مهر انگیز کار نویسنده ، روزنامه نگار ، حقوقدان و از فعالان حقوق بشر و حقوق زنان  به مناسبت روز جهانی زن امسال از   سیاست های مرتبط با بدن زن  نوشته است در این  مقاله  خانم کار  نگاهی دارد  به بدن انسان به ویژه زنان در ادبیات حقوق بشری.

در این جا می توانید بخش اول و دوم  این مقاله را با هم بخوانید

 وارد سی و چهارمین سال انقلاب ایران شده ایم، انقلابی که در سال ۱۳۵۷ شمسی با حضور انبوه زنان و مردان اتفاق افتاد. مقاله زیر مروری است بر اهمیت حق مالکیت زن بر بدنش با استناد به ادبیات حقوق بشری که امروزی است. همچنین دربحث کنترل بدن زن توسط حاکمیت، سیاستهای مرتبط با بدن که طی ۳۴ سال گذشته از سوی جمهوری اسلامی ایران تصویب و به اجرا گذاشته شده مورد بررسی و بازبینی قرار گرفته است. ضمن این بررسی، آن دسته از نهادهای حکومتی که در تدوین اصول سیاستگذاری و اجرائی کردن آن نقش و دخالت داشته اند تعریف شده اند. متن پیش روی بخش اول از مجموعه مقالات سیاست های مرتبط با بدن زن است. [۱]

مهرانگیز کار

 

نگاه به بدن انسان در ادبیات حقوق بشری

بدن انسان با جلوه های گوناگون، موضوع بحث های فلسفی، فمینیستی، اجتماعی، جنسی، پزشکی، سیاسی و روانشناختی است. در ادبیات و هنرهای تجسمی و نمایشی، حرکت های بدن و تناسب آن با پیامی که مورد نظرآفریننده ی اثر است، بنا برخواست و اراده ی آفریننده ی اثر، تنظیم می شود. مهارت بدن در بیان پیامهای هنری، معیاری است که با آن میزان موفقیت بازیگران و آفرینندگان اثر سنجیده می شود. در فرهنگ ایران با شعار رایج ” عقل سالم در بدن سالم است ” بدن و احتیاجات گوناگون آن به صورت محدود و کاملا مادی تعریف شده است. با این وصف ارتباط یک بدن سالم با روح و روان سالم به بهترین شکل ممکن از این تعریف فهمیده می شود. سلامت بدن در این تعریف منحصر است به تامین نیازهای بهداشتی و درمانی. حال آن که در ” ادبیات حقوق بشری ” بدن انسان موضوع فراز های مهمی از نیازمندی ها، ایده آل ها و شادمانی های است که انسان با آن می تواند خود را شاخص کند . در این ادبیات، چنانچه برای بدن و حرکات و جا به جائی آن، قوانین کنترل تعیین شده باشد، کرامت انسانی جریحه دار شده و انسان نمی تواند ظرفیت و انرژی روحی را که در کالبد ذخیره دارد رها کند و آن را به صورت آزادانه در خدمت شادمانی فردی و آفرینندگی های هنری و حرکتهای سازنده ی اجتماعی بگذارد. بدن ناراضی قاتل شادمانی های خود و دیگران است. بدن در زندان باید ها و نباید ها ی مالکانه ، نه برای خود سودمند است، نه به دیگران فایده می رساند. بدن وقتی در قید مالکیت دیگری گرفتار می شود ، بردگی را تداعی می کند. تن و روان برده انباشته از خشم و عقده و نارضایتی است. در ادبیات حقوق بشری، کافی نمی بینند که انسان به امکانات بهداشتی و درمانی دسترسی داشته باشد. مطالبات بیش از اینهاست و بسیاری دیگر از نیازهای بدن جدی گرفته می شود. این نیازها با الفاظ حقوقی، خود را تعریف می کند. برای مثال یک معلول در ادبیات حقوق بشری، انسان قابل ترحمی نیست، بلکه انسان صاحب حقی است که جامعه باید با ایجاد تسهیلات به او مجال بدهد تا کمبودهای بدن را جبران کند. بدن را به کمک تسهیلات به کار بگیرد و ازبدن خود لذت ببرد. شرم از حرکت و نمایش بدن و ابراز گرایش های جنسی تا جائی که به دیگری صدمه نزند از نگاه فلسفی، حقوق بشری، و هنری مردود است و سازو کارهای علمی و اخلاقی و سیاسی باید نقش هائی ایفا کنند تا پیوند کهن و سنتی و تاریخی بدن با احساس شرم از هم بگسلد. به سخن دیگر، جهان پیشرو در این اندیشه است تا با یک سلسله تدابیر و برنامه ها “قفس تن” را بشکند و به تن اجازه بدهد تا آزادانه خود را تعریف کند. شکستن قفس تن با مفاهیم عرفانی که در فرهنگ ما از آن می شناسیم متفاوت است. از تلاش برای شکستن تن مفاهیم ساده ای فهمیده می شود. مفاهیمی که یکسره تنانه است و به عالم بالا با هر درجه از معنویت بی ارتباط است.

