هنگامی که مفهومی بزرگ و سرخ
با جامه ی شوریدگان خلق
در ازدحام شهر بی آواز می گردد

و می رود، تند و نهان، تا قریه های دور یا نزدیک
و باز می گردد

و می نشیند در میان قهوه خانه های دودآلود
با گل مرداد و محسن و بقراط

و می دود در مدرسه با خسرو و بهروز
و در خیابان، عابران را با سلامی بر می انگیزاند
و در اتوبوس، از گرانی های رنج روز می گوید
و در کنار کارمندان می نشیند با دلی غمناک
و سوگواری می کند روی مزار رتبه و قانون

در جنوب شهر بر دیوارهای فقر می کوبد
در کنار کار و زحمت می سراید شعر خونین رهائی را

زندان چه بی مقدار می آید
این قلعه ی پوسیده
این تدبیر!

این بند و
این زنجیر

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com