ناوگان جنگی ابراهام لینکلن و موشک اندازها و بمب افکنهای آمریکا به سوی ایران در حرکتاند. در عین حال ترامپ میگوید که قصد جنگ با ایران را ندارد. خامنهای هم همین را میگوید و اطمینان میدهد که جنگ نخواهد شد. دلائل و شواهد عدم تمایل ترامپ به جنگ با ایران و ترس بمراتب بیشتر رژیم جمهوری اسلامی از جنگ با آمریکا، زیاداند، ولیای بسا از یک جرقه در انبار باروت که یکی از عمال مزدور این یا آن طرف و یا به احتمالی بیشتر، غواصان حرفهای دولتهای آتشبیار اسرائیل و عربستان سعودی با فرصت طلبی برای تحریک آمریکا و عربهای منطقه ایجاد کنند، حریق غیر قابل مهار جنگ مشتعل شود. کما این که در مدت کوتاهی در کشتیهای نفتی امارات و لولههای نفتی عربستان گویا از سوی حوثیهای مرتبط با ایران در یمن خرابکاری شده و در نزدیکی سفارت آمریکا در بغداد انفجاری صورت گرفته که به ایران نسبت داده میشود. به دنبال این انفجار، ترامپ درپیام تویت خود گفته است «اگر ایران جنگ بخواهد، این پایان رسمی موجودیتاش خواهد بود. دیگر آمریکا را تهدید نکنید». پس این سئوال که «جنگ میشود یا نمیشود؟» سئوالی نیست که بتوان پاسخی قطعی به آن داد.
آمریکا و رژیم ایران
لزومی به ورود به بحث استراتژی جدید آمریکا در عرصه جهانی نمیبینم که مشی قلدریانیسم با چپه کردن میز و برهم زدن نُرمها و قراردادهای تا کنون معتبر جهانی، لازمه یک چینش دیگر نظم جهانی برای جلوگیری از زوال هژمونی امپریالیسم آمریکا در برابر قدرتهای نوپدید چین و اروپای متحد و روسیه است. اقدام یکجانبه ترامپ در پاره کردن توافقنامه شش جانبه «برجام» را تنها با قلدری شخصیتی ترامپ نباید توضیح داد، کما این که حضور جنگ طلبان سنگین وزنی چون جان بولتون و پومپئو در دولت ترامپ را نباید ناشی از سؤ انتخاب از طرف ترامپ یا گزینشی صرفاً برای حل مسئله ونزوئلا و کره شمالی و ایران پنداشت. اما در این نوشته مربوط به یک تنش جنگی مشخص، میشود بحث را در چهارچوب محدود مناسبات و تنشهای جاری میان ایران و آمریکا ارائه داد.
زمینهها و سوابق دشمنی جمهوری اسلامی و آمریکا از انقلاب ۵۷ به بعد بجای خود، از زمان روی کار آمدن دانلد ترامپ، جمهوری اسلامی هرچند از تعهدات خود در برجام تخلفی نکرده است، اما به توسعه موشکهای بالستیک و ممهمور کردن آنها به شعارهای ضد اسرائیلی و داعیه نابودی اسرائیل، تجهیز حماس به موشک هائی که اسرائیل را هدف قرار میدهند، و بخصوص دخالتهای نظامی و لجستیک و اعزام نیرو و ایجاد پایگاه و اردوگاههای آموزشی در سوریه، یمن، لبنان و عراق ادامه و شدت داده است و دولت ترامپ همین اقدامات را گواه یا بهانه ناکافی بودن برجام و لزوم پیگیری مذاکرات برای بازداشتن رژِیم ایران از تولید سلاحهای استراتژیک و دست اندازی به کشورهای منطقه و متحد غرب و بویژه حفظ امنیت اسرائیل عنوان میکند.
آمریکا بطور کلی با ارتجاعیت و سرکوبگری و تروریسم دولتی جمهوری اسلامی ایران مشکلی اساسی ندارد که هیچ، در مبارزه با جنبشهای سوسیالیستی و چپ و دموکراتیک، با آن در همسوئی و ائتلاف منفی بوده و هست. مشکل، گردنکشی و خودسری این دولت تروریست است و نه تروریست بودناش. مشکل آمریکا این است که رژیم اسلامی، خود مدعی برپائی یک ” شبه امپراتوری” شیعه است که حاضر نیست بعنوان زیر مجموعه و در مدار امپراتوری آمریکا و اقمار آن جا بگیرد و عمل کند؛ بقول دیپلماتها، همچون یک کشور معمولی به جرگه جامعه جهانی بپیوندد.
استراتژی ثابت همه دولتهای آمریکا پس از انقلاب ۵۷، احیای یک حکومت دوست و متحد و مدافع اسرائیل در ایران و فرمانبردار و مطیع وزارت خارجه ایالات متحده آمریکا و در مدار منافع اقتصادی و استراتژیک و انرژیتیک آن بوده و هست. این که چنین چیزی با استحاله درونی رژیم اسلامی به یک رژیم ” متعارف” عملی باشد یا با سازماندهی “رژیم چینج” از نوع ” مخملی” از خارج، و یا با توسل به تحریمهای اقتصادی و حتا حمله نظامی، موضوعی منوط به تجربه و محاسبات پراگماتیک و معادلات سیاستهای داخلی و بین المللی بوده و آزمونهای متعددی هم پشت سر گذاشته شده است. کشورهای اروپائی دههها سیاست مزورانهی موسوم به ” گفتگوی انتقادی” یعنی کثیف ترین معاملات تجاری نظامی و پلیسی- امنیتی در ازای اغماض در برابر تروریسم دولتی در داخل و ترور مخالفان در خارج از ایران و حتا در خاک خودشان (و رها کردن تروریستهای اعزامی) و جنایات علیه بشریت در زندانها و کردستان و غیره و نقض حقوق بشر را دنبال کردند، با این توجیه که باید امیدوار بود که روزی جمهوری اسلامی به رژیمی ” متعارف” استحاله پیدا کند. – که نکرد و هرچه نامتعارف تر هم شد.