چالش های حقوق بشری به قصد جا انداختن این رویکرد جدید نسبت به تن آدمی با بسیار موانع روبه روست و اغلب به محض ورود به بحثی که پایان بخشیدن به کنترل بدن جوهره ی آن است، بدن زن نسبت به بدن مرد، به صورت عرصه ای پر مشکل و پر تلاطم ظاهر می شود که درآمیخته است با انواع گرایش های مالکانه ی مرد در حوزه ی خصوصی و گرایش های مالکانه ی حکومت و معبد در حوزه های عمومی مرتبط با دین و سیاست. تاریخ پر ماجرائی تن زن را فرسوده ساخته. با تن زن همانند کشتزاری برخورد شده که در آن واحد، چندین و چند مالک دارد. گفت و گو پیرامون تن زن فضای بحث را پر تنش و گاهی پر خطر می کند. اما در این زمانه که فضای مجازی مرزها را شکسته، گفتمان فمینیستی و حقوق بشری بر آن است تا تن را به طور کلی و تن زن را به صورت خاص، از دسترس حکومت های نابردبار خارج کند تا جائی که بتواند بی ترس و بی سانسور خود را و نیازهای خود را تعریف کند. به سخن دیگر مثل این است که تن زن از گفتمان حقوق بشری انرژی می گیرد . زبان باز می کند و به جبران سکوت دیرپای تاریخی حرف می زند. زبان تن زبانی است سهل و ممتنع .

اعلامیه جهانی حقوق بشر تاکید دارد بر این که تعریف مدرن آزادی یک تعریف حقوقی است. در این سند حقوق بشری که در آن بر برابری انسان ها بسیار تاکید شده، برابری به این معنا نیست که وضعیت مالی و رفاهی افراد یا توانائی هاشان باید یکسان بشود. بلکه به این معناست که دولت ها با فرض تنوع و گوناگونی افراد، تفاوت شکل ظاهری بدن آنها، چگونگی لذت پذیری جنسی بدن، تفاوت رنگ پوست، عقیده و جنسیت، و تعلقات قومی، تدابیری بیاندیشند که همه ی انسان ها از ” امکانات برابر ” برای رشد و بالندگی بهره مند بشوند. در جهان امروزی، معلولین در پناه این ادبیات، موقعیت خاصی به دست آورده اند و ایجاد امکانات برای آنها به گونه ای که بتوانند به برابری نزدیک بشوند، موضوع بحث ها و برنامه های خاص است. ممنوعیت برده داری، ممنوعیت شکنجه، ممنوعیت تبعیض و رواداری دگر باشی جنسی که هریک با آزادی بدن مرتبط است بحث امروزی است. همچنین ممنوعیت ایجاد محدودیت برای جا به جائی بدن انسان به حق انتخاب اقامتگاه تسری یافته است. اعلامیه، آزادی بدن انسان را برای جا به جائی در سطح یک شهر، یک کشور ، یک قاره و در سطح جهان به رسمیت می شناسد .

ممنوعیت در نقض حق رفت و آمد، نمادی است از احترام به بدن انسان که به زبان حقوقی در اعلامیه آزادی تن در حوزه ی خصوصی ادا می شود .

