در آشفته بازار شهری  دور! 
به نام  واشینگتون
میان آخرین بردگان کورد!
بعد از شنگال
کاک فواد را دیدم 
…………بر سکوی تجارت 
خشک و ناامید / مسخ شده٫
در میان تاجران  برده !
که آنقدر مست سودند
 نمی دانستند  فواد!
سالهاست دفن خاک  است
 گرچه شمع زمانه بود 
اما از  خاطره ها رفتهُ و
خاموش خاموش است.
 
٭٭٭
رفقا!
نگاه کنید
به عمق  فاجعه پر درد  
تصور را 
بر روی تانکهای امریکایی 
که فواد بر آن  نقاشی شده باشد
ارسطوری!  
در قالب  فتحی آغشته به ننگ 
در جمع مردان هرزه  تاریخ
هجری ، عموی ترامپ،  خالو  رضا(پهلوی)
خاله مریم همراه کا عبه!
 و فامیلهای نزدیک
باشیخهای وهابی 
در دیوان خان گرم و دلنشین
  مشغول اقامه نمازند.
 
آنگاه  خواهید نوشت از درد
آواز دل بیمار را
 دو باره سرخواهید داد!
 
ولی  من!
 سرود “مرگ ننگ ” را خواهم نوشت 
حتی اگر انگشتانم قط شده باشد 
هرچند اگر،
در بین غربت زدگان  و توابین 
هنوز دیدگانی  تری  بوده باشد
تاامروز،
با جسد خونین فواد!
  واداع آخرینشان  را  گفته باشند!
 
رفقا!
من واقعا  آگاه بودم که 
انسانها مثل مار پوست می اندازند. 
جاه طلبند، مثل گرگ در کمین طعمه 
خالی از رحم،  در پی فتحند!
 
بگذار  فکر  کنند 
این شعریست  از طغیان دل حسودم 
اما این واقعیت  طنز  تاریخ است.  
آب گر یک جا بماند 
مرداب یست 
که به جای ماهیها قرمز!  
کرمها  کور و زائد  را می زاید.
رویا گر خواب را آشفته سازد 
توهمی ست 
تا رسوایی را  میزبان باشد
 
 
 
 
 
 
 
 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com