آمریکا بجز در اواخر دوره اوباما و در جریان مذاکرات برجام (آن هم بطور بسیار مردد و ضعیف) هرگز دچار چنین خوشبینی ئی نبوده است. دولت ترامپ که بیش از دولت اوباما تحت نفوذ نتانیاهو و لابیهای صهیونیست در آمریکاست، با خروج یکجانبه از برجام، حساب خود را از متوهمین به احتمال اهلی شدن جمهوری اسلامی جدا کرد. ارایش جنگی و تهدیدات نظامی کنونی امریکا، مکمل خفقان اقتصادی برای واداشتن جمهوری اسلامی به مذاکره است: مذاکره بر سر چند و چونِ به زانو درآوردن جمهوری اسلامی. برای رسیدن به این هدف، جنگ نظامی گزینهی مطلوب و ” به صرفه” برای ترامپ نیست و ترجیح و استراتژی مقدم بر آن است که رژیم اسلامی را با خفقان اقتصادی و تهدیدات نظامی به زانو در آورد. اما گزینه جنگی هم، بخصوص با فشار پشت پرده صنایع تسلیحاتی آمریکا و تحریک جنگ طلبان پیرامون ترامپ چون جان بولتون و پومپئو، و نیز فشار نتانیاهو و لابیهای اسرائیل در آمریکا، روی میز است. نتانیاهو و بن سلمان بسیار بیشتر از جنگ طلبان آمریکائی برای جنگ ناخن میکوبند و عجله دارند، زیرا نگران آناند که ترامپ در انتخابات ۲۰۲۰ کنار برود و شانس تاریخی جنگ برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی بر باد برود. تهدید نظامی ایران در لحظه حاضر نه نشانه فعلیت یافتنگی گزینه جنگ، بلکه تاکتیکی پیشگیرانه و مکمل تحریمها برای ترساندن و هشدار دادن است که اگر جمهوری اسلامی بخواهد در واکنش به تحریمها و در تنگنای اقتصادی، مسیر انتقال نفت از خلیج فارس را نا امن کند، گوشمالی نظامی هم در انتظاراش خواهد بود.
” مذاکره” با خرس بر سر پوست او!
هدف هویتی و رسالت تاریخی جمهوری اسلامی، ایجاد و گسترش و تثبیت یک “شبه امپراتوری” شیعه ضد یهود و ضد تمدن غیر اسلامی و بخصوص تمدن غربی و سکولار در مشرق زمین، و در رقابت و تنازع با برخی گروههای غیر شیعی نظیر داعش، طالبان، و غیره است. در این چهل سال، جمهوری اسلامی با تزریق پول نفت و ارسال سلاح و مربی و مستشار، عمق استراتژیک سیاسی- نظامی- ایدئولوژیک خود را تا شعاع هزاران کیلومتری خارج از مرزهای ایران گسترانده است.
” ضد امپریالیسم” جمهوری اسلامی، نه ضد سرمایه و سرمایه داری و سیاستهای نئولیبرالی و اطاعت از بانک جهانی و صندوق بین المللی پول است، نه ضد آن دستاوردهای علمی و فنی غرب که میتوانند در بقا و تحکیم و توسعه ارتجاعیت و بربریت رژیم اسلامی به کار گرفته شوند و به استادی هم میشوند. جمهوری اسلامی بر آن بود که با تجهیز اسلام شیعی به نیش اتمی، به یک قدرت باجگیر در محله باجگیرها تبدیل شود اما کارآمدی جدی تحریمهای اقتصادی آمریکا در دوران اوباما و خوف از چشم انداز شورشهای داخلی سبب شدند تا برای نفس تازه کردن و فرجه خریدن، موقتا از خیر بمب هستهای بگذرد و تن به جام زهر «برجام» بدهد. اینک اما موضوع دور تازه تحریمها و تهدیدهای جنگی آمریکا، کشیدن ناخنها و بریدن دستان اختاپوس در منطقه است.
خامنهای با قاطعیت میگوید که «جنگ نخواهد شد» و «مذاکره سم است» و به ولایت و نیابت از طرف مردم ایران اعلام میکند که «مذاکره هم نخواهد شد و تصمیم قاطع مردم ایران بر مقاومت است». این ادعای قاطعانه که جنگ نخواهد شد، بیشتر بیان وحشت از وقوع آن است تا یک ارزیابی سنجیده. جنگهای معاصر، غالبا از جرقههای پیش بینی نشده شعله ور میشوند و ” آتش به اختیار”های ذوب شده در ولایت هم که الحمدلله فراواناند و حتا شاید نیازی به فتیله گذاران اسرائیلی و آتش بیاریی خودفروختگان مجاهد خلق و ساواکیهای فَرَشگردی و دیگر مزدوران خارجی نباشد. یک اشتباه محاسبه نظامی از سوی ایران هم که با موشک اندازی به چپ و راست بخواهد ادای کره شمالی را در بیاورد تا در مذاکرات احتمالی از موضع قدرت شرکت کند، میتواند همه محاسبات را برهم بزند.