حق مهاجرت، حق پناهندگی، حق آزادی زناشوئی و ممنوعیت رناشوئی اجباری و حق یکسان فسخ پیمان زناشوئی برای زن و مرد، از جمله ی حقوقی است که مالکیت انسان بر بدنش را ارج می نهد. مفهوم مخالف این تاکید چنان است که ” حکومت ” نمی تواند مالکیت انسان بر بدنش را که در برگیرنده ی آزادی ها ست خدشه دارکند . حکومت نمی تواند قوانین کنترل بر بدن را از تصویب بگذراند. البته این مفهوم دایره ی شمول وسیع تری پیدا می کند به حدی که فرد یا گروه دینی و ایدئولوژیک خاص هم که خارج از ساختار حکومتی است، نمی تواند بر مالکیت خود و مکتب خود بر بدن انسان تاکید کند و بر آن قید و بند بزند .

این سند حقوق بشری که تاریخ لازم الاجرا شدن آن ۱۹۴۸ میلادی است بر آمده از تجربه های بشری در طول تاریخ است . اما انسان بسیار کهنسال تر از این تاریخ است . بدن انسان از دیر باز نمادی بوده است از سرنوشت تاریخی انسان. همواره بدن انسان با عبادت یا قبول داوطلبانه ی مشقت از نوع گرسنگی و دوری جستن از رفاه مادی و آمیزش جنسی، درزیست آسمانی هم دخالت داشته و واسطه و میانجی انسان و ماوراء الطبیعه یا متا فیزیک بوده است. بودا در مرحله ای از زیست زمینی که در طلب کسب زیست آسمانی و متافیزیکی است، به ریاضت می نشیند. بدن را گرسنه نگاه میدارد تا جائی که پوستی می شود بر استخوانی . به زیست آسمانی و معنوی که می رسد و جهان های نا مکشوف و غیر مادی را کشف می کند، بدن را آزاد می گذارد برای خور و خواب. در این موقعیت بدن فربه می شود و شکم بیرون می زند. اینک تصویری و مجسمه ای از این بودای فربه ، مظهری شده است ازنعمت و برکت که بودائیان گوشه ای از خانه و محل کار سفره ای کوچک می گشایند و پیکره ی کوچکی از بودا ی فربه را در میان نمادهائی از ناز و نعمت می نشانند تا سفره شان همواره پر و پیمان باشد. به عبارتی فقر و محرومیت را به زخم غنا و شادمانی می زنند. بدن می شود ما یه ی خوشدلی زمینی. در کلیساهای مسیحیت هم نان و شراب را در جای بدن و خون مسیح می خورند و می نوشند و این نیز نمادی است از به یگانگی رسیدن با جسم و خون مسیح.

در ادیان گوناگون مردم به اختیار روزه می گیرند و بدن را ساعاتی با رنج گرسنگی آشنا می کنند. در این آئین ها نیز بدن همچنان در مالکیت انسان باقی است و ریاضت فرصتی است که انسان گاهی آن را به اختیار انتخاب می کند تا شادمانی های دیگری را که مادی نیست درک کند و از آن لذت ببرد. در این ساز و کارها که بدن به اراده ی انسان شکل عوض می کند، اراده ی حکومت و افراد در کار نیست. انسان مالک بر بدن خویشتن است. ریاضت انسان، خود خواسته است، با بردگی تفاوت دارد . بردگی که بر انسان در ادواری از تاریخ تحمیل شده، جز این است، مشقتی و محرومیتی خود خواسته نیست و بلکه دیگر خواسته است که فرد یا گروه دیگری از انسان ها بر او تحمیل کرده اند. بردگی را می توان بیرحمانه ترین تعدی و خشونت تاریخی بر بدن انسان تعریف کرد. هرچند بردگی در جهان امروز منسوخ شده، ولی رفتارهای نزدیک به بردگی در جای جای جهان ادامه دارد. بی جهت نیست که اسناد بین المللی الغای کلیه ی مناسبات نزدیک به بردگی از تصویب نهادهای سازمان ملل متحد گذشته و امضای اعضای سازمان ملل متحد ذیل این اسناد آمده است .

