از پیشگفتار
“کتاب حاضر، در بر گیرندۀ پژوهشى در تاریخ اجتماعى ایران با توجه به نقش دین و «اقلیتهاى مذهبى» است. از آنجا که تـاریخنگـارى در هرکـشورى غالبـاً از دیـدگاه اکثریـت جامعـه بـه رونـد کلـى اجتمـاعى و سیاسـى نظـر دارد، پــژوهش در بــارۀ اقلیتهــا، چــه قــومى و چــه مــذهبى، بــا مــشکلات ذهنــى (حــساسیتها) و موانــع عینــى(کمبــود اســناد) روبروست.
اما در جهـانى کـه مـدنیت نـوین بـر پایـۀ احتـرام بـه شخـصیت فـرد انـسان، از هـر نـژاد، قـوم و مـذهب در حـال گسترش است, شـناخت حـوزه هـاى فرهنگـى در شـرق و غـرب عـالم و کـنشهـاى آنهـا، نـه تنهـا از اهمیـت فزاینـدهاى برخوردار مىگردد، بلکه کشاکش گروههاى اجتماعى در درون هـر جامعـهاى نیـز بـیش از پـیش برآینـد سـیر کلـى حرکـت اجتماعى را تعیین مى کند.”
https://mamnoe.files.wordpress.com/2013/06/rage-taak-j1.pdf
گفتگوی بهمن امینی با دلارام مشهوری نویسنده کتاب “رگ تاک” از انتشارات خاوران
“اگر ما درباره شخصیتها و رویدادها از منافع تبلیغاتی صرفنظر کنیم، به یک درک ملی از تاریخ کشورمان خواهیم رسید. و روشن بگویم مادامی که این قدم اساسی برداشته نشود کوچکترین قدمی در راه به سازی ایران ممکن نخواهد بود و هیچگونه فعالیت فرهنگی، اجتماعی و سیاسی به ثمر نخواهد رسید، چون تنها با اشتراک هویت تاریخی میتوان به اشتراک آرزو و اشتراک عمل رسید”
این مصاحبه پیش از این در فصلنامه “باران” منتشر شده است
تجربهیِ شوم حکومت اسلامی در ایران پس از انقلاب ۱۳۵۷، در میان کسانی که این امر را ناشی از گلیم بخت سیاه ما ایرانیان نمیدانستند، اینجا و آنجا تلاشهایی را برای درک چگونگی و چرایی این نابهنگامییِ تاریخی دامن زد. پس از انقلاب، کاویدن در تاریخی که همواره دین و دولت برای ما ایرانیان نوشتهاند و مورد پرسش قراردادن حقیقتهای اعتقادییِ این «تاریخ»، زمینهیِ کار پژوهندگانی شد که جسارت پرسیدن و بازکاوی گذشته را داشتند.
کتاب «رگ تاک» نوشتهی دلارام مشهوری را میتوان کوششی از این دست، برای کاویدن و از نو سنجیدن برههای از گذشتهمان ارزیابی کرد. کوششی برای دوباره دیدن. برای سنجیدن، اما نه با معیارهای دیکته شده از طرف شیخ و شاه.
نپذیرفتن آنچه که بهصورت حقیقتهای اعتقادییِ ما در آمدهاند و در افتادن با آنها، شجاعت میخواهد و دلارام مشهوری زن شجاعی است. دوست و استادم هما ناطق، زمانی که جلد اول کتاب را به من داد تا آن را ببینم و اگر مایلم منتشر کنم، بر همین نکته تاکید داشت. دلارام مشهوری آن زمان در ایتالیا بود و کتاب را برای هما ناطق، بهعنوان استاد و پژوهشگر دورهای از تاریخمان، که در کتاب رگ تاک به آن پرداخته شده، فرستاده و خواسته بود که اگر میتواند برای انتشار آن به او کمک کند. هما ناطق کتاب را که به من داد گفت خودت بخوان و تصمیم بگیر. و اضافه کرد که در کشور ما، برای نزدیک شدن به تابوهایی چون جنبش بابیه و مذهب بهائیت و بازکاویدن آنها، باید بسیار شجاع بود.
