پدیدههای گوناگون هستی از سوی انسان در چهار چوب دستگاهی درونی ، ارزیابی و سپس پذیرفته یا رد می شود،که پیشاپیش ساخته و پرداخته است.چهارچوبی اعتقادی که با آن ارزشهای فردی و اجتمایی ،مادی و معنوی را متر میکند.فیلتری نهانی که هر چیز از صافی آن میگذرد تااز سوی فرد، پسندیده یا رد شود.
آنچه را ما زشت یا زیبا،خوب یا بد، داد یا بیداد،آزادی یا اسارت میدانیم و شور و شوق ما را بر می انگیزد یا از آن روی میگردانیم ، همه در پرتواین دستگاه تو در توی ارزشی گرایش یا گریز ما را بر می انگیزد.چیزی شبیه برنامه های کامپیوتری که با زبانی ویژه پرداخته میشود و تنها میتواند داده هایی را بشناسد و ارزیابی و پردازش کند که با انها خوانایی داشته باشد. برنامه ای که فقط میتواند دادهایی را بفهمد و بداند و بان پاسخ دهد که برایش برنامه ریزی شده وغیر از آن در برابر دیگر دادهای تصویری ،صوتی و یا دیجیتال واکنش نشان نمی دهد.
دستگاه ارزشی هر کس مجموعه ایست از باورملی،مذهبی،اجتمایی،اقتصادی،ذوقی و عاطفی که پندار و رفتار و گفتار وی را تنظیم و رهبری میکند،فرایندی که بسیار هم ارادی نیست، و یا بدیگر سخن چنان در هستی و سلسله اعصاب وی در هم آمیخته که بی درنگ پاسخ هر رویدادی فراهم هست.چیزی شبیه واکنش شخص بهنگام رانندگی با دیدن چراغ قرمز که می ایستد و این در حالیست که با دیگری در گفتگویست و یا موزیک میشنود،یعنی اینکه خودآگاه و ناخودآگاه شخص، اطلاعات دریافتی را بسرعت رد و بدل میکنند و و مغز فرمان مناسب را میابد و به اندامهای مربوطه میرساند.
حال اگر این نظام و دستگاه ارزشی ، دست نخورده باقی بماند وبا فراوردهای فرهنگی،فنی،علمی،اجتماعی و اقتصادی گوناگون که میتوانند هر چیز دیگری غیر از باورهای او باشند ، بده بستان سالم نداشته باشد، اندیشه و احساس سترون می ماند و آسیب پذیری فرد و جامعه افزایش یابد.او در برابرآموزشهای زیانبار در هر شکل و صورت میشود.سمت و سوی کردار وی نسخه ایست که دیگران پیچیده اند ، دیگرانی که شاید خیلی هم خوش طینت نیستند؛و او را در جهت خواسته های مادی و معنوی خویش برانند.بی گمان بیان کلمهُ رعیِِِّت و کاربرد آن در مناسبات اجتماعی –اقتصادی ،بازتاب این نگرش نایخردانه است.
همینکه نسیم نوشدن وزید و فناوری ارتباطات و کاهش فاصله ها و گردش اطلاعات، پرده ها را درید،مسافر فرتوت جهان فرسوده دچار سرگشتگی در آگاهی میشود. گویی گنگ خوابیده میشود ؛ تعریف و تفسیرهای دیرینه اش بی پایه میشود و الگوهای قدیمی و حاضر و آماده از شناخت و درک هنجاریهای هستی در می ماند.ساحت حضور شخص آشفته می شود،جهان واقعی و بیرونی با دنیای ذهنی و خیال خاک خورده بود در ستیز میشوند ؛که همواره بسیار هم ویرانگر است.گسترش ناهنجاریهای اجتماعی،کاهش اقبال شهروندان و بویژه نسل جوان به عرصه های هنری،رواج اندیشه های نیهیلیستی وپرخاشگرایانه و گسترش اقتدار گرایی به همراه تشویش همگانی، از پیامدهای بی چون و چرای اندیشه های در خود خزیده است که یارای جستن و گزینش با فراست نیست .کاَیناتی متروک در وادی بلاهت
واقعیت جهان امروز که بسیار هم سردر گم است، با حقیقت هولناک و تلخ پشت آن، اگر خردمندانه بان نپردازیم و نشناسیم میتواند آسیبهای روانی دردناکی به همه ُما براسند.پناه بردن پاره ای بجهان اسطوره ها و گریز از دنیای واقعی یا رونق و رواج مخدرات،زیستن در حاشیه و نظاره گر بی اعتنا بودن،خودکشی، قتل عمد یا نسل کشی ،اگر نه همیشه اما در بسیاری موارد، ریشه در ذهنیت های واژگون و سردر گم دارد.
هنرو ادبیات ؛بخشی بسیار ارزشمند و کارساز از علوم انسانی، در فرا رفتن از ظلمت بی خردی و دستیابی بجهان برتر است، امری که بیگان سزاوارخوانشی نوین و تفسیری امروزین است که دانش و بینش بشری در اختیار ما نهاده است.با فهم رمان و شعر نوین یا فیلم و نمایش است که میشود حقیقت هستی و خویشتن را شناخت. و با ثبت و حضوردر جهان واقعی از فرصتهای مادی و معنوی استفاده ای بهینه داشت. تا از زندگی و همسایگی با دیگراندیشان لذت ببریم.تواناییهای روانی و جسمی امان را افزایش دهیم .زندگی کنیم و بگذاریم دیگران هم آنگونه که می خواهند زندگی کنند.باور کنیم که ما یعنی من و تو و دیگران؛سزاوار زیستن در اجتماع بی ترس و وحشتیم.و بودن آن باشد که میخواهیم.
ادبیات و هنرنوین مارا به گردگیری و خانه تکانی روانی میخواند؛هشیاری را در فرد و جامعه نهادینه میکند تا هراس و فقر و بی حرمتی انسان جایش را به عشق و آسودگی وسرافرازی دودمان آدمی در هر جای جهان بدهد
و سر آخر آنکه گسستن از ارزشهای فرسوده ودرک و فهم فرهنگهای رنگارنگ انسانی ،همت و دانش و تلاش می طلبد.
چشمها را باید شست، صمیمانه باید گوش سپرد،زحمت کشید و راههای نرفته را تجربه کرد،دریافتها را سنجید دوباره تجربه کرد و باور داشت که دوست داشتن و دوست داشته شدن نیاز به آموزش و تمرین و تکرار دارد.آنچه در این راستا بسیار هم باشکوه است،دگرگونی و پیشرفت جستجوگر است که آرام آرام و پی در پی صورت میپذیرد که برگشت ناپذیر است و بدیگر سخن نو شدنی دوباره در عرصهُ حیات تا دوباره ما بشکل انسان در آییم.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.