دانشجویان در مقطع لیسانس در بسیاری دانشگاهها یک واحد درسی به نام “یادگیری بدن” دارند که زیر نظر متخصصان در این زمینه آموزش می بینند. در این درس ، تجسم و قدرت و هویت بدن موضوع بحث های گوناگون است. در جوامع مختلف بازگوئی تمنا ها و نیازهای بدن به یک اندازه ممکن نیست. در برخی جوامع ورود علنی و حتا آکادمیک به گفتمان خواسته های بدن، هنوز تابو است. در برخی دیگر بحث های مرتبط با بدن، عریان و مجاز است و به رسانه ها راه یافته و حتا در مبارزات انتخاباتی به کار می آید . گاهی یک رقیب انتخاباتی رقیب دیگر را به نیروی تاکید بر آزادی بدن شکست می دهد. در انتخابات اخیر امریکا تاکید پرزیدنت اوباما بر آزادی سقط جنین و حق همجنسگرایان و دگرباشان جنسی از هر قبیل بر بدن شان به اندازه ای که قانونگذاری و سیاستگذاری نتوانند محدودیتی بر آنها تحمیل کنند، سبب شد تا بر رقیب انتخاباتی اش که این درجه از مالکیت فردی بر بدن را به رسمیت نمی شناخت پیروز بشود و انتخابات را ببرد .

بنابرابن بدن و تمناها و نیاز های آن در جهان امروزی، گاهی یک عامل تعیین کننده ی سیاسی است . این عامل همیشه یک جور عمل نمی کند . در برخی دیگر از کشورها، تاکید بر قید و بند ها بر بدن ممکن است کسانی را به قدرت برساند که مالکیت و حاکمیت انسان بر بدن خود را بکلی رد می کنند و آن را درقلمرو مالکیت و حاکمیت دولت می شناسند . برای مثال ایرانیان در سال ۱۳۵۷ شمسی، حاکمانی را به قدرت نشاندند که در کارنامه ی تاریخی و فکری آنان، اساسا آزادی معنا نداشت، چه رسد به آزادی بدن به خصوص برای زنان و دگرباشان جنسی . در حال حاضر سال ۱۳۹۱ شمسی، علی مطهری یک نماینده ی دوره ی نهم مجلس شورای اسلامی ایران که محمود احمدی نژاد رئیس جمهور و سیاستهای او را نقد می کند، در نقدهای پارلمانی که بی شباهت به نطق های انتخاباتی نیست، احمدی نژاد را از این حیث که به قدر کافی بر زنان ایرانی برای حفظ حجاب اجباری فشار نیاورده، فاقد شایستگی می داند. از طرفی محمود احمدی نژاد در دوره ی اول ریاست جمهوری در دانشگاه کلمبیا در نیویورک اعلام کرد که در ایران دگرباش جنسی اساسا وجود ندارد . انکار رئیس جمهور بیش از آن گویای موقعیت اسفبار دگرباشان جنسی در ایران بود که نیاز به توضیح داشته باشد. و به شدت آرمانی و غیر واقعی که صدای خنده ی حاضران در دانشگاه چنان پیچید که نشان داد دگرباشی جنسی یک واقعیت جاری در تمام جوامع بشری است و آن کس که وجودش را در یک جامعه انکار کند ، مضحکه می شود. این کارکرد از بدن در مبارزات سیاسی به گونه ای که در ایران امروز جریان دارد ، به خوبی حامل این پیام است که انسان در بخش های وسیعی از جهان باید بدن و تمناها و نیاز های بدن را از چشم دیگران مخفی کند . در این بخش از جهان، سنت ها از یک سو و حکومت ها با سوء استفاده از سنت ها، از سوی دیگر، مالکیت انسان بر بدن خود را انکار می کنند یا آن را به رسمیت نمی شناسند تا جائی که رفتار حکومت در برابر بدن شهروندان مالکانه می شود. در این جاها که “مردسالاری” و “مردرهبری” مشخصه ی آن است، زنان و دگرباشان جنسی، بار بدن پر تمنائی را تحمل می کنند که نسبت به آن آزادی عمل ندارند و همواره باید بدن و تمناهایش را پنهان کنند . این نگاه حکومتی و سنتی بر بدن زن و بر بدن دگرباشان جنسی ، در گذشته بر همه ی جهان مسلط بوده . اینک در پاره ای جوامع نگاه دیگری که پایه های فلسفی و فمینیستی دارد ، به تدریج و البته نه به آسانی می خواهد خود را تثبیت کند . ریشه های دینی و فرهنگی و قانونی در چالش با این خواست به تدریج و در پرتو آزادی بیان تضعیف می شوند .