در اینجا بحث بر سر درست یا غلط بودن برداشت دلارام مشهوری از این برهه از تاریخ ما نیست. بحث بر سر این است که برای برون رفتن از گرداب هولناکی که در آن گرفتار آمدهایم، سخت نیاز به بازبینی گذشته داریم. تنها در پرتو بازبینییی که برای روشنکردن تاریکیها از تفکر انتقادی یاری میگیرد، میتوانیم اکنونِ پُر ادبارمان را پشت سر نهیم. و این کار یک کتاب و دو کتاب و یک نفر و دو نفر نیست. باید امیدوار بود پژوهشگران و اندیشهورزان بسیاری به این مهم خطر کنند، تا شاید روزی حاصل کارشان بتواند بنیادهای لازم فکری برای درکی روشن از خودمان، با ضعفها و قوتهامان، فراهم آورد.
آیندهای که بر چنین بنیادهایی بنا شود در خور زیستن خواهد بود.
———————————————–
ب.ا. : خانم مشهوری پیش از هرچیز سپاسگزارم که محبت کردید و پیشنهاد من را برای این گفتگو پذیرفتید. اگر اجازه بدهید گفتگویمان را از یک واقعیت ساده شروع میکنم. کتاب دو جلدی «رگ تاک» تاکنون به چاپ چهارم رسیده است و گویا پس از «تولدی دیگر» نوشته آقای شفا پرفروشترین کتاب تاریخی-اجتماعی در سالهای اخیر، در خارج از کشور بوده است. آیا این موفقیت را مدیون جنجالی بودن کتابتان میدانید؟
د.م. : بههیچوجه. چون کتابهای تاریخی دیگری هم که در دو دهه گذشته حرف تازهای داشتهاند، با استقبال روبرو شدهاند و این را بیش از همه مدیون علاقهای باید دانست که به شناخت تاریخ کشورمان پیدا شده است. در «رگ تاک» برخی مسایل گرهی از دید منافع ملی ایران بررسی شده و اگر این دیدگاه جنجال برانگیز است نشان میدهد که تا چه حد تاریخنگاری در ایران دستخوش کشاکشهای تبلیغاتی و ایدئولوژیک است.
ب.ا. : فکر نمیکنید اگر این کتاب قبل از سال ۱۳۵۷ نوشته میشد تأثیر بهتری داشت؟
د.م. : ببینید من به نسلی تعلق دارم که درگیر شدیدترین دگرگونیهای ممکن بوده است. ما پیش از انقلاب هرکدام تصور کمابیش روشنی از ایران و جهان داشتیم و فکر میکردیم که میدانیم چه میکنیم. اما رویدادهای شگرف ایران و جهان چنان چرخشی یافتند که بههیچوجه در آینه خیال ما نمیگنجید و همه تصورات ما را برهم ریخت. خوب در مقابل این موجهای عظیمی که ما را در هم میکوبید واکنشها مختلف بود. کسانی که مثل من خواستند به کمک کتاب خواندن دریابند که کجای کار ما خراب بوده ناگزیر با کتابهای تاریخی سر و کار پیدا کردند و به این واقعیت برخوردند که کتابهای تاریخ در باره ایران نه تنها در باره هیچ نکتهای همنظر نیستند که پُر هستند از تناقضات عجیب و غریب. خوب، ذهن انسان که به تناقض برخورد کند میخواهد بداند کدام طرف راست است و کدام طرف ناراست. ناچار فکر به کار میافتد و میکوشد با مطالعه بیشتر و اتکا به قراین و شواهد به حقیقت امر نزدیک شود، در مرحله بعدی آدم به این واقعیت میرسد که کتابهای تاریخ ایران اکثراً کتابهای تبلیغات اسلامی هستند، نه در خدمت بیان حقایق تاریخی و در واقع مهمترین و اساسیترین پایه برای انقلاب اسلامی از مدتهای خیلی پیشتر، در کتابهای تاریخی گذاشته شده است. تا این حد که میتوان گفت قبل از انقلاب هر که بامطالعهتر بود، نسبت به تاریخ ایران بدبینتر هم بود.
