفت تا ساعت ۳ صبح بیدار بوده. و روز بعد ساعت ۶ صبح مجددا عازم دانشگاه فرهنگیان بجنورد شد تا ریز نمرات دوره کارشناسی ش را بگیرد!

مجددا ساعت ۱۳ هشتم شهریور از دانشگاه فرهنگیان بجنورد با من تماس گرفت و در حالیکه “به شدت استرس و اضطراب داشت و حتی نزدیک بود “گریه اش بگیرد” گفت باز هم همان بازی های دیروز را تکرار کردند و نهایتا گفتند شما برو ما خودمان ریز نمرات شما را به دانشگاه آزاد شاهرود پست می کنیم!!!؟؟ او می گفت گفته اند ممکن است تا ده روز طول بکشد تا به آنها برسد! برادرم می گفت آقای اسماعیلی گفته اگر این مدارک را به ما (در آموزش دانشگاه آزاد شاهرود) ارایه ندهد او “نمی گذارد” از پایان نامه اش دفاع کند!!؟؟؟؟ من بناچار به او دلداری و امید دادم و گفتم برگردد به شهرستانمان که زن و بچه اش منتظرش بودند و روی پایان نامه اش کار کند.

در همین حین – از مشهد – با رییس پردیس های دانشگاههای فرهنگیان خراسان رضوی (“دکتر صفر زاده”) تماس گرفتم و ضمن اینکه به او یادآوری کردم که خودم هم دکترا دارم و ۲۴ سال هست در خدمت آموزش و پرورش هستم و … این مورد کارشکنی مسیولان دانشگاه فرهنگیان بجنورد را در این مقطع بسیار حیاتی و حساس برای برادرم توضیح دادم و از او “خواهش کردم” که حداقل ریز نمرات برادرم را که “معلم آنها هم هست” مهر و موم کنند و به او که در تلویزیون می گویند شغلش شغل انبیا است اعتماد کنند و بدهند خودش ببرد دانشگاه شاهرود تا بتواند از پایان نامه اش دفاع کند. اما به اصطلاح دکتر صفر زاده با غروری خاص گفت “ببخشید پشت خط دارم و ارتباط تلفنی امان را قطع کرد!!!؟؟؟ من به ناچار به معاون رییس دانشگاه فرهنگیان بجنورد (“دکتر منفردی”) زنگ زدم و تمام این مسایل را توضیح دادم و از او “درخواست کردم” که این مشکل ساده اما بسیار مهم و استرس زای ما را تحت آن شرایط حل کند و او هم گفت کاری از دست او بر نمی آید و باید با رییس دانشگاه صحبت کنم!!!! به ناچار به رییس دانشگاه (دکتر میرزایی) زنگ زدم و کل ماجرا و درخواستم را دوباره مطرح کردم و ایشان هم حاضر نشد به یک معلم که توسط گزینش های چند لایه تاییدش کرده اند و او را به خدمت گرفته اند اعتماد کند و ریز نمراتش را آن هم مهر و موم کند و به او بدهد تا مشکلش حل شود!!!!! اما گفت طوری پست می کند که ۲۴ ساعته برسد.

در ساعت ۰۸.۴۰ صبح روز بعد به قسمت “بازرسی و شکایات دانشگاه آزاد اسلامی در تهران” زنگ زدم و کل این ماجرا را برای آنها تشریح کردم که نهایتا شماره موبایل آقایی به نام “دکتر عزیزی” را به من داد و گفت ایشان نماینده آنها در استان سمنان و شاهرود هست و باید با او صحبت کنم. من هم با ایشان صحبت کردم و با تاکید بر اینکه استاد راهنمای برادرم “تنها ۶ روز به روز دفاعش در مورد پایان نامه او نظر داده” و …. از او درخواست کردم حداقل اگر مدارک برادرم تا روز دفاع حاضر نشد از او یک تعهد بگیرند و اجازه دهند او از پایان نامه اش دفاع کند. همینطور به آقای دکتر عزیزی یادآوری کردم که استاد مشاور برادرم (دکتر حکیمه آقایی) که او هم برای بعهده گرفتن این مسیولیت از دانشگاه پول می گیرد تا آخرین لحظه “هیچ” نظری راجع به پایان نامه او نداد!!!!!

آقای عزیزی هم به من گفت به برادرم بگویم فردای آن روز (دهم شهریور) برود دانشگاه شاهرود یک سری کارهای اداری را برای دفاع از پایان نامه اش که “توسط دانشگاه مقرر شده در دروز یازدهم باشد” انجام دهد. و برادر من هم صبح روز بعد عازم شاهرود که تا شهرستان ما سه ساعت فاصله دارد شد.

