شکرالله پاکنژاد، زاده شهر دزفول که در نزد دوستان خود به “شُکری” معروف بود، از جمله زندانیان سیاسی دوران نظام پهلوی است که بعدتر و در دوران جمهوری اسلامی توسط حکم لاجوردی اعدام گشت. دفاعیات دادگاه پاکنژاد هم­پای دفاعیات دیگری در آن دوران، نظیر مورد خسرو گلسرخی و مسعوداحمدزاده بازتابی جهان یافت. وی در دفاعیات خویش دربرابر قاضی نظام پهلوی چنین اظهار میدارد: “تا زمانی که در روی زمین یک انسان زندانی، گرسنه،ستمکش، محروم و بی فرهنگ موجود باشد، آزادی یک کلمه پوچ و توخالی بیش نیست …”

پاکنژاد از موسسین جریان معروف به گروه مارکسیستی فلسطین بود که در تاریخ ۱۳۴۷ در تلاش برای پیوستن به جنبش فدائی فلسطین دستگیر شد. شاید بتوان گفت “گروه فلسطین” بیشترین نفوذ را پس از جریان چریک های فدائی خلق و مجاهدین مارکسیست-لنینیست در کنفدراسیون دانشجویان در دهه پنجاه شمسی داشت. از دیگر چهره های سرشناس این گروه حسین ریاحی است. اعضای باقیمانده گروه که شدیداً تحت تعقیب ساواک بودند با پیوستن به حلقه سیامک زعیم، جریان موسوم به “سازمان انقلابیون کمونیست (مارکسیست-لنینیست)” را تشکیل داده که رویکردی مائوتسه دونگ اندیشه داشت. این سازمان بعد از انقلاب به اتحادیه کمونیستهای ایران و سپس سربداران معروف گشت.

اما شکرالله پاکنژاد پس از آزادی بسال ۱۳۵۷ اقدام به تاسیس “جبهه دموکراتیک ملی ایران” نمود. در خصوص این سازمان سیاسی کریم سنجری رهبر وقت جبهه ملی راه‌اندازی این جریان را یکی از عوامل تضعیف جبهه ملی ایران اعلام داشت. در پاسخ هدایت لله متین دفتری و نوه دکتر مصدق از رهبری جبهه دموکراتیک ایران اظهار می‌دارد که این تسلیم شدن سنجابی در برابر خمینی بود که به متلاشی شدن جبهه ملی انجامید.

در این اگر خصوص اگر تقی شهرام را مسبب گسست و متلاشی شدن خرده بوژوازی سنتی و مذهبی طرفدار مراجع تقلید دردهه شصت بدانیم، شکرالله پاکنژاد عامل تلاشی سازمانی و تضعیف جناح سکولار طبقه متوسط بود که به دلیل متوهم بودن به ماهیت ارتجاعی حاکمیت جمهوری اسلامی به رهبری خمینی، عملاً در تقویت پایه های ارتجاع و سرکوب مشارکت می جست.

متین دفتری در مورد اهمیت عمل شکرالله پاکنژاد چنین میگوید: “تحلیل پاک‌نژاد ما را به ایجاد جبههٔ دموکراتیک ملی و همکاری بایکدیگر، رهنمون شد. او پیش از هر کس دیگری متوجه شد که برای متوقف کردن جریان وقایع می‌بایست کاری کرد.” و لاجوردی نیز با افتخار اعلام میدارد که اعدام پاکنژاد کاری بود که رژیم شاه از پس آن برنیامد.

دفاعیات پاکنژاد همچنین در نشریه “عصر جدید” به سردبیری ژان پل سارتر از بنیان گذاران اگریستانسیالیسم به طور کامل چاپ و منتشر گردید. سازمانی که شکرالله پاکنژاد از موسسین اصلی آن بود به رفراندوم جمهوری اسلامی در سال ۱۳۵۸، یعنی حتی پیش از مطرح گشتن تز ولایت فقیه نیز “نه” گفت. این سازمان پیرو وقایع خرداد ماه ۱۳۶۰ و آغاز سرکوب تمامی جریانات مخالف حاکمیت، به شورای ملی مقاومت به رهبری سازمان مجاهدین خلق پیوسته و در سال ۱۳۷۷ به عنوان آخرین سازمان باقی مانده از این جریان جدا گشته و شورای ملی مقاومت عملاً به باقی مانده های سازمان مجاهدین خلق خلاصه شد.