پس از انقلاب ما کمکم یاد گرفتیم که میهندوستی احساس بسیار باارزشی برای هر انسان بافرهنگ است و باید از آن در مقابل برچسبهای منفی دفاع کرد. این بود که در جهت عکس، نسل ما در پی یافتن حقایق تاریخی سوای آنچه از بلندگوهای حکومتی برمیآید به حرکت روشنفکرانه بسیار زایایی دست زد که انبوه کتابهای تازهیِ تاریخی و اجتماعی نتیجه آنست.
من در «رگ تاک» کوشیدهام به این راه بروم و نمایی تازه از تاریخ ایران را نشان دهم و با فرض آنکه تزهای مطرح شده درست باشد به نتایجی رسیدهام و خوشحال هستم که برخی دیدگاههایم کمکم اینجا و آنجا در کتابها و مقالاتی مورد تأیید قرار میگیرد. به هر حال در این کتاب مواضعی مطرح شده که خود من در بیست سال پیش نداشتم و حتی برعکس آن را باور داشتم.
ب.ا. : برای من به شخصه «رگ تاک» از مهمترین کتابهایی بود که پس از خواندن آن از ایرانی بودن خودم خوشنود شدم.
د.م. : هدف هم همین بوده است. چون بسیاری کتابها ظاهراً تنها یک وظیفه دارند و آن توصیف بدبختی و درماندگی ایرانی است و گاهی آدم با خواندن آنها از ایرانی بودن خودش شرمسار میشود.
ب.ا. : فکر نمیکنید بحران هویت ایرانی باعث علاقه به تاریخ شده است؟ این بحران هویت از کجا ناشی میشود و مشخصات اصلی هویت تاریخی ما کدام است؟
ج: هویت ملی ریشه در مجموعه دستآوردهای مادی و معنوی مردمی دارد که در یک روند تاریخی در سرزمینی زیستهاند. مثلاً تختجمشید، شاهنامه و نوروز، سه نماد هویت ایرانیاند. بر این اساس، در فرد فردِ ملت، منش و روحیهای مشخص تبلور مییابد. مشخصه اصلی و مثبت هویت تاریخی ما فرهنگ شهرنشینی است با همه ملزوماتش. از رفتار مسالمتآمیز و کردار انساندوستانه تا خردِ جستجوگر. به یک کلام همه آن چیزی که از زرتشت تا حافظ و از رودکی تا خیام در آثارشان بازتاب دادهاند و میلیونها ایرانی در طول هزارهها آنها را زندگی کردهاند. ایرانی در مرکز این فرهنگ، با هجوم و مهاجرت اقوامی از چهار گوشه آسیا روبرو بوده و کوشیده آنها را به خود جذب کند.
امروز ملت ایران مجموعه رنگارنگی است از تیرهها، مذاهب و زبانهای متنوع که همزیستی مسالمتآمیز در روحیه فردی و اجتماعیشان عجین شده است. ما در فرهنگ ایرانی برترینژادی و دیگر تبعیضها را نمیشناسیم. ایرانیانی که در اروپا و آمریکا زندگی کردهاند این کمبود را بخصوص در جوامعی که ظاهراً خیلی پیشرفته هم هستند بطور روزمره حس میکنند. حالا ممکن است اسم آنرا گرمی و صفای ایرانی بنامیم. به هر حال منظور روشن است و این همان چیزی است که جهان برای کاملکردنِ فرهنگ و تمدن جهانی به آن احتیاج دارد و آن را نمیتوان با منشور و اعلامیه در روان انسانها جای داد.