باز هم در ساعت ۱۳ روز دهم برادرم به من زنگ زد و گفت دقیقا همان بازی هایی که دو روز در بجنورد بر سرش آوردند اینجا هم بر سرش آوردند و حتی هزینه این ترم را که مبلغ چهار میلیون و پانصد هزار تومان هست از او گرفتند و در “آخرین مرحله” آقای اسماعیلی گفته بود اگر مدارکش تا فردا به دست او نرسد جلسه دفاع از پایان نامه اش را بهم میزند!!!؟؟! برادرم در حالیکه به شدت استرس داشت گفت آقای عزیزی نامی از دیروز ساعت ۴ عصر بارها به او زنگ زده و در حالیکه او مشغول اصلاح پایان نامه اش بوده بسیار تخصصی مزاحم او شده و او را آزار و اذیت کرده و حتی بعد از اینکه پاسخ تلفن هایش را نمی داده به او اس ام اس های آزار دهند ه می زده!!؟؟؟ برادرم می گفت این ها عمدا و سیستماتیک در حال “شکنجه روحی و روانی” او هستند و ظاهرا نمی خواهند بگذارند او مدرکش را بگیرد!. بعد از اینکه از روی شماره تلفنش مطمین شدم که این فرد مزاحم و متوحش “بازرس دانشگاه آزاد “اسلامی جمهوری اسلامی” هست چاره ای نداشتم جز اینکه به برادرم امید دادم و از او خواستم به استادش مراجعه کند. بعد از آن به آقای عزیزی زنگ زدم که جواب نداد و بنابراین به او اس ام اس زدم و گفتم: “حاج آقا! شما خدای نکرده بازرس دانشگاه آزاد اسلامی جمهوری اسلامی هستید و ادامه دادم که “من چون درباره فساد در ایران و دانشگاه آزاد مقالات متعددی نوشته ام این مافیای فاسد، دانشگاه را برای برادر من تبدیل به زندان و جهنم کرده اند”. همینطور به او اس ام اس زدم که” ما به شما “پناه آورده ایم”! که این بازرس هم که از وزارت اطلاعات دستور می گرفت باز هم جوابی نداد!!!

بعد با بازرسی و شکایات “وزارت علوم” هم تماس گرفتم و تمام این آزار و اذیت ها را که در واقع باعث شده دانشگاه را برای برادر من “زندان با اعمال شاقه” کنند تشریح کردم. ۲۰ دقیقه بعد برادرم در حالیکه “بی نهایت استرس و اضطراب داشت و احساس درماندگی می کرد” با من تماس گرفت و گفت استادش گفته “برای جلسه دفاع او “کد” ندارد و اینکه کدها تمام شده” و باید برود هزینه ترم بعد را بپردازد و ترم بعد دفاع کند!!!!؟؟؟؟؟ باز چاره ای ندیدم جز اینکه به تنها برادرم امید دادم و گفتم اشکالی ندارد و برگردد شهرستان. یک ساعت بعد از آن برادرم با من تماس گرفت و گفت نصف راه را آمده بود که آقای عزیزی با او تماس گرفته و گفته مجددا برگردد دانشگاه شاهرود چون کارش درست شده! و برادر من برگشته بود و استادش اینبار گفته بود “پایان نامه ایشان “ابتر” هست و او حاضر نیست فردا (یازدهم) در جلسه دفاع از او (برادرم) حمایت کند!!!؟؟؟؟ یادآوری مهم اینکه در همان پایان روز هشتم که من به یقین رسیدم “نمی گذارند” برادر من در این دو روز باقی مانده اصلاحات پایان نامه اش را انجام دهد خودم با “التماس” از برادرم ، او را متقاعد کردم که اجازه دهد یکی از دوستان من که “دکترای تخصصی روانشناسی بالینی” دارد باقیمانده اصلاحات را انجام دهد و او هم اینکار را کرد و برادرم همان اصلاحیه را به به اصطلاح استاد راهنمای پایان نامه اش ای میل زده بود!!!!

