“کی شود دریا ز پوز سگ نجس
کی شود خورشید از پُف منطمس*
شمع حق را پف کنی تو ای عجوز!
هم تو سوزی هم سرت ای گندهپوز”
مثنوی مولوی
(با عذرخواهی از سگ و عجوز)
* پوشیده شده، نادیده شده
نوارِ متحرک علیه شاملو، زباله چرک و پلشتِ و سفارشی پادوهای فرهنگیکار نهادهای امنیتی حکومت اسلامی، نه ارزش دیدن و توجه دارد و نه ارزش واکنش. من آن را، به رغم محدودیت دسترسی به اینترنت در سفر، تنها بر اثر واکنشهای انتقادی دیدم که این زباله بی ارزش را به گمان من به غلط جدی گرفته اند ــ و نیز بر اثر پیامهای خصوصی دوستان.
سخنان برخی کسان را از متنها برداشته و با سرهمبندی ناشیانه در یک نوار متحرک به سفارشدهندگان، که از تولید کنندگان احمقتر، بی شعورتر و درماندهتر اند، قالب کرده اند. که چه؟.
امید داشتم که تنی چند از کسانی که سخن آن ها در این زباله سفارشی نقل شده است، به پاسداشت شرافت و جایگاه خود در شعر و داستان، به نقل سخنان خود در این نوار متحرک اعتراض کنند که سکوت تا کنونی آنان، چه بخواهیم و چه نخواهیم، نوعی مهر تایید است بر کثافتکاری ابلهان مزدوری که روزی خود در خون مردمان و حذف و سانسور فرهنگ می جویند
این نوار متحرک شاید برای نسلهای جوانتر از من تازگی داشته باشد اما برای ماها که دستکم از سرکوب سالهای ۶۰ تا کنون آماج یا شاهد این گونه کثافتکاریها بودهایم، «بحثی است بر سر هیچ و پوچ». داستانی است مکرر که دیگر حتا مضحک هم نیست.
سرهم بندی ناشیانه اراجیف تکراری نخنما: از برخورد ریاکارانه مسعود بهنود، که پسِ پشتِ «استاد کلمه» یا مزخرفی بیمعنا از این دست، شاملو را وقیحانه به دزدی شعر دیگران متهم میکند و به رغم آن که شاملو او را پس از آن فبلم که ساخت طرد کرد به شیوه همیشگی خود این جا و آن جا خاطرات دروغین می بافد، تا آتش سوزان زخم حسادتی عمیق که در سایه و گلستان و کدکنی و…شعله میکشد، (در مقالهای که لینک آن را در کامنتها میگذارم به حسادت دیوانهوار اینان و به این تصور مبتذل کدکنی و شرکاء نیز پرداختهام که شعر بیرون از محدوده وزن عروضی یا نیمائی را شعر نمیدانند هرچند موسیقی درونی شعر در اوج باشد. لینک مقاله دیگرم را با عنوان «گوهری که شاملو را شاملو کرد» نیز در کامنت ها می گذارم )، از فحاشیهای میرهتاک که تازگی ندارد تا …
همه آن کارها که شاملو کرد و آن زندگی که او زیست نیز می تواند، و می باید که، موضوع نقد و انتقاد باشد که در کارنامه شاملو نیز، چون در کارنامه هر هنرمند خلاق و آدم بزرگ دیگری، خطاها و اشتباهها و ضعفها هم هست اما زبالههائی چون این نوار متحرک پلشت سفارشی، قرنها و جهانها از نقد فاصله دارند.
این نوار متحرک، و بسیاری نقلهای آن، از جنس همان پشتک و وارو و معلق زدنهای انترهائی است که در میانه معرکه، به فرمان لوطی قدرت، که سرِ زنجیر بردگی و پول و امکانات رسانه ای و.. را در دست دارد، با مالش ماتحت زخمی خود جای دوست و دشمن نشان میدهند تا خلایق به حماقت آنان بخندند و اینان از نواله ای که لوطی پرت می کند نانی بخورند به پلشتی و فرومایگی و فضائی بیابند در رسانههای حکومتی و نیمه حکومتی و توابع به توهم زنده و مطرح بودن و نمیدانند که سالها است که مردهاند.
این نوار متحرک هم رقمی است در فهرست اقلام تولیدی جمهوری اسلامی. از همان سرکوب های ۶۰ که میرهتاکها متنهائی چون « پیر سلطنت آباد» در نشریات قی میکردند، ازهمان برنامه هویت سعید امامی که سیمای اسلامی پخش و مهدی خزعلی با مقدمه به قلم خود منتشر میکرد، از همان نشریات فرهنگی کاران امنیتی کین نامه و اندیشه مرده و.. ، از همان و همان و همان. مدام وقاحت قی میکنند
کارشان خوردن شرم است و استفراغ وقاحت. اما آن «غول زیبا که بر استوای زمینِ» و بر قله شعر و زبان فارسی ایستاده و نماد روشنفکری مستقل، نماد خلاقیت و نهگوئی، نماد نقد و نفی و خلق هنری و فرهنگی است … دههها است که از « آستانه» امروز و دیروز و ما و اینان و آنان برگذشته و خود به تنهائی تاریخ است . دریا است او. حتا فقیهان ابله نیز می دانستند دریا از «نجس» « نجس» نمیشود
کی شود دریا ز پوز سگ نجس
کی شود خورشید از پُف منطمس
شمع حق را پف کنی تو ای عجوز!
هم تو سوزی هم سرت ای گندهپوز
هیچ اگر خلق نکردهبود، هیچ شعری اگر ننوشته بود، هیچ موضع انسانی اگر نگرفته بود و… ساخت و بافت و زبان و موسیقی درونی و شعریت همین شعر «سه تابوت فریب» او برای همه تاریخ زبان و شعر فارسی و برای تاریخ خونین روشنفکری مستقل بس است که بر بستر یکی از تعیبرهای ممکن آن، گویاترین و خلاقانهترین تصویر شعری است از فضای مرگ خمینی، عمق سیاهی حکومت دینی ، فضای خاک سپاری خمینی، قبر «امام راحل» ، تباهی «ضریحِ آستانهی قدسی»«پیرکرکسی» که «عنین هزارساله» می زاید و..
همین اش بس بود و همین را حکومت اسلامی بس است که تاریخ این حکومت را بر این شعرخواهند نوشت و نه با دروغ ها که می گویند حتا اگر رهبرش با کتاب شاملو عکس بگیرد و پادوهای او نوار متحرک استفراغ کنند، در فصای مجازی دروغ ببافند، نشریه قی کنند و …بس است او را و اینان را.
و همین ما را بس.
شعر را با صدای خود او در این لینک بشنویم (متن شعر را در یکی از کامنت ها می گذارم) .
تاریخ است به تنهائی او.
و این ها؟
این عنین ها و زباله خورهای زباله سازی که کاری جز قی کردن وقاحت بر سر و پای خود ندارند، بروند سر تهی از مغز خود را به دیوار حماقت خود بکوبند که حماقت از سنگ و صخره نیز سختتر است.
– فرج سرکوهی
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.