اما این که «مذاکره نخواهد شد»، به نظر میرسد چیزی فراتر از هارت و پورتهای مرسوم باشد. البته در سیاست محال وجود ندارد و ممکن است رژیم تن به مذاکره (که به خودی خود مسئلهای نیست) و معامله و مصالحهای بدهد. این که در مذاکرات فرضی، رژیم چه مطالبه خواهد کرد، روشن است اما مسئله این است که در مقابل، چه باید بدهد؟ پرسش این است که رژیم آیا در موقعیتی هست که از موضع قدرت چانه زنی بر سر میز مذاکره با ترامپ و پومپئو و بولتون بنشیند؟ آیا آن اقتدار و برگهای برنده را در دست دارد که موضوع مذاکره یعنی نابودی موشکهای بالستیک و کوتاه شدن دست خود در کشورهای منطقه را از دستور مذاکرات حذف نماید؟
رژیم جمهوری اسلامی در وضعیتی به مذاکره دعوت میشود که: پیش شرط آمریکا، «یا تسلیم یا مرگ است»؛ هیچ گونه ذخیره ارزی و امکانات اقتصادی برای یک مقاومت میان مدت و حتا کوتاه مدت در جنگی حتا کم دامنه در اختیار ندارد و طناب تحریم هر روز هم بیشتر بر گردناش فشرده تر میشود؛ مطلقا پایگاه تودهای در داخل ندارد و در محاصره نارضائی و خشم تودههای دهها میلیونی است؛ در منطقه، متحد و پشتیبانی بجز جیره بگیرانی چون حماس و حزب الله لبنان و حشدالشعبی و نظائرشان ندارد، که اگر در تداوم و تشدید تحریمهای اقتصادی یا در جریان جنگی احتمالی، پول و اسلحهای که از سفره گرسنگان و بیکاران و تن فروشان و کلیه فروشان ایران میگیرند قطع شود، حتا بعید است به حمایت از ولی نعمت خود در جنگ با آمریکا حاضر به عملیات تروریستی و ایذائی در جائی بشوند. اروپا که خود را ناچار از همراهی با آمریکا اعلام کرده است و روسیه و چین هم در نهایت منافع اقتصادی و مصالح ژئوپلیتیک خود را قربانی جنگ با آمریکا و ناتو برای دفاع از ایران نخواهند کرد. (ولادیمیر پوتین گفته است: قرار نیست روسها همچون آتشنشانان هر جا اختلاف و تنشی بود وارد عمل شوند و آتش را خاموش کنند».
سازش به چه قیمت؟
تجهیز به سلاح اتمی، اگرچه یک هدف استراتژیک برای رژیم بود، اما آنچنان حیاتی نبود که تا فرصتی دیگر نتوان آن را در گوری بتونی دفن کرد. اما امروز، دستور مذاکره برای آمریکا، معامله با خرس بر سر پوست اوست! (هرچند که نتانیاهو شلتاقی میکند که: من سر او را میخواهم، یالله همین الان!) آیا رژیم اسلامی حاضر به چنین معاملهای خواهد بود؟ آیا خرس، پوست خود را در ازای نارگیل معاوضه خواهد کرد؟
پاسخ، به احتمال زیاد، منفی است، مگر این که…. بقول محمد ظاهر شاه، «افغانستان تسلیم زور نمیشود، مگر زور، خیلی پر زور باشد!». من نمیتوانم احتمال کوتاه آمدن رژیم جمهوری اسلامی از برخی موارد و حواشی غیر حیاتی نظامیگری و دخالتگری منطقهایاش را بکلی رد کنم، و نمیتوانم هم این چنین موارد احتمالی را از پیش معرفی کنم. اما در این شکی ندارم که حد اکثر تلاشاش را خواهد کرد که تا آخرین نفس مقاومت کند و تنها زمانی بار دیگر ” نرمش قهرمانانه” خواهد کرد یا جام زهر را سر خواهد کشید که انتخابی میان مردن و یا زنده ماندن با پوستی کنده (یعنی وانهادن تسلیحات استراتژیک و گروههای نظامی و شبه نظامی و دستجات تروریست ایدئولوژیک در منطقه) انتخابی نداشته باشد، چراکه به نظر میرسد آمریکا که دیکته کننده شرائط و موضوع مذاکره است، به کمتر از این تن ندهد.
در برابر چنین مخمصهای است که معنای ادعای خامنهای که «مذاکره نخواهیم کرد و تصمیم قاطع مردم ایران بر مقاومت است» مفهوم میشود. او هیچ توان خنثا کردن جدی محاصره اقتصادی آمریکا و هیچ قدرت اقتصادی و نظامی برای مقاومت در برابر جنگ با آمریکا را ندارد. پس، با تکیه بر چه میخواهد ” مقاومت” کند؟: مقاومت مردم! یعنی مرعوب شدن مردم از جنگ و حلقه زدن به دور رژیمی که از آن متنفراند و حمایت ناسیونالیستی از این رژیم. این تنها برگی است که خامنهای میکوشد با آن بر سر میز مذاکره برود یا به اتکای آن از مذاکره امتناع کند.
مردم ایران باید بدانند معنای ” مقاومت” که خامنهای آنان را مکلف بدان میکند چیست؟ نان نیست، کار نیست، آزادی نیست، دارو نیست، نفت نیست، پول نیست، کارد گرانی از استخوانها گذشته است، قحطی آغاز شده است، محاصره نظامی در جریان است… و همه اینها تازه اول کار ترامپ و جنایتکاران امپریالیست است. مردم باید مقاومت کنند یعنی چه باید بکنند و تا کی؟ فرض کنیم تا جائی مقاومت کنند که گرسنگی و وبا و طاعون همه هشتاد میلیون نفر را به کام نیستی بکشاند. از این “مقاومت”، چه چیزی حفظ میشود و چه چیزی گیر مردم آید؟ خامنهای برای چنین پرسشی از سوی مردم چه پاسخی میتواند داشته باشد بجز: ” حفظ عزت اسلام”! معنی مقاومت از دید خامنهای این است که اگر سیاست امام حسنی مصالحه «برجام» به شکست کشانده شد، حالا که دیگر برگ برندهای در دست و قدرتی برای چانه زنی و معامله نداریم، تسلیم نمیشویم و ایران را به صحرای کربلای حسینی تبدیل میکنیم. نه ایران و نه هشتاد و چند میلیون ایرانی مسئله ما نیست. ما شیعه اثنی عشری هستیم و سنت ما حسینی و شهادت است… چه جنگ بشود و چه نشود، در برابر کفار مقاومت میکنیم چرا که اگر هم جنگ بشود، «از هرطرف که شود کشته شود اسلام است».