جهت اطلاع و قضاوت شما: در زیر ای میل استاد راهنمای برادرم به برادرم آمده است. این ای میل را بعد از انجام اصلاحاتی که توصیه کرده بود و ما آنها را در پایان نامه اش اعمال کردیم به برادرم زده بود اما بعد از آن همه آزار و اذیت های سیستماتیک در آخرین لحظه گفته بود این پایان نامه “ابتر” هست و ..:
Mahboobe Taher
۹:۰۶ AM (10 hours ago)
سلام
بسیار خوب همین اصلاحات را برای داورها ارسال فرمایید و متمرکز شوید روی دفاع اگر بازم اصلاحات خاست باشد بعد از دفاع
به اقای دکتر (برادرتون) هم سلام برسونید و بفرمایید من خودم هوای دانشجویانم را به سبک خودم دارم و مهمترین برایم یادگیری هست
موفق باشید

مجددا جهت اطلاع شما باید یادآوری کنم که دکتر محبوبه طاهر این کلمه “ابتر” را بعنوان یک “کد” برای من استفاده کرده بود!!! که به من این را یاد آوری کند که من در یکی از مقالاتم گفته بودم سربازان گمنام امام زمان حتی اجازه ازدواج کردن هم به من ندادند چون به من گفتند من دشمن خامنه ای هستم و خامنه ای کوثر است و بنابراین “من باید “ابتر” شوم و نسل م معدوم”!!!!! مقالات من را در وبلاگ م ببینید و یا نام من را به فارسی و انگلیسی سرچ کنید تا ببینید با من و روح و تبار و جان و مال و نسل و تبار من چه می کنند و چرا – امیدوارم به خدا و دین و آیین این شیاطین فاشیست خون آشام دین فروش کافر نشوید!:

اینجا را کلیک کنید تا ببینید بمراتب بدتر از این آزار و اذیتها را ذحتی در هندوستان هم در طول دوران دانشجوییم بر سر من آوردند و …

بخاطر آنچه در رساله دکترایم ارایه دادم و در این ویدیوی کوتاه توضیح داده ام.

یادآوری اینکه به من خودم هم اجازه ادامه تحصیل در دانشگاههای دولتی ندادند و بنابراین لیسانس و فوق لیسانس م را در دانشگاه آزاد بجنورد و آزاد گرمسار گرفتم که آنجا را هم برای من هم جهنم کردند.! برای نمونه در سال ۱۳۷۸ یک بار آقای دکتر رامین اکبری – هییت علمی دانشگاه تربیت مدرس تهران – که استاد یکی از دروس تخصصی ما در دانشگاه آزاد گرمسار هم بود به من گفت که می خواهد با من صحبت کند و من باید به موسسه او واقع در ونک تهران بروم! بعد از اینکه به آنجا رسیدم دکتر با یک دختر خانم زیبا تنها در موسسه اش بودند که از دختر خانم خواست آنجا را ترک کند و ما را تنها بگذارد. دکتر به من گفت “شنیده ام برای من و یکی از دانشجویان دختر خانم کلاس تان حرف در آورده ای”!!!!؟؟؟ من با تعجب گفتم کدام دختر خانم ؟! کدام حرف؟!!! بعد از اینکه دکتر اکبری نام آن دانشجو را برد او را شناختم. – او دختر خانمی تهرانی و بسیار بسیار زیبا و در عین حال بسیار بسیار تنبل و کم هوش بود که با وجود اینکه غالب جلسات ترم را غایب بود در امتحان آخر ترم از تخصصی ترین درس (Teaching) نمره “۲۰” از دکتر اکبری گرفت! در حالیکه من که قوی ترین دانشجوی کلاس ۱۶ نفریمان در آن درس بودم و غالبا با دکتر اکبری بحث علمی می کردم و حتی باورهای او را زیر سوال می بردم نمره “۱۰” گرفتم!!!!!! در موسسه دکتر اکبری، من قسم خوردم که من اینکار را نکرده ام اما دکتر با لحنی تهدید آمیز به من گفت که مترجم رسمی رییس جمهور (خاتمی) هست و در خدمت وزارت اطلاعات و ترتیبی می دهد که بخاطر این افشاگری م پشیمان شوم!!!!!!! وحشتناک است اما دکتر اکبری به همکارانش از جمله دکتر بهروزی هم این مطلب را انتقال داده بود و دکتر بهروزی هم در درس تخصصی writing به من نمره “۱۰” داد!!!!!!؟؟؟؟ و وحشتاکتر و هولناک تر اینکه دکتر میرحسنی (هییت علمی دانشگاه تربیت مدرس) و دکتر وثوقی بعنوان استاد راهنما و استاد مشاور پایان نامه ارشد من در طول نگارش پایان نامه ام “هیچ” گونه همکاری ای با من نکردند و نمره دفاع از پایان نامه ام را به من “۱۶” دادند – کمترین نمره ای که می توانستند بدهند!!!! که این خیانت ها معدل کارشناسی ارشد من را به ۱۷.۵ تقلیل داد – تمام دروس دیگر را بالای ۱۹ گرفته بودم. که البته برای ادامه تحصیل در مقطع دکترا ناچارا رفتم دانشگاه میسور هندوستان و دکترای تخصصی Teaching گرفتم و بیش از ۲۰۰ کتاب و مقاله علمی نوشتم (writing) و دو تیوری و دو روش تدریس منحصربفرد در سطح بین المللی ارایه دادم که دکتر اکبری ها و دکتر بهروزی ها تا ۱۰۰ سال دیگر هم نمی توانند چنین کارهایی کنند. با وجود این “هیچ” جا در ایران به من اجازه تدریس ندادند!!!!!؟؟؟؟

