جوان های دهه هشتاد و نود که جان در کف به میدان آمدند و بهای سنگینی در خروش مردم پرداختند ، گاه پدران و نسل قبل خود را سرزنش میکنند که آن چه انتخابی بود که برای جانشینی شاه کردید. به آنچه به سرمان آمد و کمرهای ما را شکست و نیز شرایط و دلیل های آن نمی پردازم . پرداختن به ضربه فاجعه باری که به اعتماد عمومی و آرمان خواهی ملت ایران وارد شد فرصت دیگری می طلبد. در این جا فقط به درس گرفتن از این فاجعه برای جلوگیری از تکرار خطا و فاجعه در آینده می پردازم. جوان های این کشور نباید با فراموشی یا بی اطلاعی همان اشتباهی را تکرار کنند که نتوانند پاسخی شایسته به فرزند ها و نسل بعد از خود بدهند.
در مسیر تحکیم پایه های قدرت خود، شاه بعد از کودتای ۲۸ مرداد، مرحله به مرحله، همزمان و در مقابل هر پیشرفت اقتصادی ناشی از افزایش بهای نفت، از آزادی های سیاسی مردم کاست . اگر در این مسیر ابتدا حزب های ملی هدف بودند، این محدودیت به آن ها ختم نشده حزب های خود ساخته او را در بر گرفت، و با بستن در های دو حزب حکومتی ، اقدام به تأسیس حزب واحد ایران نوین کرده و از تمام مردم دعوت به عضویت در آن یا ترک کشور کرد و این گونه مرحله گذر کشور از دروازه های« تمدن بزرگ» فرارسید و مردم یک کشور را از آزادی های سیاسی به طور کامل محروم کرد. بدین نحو کمتر از سه سال بعد طومار قدرت مطلقه خود و سلطنت را به باد داده کشور را به نابودی کشاند. در تمام این دوران اگر مردم ، آزادیخواهان و روشنفکران از آزادی های سیاسی محروم شدند ، روحانی ها و حوزه های مذهبی در کمال آزادی و گاه با حمایت حکومت ،حیات سیاسی-اجتماعی خود را بر اساس ارتجاعی ترین بیان مذهبی گسترش و ادامه میدادند. در یک کلام با بستن آزادی های سیاسی از یکطرف مانع رشد سیاسی جامعه شده ، و از طرف دیگر آن ها را به دهان عفریت ارتجاع و عقب افتادگی سوق داد. در ایران زیر فشارهای ساواک و کمیته ضد خرابکاری، سرکوب به اوج خود رسیده آخرین مبارزهای مسلحانه در زندان-تپه های اوین- یا در خیابان ها و شکنجه گاه ها یکی پس از دیگری از بین میرفتند و ساواک اعلام پیروزی میکرد. در چنین شرایطی، هنگامی که قدرت مطلقه ترک برداشت، بدیل رژیم در خارج از کشور از آزادی کامل برخوردار بود در حالی که رشته ها و ریشه های ارتجاعیش دست نخورده در داخل به حرکت آمده بودند و رقیبی در خور در داخل برایش باقی نگذاشته بودند. به این نحو به سر مردم همان آمد که ثمره آن را امروز شاهدیم. آیا از این تجربه دردناک نباید درس بگیریم؟
در این ۴۳ سال این رژیم با بیرحمی آنچه در توان داشت برای سرکوب فرزند های فداکار و مقاوم مردم به کار برد. کشت، زندان و قتل عام کرد، شکنجه و اعتراف گیری کرد، روزنامهها را بست، سانسور را به نهایت رسانده دوباره حکومت فردی را در سایه سرکوب برقرار کرد. هیچ یک از آزادی خواهان در زندان یا آزاد امکان تشکیل سازمان ندارند. تاریخ تکرار میشود ، باز بدیل حکومت در خارج از کشور است و با بهره از آزادی فعالیت، با کمک بخشی از جامعه خارج از کشور ، بسوی رهبری جنبش سوق داده میشود. آیا در شرایطی که دست و دهان مبارز های داخلی بسته است انتخاب این بدیل خارج از کشور، که از پول و امکان تبلیغات بهره میبرد،سرنوشتی مشابه همان انتخاب قبلی نخواهد داشت؟ اصولن اگر دست و دهان آزاد اندیش های یک کشور را ببندند و در آن شرایط کسی را در خارج کشور با زور تبلیغات فارغ از رقابت برگزینند، به راستی انتخاب درست و به حقی خواهد بود.؟ من وارد صلاحیت و مشروعیت این بدیل خارج ، که ذره ای از رنج و زحمت مبارزهای داخلی را لمس نکرده است، نمیشوم اصولن نحوه این انتخاب حرف دارد ، چرا که بیش از اینکه چهره و فرم انتخاب داشته باشد حالت نوعی توافق گروهی و یارگیری را دارد که با زور تبلیغات سعی در جا انداختن آن دارند. تبلیغاتی که کسانی که امروز هزینه آن را به عهده گرفته اند به امید آنکه فردا مردم ایران باز پرداخت آن را با سود آن به عهده گیرند.