اوضاع کلاً چنین است: در یک طرف معادله: امپریالیسم امریکای قلدر جانی علیه بشریت مصمم است و توان اقتصادی و نظامی و سیاسی و دیپلماتیکاش را به تمامی به کار گرفته است تا جمهوری اسلامی را (بی جنگ یا با جنگ) به زانو درآورد و رژیمی مرتجع، ضد دمکراسی، دشمن سوسیالیسم و ازادی، رژیمی دست نشانده و مطیع دستورات و منافع پلشت امریکای امپریالیست و متحد رژیم نژادپرست صهیونیست، جایگزین کند. در طرف دیگر معادله: رژیمی فاشیست و تروریست مذهبی شیعه است که پس ار سدهها، قدرت سیاسی را از برکت دموکراسی ستیزی و چپ و آزادیخواه کشی و به مثابه میوه درخت استبداد اسلام پناه پهلویها به کف آورده است و تار عنکبوت “شبه امپراتوری” فاشیستی- تروریستی شیعه را در دنیا تنیده است و حاضر نیست این قدرت و صولت در خواب ندیده را به هیچ قیمتی از کف بدهد. پس، از مردم ایران میخواهد که در برابر دشمن «مقاومت» کنند!
تأثیر تحریمها
تا پیش از مذاکرات برجام، مخالفت همه ما چپها با تحریمهای اقتصادی علیه ایران مبتنی بر این ارزیابی قاطع بود که این کار تنها به مردم ایران آسیب خواهد رساند و نه به رژیم، بلکه رژیم را قوی تر هم خواهد کرد. اما چیزی که رژیم را به ” نرمش قهرمانانه” و دست کشیدن از پروژههای سلاح هستهاش واداشت، فشار فلج کنندهای بود که از تحریمها بر حکومت وارد شده بود. گفتن ندارد که مردم طبقات پائین و متوسط نیز متحمل آسیبهای وحشتناک شدند، اما نباید کتمان کرد که مسبب مستقیم فشارهای وارده بر مردم از تحریمها، اولویتهای رژیم بود در تخصیص امکانات، در وهله اول به هزینههای نظامی- امنیتی، خاصه خرجیهای نظامی و لجستیکی برای سوریه ولبنان و عراق و غیره، اختصاص بودجههای کلان به نهادهای مذهبی دولتی و غیر دولتی در داخل، بودجههای کلان صدها حوزه تربیت طلبه در شصت کشور، اهدای گنبد و بارگاه طلا و فرشهای ابریشمی به اماکن مقدس در خارج از ایران، دانشگاه وبیمارستان و مجتمعهای مسکونی و جاده سازی بلا عوض برای تحکیم نفوذ در میان مسلمانان منطقه… هیچیک از این هزینهها و بودجهها در دوره تحریمهای پیش از فرجام قطع نشدند و کاهش پیدا نکردند، و در همان حال، فلاکت روزافزونی را که نصیب مردم طبقات پائین و متوسط شد، یکسره به گردن محدودیتهای توان اقتصادی ناشی از تحریمها انداختند! اما به هر حال، تحریمها رژیم را به چنان نفس تنگی خطرناکی انداخت که دیدند برای بقا چارهای جز مصالحه با شیطان و دست کشیدن از پروژه نظامی هستهای ندارند.
وقتی برجام تصویب شد، من اندک تردیدی در ارائه این نظر بر خود راه ندادم که چیزی از برجام نصیب مردمی که از تحریمها آسیب دیدهاند نخواهد شد. و دیدیم که چنین شد. باز هم اولویتهای پلیسی- امنیتی و نظامی و خاصه خرجیهای میلیتاریستی- تروریستی و دینی در بیرون از مرزها، و هر آنچه هم باقی ماند، حرامیان حاکم غارت و اختلاس و دزدی کردند و از رفع تحریمها چیزی نصیب مردم نشد که هیچ، وضع معیشتی و تودههای کارگر و بیکار و زحمتکش و حقوق بگیر، روز به روز و ساعت به ساعت بدتر و وخیم تر شد. این تجربه به خود مردم نشان داده است که رفع تحریمها، وضع زندگی خودشان را بهبود نمیبخشد و فقط دست رژیم را در برنامهها و سیاستهای میلیتاریستی، فاشیستی- تروریستی خارجی و سرکوبگریهای داخلی باز تر میکند و جیبهای اختلاسگران و کلان دزدان بهره مند از رانتهای حکومتی یا متکی بر فساد حکومتگران تراز اول را پرتر میکند. اگر ازاین به بعد هم مذاکره و سازشی صورت بگیرد و تحریمها بکلی برداشته شوند، نه فساد از میان خواهد رفت، نه رانت خواری، نه اختلاس، نه سیستم اقتصاد غارت به نظام تولیدی تبدیل خواهد شد، نه سیاستهای خانه خراب کن سوداگری مافیائی و قاچاق کنار گذاشته خواهد شد…. و در کل، در برهمان پاشنهی غارتگری یک مشت دزد مسلح و فلاکت اکثریتی عظیم خواهد چرخید.
قدر مسلم این است که دور اخیر تحریمها – که مرحله به مرحله تشدید میشوند، تا همینجا کبودی خفگی را در چهره رژیم عیان کردهاند. ” این تو بمیری از آن تو بمیری های” پیش از برجام نیست. رژیم دارد به مرز ورشکستگی اقتصادی نزدیک میشود تا حدی که شاید دیگر حتا از پرداخت اجرت به مزدوران قداره کشاش ناتوان بماند. طناب پوسیده به نقطه گسست میرسد و در این حال، وزنهی تهدید جنگی هم بر آن آویزان میشود.