اینها در حالی است که من خودم حتی شاهد بودم افراد شراب خوار و … هم هیئت‌علمی‌ دانشگاه شدند (آقای به اصطلاح دکتر رباط جذی که شراب را به جای آب می خورد هیئت‌علمی دانشگاه دولتی بجنورد و بعد معاون آن دانشگاه و بعد رئیس “دانشگاه دخترانه کوثر” بجنورد شد! و همسرش که فوق لیسانس ش ارزش علمی ندارد و حتی مورد تایید آموزش‌وپرورش هم نیست! و در هند با بلوز شلوار لی می گشت هیئت‌علمی دانشگاه … شد! البته من با بلوز شلوار بودن و شراب خوار بودن انها مشکلی ندارم چون طرفدار یک جامعه با حکومتی سکولار دموکرات هستم – فقط می خواهم بگویم این حکومت اسلامی نیست و اسلام یک نقاب بیشتر نیست ….. حیرت آور این‌که خانم … که با یک آقای عرب (یمنی) در هند هم اتاق بود هیئت‌علمی دانشگاه امام …. (ع)!؟ مشهد شد و یا دکتر مطلب زاده که می گفت در دوره دانشجویی در مقطع کارشناسی ارشدش با یکی از اساتیدش که خانم بوده رابطه جنسی داشته الان رئیس و هیئت امنای دانشگاه تابران مشهد است! آقایی از بوشهر که با یک دختر هندی دوست و هم اتاق بود و جالب اینکه سه بار به خاطر ضعفش در زبان انگلیسی توسط دانشگاه میسور (هند) رد شد و با گریه و زاری از آن دانشگاه پذیرش گرفت الان هیئت‌علمی دانشگاه دولتی بوشهر است. و یا یکی از اساتید – دکتر مزینانی – که جلوی ۱۵ همکار دیگر می گفت که در دوره دکترا در دانشگاه فردوسی مشهد چندین بار با استاد راهنمای خودش – که یک خانم متاهل هم بوده – س کس داشته است. نکته وحشتناک این است که ایشان در رساله دکترایشان روی نهج البلاغه کار می کرده اند! و یا یکی از اساتید – آقای صنعتی فر – دانشگاه قوچان که جلو همکاران می گفت کافیه اسم دانشجویی را که دوست دارید به من بدهید تا سه سوته راضی اش کنیم و …. و یا دختر معاون وزیر علوم احمدی‌نژاد (ملا باشی) با مدرک فوق لیسانس زبان انگلیسی هیئت‌علمی دانشگاه علم و صنعت در تهران شد. خود احمدی نژاد با آن همه غارتی که کرد به جای اینکه محاکمه و اعدام شود عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام شد! آنهایی هم که در سال ۱۳۷۵ به قصد کشتن من به من “سم” دادند الان مدیر کل آموزش و پرورش مشهد و سربازان گمنام امام زمان در حراست آموزش و پرورش مشهد هستند! مقاله اش تو وبلاگم که در زیر آمده است هست.

ختم کلام اینکه اگر این شرایط استرس زا و دهشتناکی که به دستور مستقیم شخص خامنه ای و روسای قوه قضاییه ۳۰ سال هست برای تک تک اعضای خانواده مظلوم من که شامل پدر و مادر پیرم هم می شوند به وجود آورده اند و “برخی” از آنها در بیش از ۱۰۰ مقاله ام در وبلاگ بالایم تشریح شده اند “جنایت علیه بشریت” نیست پس چیست؟!!