بخش هائی از جمعیت ایران و دیگر کشورها چندان بر کنترل بدن تاکید دارند که مردم از هر گروه و دسته زیر سلطه ی باورهای نیرومند و رایج دینی و غیر دینی، گرفتار بحران هویت شده اند . در جمعیت، تناقض ها پررنگ شده، از دو سو بحران هویت راه بر تعادل بسته است . مردم خسته از نبود آزادی بدن، نمی توانند با صدای بلند از تمناهای بدن سخن بگویند. بدن ها مثل انسانهای لال که قدرت بیان آرزوهای خود را به آسانی ندارند همچون سایه ای از خود در رفت و آمدند . آنها اگر بتوانند زیرزمینی به این تمناها که کاملا غیر قانونی و حتا خارج از عرف است پاسخ می دهند . از طرفی، حکومت که اصل را بر مالکیت خود بر بدن شهروندان، بخصوص زنان و دگر باشان جنسی گذاشته است ، در این کنترل وامانده و پیاپی بر خشونت می افزاید . این سیاست جزائی که ضد حقوق طبیعی انسان است ، البته جواب نمی دهد و نرخ رابطه ی آزاد جنسی و نرخ رابطه ی جنسی مرد با مرد و زن با زن که از نگاه آنها جرائمی با مجازات مرگ است پیاپی افزوده می شود . شکست های پی در پی حکومت به بحران هویت درون حکومت منجر شده است . حکومت خود را پاسدار بدن زنان و دگرباشان جنسی تعریف کرده و نا گزیر است شکست خود را در زمینه ی این مالکیت ادعائی از نظرها پنهان کند . این پنهانکاری از چشم منتقدان مخفی نمی ماند و حتا مدافعان حکومت ، ناچار می شوند گاهی این شکست را اعلام کنند. یا به ریاکاری و دروغکوئی تن در دهند.

بدن در فرهنگها و ادیان گوناگون به اسارت ارزشهائی در آمده که آن را احاطه کرده اند . از این زاویه بدن در زیست فردی و اجتماعی، تمام تاریخ جنسیت و نژاد خود را حمل می کند. مثل این است که به شیوه های گوناگون، بار تاریخی جنسیت و نژاد، روی بدن زن یا یک رنگین پوست ( زن یا مرد ) نوشته شده و همگان می توانند آن را فقط با نگاه کردن بر بدن آنها بر خوانند . زن رنگین پوست درهر نقطه از جهان، همزمان هر دو تاریخ انباشته از رنج تبعیض را بر پوست و استخوان خود، نوشته دارد . این ریشه های تاریخی که رواداری تبعیض بر جنس زن، نژادهای رنگی، بی خداها، رفورمیست های دینی ، اقوام ، و… را شامل شده در پایان دو جنگ جهانی ، انگیزه ی شالوده ریزی ادبیاتی شده که می توانیم به آن زیرعنوان ” ادبیات حقوق بشری” بپردازیم . در این مقاله تمرکز بر تن و به خصوص تن زنانه است که در ادبیات حقوق بشری، این تن دارای هویت انسانی با حقوق کامل یک انسان است و با شرط مبتنی بر جنسیت ، آزادی های آن محدود نشده است . برخی منابع ادبیات حقوق بشری پیرامون تن که دولت ایران بر آنها صحه گذاشته یا آنها را در پارلمان های وقت از تصویب گذرانده ، این جا مرور می شود.

۱-اعلامیه جهانی حقوق بشر

ماده ۲- هرکس می تواند بی هیچ تمایزی، به ویژه از حیث نژاد، رنگ، جنس، زبان، عقیده ی سیاسی یا هر عقیده ی دیگر، و همچنین منشا ملی یا اجتماعی، ثروت، ولادت یا هر وضعیت دیگر، از تمام حقوق و همه ی آزادی های ذکر شده در این اعلامیه بهره مند گردد.