وی در خصوص ماهیت رژیم شاهنشاهی و جمهوری اسلامی چنین می گوید: ” اگر در دوره شاه جریان وابستگی از نظر سیاسی خودرا در حاکمیت دیکتاتوری نشان می‌داد، جریان استقلال در دوره انقلاب از نظر سیاسی می‌بایستی خود را در حاکمیت مردمسالاری نشان دهد، و نشان نداد. اینک زحمتکشان میهن ما دوسال پس از قیامی درخشان و یکپارچه، دست خود را خالی می‌یابند. بدون آن که درجبین حکومت، نور رستگاری ببینند آنان از قبل حاکمیت انحصار طلبان نه نان در سفره دارند، و نه امید دردل.به زبانی دیگر نه استقلال و نه آزادی …”
شکرالله پاکنژاد در تاریخ آذرماه ۱۳۶۰ تیرباران شد.

ما در میان کشاکش دو موج زندگی می‌کنیم

متن مصاحبه هالیدی باشکرالله پاکنژاد پس از آزادی که در مورد شخصیت وی چنین مینویسد: “چهره ی سرشناس سوسیالیست”، “مردی خنده رو و زنده دل که چهره اش، نشانه‌های ده سال زندان و شکنجه‌های مکرر پلیس شاه را بر خود دارد.”

هالیدی: جریان سوسیالیست مستقلی که در دههٔ شصت (میلادی)، شما در آن شرکت داشتید چه منشائی داشت؟

پاک‌نژاد: چپ مستقل جدید که در سالهای شصت به وجود آمد، انعکاس بن بستی بود در نیروهای اپوزیسیون سنتی داخل ایران -حزب توده و جبههٔ ملی– و نیز بی امیدی به چین و شوروی به دنبال مناقشات میان آنها. در ابتدا، بن بست و خصومت موجود در چپ نسبت به اتحاد شوروی، واکنش‌هایی موافق چین برانگیخت: سازمان انقلابی که از حزب توده بریده و طرفدار چین بود. اما مردم بزودی دیدند که چین چگونه عمل می‌کند: لاس زدن با آمریکا، اتخاذ مواضع ناسیونالیستی خاص خود در انقلاب فرهنگی و گرفتن مواضعی علیه جنبش ضد امپریالیستی. ما همچنین می‌دانستیم که نظریهٔ چین مبارزه در کشور نیمه فئودال- نیمه مستعمره، قابل پیاده شدن در ایران نیست. مردم به دنبال یک مشی مستقل ایرانی بودند و مناقشات چین و شوروی، به همراه درک نقش چین، به پیدایی این خواست کمک کرد.

پس از آن، جنگ ۱۹۶۷، اعراب و اسرائیل پیش آمد که تأثیر عظیمی بر نسل ما گذاشت. اوجگیری جنبش فلسطین، در ایران حال و هوا را به کلی تغییر داد. این تأثیر آنقدرها به خاطر یافتن الگویی در خارج از کشور نبود، بلکه بیشتر به خاطر یافتن پشتیبان و پایگاه هایی بود مستقل از رهبری مذهبی که خود نیز در خارج قرار داشت، مبارزه فلسطینی‌ها هم یک مبنای نظری قابل اعمال در ایران به دست می‌داد و هم یک منبع کمک مادی. جنبش ایران، شهدای جنبش فلسطین را شهدای خود می‌دانست: این شهدا شور و هیجان نیرومندی بر می‌انگیختند. وضع چنین بود زیرا که مردم احساس می‌کردند که در کودتای ۱۹۵۳، کمونیست ها قهرمانانه رفتار نکردند و تسلیم شدند.

