جویندۀ زر در خیابانهای زندگی
به بهانۀ انتشار کتاب «سرگرم چیست باد وقتی نمی وزد؟»
دفتری از شعرهای کوتاهِ اریش کِستنر
ترجمۀ خسرو کیانراد، نشر نصیرا، ۱۳۹۸
هرچند این کلامِ عامیانه که «پول تو خیابون ریخته!»، کمی به دور از واقعیّت است، اما انسانهایی هم هستند که آن را در خیابانها پیدا میکنند. آنها همانطور که از مسیری میگذرند، به آسمان نگاه میکنند، ناگهان خم میشوند و بعد سکهای در دست دارند. اریش کِستنِر (۱۹۷۴- ۱۸۹۹ م.) یکی از این افراد بهشمار میرفت که مهارتش در یافتن و برقانداختن سکههای کثیف بود. او موضوعات بسیاری از اشعارش را در خیابانهای زندگی یافت. کستنر که میان مخاطب فارسیزبان بیشتر بهعنوان نویسندۀ داستانهای کودک شناخته میشود، در کنار رمان، نقدهای ادبی، فیلمنامه، مقالههای مروری و گزارش، مجموعهای نیز از شعر و ترانه دارد که تاکنون به فارسی برگردانده نشدهاند.
مارسل رایشرانیسکی،[۱] یکی از برجستهترین منتقدین ادبی معاصر آلمان، کستنر را با وجود زبان تلخ و گزنده و گاه تاریکی که دارد، «امیدوارترین بدبینِ آلمان» میداند. به باور او، کستنر نوعی موعظهگر است که با افتخار نقابِ دلقک بر چهره زده است؛ انسانی اخلاقگرا و درعینحال شوخطبع. او با همان زبانِ ویژۀ خود، در اغلب شعرهایش به اندرزگری و بیان سخنان حکیمانه رومیآورد، گاه همچون ناظم یک مدرسه است، اما هوشمندانه و با زبانی گیرا. طنز فراوانی که در آثار کستنر خودنمایی میکند باعث شد تا در زمانهاش ازسوی خواص و اهالی ادبیات چندان جدی گرفته نشود. بااینحال، آثار او میان مخاطبین عام جایگاه ویژهای یافت و حتا به فروش فراوان رسید.
کستنر هم بهمانند شماری از همعصرانش، همچون توخولسکی،[۲] فالادا،[۳] تسوکمایر[۴] و رینگِلناتس[۵] به نویسندهای مردمی بدل شد. این اقبال عمومی، بدگمانی برخی از بزرگان فرهنگ و ادب آن روزگار آلمان را نسبت به او بههمراه داشت. در حالی که دیگر نویسندگان آن عصر معمولاً به یک حزب سیاسی یا ایدئولوژی خاصی گرایش داشتند، کستنر هرگز به هیچ انجمن و دستهای نپیوست و مرام هیچ جبهه و حزبی را هم نستود. همین مستقلبودن باعث شد تا دیگر نویسندگان و روشنفکرانِ حزبی هم، نگاه چندان مثبتی به او نداشته باشند. بهگفتۀ رایشرانیسکی قرارنگرفتن در دایرۀ بستۀ یک ایدئولوژی خاص یکی از دلایل زندهماندن آثار کستنر، از زمان جمهوری وایمار تا به امروز بوده است، آثاری که بسیاری از آنها هنوز هم تازگی دارند.
او حلقۀ تئاتر و ادبیات برلین را خوب میشناخت و نقدهای بسیاری هم بر نمایشها و دیگر آثار ادبی نوشت. اما سرودههای کستنر برخلاف شاعرانِ دیگر، سرشار از زندگی روزانۀ همروزگارانش است. به همین دلیل شعرش بیشتر جنبۀ کاربردی دارد. او هیچ خوش نداشت که به شخصینویسیِ صرف رویآورَد و زندگی خصوصیاش را روایت کند. اشعار او بیشتر منعکسکنندۀ زندگی در کلانشهری مدرن است. کستنر این جسارت را داشت که بیدرنگ و با زبانی رک و بیپرده، موضوعاتی را که برایش دارای اهمیت بودند بیان کند. خوانندگان، این زبانِ بیپیرایه و خودمانی و درعینحال تند را دوست داشتند، هرچند بسیاری از منتقدین را خوش نمیآمد.
کستنر از لحاظ فرم در پی هیچگونه نوآوری نبود و برایش اهمیتی هم نداشت که به اصطلاح دست به انقلابی در این زمینه بزند. او تمرکز خود را بیشتر بر مضمون گذاشت و کوشید بر همان قالب سنتی و رایجِ ترانههای مردمی، ردایی از موضوعات روزمره همراه با واژههای جدید بپوشاند. کستنر بهخصوص از بندهای چهارسطری و ششسطری دارای وزن و قافیه بهره برد، اما زبانش را با تکیهکلامهای روزانۀ مردم آراست. او حتا از تیترِ روزنامهها و جملات تبلیغاتی، و گاه زبانی که در ادارات و یا میان نظامیان رواج داشت بهره میبرد. برای همین در اشعار کستنر میتوان از ماشینتحریر گرفته تا ژامبون، وام بانکی، زن گارسون، سقطجنین و غیره را یافت. حس بحرانزدگی، دیگر درونمایۀ ملموس سرودههای اوست. در لابهلای سطرهایش نگرانی عمومی و نشانههای بحران سیاسی، اقتصادی و حتا جنسیتیِ زمانهاش آشکار میشود. مسائلی چون درماندگی فردی، سرخوردگیِ نسلی که مورد سوءاستفاده قرارگرفته، بیکاری، فضای فرهنگیِ ملالآور و وداع با یک دورۀ تاریخیِ روبهپایان، مهمترین مضامین آثار او را تشکیل میدهند.
اریش کستنر، ترانهسرای مردمِ کوچهوبازار، در ادامه به یکی از برجستهترین نمایندگان ادبیات آلمان سدۀ بیستم بدل شد. او هرچند برای مدتی طولانی در سایۀ کتابهای کودکش ماند، اما توجۀ دوباره به اشعارش توانست این تصویر از اریش کستنر را دگرگون کند و با توجه به سرودههای بیزمانش، سرزندگیاش پررنگتر شود.
دفتر حاضر، تنها شعرهای کوتاهِ کستنر را دربرمیگیرد، اشعاری موجز که میتوان آنها را زیرمجموعۀ «اپیگرام» قرار داد. اشعاری معمولاً در چهار سطر که از دو قانون کلی تبعیت میکنند: اصل منتظرگذاشتن و دادن نکته یا پیامِ پایانی. کستنر با کاویدن خیابانهای زندگی به مضامینی ناب دست پیدا کرد و بهجایی رسید که حتا اگر نمیجست بازهم چیزی مییافت.
برای نمونه یکی از اشعار کتاب را باهم میخوانیم:
جهان یک نمایش است
نقشهایتان را خوب ایفا کنید
شما بر سرِ زندگیتان بازی میکنید
دوست باشید و دشمن، قدرتمند و نیکبخت
من اما در این نمایش بازی نمیکنم
باید انسانهای صرفاً تماشاگری هم باشند.
بگذارید نتیجه بگیریم
که نپسندیدنِ نمایش ازسوی تماشاگران
نباید دلیلِ بهگلولهبستنِشان باشد.
[۱]. Marcel Reich-Ranicki
[۲]. Tucholsky
[۳]. Fallada
[۴]. Zuckmayer
[۵]. Ringelnatz
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.