به علاوه نباید هیچ تبعیضی به عمل آید که مبتنی بر وضع سیاسی ، قضائی یا بین المللی کشور یا سرزمینی باشد که شخص به آن تعق دارد ، خواه این کشور یا سرزمین مستقل ، تحت قیمومت یا غیر مختار باشد ، یا حاکمیت آن به شکلی محدود شده باشد. ماده ۳ – هر فردی حق زندگی ، آزادی و امنیت شخصی دارد .

ماده ۵ – هیچ کس نباید شکنجه شود یا تحت مجازات یا رفتاری ظالمانه ، ضد انسانی یا تحقیرآمیز قرار گیرد.

در موادی از ۳۰ ماده ی اعلامیه که در بالا نقل شد، جنسیت شرط برخورداری از آزادی ها نیست . بر این اعلامیه، دولت وقت ایران صحه گذاشته است. هرچند مفاد اعلامیه برای دولتهائی که بر آن صحه گذاشته اند مانند قانون لازم الرجرا نیست، ولی معیارهای مشترکی در اختیار می گذارد که مقبولیت دولتهای عضو سازمان ملل متحد را در جامعه ی جهانی بر پایه ی درجات پایبندی دولتها به این معیارها محک می زنند . لازم به توضیح است که “اعلامیه” با “میثاق” این فرق را دارد که میثاق برای دولت های امضا کننده که میثاق را در پارلمان خود از تصویب می گذرانند تعهداتی ایجاد می کند که در حکم قانون است. هر چند که مانند دیگر اسناد حقوق بشری ضمانت های اجرائی نیرومند ندارد.

پس از تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر در مجمع عمومی سازمان ملل متحد، با هدف تقویت مفاهیم مندرج در ۳۰ ماده اعلامیه ، دو میثاق از تصویب مجمع گذشت تا دولت های امضاکننده در صورت نقض آزادی و مبانی حقوق بشر بیشتر پاسخگو بشوند . میثاق حقوق مدنی و سیاسی مصوب ۱۹۶۶ میلادی و میثاق حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مصوب ۱۹۶۶ میلادی این دو میثاق است که از ۳۰ ماده اعلامیه حقوق بشر پشتیبانی می کند.

دولت ایران در سال ۱۳۵۴ شمسی به هر دو میثاق نه تنها ملحق شد بلکه انها را از تصویب پارلمان وقت ( مجالس شورای ملی و سنا ) گذراند و به این ترتیب دولت ایران که پس از انقلاب ۵۷ هنوز امضا را پس نگرفته است به موجب موادی از دو میثاق و به موجب ماده ۹ قانون مدنی ایران ، مکلف به اجرای تعهدات مندرج در دوسند و قبول اصلاحات در قانونگذاری و سیاستگذاری متناسب با آنهاست . مندرجات دو میثاق بر آزادی تن انسان فارغ از مشخصات جنسی و نژادی و مذهبی و مانند آن تاکید دارد و در این میثاق ، ادبیات حقوق بشری خاصی به کار آمده که مالکیت انسان بر تن خویش را به رسمیت شناخته و بر مالکیت دولت بر تن انسان با هر جنسیت و هر گونه گرایش جنسی خط بطلان کشیده است . برخی از مواد و مندرجات دو میثاق نقل می شود :

۲ – میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی

بند ۱ از ماده ۲ – هر دولت عضو این میثاق متعهد می شودکه نسبت به افراد ساکن قلمرو و تبعه حوزه قانونی خود، حقوق شناخته شده این میثاق را صرفنظر از نژاد، رنگ، جنس، زبان، مذهب، عقیده سیاسی و یا عقیده ای دیگر، و همچنین اصل و منشا ء اجتماعی یا ملی، دارایی، نسب و یا وضعیت های دیگر، محترم شمرده و تضمین نماید.

بند ۲ از ماده ۲ – هر دولت عضو این میثاق در جایی که قوانین و تدابیری پیش بینی نشده است، متعهد می باشد که اقدامات لازم را بنا بر روند قانونگذاری خود و مقررات این میثاق به عمل آورد. اتخاذ چنین قوانین و تدابیری به منظور اجرای حقوق شناخته شده در این میثاق می باشد.

ماده ۳ – دولت های عضو این میثاق متعهد می شوند که تساوی حقوق زنان و مردان را در استفاده از حقوق مدنی و سیاسی پیش بینی شده در این میثاق تامین کنند.