هالیدی: شما از چه زمانی به طرح ریزی عملیات چریکی پرداختید و با چه کسانی همکاری کردید؟

پاک‌نژاد: در ابتدا، همگی از جبههٔ ملی بودیم و یکدیگر را در جریان جنبش سالهای نخست دههٔ شصت شناخته بودیم. من با بیژن جزنی و مسعود احمد زاده، یکی دیگر از رهبران فدائی، آشنا بودم. من با گروهی از ایرانیان که با فلسطینی‌ها کار می‌کردند و نیز با گروهی که در فوریه ۱۹۷۱ به پاسگاه سیاهکل حمله کرد، در ارتباط بودم. من سعی کردم برای دیدن تعلیمات از کشور خارج شوم؛ اما در حدود دویست متری مرز، نزدیک شط العرب، دستگیر شدم. یکی از دستگیرشدگان در زیرشکنجه اعترافاتی کرده بود که منجر به دستگیری عدهٔ بیشتری شد؛ اما برخی از افراد ماهم موفق به فرار شدند. بعضی از آنها، بعداً در برنامه‌ای که رادیو بغداد برای ایران پخش می‌کرد کار می‌کردند. بعضی دیگر هم به ایران بازگشته و دستگیر شدند. تعدادی نیزبرای مبارزه به چریک‌های ظفار پیوستند.

هالیدی: شرایط زندان در رژیم شاه چگونه بود؟

پاک‌نژاد: مرا معمولاً تابستانها به زندان بندر عباس در جنوب، و زمستانها به زندان هایی در شمال یا به زندان قزل قلعهٔ تهران می‌فرستادند. من هم قبل و هم بعد از دادگاه شکنجه شدم. آن‌ها تلاش می‌کردند مرا وادار کنند بگویم “اشتباه کرده ام” بگویم “شاه خوب است”، بگویم” من کمونیست نیستم”. اما امتیازی که من داشتم این بود که همه از وضعم اطلاع داشتند. کسانی که نامشان برای مردم شناخته (شده) نبود حتی بیشتر هم شکنجه می‌شدند. بسیاری سعی می‌کردند خودکشی کنند. به خاطر دارم که مرد جوانی را آوردند که پاهایش رعشه شدید داشت. وی با انداختن خود از پنجره، دست به خودکشی زده بود؛ اما فقط ستون فقراتش آسیب دیده بود.

من “دوزخ” دانته را می‌خوانم و نیروی جمله‌ای را که او بربالای دروازه‌های دوزخ نقش کرده بود حس می‌کردم: “ای کسانی که به اینجا وارد می‌شوید،امید را رها کنید.”

تا سال ۱۹۷۷، ما در واقع هیچ نوع تماسی با دنیای خارج نداشتیم. از اواسط سال ۱۹۷۳، من به مدت ۸ ماه در انفرادی بودم و فقط بعدها بود که شنیدم میان اعراب و اسرائیل در اکتبر ۱۹۷۳ جنگی در گرفته‌ است. پس از این تاریخ (۱۹۷۷) مقامات به صلیب سرخ اجازهٔ آمدن دادند. زمین زندان را با قالی فرش کردند و به ما اجازه دادند تا با نمایندگان صلیب سرخ تا حدود زیادی آزادانه صحبت کنیم. بعد هم توانستیم مقداری مواد خواندنی به دست بیاوریم. با پرداخت دو هزار تومان رشوه، به یک نگهبان زندان، موفق شدیم یک نسخه از کتاب “عربستان بدون سلاطین” را به دست آوریم.

هالیدی: شما به محض رهایی از زندان، دوباره فعالیت سیاسی را از سر گرفتید. وضعیت کنونی ایران را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

پاک‌نژاد: در این انقلاب نوعیت داوم هست: ما در میان کشاکش دو موج زندگی می‌کنیم و همه چیز در آینده تغییر خواهدکرد. اگر ملاها به صورت طبقه حاکم در آیند، مردم از آن‌ها روی گردان خواهند شد. و این روانه ایست که هم اکنون آغاز شده است: مردم نسبت به ابتدای کار کمتر از مذهب حمایت می‌کنند. یک هفته پس از خروج از زندان، از من سؤال شد که آیا از فکر یک “جمهوری اسلامی” جانبداری می‌کنم و من پاسخ منفی دادم و اگر یک چنین جمهوری ای، مترقی بود من آن را قبول می‌کردم. حال ما شاهد آنیم که خرده بورژوازی که از انقلاب حمایت کرد و با شاه جنگید، در حال تجزیه است و به طرف چپ گرایش پیدا می‌کند. رژیم تلاش می‌کند ما را به درگیری بکشاند، اما وضع ما، مثل یک گاو باز است که در درجه اول باید از درگیری پرهیز کند. مسئله اساسی ما اینست که از رو در رویی اجتناب کنیم: راست خیلی سریع جنبیده است و خطر اصلی برای ما نه از جانب ارتش، که از طرف گروه های دست راستی “فالانژ” است. اگر بتوانیم تا چند ماه دیگر دوام بیاوریم، ممکن است بتوانیم دیگر نیروهای دموکراتیک، به ویژه اقلیت ها را متحد کنیم. اما ما بیشتر به تجزیه در راست امید بسته ایم تا به اتحاد چپ.