پاسیویسمِ پاسیفیسم
مجاهدین خلق، که نه با میلیشیای خود در تهران و نه با سلاحهای اهدائی ارتش عراق در ازای مشارکت در کرد کشی شیمیائی صدام ” در جوار میهن” قادر نشدند شعارهای «این ماه، ماهِ خون است / خمینی سرنگون است» و «سرنگونی توحیدیی دجال در همین نسل ما» را عملی کنند و از تروریسم ضد آمریکائی به رشوه پرداز مافیائیی سناتورهای جنگ طلب و فاشیست آمریکا تبدیل شدند، رسما و علناً خواهان سرنگونی رژیم از طریق حمله نظامی آمریکا هستند تا با خون مردم، فرش قرمز زیر پای مریم رجوی، “رئیس جمهور” منتخب رختخواب مرحوم مسعود رجوی (امام زمان غایب عصر) پهن شود و رژیمی ولایتی و لچک به سر، بمراتب هولناک تر و خفقانی تر و خونریزتر از رژیم کنونی مستقر شود.
رضا پهلوی از ترامپ میخواهد که به مبارزات مسالمت آمیز مردم ایران برای سرنگونی رژیم آخوندها یاری کند، اما در استراتژی او، فقط مردم ایراناند که باید در برابر رژیم بی نهایت خشن و سرکوبگر، مسالمت آمیز رفتار کنند (تا برای دفع خشونتهای دولتی در زمان پادشاهی خود او، تجربه و ممارست کسب نکنند). ولی ” یاری” دولت آمریکا برای رضا پهلوی میتواند با بمباران و موشک باشد چون همانطور که همه شاهداند، شاهزاده جائی برای محکوم کردن این تهدیدات و محاصره جنگی آمریکا و دعوت از آمریکا برای عقب گرد ارابهی جنگیاش نمیبیند. هدف واقعی او «پس گرفتن ایران» از مردم و تسمه کشیدن از گرده کارگران اعتصابی است که پاپا جون و مامی جوناش را در به در کردند؛ شاهزادهای مورد ظلم انقلاب واقع شده، که شخصا هیچ نیروئی برای پس گرفتن “حق موروثی” و برانداختن رژیم حاکم و ” پس گرفتن ایران” ندارد مگر با نیروی نظامی و اشغالگری ارباب خود و پدراش آمریکا با همدستی اسرائیل و عربستان و قطر و شرکا.
مخالفانی هم هستند که شعار «نه به جنگ!» میدهند. چنین شعاری تنها به درد اعلام موضع و ثبت در تاریخ میخورد زیرا این شعار در شرائط واقعی امروزی جهان فاقد هرگونه پشتوانه نیرو و ناتوان از بسیج یک جنبش توانمند ضد جنگ و قادر به چوب گذاشتن لای چرخ ارابه جنگی امپریالیسم امریکاست. وانگهی، شعار «نه به جنگ!» حامل و حاوی هیچ راه خروجی از این اوضاعی که به مرز جنگ رسیده است نیست. جنگ نشود (که نباید بشود) خب، که چه بشود؟ گره چگونه باز شود و به دست که؟ لا اقل آن هائی که طرفدار جنگاند، در تعقیب منافع خود در چهارچوب مرافعات موجود، منطقی تراند چون جنگ را راه حل مشکل و پاسخگوی هدف خودشان میدانند، اما پاسیفیست هائی که فقط شعار ضد جنگ میدهند، در قبال اصل مرافعه، پاسیو̊ (منفعل) میمانند.
دو قطبی کلاسیک
در قطب مقابل مدافعان مداخله خارجی برای تعیین سرنوشت مردم ایران – حتا شده با نابودی ایران- طیف ناسیونالیستهای خاک و خونی و چپ های” ضدامپریالیست” ناسیونالیست هستند.
عادت مان دادهاند که همواره دو راهی را تنها وضعیت ممکن و تن دادنِ جبری یا انتخاب ” دموکراتیک” میان یکی از دو راه تحمیلی را سرنوشت محتوم خود بدانیم. در پس و پشتِ این ” عادت” سیاسی، منافع طبقاتی عمل میکند – که غالباً علیه منافع طبقه ما ست ولی هژمونیی طبقات حاکم، مصالح و منافع خود را به فرهنگ و شعور و عادات ما رخنه داده است.
هم رژیم “سرمایه داری” فاشیست ولایت مدار اسلامی، هم ضد امپریالیستهای روسو فیل تودهای مسلک، هم ضد صهیونیست هائی که دفاع از حقوق برحق فلسطینیان را جز از راه فاشسیم راسیستیی ضد یهود و ارتجاع اسلام سیاسی و با نیروی نظامی و تروریستی امثال حماس و رژیم ایران نمیشناسند؛ و هم میهن پرستان از طیف آریائی تا چپهای ” ضد امپریالیست” که اولی زیر لوای دفاع از تاریخ و تمدن دوهزار و پانصد ساله شاهنشاهی در برابر هجوم قوم عرب و دیگری به بهانه دفاع سوسیالیستی از “جان انسانها و از زیرساختهای کشوری که محصول زحمات کارگران و زحمتکشان است و باید روزی ملی شود”، و خیلی چپهای انقلابی متظاهر به مخالفت با هر دو اتجاع، که با تکیه بر خِرد سیاسی و درک ” موقعیت تاکتیکی” و موعظه در باره “اشتباه نگرفتن تاکتیک با استراتژی”، آژیر تقویت جناح خشن تر رژیم و تشدید سرکوب مردم معترض و زدن سران جنبشهای اعتراضی به دست رژیم را به صدا در میآروند، هر یک به زبانی صریح یا مزوّرانه توصیه میکنند که باید در این فضای جنگی اعلام شده از سوی آمریکا، فتیله مبارزه با رژیم را بمنظور حفظ ایران یا بمنظور بسته تر نشدن مبارزه کارگران و زحمتکشان با رژیم، پائین بکشیم و لبه تیز حمله را روی تهاجم نظامی و تحریمهای اقتصادی آمریکا بگذاریم. اینها یک جبهه غیر رسمی «دفاع میهنی» در عمل و نهایت با مضمون واقعی دفاع از رژیم جمهوری اسلامی را تشکیل میدهند. همه این جریانات و گرایشات سیاسی در نهایت، اعتباری در حساب جمهوری فاشیستی اسلامی و ذخیرهای در ارتش دفاعی این رژیم در رویاروئی نه تنها نظامی مقطعی، بلکه در تعارضات مستمر و ” صلح آمیز ” رژیم فاشیستی ولایت فقیه در تعارض با امپریالیسم امریکا و متحدان غربی و شرقی آن هستند. همه اینان آن طیفی از طبقات یا سخنگویان طبقات با منافع متنوعاند که خامنهایها و روحانیها و دیگر دلواپسانِ حمله «دشمن»، روی «مقاومت» آنها در سنگر نظامی یا سیاسی یا ایدئولوژیک و فرهنگی آنها حساب میکنند.