یادآوری دیگر اینکه
اگر به این شکایت من پاسخ ندهند و جبران این همه ستم و توحش را نکنند
من هم زین پس براندازم
و رسما به ۱۴ نفری که خواهان برکناری خامنه ای و …. هستند می پیوندم چون به یقین رسیده ام که این رژیم که همانطور که در مقالات متعددم در وبلاگم تشریح کرده ام ۳۰ سال هست من را در مدرسه (محل کار) و حتی آپارتمانم به گروگان گرفته و شکنجه می کند و دستش به خون خانواده من هم آلوده شده است و در حال نسل کشی ماست یک “رژیم فاشیستی و شیطانی” است که توسط “آیت الشیطان”های دین فروش چپاولگر خون آشام و مظلوم کش اداره می شود که این روزها در ایام محرم ریاکارانه برای مظلومیت امام حسین ع عزاداری راه انداخته اند و بر منبر هایشان از ستم های یزیدیان در حق او و خانواده مظلومش می گویند ….!!!!

ای میل من به استاد راهنمای برادرم – دکتر محبوبه طاهر – بعد از اینکه تنها ۶ روز به جلسه دفاعش نظر داد:
سلام خانم دکتر محبوبه طاهر.
حسینی هستم برادر سید علی اصغر حسینی که لطف فرموده اید زحمت راهنمایی پایان نامه شون رو به عهده گرفتید. متاسفانه بدلیل حجم بالای کارتون تنها دیشب رسیدید ببینید برادر من در پایان نامه اش چه نوشته که ضمن اینکه فرموده اید شش روز دیگر – یازدهم شهریور – باید دفاع کند بویژه فصل ۴ / آمارش رو رد کرده اید. جهت اطلاع شما استاد بزرگوار از آنجا که فصل ۴ کاملا تخصصی هست به اصرار من دادیم یکی از همکاران که دکترای تخصصی آمار دارد فصل ۴ را انجام داد. اگر امکانش هست دفاعش رو داشته باشه و اصلاحات رو بعد از دفاع خدمت شما ارایه بده. این را هم خدمت شما استاد بزرگوار یادآوری کنم که هر چه به تنها برادرم (هفت خواهر هم دارم) اصرار کردم که مثل خیلی های دیگر اجازه دهد ۲ میلیون بدهم پایان نامه اش را یک متخصص برایش بنویسد قبول نکرد –
ممنون با احترام
سید محمد حسن حسینی – دکترای آموزش و روش تدریس از دانشگاه میسور

www.drelt.ir

 ***حسین ع را کشتند؛ در ظاهر به خاطر اینکه به او تهمت زدند که از دین جدش خارج شده! یزید اما خوب می دانست که دستور داد تا سرسپردگانش حسین ع را زیر سم اسبان شان له کنند چون حسین ع در مقابل او و دنیای او و قبیله اش ایستاده بود.

حسین ع را کشتند؛ در حالیکه هر روز در نماز هایشان نام جدش را بر زبان داشتند و بر او درود می فرستادند.

حسین ع – سید المظلومان عالم – را به اسم فتنه گر کشتند؛ همان شیاطین پیغمبر نمایی که برای به یغما بردن بیت المال امت جدش لباس جدش را پوشیدند و دین جدش را به گروگان گرفتند؛ همان بوزینگان دین فروشی که بی شرمانه بر منبرهایشان از رحمانیت و رحیم بودن خدای جد حسین می گفتند. همان غارتگران ریاکاری که بامدادان و شامگاهان بر مناره های مساجد پر زرق و برقشان اذان می سرایند و در آنجا نماز بر پا می دارند و در حالیکه ستم پیشگی و توحش و نسل کشی مرام سپاهشان است از مظلومیت جد حسین می گویند و مردم را به مهرورزی دعوت می کنند.

حسین ع را کشتند؛ در حالیکه فتوای قتل او را شریح، فقیه، قاضی و حاکم شهر داده بودند.

حسین ع را کشتند – تنها به جرم اینکه تن به خفت بیعت با ابن مرجانه نداد.

در مظلومیت سید الشهدا همین بس که او را به نام دفاع از دین جدش کشتند.
–دکتر سید محمد حسن حسینی
———————————————————–

یاد آوری: نامه فوق را به بازرسی وزارت علوم و نیز دانشگاه آزاد فرستادم که آنها از برادرم خواستند ۱۳ هم مجددا به دانشگاه آزاد شاهرود برود تا برای ۱۴ هم به او وقت دفاع از پایان نامه اش دهند. برادرم با موفقیت کامل از رساله خودش که بزودی بهمراه اسلاید و ویدیوی دفاعش در سایت م میگذارم دفاع نمود.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com