پدرم گویا اختلاس گر بود یا از دید آقایان بهتر از رعیت زمین خوار که اینگونه به زنجیرش کشیدند. خوشحالم که اینگونه از قلم و اندیشه ات میترسند ولی آنقدر ناتوانند که نمیتوانند روح و اندیشه بزرگت را به اسارت بگیرند.

شاید تو سلطان قلم بودی که اینگونه از ترسشان به زنجیرت کشیدند!!!

احساس غرور کردم از اینهمه شجاعت و آزادگی ات خوشحالم که پدری همچون تو دارم.

موقعی که گفتم اجازه بده من پیش بازپرس بروم و ازش خواهش کنم و بگویم تو بی گناه هستی گفتی سرت رو بالا بگیر دختر من از هیچکس خواهش نمیکند.

خدا را شکر که توانستی از پس این مزدوران به خوبی برآیی، آزادی همان گوهر ارزشمندی است که هیچ دیکتاتوری آنرا به راحتی به مردمش نمی بخشد.
وقتی سوارت میکردند که تو را ببرند گفتی از همه مردمی که حمایتم کردند تشکر کن و بگو میدانستم که تلاشهایم بی نتیجه نبوده است.

من هم اینجا هم از طرف شما و هم از طرف خودم از تک تک کسانی که کنارمان بودند تشکر میکنم.

به امید آزادی پدرم #عباس_واحدیان و
همه آزادیخواهان دربند

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com