این دو طیف متقابل در سیاست – که الزاما در هر موردی منافع متقابل طبقاتی ندارند- از مردم گیر افتادهی ایران در منگنه رژیم حاکم بر ایران و امپریالیسم، میخواهند که از پیشروی و فشار این یا آن فکّ منگنه بر روی خود به منظور عقب راندن فک مقابل، دفاع کنند! من در نقد این طلسم دو راهی و چپ میهن پرست ضد امپریالیست که حرفهای نسیه بسیار زده ولی وقتی شیپور جنگ به صدا میاید، نقداً رگهای ضدامپریالیستیاش بنفش، و غیرت ایران دوستیاش زیر جبهه متحد ولائی تحریک میشود، مطالب متعددی نوشته و موضوع «صدای سوم» را مطرح و به کرات تشریح کردهام. امروزه ماشاالله بازار طرفداری از صدای سوم گرم است و ما با مدعیان صدای سوم در طیف چپ ایران مواجهایم که جز پوستی خالی از گردو را نمیفروشند. این باصطلاح صدای سومیها شعارهایشان چنین است: «نه این و نه آن!»
شمشیرِ چوبینِ «نه جنگ و نه رژُیم اسلامی!»
مزیت شعار «نه به جنگ و نه به رژُیم اسلامی!» بر شعار بی طرفانه ضد جنگ، ظاهراً این است که در دعوا بی طرف نیست، اما در عمل، مزیتاش در این است که دو بار بی خاصیت است! شعار «نه این و نه آن»، شعار عمل نیست، شعار اعلام موضع بی عملی در قبال یک وضعیت معین و ابژکتیو است. یک سرباز آمریکائی و یک پاسدار حزب اللهی روی زنی افتادهاند و برای تجاوز به او با هم میجنگند و شما در کنار ایستاده و با ” صدای سوم” اعلام موضع میفرمائید: «نه این و نه آن» ً!
قبلا در نوشته هائی توضیح دادهام که صدای سوم در مبارزه طبقاتی و سیاسی، بلند کردن صدای منافع و مطالبات تودههای مردم در برابر منافع و داعیههای دو قطب ارتجاع ضد مردمی است. اما، باز همانطور که پیشتر تاکید کردهام، صدای سوم مادام که به نیروی سوم، به نیروئی اجتماعی و تأثیر گذار و توانا برای مقابله با دو قطب ارتجاع تبدیل نشود، فقط شعار است، از جنس باد است. احزاب و گروههای سیاسی کمونیست و چپی که امروز خود را منادی صدای سوم معرفی و تنها به محکوم کردن دو شّر و به دادن شعار «نه جنگ و نه رژُیم اسلامی!» بسنده میکنند، تنها به اعلام موضع برای ثبت در تاریخ دلخوشاند. چیزی که چپ سیاسی باید روشن کند، این است که این صدای سوم، چگونه از صدا به «راه سوم» تبدیل میشود و طلسم دو راهی محتوم را میشکند و راه خروجی که عرضه میکند کدام است؟ یعنی «نه به جنگ» با چه وسیلهای و «نه به رژیم اسلامی» از چه راهی باید عملی شوند و بخصوص، این دو «نه»، چه ارتباط و وابستگی متقابلی دارند و با چه استراتژی عمومی و کدام تاکتیکهای موضعی باید به پیش برده شوند؟ وظیفه دیگر چپ سیاسی، سازماندهی آن نیروی اجتماعی است که صدا و راه سوم را مادیت میبخشد و بعنوان «نیروی سوم» در برابر دو دشمن متخاصم پا به میدان میگذارد و سرنوشت خود را به دست میگیرد.
هم چپهای رادیکال و هم چپهای ضدامپریالیست ناسیونالیست، خسته نمیشوند از گفتن این که رژیم نه با مداخله خارجی و با جنگ امپریالیستی، بلکه باید به دست خود مردم سرنگون شود. بسیار خوب، ما حالا در وضعیت جنگی (که با جنگ فرق درد) قرار گرفتهایم. شعار «نه به جنگ و نه به رژیم اسلامی» در این وضعیت چه مابه ازای عملی و میدانی پیدا میکند؟ ما که جز شعار دادن و اعلام موضع کردن کاری از دست مان بر نمیآید، اما خود مردم در ایران، از شعار «نه به جنگ و نه به رژیم اسلامی» چه رهنمود عملی باید استخراج و استنتاج کنند؟ این مردم در چنین وضعیتی «نه به جنگ» را چگونه به پیش ببرند؟ «نه به رژیم اسلامی» را فعلا کنار بگذارند و عمده نکنند و با لبیک به ندای خامنهای برای «مقاومت»، در برابر جنگ بایستند؟ صریح و بی مجامله باید جواب داد آری یا نه. اگر نه، پس چگونه؟ مردم چگونه و با چه وسیلهای میتوانند مستقل از رژیم و بدون دفاع از رژیم، جلو جنگ را بگیرند؟
معادله را از آنطرف بخوانیم: مردمی که باید خودشان این رژیم راسرنگون کنند، بالاخره چه زمانی و در چه شرائطی این کار را خواهند کرد؟ از این که تحریمها و جنگ سبب تشدید فضای سرکوب میشود و به زیان تحرک و سازمان یابی جنبشهای اعتراضی است، آیا این در نمیاید که مردم اول باید بکوشند تا طناب تحریم را از دور گردن رژیم باز کنند، خطر جنگ را از سر رژیم رفع کنند (اول جنگ و تحریمها منتفی شوند) تا رژیم نفسی بگیرد و دوباره جان بگیرد و آنوقت سرکوب اعتراضات مردمی را کاهش دهد تا مردم با سرکوب و مانع کمتری به «نه به جمهوری اسلامی» بپردازند؟! مردم ایران که در چند خیزش و جنبش نشان دادهاند خواهان سرنگونی این رژیماند ولی توان عملیاش را بخاطر فقدان تشکل و سازماندهی و جدائی جنبشهای اجتماعی و فقدان مفصل بندی میان آنها و سهولت سرکوب جنبشهای موضعی پراکنده و نامتداوم، ندارند، بالاخره باید برای این پرسش پاسخ بگیرند که چه زمانی و به چه دلیل چنین موازنه قوائی درهم خواهد ریخت و جنبش سرنگونی توان حرکت و تداوم خواهد یافت؟ با تکرار این که این کار و آن کار را نباید بکنند چون فضا بسته تر و سرکوب شدیدتر میشود و امکانات سازمان یابی جنبشهای اعتراضی مسدود میشود، نمیتوان به این پرسش پاسخ داد که پس چه باید کرد جز کوتاه آمدن و ترس از تشدید سرکوب تا سرکوب تشدید نشود؟ آن ساعت سعد کی فراخواهد رسید که رژیم، فضا برای سازمان یابی جنبش سرنگونی را باز کند؟!
