هشتم دیماه زادروز فروغِ ماست. انسانی که زن را به زیباترین شکل وارد شعر کرد و تاریخ مردانه و سنتهای حاکم را منسوخ اعلام نمود. زن در شعر فروغ، زنی مستقل، آزاد و بیپرواست که حق خود را از زندگی، از عشق و آزادی شجاعانه طلب میکند.
فروغ نماد زن نوین است،ستارهی درخشانیست که هرچه شب ظلمانیتر میشود،او بیشتر نور میافشاند…
من از تو میمردم
اما تو زندگانی من بودی.
تو با من میرفتی
تو در من میخواندی
وقتی که من خیابانها را
بی هیچ مقصدی میپیمودم.
تو با من میرفتی
تو در من میخواندی.
تو از میان نارونها،گنجشکهای عاشق را
به صبح پنجره دعوت میکردی
وقتی که شب مکرر میشد
وقتی که شب تمام نمیشد
تو از میان نارونها،گنجشکهای عاشق را
به صبح پنجره دعوت میکردی.
تو با چراغهایت میآمدی به کوچۀ ما
تو با چراغهایت میآمدی
وقتی که بچهها میرفتند
و خوشههای اقاقی میخوابیدند
و من در آینه تنها میماندم
تو با چراغهایت میآمدی…
تو دستهایت را میبخشیدی
تو چشمهایت را میبخشیدی
تو مهربانیت را میبخشیدی
وقتی که من گرسنه بودم
تو زندگانیت را میبخشیدی
تو مثل نور سخی بودی.
تو لالهها را میچیدی
و گیسوانم را میپوشاندی
وقتی که گیسوان من از عریانی میلرزیدند
تو لالهها را میچیدی.
تو گونههایت را میچسباندی
به اضطراب پستانهایم
وقتی که من دیگر
چیزی نداشتم که بگویم.
تو گونههایت را میچسباندی
به اضطراب پستانهایم
و گوش میدادی
به خون من که نالهکنان میرفت
و عشق من که گریهکنان میمرد.
تو گوش میدادی
اما مرا نمیدیدی…
فروغ
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.