 

 

بخشهایی از دفاعیات دادگاه عادی شماره ۳ ارتش

من یک مارکسیست ــ لنینیست هستم و بداشتن چنین عقائدی افتخار می‌کنم. من قبلاً یک فرد مذهبی بوده ام که در جریان مبارزه اجتماعی وارد جبهه ملی شدم. سالها در حزب ملت ایران که یکی از احزاب جبهه ملی و دارای عقائد ناسیونالیستی است، فعالیت کرده ام و بالاخره در همان جریان مبارزه اجتماعی پس از مطالعه و تفکر زیاد، پس از بارها دستگیری و زندان و تجربیات زیاد در عمل به این نتیجه رسیدم که سعادت ملت ایران و آزادی تمام بشریت، تنها در سایه پرچم مارکسیسم لنینیسم، یعنی ایدئولوژی محرومترین توده های مردم قابل وصول است…

آزادی این کلمه زیبا و دوست داشتنی را هیچ کس نمیتواند فراموش کند؛ آزادی انسان از قید گرسنگی، بیسوادی و بی عدالتی، زور و استبداد، مفاهیم کهنه که حافظ منافع انسان بر علیه انسان است.

چگونه می‌توان در میان مردمی که در چنگال استبداد، گرسنگی، بیسوادی و وحشت اسیرند، احساس آزادی کرد؟

نظم سرمایه داری که در زیر سایه خود گرسنگان و ثروتمندان را یکجا اداره می‌کند، قانون سرمایه داری که بر این عدم تساوی حکومت می‌کند، اخلاق و اقتصاد سرمایه داری که این رابطه غیر طبیعی و غیر انسانی را تائید می‌کند… اینها و ارزش هائی از این قبیل در عصر ما از بوی تعفن خود دماغ بشریت را آزار می‌دهد…تا زمانی که در روی زمین یک انسان زندانی، یک انسان گرسنه، یک انسان مظلوم، یک انسان محروم، یک انسان بی فرهنگ وجود داشته باشد، آزادی تنها یک کلمه تو خالی و بدون مفهوم است…

دنیا باید بداند که ما در چه شرائط وحشتناکی زندگی می‌کنیم که قوه قضائیه مملکت زیر سر نیزه خرد شده‌است و همه زندگی مردم به وسیله ارتش و قوه مسلح حل و فصل می‌شود و جز دعاوی مربوط به سفته و تعدیل مال‌ الاجاره و اتهامات مربوط به کلاه برداری و چک بلامحل، عدلیه به کاری اشتغال ندارد.