صدای سوم در وضعیت جنگی
اگر بطور کلی صدای سوم، صدای مستقل منافع و مطالبات مردم، در برابر جریاناتی است که منافعشان در تقویت این یا دشمن مردم است، نُتهای این صدا را در وضعیت مشخص باید روی کاغذ آورد تا به حنجره بنشیند. مطالبات اساسی جنبشها و گروههای اجتماعی از همه لایههای گوناگون کارگران و بیکاران و زنان بازنشستگان، بی خانمانها و ملتها و غیره و غیره، و مطالبات مشترک شهروندی عموم آنها، روشن تر و شناخته شده تر از آن است که لازم باشد من آنها را در اینجا لیست کنم. اما وجود چنین لیستی پاسخگوی وضعیت نیست. این مطالبات البته اساسیاند، اما در گیر و دار معرکه معینی باید روی میز گذاشته شوند. صدای سوم، باید بیان منافع این مردم در مرافعهی جاری و همین امروزِ دو قطب دشمن رو در رو باشد تا توان آن را پیدا کند که همچون وزنهای تودهای در مقابله با منگنهی دو طرفه دشمنان وارد شده و نقش آفرینی کند.
مطالبهای مرکزی در این وضعیت معین که باید بی هیچ واهمه و تردیدی قاطعانه از حنجره تودهها در آید، توقف تولید و آزمایش و توزیع موشکهای بالستیک، و پایان حضور و مداخلات نظامی و کمکهای لجستیک رژیم اسلامی ایران به گروههای نظامی و شبه نطامی و مذهبی در کشورهای دیگر است.
” ضد امپریالیست”ها فریاد خواهند زد که: یعنی مردم با ترامپ و امپریالیسم همزبانی کنند؟ یعنی در موضوع مذاکرهای که ترامپ و جنگ طلبان امپریالیست میخواهند به ایران تحمیل کنند، طرف آنها را بگیرند؟ یعنی در جبهه امپریالیسم به خط شوند؟
پاسخ من منفی است و در وهله اول از اینجا حرکت نمیکنم که ترامپ و امپریالیسم و اسرائیل این را میگویند یا نه، از اینجا به موضوع نزدیک میشوم که آیا اینها مطالبات مردم ایران و به نفع آنها هست یا نه؟ صد در صد و هزار در صد به نفع تودههای مردم ایران است. امپریالیستها و صهیونیستها از زاویه منافع خودشان که قطع بازوان این اختاپوس مزاحم در منطقه است چنین خواستی را مطرح میکنند، اما برای مردم ایران، این خواست، در وهله اول خواست فوری “نان” است که از سفره زحمتکشان و گرسنگان ایران بصورت سلاح و دلار و غیره به سوریه و لبنان و غزه و عراق و یمن فرستاده میشود؛ در وهله دوم، خواست استراتژیکِ بیرون کشیدن ایران از کانون آتش و نا امنی منطقهای و بازداشتن رژیم فاشیست شیعی از آتش افروزی و تنش آفرینی است؛ و در وهله سوم، خنثا کردن بهانهها و مستمسکهای مداخلات و تجاوزگریهای خارجی است، و در وهله دیگر، خواستی است منتهی به تضعیف هرچه بیشتر اقتدار رژیم و در راستای تسهیل شرایط سرنگونی آن. ائتلاف منفی هم از ملزومات تاکتیکی در هر مبارزه و جنگ چند جانبه است. اصل مقدس این نیست که چون اسلحه را آمریکائیها ساختهاند از آن علیه رژیم و علیه خودشان استفاده نکنیم. موضوع، عیناً مشابه درک و آگاهی خود مردم از منافعشان در قبال بلند پروازیهای هستهای رژیم در آستانه مذاکرات برجام بود که شعار میدادند: «انرژی هستهای نمیخوایم، نمیخوایم!» و نیز «نه غزه، نه لبنان، جانام فدای ایران»، و «فلسطین را رها کن؛ فکری به حال ما کن». این دو شعار آخری مورد ایراد و سرزنش مخالفان ناسیونالیسم ایرانی و طرفداران مردم فلسطین قرار گرفت، ولی وقتی یک حزب و رهبری شایسته در میدان نیست تا شعارها را پاستوریزه کند، چرا مردم حق نداشته باشند درد خودشان را با صدای نخراشیده خود فریاد بزنند؟ عیب و ایراد انشائی شعارها را نباید بهانهای برای نفی حقانیت مردم در جوهر مطالباتشان کرد.