تنها چیزی که ما از آن رنج میبریم تعصب مذهبی است که اسلاممداران موجد آن بوده و هستند. شما خمیره جامعه ایرانی را با ظاهر آن، که حاکی از تسلط شدیدترین نوع تعصب مذهبی است، مقایسه کنید میبینید که جامعه از یک تضاد و ناهماهنگی شدید رنج میبرد. من خواستهام نشان دهم که این پدیدهیِ تازهای نیست و کشاکش میان «خودی» و «غیرخودی» از قرنها پیش گریبانگیر جامعه ما بوده است. هر چند که این تضاد اکنون شدت و ابعاد بیسابقهای یافته و با سرعت به نقطه حل نهاییاش نزدیک میشود.
ب.ا. : ما الان در ایران با این وضع روبروییم که حکومت اسلامی افتخار میکند ما کشوری هستیم ۹۹ درصد مسلمان، یعنی با هویت خالص اسلامی و یا کسانی مانند آقای سروش میگویند هویت ما ایرانیان سه جنبه دارد که باید با هم هماهنگ شوند، ایرانی، اسلامی و مدرن؟
د.م. : من نمیدانم که آقای سروش چه خوابی برای ملت ایران دیدهاند و بر این حقیقت ساده تأکید میکنم که هویت یک ملت نمیتواند آش شلهقلمکار باشد، مثل هویت هر فرد. هر فردی در حالت عادی زن یا مردی است که از پدر و مادر مشخصی متولد شده، و هویتش با فرهنگ خانوادهای، محلهای، شهری و کشوری مشخص میشود و هر نوع حالت دیگری غیرعادی است و موجدِ ناهنجاریهای روحی میشود. شاید هیچ جامعه دیگری مثل جامعه ایرانی در دوران معاصر، از این هویت شترگاوپلنگی رنج نبرده است. در مورد ادعای اسلامپناهان هم کافیست بگویم که اگر چنین است پس میبایست تا بحال به هدف خود رسیده باشند و ما کشوری میبودیم مثل عربستان سعودی، در حالیکه میبینیم که چنین نیست.
ب.ا. : به مطلب دیگری بپردازیم. شما در «رگ تاک» از یک طرف از تاریخنگاری از دیدگاه چپ به شدت انتقاد کردهاید و از طرف دیگر خودتان با چنین مقولاتی به تاریخ ایران پرداختهاید؟
د.م. : ببینید آنچه که بنام «چپ» در ایران رایج شده ربطی به تاریخپژوهی مارکسیستی ندارد. همان تاریخنگاری اسلامی است با لعاب و عبارات رایج در مارکسیسم. قصد من از نشان دادن این واقعیت توهین به کسی نبوده و اگر کسانی از آن رنجیدهاند بهتر است بکوشند بر این دوگانگی متضاد غلبه کنند. اما این هم واقعیتی است که اگر تاریخ را علم بدانیم باید مثل هر علم دیگری آنرا یاد گرفت و با کوششهای کسانی که در این زمینه صاحبنظر و روش هستند آشنا شد. واقعیت اینست که متفکران مارکسیست هم در تحول علم تاریخ کوششها کردهاند و باید و میتوان مصالحی را از مارکسیسم در تاریخپژوهی علمی به کار گرفت آنهم نه از مارکسیسم قرن نوزدهمی بلکه بیشتر از به اصطلاح متأخرینش مانند گرامشی و پلخانف تا مکتب فرانکفورت. «رگ تاک» نتیجه چنین کوشی است و از آنجا که به تأثیر عوامل روبنایی بر تحول تاریخ ایران نظر داشته به راه جدیدی رفته و به نتایجی رسیده که امیدوارم به بحث کارسازی در باره تاریخ کشورمان دامن زند.