از نظر سازمان امنیت عده‌ای جانی روشنفکرنما باایجاد روابط مخوف و با هدفهای غیرانسانی و آدمکشی و قتل و غارت قصد داشته‌اند به کمک دول خارجی مردم ایران را بکشند. اینگونه ادعاها در نظریه ساواک که در پرونده‌ها منعکس است قید شده، بدون احتیاج به مقدمه چینی و بدون آنکه بخواهیم دعاوی سازمان امنیت را در مورد سرقت بانکها، مواد منفجره، نارنجک، اسلحه‌های‌ کمری، تفنگهای مکشوفه، عبور غیر مجاز از مرزهای افغانستان و عراق و رابطه با سفارتخانه‌های چین و مصر، رابطه با دولت عراق و سازمان‌های فلسطین و غیره را که ساواک در پرونده سازی علیه این گروه و در گزارشات خود به دادرسی ارتش ذکر کرده تأئید یا تکذیب کنم، تشریح این مسئله برای آقایان رئیس و اعضای دادگاه ضروری است که بیشتر افرادی که در این دادگاه محاکمه می‌شوند هیچ گناهی جز همدردی با مردم فلسطین ندارند. البته سایر دوستان درمورد مسئله فلسطین و علل عزیمت ما برای پیوستن به نهضت خلق فلسطین به تفضیل صحبت کرده و می‌کنند، ولی من به طورخلاصه می‌گویم که برخلاف ادعای مکرر دستگاه حاکمه ایران مبنی بر طرفداری از حقوق آوارگان فلسطین و علیرغم تبلیغات خود دولت در مورد کمک به آنان و گفتارهای مقامات دولتی در رادیو و تلویزیون و نیز مقالات متعدد مقامات رسمی درباره طرفداری دولت ایران ازدعاوی خلق فلسطین، در این دادگاه عده‌ای از آزادیخواهان ایران تنها به دلیل همدردی بامردم فلسطین محاکمه می‌شوند.

اسرائیل امروز از صورت ظاهر یک ملت مظلوم به صورت یک دولت متجاوز که مورد حمایت امپریالیزم است درآمده و به صورت برج مراقبت امپریالیزم عمل می‌کند و وسیله‌ای برای اسارت اقتصادی و سیاسی خاورمیانه است.

فلسطین نقطه عطفی در مبارزات ضدامپریالیستی این منطقه از جهان است و راز شکست قطعی امپریالیزم در همین جنگهای آزادیبخش نهفته است. قرن بیستم و تاریخ آن در سقوط امپراطوری‌ها خلاصه می‌شود.

پس از درگیری انقلاب مشروطه در اثر کوششها و جانبازی های مردم به رهبری مردانی نظیر ستارخان و باقرخان و حیدرعمواغلی، بالاخره مشروطه خواهان پیروز شدند. ولی به علت توطئه‌های استعمار خارجی و ارتجاع داخلی پیروزی مشروطه مدت کوتاهی بیش طول نکشید. همان دوله‌ها و سلطنه‌ها، همان اشراف و فئودال‌ها تحت عنوان مشروطه بردوش مردم سوار شدند و مقاومت مردم نیز به صورت جنبش‌های دیگری نظیر قیام خیابانی در آذربایجان، قیام کلنل محمد تقی خان پسیان در خراسان، و مهمتر از همه قیام میرزاکوچک خان در گیلان بروز کرد.

اصولا رسالت اصلاح‌طلبی (رفورم) از بین بردن شرایط انقلاب است. یعنی همیشه به نفع طبقات حاکمه و برای ادامه استثمار و ظلم و ستم انجام می‌گیرد.

علیرغم همه سر و صداهایی که در مورد صنعتی شدن ایران به راه افتاده، در دنیا همه می‌دانند که به قول آن خبرنگار هندی، تاسیس چند کارخانه مونتاژ صنایع غربی، دلیل خنده آوری بر صنعتی بودن ایران است و این کارها تماماً درجهت وابستگی هرچه بیشتر ایران به امپریالیست‌های غربی صورت گرفته‌است.

آنچه که در ایران به عنوان انقلاب ملی (اشاره دارد به انقلاب سفید شاه) جا زده شده، تنها با عملیات اصلاحی انگلیسی‌ها در هندوستان و سایر مستعمرات آن کشور قابل مقایسه است، وگرنه این چه انقلابی است که همان وزرا، وکلا و سناتورها، همان سازمان امنیت، همان پلیس و (آجان)ها، همان سپهبد نصیری ها، اسدالله علم ها، همان امام جمعه‌های لندنی، همان سناتور شریف امامی، دشتی و دکتر اقبال‌های قبل از انقلاب زمام امور و اداره کشور را در دست دارند و در عین حال وضع بهداشت و غذا و لباس و فرهنگ توده مردم باز به همان ترتیب سابق است؟

من از دوسال قبل از دستگیری بیشتر اوقات خود رادر دورافتاده‌ترین دهات ایران گذرانده ام، از چاه‌بهار بلوچستان تا ماکوی آذربایجان و از خرمشهر خوزستان تا دره سند خراسان همه جا را دیده‌ام که علیرغم تبلیغات دستگاه، فقر و فلاکت از سر و روی مردم می‌بارد. گرسنگی، بیسوادی، مرض، نداشتن مسکن، یکتاپیراهنی و محرومیت های مادی و معنوی، را دیده‌ام که در تمام نقاط ایران بیداد می‌کند.