در شرائط جنگی مشخص و معین امروز، صدای سوم برای آن که صدای تاثیر گذار در وضعیت زنده باشد، باید خواست بریدن نیش و چنگالهای بحران آفرین و پرهزینهی رژیم اسلامی در منطقه را در صدر مطالبات خود قرار بدهد و با شعارهائی با مضامین «نه به سلاحهای بالستیک»؛ «نه به حضور و مداخله نظامی در بیرون از مرزها»، و «نه به حاتم بخشی از سفره گرسنگان ایران»، مستقیما و مستقل از امپریالیسم، به مصاف این رژیم برود.
راه سوم و نیروی سوم
در برابر دو راه، یکی سرنگونی رژیم با جنگ و مداخله امپریالیستی و “رژیم چینج”، و دیگری مقابله با جنگ و تحریم از طریق دفاع از رژیم اسلامی و باز گرداندن قدرت و نفسِ از دست رفتهاش، راه سومی هم متصور است: دفع تجاوز و مداخله خارجی از طریق به دست گرفتن قدرت و ابتکار تودهای در سرنگونی و جایگزینی رژیم؛ و تسریع روند سرنگونی رژیم به دست مردم با استفاده از موقعیت ضعیف و آچمزی که فشارهای خارجی رژیم را در آن قرار داده است.
وضعیتی استثنائی و تاریخی در برابر مردم ایران در نتیجه مجموعه عوامل داخلی و بین المللی قرار گرفته است و آن، قرار گرفتن جمهوری اسلامی در ضعیف ترین و شکننده ترین موقعیت تمام طول حیات خود است. مسئله استراتزیک این است که آیا جنبش مستقل مردم ایران برای سرنگونی، باید از این وموقعیت استثنائی و از موازنه قوای بین المللی و تضادهای میان رژیم و امپریالیستها بهره برداری کند یا نه؟
موضوع غامض و خیلی مهم و جدی، این است که صدای سوم چطور در صدای یکی از طرفین مستحیل نشود و به عبارت دیگر، برخی از خواستهای مردم ایران که امپریالیستها و صهیونیستها نیز بیانگر آناند، مردم را به سیاهی لشکر و عمله منافع آنان تبدیل نکند و بتوانند با حفظ استقلال سیاسی خود، فشارهای آنها برای به زانو در آوردن رژیم اسلامی را، تا جائی که منطبق یا همسو با منافع مستقل خودشان است، از آنِ خود کنند و آن را همچون سلاحی در راه سرنگونی رژیم به دست خودشان بکار بگیرند و راه سلطه دشمن خارجی و دست نشاندگان و وابستگان خود فروش را بر خودشان در پیکار با دشمن داخلی را نیز مسدود کنند.
مردم ایران چگونه میتوانند جلو حمله نظامی به ایران را بگیرند بی آن که به گوشت دم توپِ خامنهای و اسباب تقویت رژیم اسلامی تبدیل شوند؟ با شعار تو خالی «نه به جنگً» نمیتوانند. تنها یک راه عملی وجود دارد و آن این است که آن بهانههای جنگی را که تسلیحات بالستیک و دخالتگریهای منطقهای رژیم است، و خود مردم نیز با آن مخالفت اساسی دارند، همچون قلعه کوبِ و در رأس مطالبات خود از چنگ امپریالیسم درآورند و با همین سلاح به جنگ رژیم بروند و در شرائطی که رژیم از بیرون در سخت ترین تنگنا و آچمز قرار دارد، آخرین نفساش را هم در درون از او بگیرند و به زانویش در آورند. به این ترتیب است که جنگ موضوعیت خود را از دست میدهد. مبارزه ضد امپریالیستی حقیقی و مبارزه با دخالتگری و رژیم چینج از خارج، جز این نیست که خودمان تکلیف رژیم را در داخل تعیین کنیم، منتها با حد اکثر بهره برداری از تضادهای خارجی رژیم. وضعیت مشابه ان است که امپریالیسم، با محاصره اقتصادی و تهدیدات جنگی، دستان رژیم را از پشت بسته و او را در ضعیف ترین وضعیت دفاعی قرار داده باشد. مناسبترین شرائط جهانی و منطقهای در ضعیف ترین وضعیت رژیم برای جنبش سرنگونی خواه تودههای مردم است که توی شکم رژیم بروند و کاراش را یکسره کنند. بجز این، یا باید به تماشای ورود سربازان و باریدن موشکهای خارجی بنشینند و زیر پای عمال دست نشانده و مزدور امپریالیستها فرش پهن کنند، و یا این که نوار یا حسین و ثار الله بر پیشانی ببندند و هزار هزار، خون خود را فدای رهبر و زالوی تشنهی فاشیسم اسلامی کنند.
سناریوها را بازیگران مینویسند
صدای سوم را باید تودهای کرد. اما برای آن که صدای سوم، به راهی سوم در برابر دوراهی تقدیر بدل شود، نیروی سومی باید وارد میدان شود: نیروی سازمان یافته، آگاه و هدفمند تودهای. آیا چنین زمینه و شرائطی در حال حاضر وجود دارد یا قرائنی برای تکوین آن دیده میشود؟ آیا سازمانی، جبههای، اتئلافی به سرعت و تا سرنوشت را رقم نزدهاند شکل خواهد گرفت تا همه جنبشهای اجتماعی آزادی و برابری خواه را همچون نیروی سوم با شعارها و مطالبات خودشان، زیر پرچم راه سوم گرد آورد و در برابر دشمنان داخلی و خارجی که ستادی عمل میکنند، بر پراکندگی و جداسری و بی نقشه گی فائق آید؟
اگر پاسخ، منفی باشد، مردم ایران بازیگر یکی از دو سناریوی سیاه خواهند بود، یکی از دیگری فجیع تر.
بادا که چنین مباد!
شهاب برهان ۲۴ مه ۲۰۱۹ – سوم خرداد ۱۳۹۸
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.