ب.ا. : تا آنجا که من دیدهام تعداد کمی نقد بر این کتاب نوشته شده. علت آن را در کتمان هویت نویسنده میدانید یا در موضع نامتعارف «رگ تاک»؟
د.م. : ببینید از همان زمان انتشار جلد یکم «رگ تاک» مستعار بودن نام نویسنده بر همگان روشن بوده است و من خیلی خوشحال هستم که در جامعه ایرانی کمکم اصل «ببین چه میگوید نه آنکه که میگوید» جا افتاده است. البته این حق طبیعی خواننده است که نویسنده هر کتابی را بشناسد زیرا که کتاب در واقع گفتگویی است میان این دو. راستش من پیش از انتشار کتاب از این واهمه داشتم که با روشن بودن هویتم و احیاناً به عنوان وابستگی به جریانی، نتوانم پیامم را که بر اساس تاریخنگاری ملی شکل گرفته به همه اقشار برسانم و سرافرازم از اینکه دلواپسی من موردی نداشته و «رگ تاک» از هر سو مورد توجه قرار گرفته و صاحبنظران در باره آن اظهارنظر کردهاند از جمله آقایان داریوش همایون، زندهیاد هوشنگ وزیری، علی میرفطروس، آریابرزن زاگرسی.
طبیعی است که من انتظار داشتهام و هنوز این انتظار را دارم، که صاحبنظران و بهویژه پژوهندگان تاریخ با دیدگاههایِ چپ، نظر خود را در بارهیِ این کتاب بنویسند. اینجا، شاید موضوع نامتعارف کتاب نقش داشته است. من فکر میکنم، فرهیختهگان چپ ما هنوز نتوانستهاند خود را از هالهی توطئه و تابویی که اسلاممداران و حاکمان، بابیت و بهائیت را در آن پیچیدهاند، خود را رها کنند. امیدوارم بررسی و نقد «رگ تاک» فرصتی باشد برای شکستن این تابو تا در پرتو واقعیتهای تاریخی، سره از ناسره بازشناخته شود.
ب.ا. : منظورتان از تاریخنگاری ملی را هنوز متوجه نشدهام. اگر منظورتان اینست که همه ایرانیان باید برداشتی مشترک از رویدادها و شخصیتهای تاریخ ایران داشته باشند که چنین چیزی شدنی نیست چون همیشه اختلاف نظر وجود خواهد داشت. شما میخواهید بگویید برای پایان دادن به اختلافات بهتر است بگوییم گذشتهها گذشته و باید رو به آینده داشت؟
د.م. : درست است که تاریخ بحث گذشتههاست، اما حال ما نتیجه این گذشتههاست و آیندهمان راهی است که از موقعیت امروزیمان شروع میشود. پس اینکه ما امروزه کی هستیم و چگونه میخواهیم فردامان را بسازیم با گذشتهمان و آنچه تا بحال از سر گذراندهایم پیوند دارد. این در واقع همان بحث هویت تاریخی هم هست. اینکه یک ایرانی دوست ندارد او را با مثلاً یک ترک یا یک عرب یا یک اروپایی عوضی بگیرند، واکنش طبیعی و درستی است. همانطور که اگر کسی نام شما را اشتباه کند سعی میکنید آن را تصحیح کنید. یا اینکه وقتی شما به یک خارجی میگویید من ایرانی هستم، برایتان فرق میکند که او شما را از کشوری تروریستپرور بداند، و یا پرورده یکی از حوزههای فرهنگ جهانی؟ حالا شما به هر دین و آیینی هم که وابسته باشید، این یک احساس درستی است. افراد ملتهای دیگر هم اگر عوضی گرفته شوند ناراحت میشوند و این ربطی به تفاخر ندارد. مشکل ما اما اینست که هویت ما پس از انقلاب اسلامی مورد حمله قرار گرفته و تضاد بین هویت اسلامی و ایرانی، ما را به یک بحران هویت دچار ساخته است. پس این بحثهای تاریخی تا حد زیادی به ما تحمیل شده است. وقتی که سخنگویان مملکت چپ و راست به تاریخ و هویتمان توهین میکنند، ایران پیش از اسلام را عصر توحش و جاهلیت مینامند و جامعه ایرانی را تا پیش از انقلاب جامعهای بیچاره مینامند که مشتی شاهان خونخوار بر آن فرمان راندهاند این در واقع توهین به پدران و مادران ماست و حق طبیعی ماست که دستکم به زبان خوش، ناروایی چنین اتهاماتی را روشن کنیم.