امپریالیزم آمریکا در هر نقطه‌ای از جهان برای حفظ مزایای خود در جهت ادامه فقر سه چهارم سکنه کره زمین از هر امکانی استفاده می‌کند… در ویتنام مردم بیگناه (را، و)، لوازم زندگی، انبارهای آذوقه، مزارع، خانه‌ها و هرگونه آثار حیاتی را با ناپالم ویران می‌کند و از بین می‌برد. در اندونزی یک میلیون انسان را به دست نظامیان فاشیست و متعصبین مذهبی قتل عام می‌کند. در یونان به کمک ماموران مخوف سازمان سیا جنبش اعتدالی آزادیخواهان را مقهور می‌کند. جنایات نژادپرستان آفریقای جنوبی و رودزیا را به دیده تحسین می‌نگرد. نه تنها مردم جهان سوم، بلکه حتی کارگران کشورهای سرمایه داری غرب نیز هدف استثمار آنان هستند و اینگونه سلطه شامل انواع استثمار و خشونت بارترین و محیلانه‌ترین شکل آن در سطح نظامی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و عقیدتی می‌باشد و در این راه با تکیه بر امکانات وسیع مادی عمل می‌کند و کلیه وسائل تبلیغاتی را که در شکل سازمانهای فرهنگی استتار می‌شود در اختیار دارد و به این ترتیب آمریکا می‌خواهد اقتصاد و سیاست و اخلاق خودش را به صورت جهانی درآورد.

آری ما برای مبارزه با پلیدترین پدیده تاریخ بشری یعنی امپریالیزم آمریکا و سگ زنجیری آن اسرائیل، به فلسطین می‌رفتیم و من شخصاً می‌پذیرم که هدفم کسب تجربه بود تا در زمان مقتضی “با آمادگی کامل رزمی” که ساواک درگزارش عملی خود به دادرسی ارتش این همه درمورد آن تاکید کرده‌است به ایران برگردم…

خون وارطان‌ها، سیامک‌ها، مبشری‌ها، فاطمی‌ها، کریم پورها، بخارائی‌ها، آیت الله سعیدی‌ها، نیک داودی‌ها و هزاران شهید دیگر به دستور امپریالیست‌ها و به حکم همین دادگاههای ارتش ریخته شده‌است.

تاریخ، این واقعیت را به هزارصورت ثابت کرده‌است که عدالت و حق همیشه به زور گرفته شده‌است. اصولاً حق گرفتنی است نه دادنی. یا ظالم باید ظلم نکند و یا مظلوم تحمل ظلم را ننماید. شق ثالثی وجود ندارد. ظالم هیچ وقت به میل خود دست از اعمال ظلم برنمی دارد، بلکه همیشه مظلوم است که سرانجام از قبول ظلم سرباز می‌زند.

رژیم دیکتاتوری ایران می‌خواهد با روش‌های تفتیش عقاید قرون وسطائی و سلب هرگونه آزادی، میهن ما را به صورت یک قبرستان درآورد و درعین حال آرامش ناشی از رعب و وحشت را به عنوان آرامش ناشی از امینت و رفاه معرفی کند. ولی غافل از این است که هیچ گاه به هدف خود نخواهد رسید. علیرغم این همه فشار و روش‌های غیرانسانی، علیرغم رفتار وحشیانه مامورین ساواک، علیرغم رژیم ترور و اختناق، علیرغم کوشش‌های دستگاه جبار برای ازبین بردن هرگونه صدای آزادیخواهی، مبارزه مردم ایران برای کسب آزادی، برای گسستن زنجیرهای بردگی، برای قطع دست امپریالیست‌های غربی و دست‌نشاندگان ایرانی آنان ادامه دارد و این مبارزه تا پیروزی نهائی ادامه خواهدیافت.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com