به آن ها که با عجله این انتخاب را طرح و تبلیغ میکنند میگویم از گذشته تازه درس بگیرید و آزموده را نیازمایید.
به آن ها که برای این انتخاب سرمایه گذاری میکنند میگویم معلوم نیست دوباره مردم دچار همان خطا بشوند آنهم مردمی که امروز در زاهدان فریاد میزنند « آزادی عقیده حق مسلم ماست».
به آن ها که خواهند گفت ما درحال سرنگونی رژیم باید متحد باشیم و این بحث ها را بگذاریم برای بعد میگویم که در روزهای انقلاب ۵۷ ، آن ها که بعدها شدند حزب اله، در مقابل کسانی که از چند و چون حکومت اسلامی میپرسیدند و آنرا زیر سوال میبردند، میگفتند« بحث بعد از مرگ شاه». و این بحث در حلقوم همه خفه شد.
حال بگذارید این حرف ها گفته شود و سنگ ها واکنده شود تا نسل بعدی به این نسل ایراد نگیرد که چرا نماینده ای از بین سختی کشیده ها یی که پایداریشان را در مبارزات داخل کشور نشان داده اند انتخاب نکردید ؟ اگر صفت فرزند شاهی بودن، که بهر حال در این سرنوشت مسوولیت داشت، را از او سلب کنیم چه شایستگی برای انتخابش داشتید؟
و به این منتخب میگویم که مبارزه و نجات ایران در کف خیابان های کشور جریان دارد و کسی که میخواهد آنرا نمایندگی کند باید بتواند آنرا سازمان بدهد، و این کار در ایران باید صورت بگیرد نه بر سر میز دول خارجی که رای دهندگان شما، شما را برای آن انتخاب کرده اند. مگر بناست که آن دول این رژیم را از کشور بیرون کنند؟ مراقب باشید آن ها که مبارزه سیاسی را در شبکه های اجتماعی میشناسند شما را سر کار نگذارند. تا وقتی که مبارزه های داخل کشور سازمان نیافته است بر سر چه میتوان با خارجی ها مذاکره کرد؟ و چرا با خارجی؟ آنها باید تصمیم بگیرند؟ از طرف کی و بر سر چی؟ مباد که از نماینده بی پشتوانه و فاقد نظارت سواستفاده شود. مبارزه سیاسی فقط کار تبلیغاتی نیست.
حرف آخر که در ۵۷ هم گفته شد ولی شنیده نشد: این که دیگر جایی برای رهبری فردی وجود ندارد و این ساختار فکری غلط است. چنانکه ۴۳ سال پیش هم غلط بود و تبعاتش را دیدیم. یک ملت ۸۵ میلیونی با آن همه تنوع را، رهبری ای جمعی بایسته است. نخست از داخل و سپس از خارج.
مجتبا مفیدی
۲ بهمن ۱۴۰۱ برابر ۲۲ ژانویه ۲۰۲۳
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.