ب.ا. : تکلیف اختلاف نظر در باره رویدادها و شخصیتهای تاریخی چه میشود؟
د.م. : ببینید بحث بر سر جزئیات و سایه روشن رویدادها نیست. مشکل ما از یک طرف ناراستیها و افسانهپردازیهای بسیاری است که با اهداف سیاسی، مذهبی و مسلکی در اذهان کاشته شده، و از طرف دیگر این برچسبزنیهای تبلیغاتی، به مواضع آشتیناپذیر و دودستگیهای فلجکنندهای منجر شده است.
مثلاً همین رویداد ۲۸ مرداد ۳۲. یک گروه آنرا کودتای آمریکایی میدانند و طرف مقابل آنرا قیام ملی. حالا اگر تعصبات را کنار بگذاریم و از دید منافع ملی ایران درونمایه واقعی آنرا بررسی کنیم البته میتوان در خطوط اصلی به یک فهم مشترک رسید. چنان که در مورد رضاشاه میبینیم پس از سالها که جناحی او را «قلدر دست نشانده» قلمداد میکردند و جناحی او را «نابغه عصر و منجی ایران» میخواندند، امروزه به کمک بررسیهای انجام شده و نتایجی که مورد قبول همگان قرار گرفته، داریم به فهم مشترک از واقعیت تاریخی زمان او نزدیک میشویم.
ب.ا. : میتوان گفت که مواضع متناقض در باره رضاشاه مصرف سیاسی داشته که حالا دیگر ندارد.
د.م. : خوب اگر ما درباره دیگر شخصیتها و رویدادهای دیگر هم از منافع تبلیغاتی صرفنظر کنیم، به یک درک ملی از تاریخ کشومان خواهیم رسید. و روشن بگویم مادامی که این قدم اساسی برداشته نشود کوچکترین قدمی در راه بهسازی ایران ممکن نخواهد بود و هیچگونه فعالیت فرهنگی، اجتماعی و سیاسی به ثمر نخواهد رسید، چون تنها با اشتراک هویت تاریخی میتوان به اشتراک آرزو و اشتراک عمل رسید.
ب.ا. : میدانید که بسیاری «رگ تاک» را برای آنکه مورد مطالعه وسیع و عمومی قرار بگیرد زیادی سنگین میدانند؟
د.م. : واقعیت اینست که . تازه براساس چنین فلسفهای میتوان وقایع تاریخی را چنانکه باید و شاید مورد پژوهش قرار داد. اگر هم در کتاب اینجا و آنجا به وقایع و شخصیتهای مشخصی توجه شده بدین سبب بوده که نمونههایی برای اثبات تزهای مطرح شده به دست دهم. اینست که «رگ تاک» از روال یک کتاب تاریخی برخوردار نیست هر چند که همه مطالب کتاب بر یک محور مشخص سیر میکند. البته این را هم بگویم که من مخالف این نظر هستم که خواننده ایرانی سادهپسند است. همین موفقیت «رگ تاک» نشان میدهد که ایرانیان کتابخوان از کتابهایی که مسایل حساس و مورد علاقهشان را مطرح میکنند استقبال میکنند و مدتهاست که دیگر نباید به خواننده ایرانی به عنوان نوسوادانی که تنها نثرهای ساده را برمیتابند نگریست.
ب.ا. : شما در «رگ تاک» به جنبش بابی و اقلیت مذهبی بهایی مفصل پرداختهاید و همین باعث بحثهای زیادی شده است تا حدی که بسیاری آنرا اصلاً کتابی در تبلیغ بهائیت دانستهاند و برعکس گروهی ابراز علاقه کردهاند که کاش شما یک کتاب مستقلی در باره این جریان بنویسید؟
د.م. : راستش همین قدر هم که در «رگ تاک» به این مطلب پرداختهام به نظر من زیادی و جسورانه بوده است. یکی به این علت ساده که منابع در دسترس، بسیار محدود است و دوم اینکه در این زمینه تقریباً هیچ کار علمی قابل ملاحظهای انجام نشده است. من در مطالعاتم به این نتیجه رسیدم که تاریخ معاصر ایران را بدون پرداختن به این جریان مذهبی-اجتماعی نمیتوان به درستی درک کرد. این بود که بر آن شدم به این جنبه تاریک تاریخ اجتماعیمان بیشتر بپردازم. آنهم به عنوان نمونهای از نقش اقلیتهای مذهبی در تاریخ ایران. و امیدوارم کار من قدم اولی باشد که توسط پژوهندگان دیگر ادامه یابد. منظور پژوهشی است روشمندانه و بیتعصب که نقش این اقلیتها را به عنوان جریاناتی مذهبی، فرهنگی و اجتماعی در شکل گرفتن تاریخ کشورمان و در نهایت در تبلور هویت ملیمان روشن سازد.
ب.ا. : یکی از مطالب قابل بحث در «رگ تاک» برخورد شما به کودتای ۲۸ مرداد است و اینکه شما اصلاً نقش آمریکا و انگلیس را مسکوت گذاشتهاید؟
د.م. : البته این بحث فرصت بیشتری میطلبد. مختصر اینکه در هر رویداد و یا کشاکشی تاریخی در ایران معمولاً چند نیرو درگیر بودهاند. حالا اینکه این کشاکش چگونه به پایان برسد، نیروهایی پیروز میشدند و نیروهایی شکست میخوردند. خوب البته پیروزمندان تاریخ این درگیری را چنان مینویسند که از آن استفاده تبلیغاتی هم بکنند. در رویداد مرداد ۳۲ چهار نیروی اصلی درگبر بودند: دربار، انگلیس و آمریکا، رهبری مذهبی و بالاخره دکتر مصدق با پشتیبانی بالقوه ملت ایران. از این چهار نیرو سه نیرو برنده شدند که از آن میان رهبری مذهبی مهمترینشان بود و بیشترین سهم را برد. نه تنها قدرتش بیش از پیش تحکیم شد، که دربار و کل دستگاه حکومت را در موضع بسیار ضعیف دست نشاندگی اجنبی قرار داد. اینست که بسیاری، بهدرستی همین پیروزی را سرآغاز روندی میدانند که به انقلاب اسلامی منجر شد.
واقعیت اینست که آمریکا با کمترین هزینه در این درگیری پیروز شد و به منظور استفاده تبلیغاتی به عنوان ابرقدرت تازه نفس آن را به اسم خود تمام کرد. از طرف دیگر، در باره نقش رهبری مذهبی در کودتا صحبتی در میان نیامد. رهبری مذهبی در آغاز کوشید، مثل اوایل انقلاب مشروطه، از جریان مردمی برای تضعیف دربار استفاده کند و بمحض آنکه کار بالا گرفت طرف مقابل را پشتیبانی کرد و به پیروزی بزرگی رسید. پس میبینیم که از این رویداد بزرگترین استفادههای تبلیغاتی صورت گرفته و تا بررسی علمی درونمایه واقعی آن راه درازی در پیش است. البته این را هم بگویم که کوشش من در این زمینه ابتدا به ساکن نبوده و پژوهندگانی از جمله آقای همایون کاتوزیان در کتاب «مصدق و نبرد قدرت» در جهت درست، پژوهشهای بسیار باارزشی ارائه دادهاند.
ب.ا. : با تشکر، امیدوارم بتوانیم این گفتگو را در آینده ادامه بدهیم.
د.م. : من هم از شما سپاسگزارم
——————————-
برای آشنایی بیشتر با کتاب “رگ تاک” مقاله داود بهرامی در سایت “اخبار روز” تحت عنوان “رگ تاک، اخگری در پژوهشگری تاریخ اجتماعی – سیاسی ایران” را از اینجا بخوانید.
*******
نکونام نمیرد هرگز
مرده آن است که نامش به نکویی نبرند
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.