بند ۱ از ماده ۶ – هر انسانی به طور ذاتی حق زندگی دارد. این حق باید به وسیله ی قانون محافظت گردد. هیچکس را نمی توان به طور دلخواه و خودسرانه از حق زندگی محروم نمود.

ماده ۷ – هیچکس نباید در معرض شکنجه یا رفتار تحقیرآمیز و مجازات غیرانسانی و وحشیانه قرار گیرد… بند ۱ ازماده ۸ – هیچکس نباید در بردگی نگاه داشته شود. بردگی و تجارت برده با تمام اشکال آن ممنوع است.

۳ – میثاق بین المللی حقوق اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی

بند ۲ از ماده ۲ – دولت های عضو میثاق متعهد می شوند که اعمال حقوق مذکور در این میثاق را بدون هیچ نوع تبعیض از حیث نژاد- رنگ- زبان- جنس-مذهب- عقیده سیاسی یا هرگونه عقیده دیگر – اصل و منشاء ملی یا اجتماعی- ثروت- نسب یا هر وضعیت دیگر تضمین نمایند.

بند ۱ – از ماده ۱۲ – دولت های عضو این میثاق حق هر فرد را برای دستیابی و برخورداری از بالاترین ( وضعیت ) سلامت جسمی و روحی، به رسمیت می شناسند.

 

علاوه بر سه سند حقوق بشری که در بالا موادی از آن در ارتباط با تعهدات دولت ایران بر احترام به سلامت تن و روان شهروندان به خصوص زنان نقل شد ، سند مهم دیگری از سوی دولت ایران امضا شده که این دولت را متعهد کرده است تا با هدف رفع تمام سنت ها و آئین ها و قوانین که شرایط را به شرایط بردگی نزدیک می کند گام بردارد . نام و هدف سند به این شرح است :

۴ – قرارداد تکمیلی منع بردگی و برده فروشی و عملیات و ترتیباتی که مشابه بردگی است.

این سند در سال ۱۳۳۷ شمسی یعنی ۲۰ سال پیش از انقلاب ۵۷ از تصویب نهادهای وقت قانونگذاری ایران در دوران محمد رضا شاه پهلوی رسیده است و در مجموعه قوانین همان سال ، چاپ روزنامه رسمی کشور در صفحات ۵۹۱ تا ۵۹۶ ثبت شده است.

در این قرارداد تعریف بردگی به گونه ای است که یاد آور موقعیت زنان در برخی جوامع است. سند بردگی را این گونه تعریف می کند : ” بردگی به معنی حال یا وضع کسی است که اختیارات ناشی از حق مالکیت کلا یا جزا نسبت به او اعمال می شود و برده کسی است که در چنین حال یا وضعی باشد.”

قرارداد اخطار می کند رسوم و ترتیبات مشابه بردگی باید در جهان منسوخ گردد.

بند ج ماده اول این قرارداد، رسوم و ترتیبات مشابه بردگی را تعریف کرده و از آن جمله تاکید دارد: ” ابوین یا قیم یا کسان و یا شخص یا عده ای اشخاص دیگر، زنی را بدون این که وی حق استنکاف داشته باشد به شخص دیگری وعده دهند یا به زوجیت او در آورند و در ازاء این امر مبلغی وجه نقد یا جنس دریافت نمایند. “

همچنین دولت های امضا کننده ی قرار داد متعهد شده اند به منظور تسریع در حذف رسوم و ترتیبات مندرج در بند ج ، حداقل متناسبی برای ازدواج معلوم کنند و ترتیبی بدهند که طرفین ازدواج به آسانی بتوانند در برابر مقام دولتی یا مقام روحانی صالح رضایت خود را بیان نمایند و نیز اجرای مراسم ثبت ازدواج را تشویق کنند.

لازم به ذکر است که دولت ایران پیش از تصویب قرارداد تکمیلی منع بردگی و… به شرح بالا ، در فاصله ی دو جنگ جهانی اول و دوم به مقاوله نامه هائی ملحق شد که برای مقابله با سوء استفاده ی جنسی از زنان و دختران و اجیر کردن آنان برای فحشا دستوراتی صادر کرده بود.

جمع بندی

دولت های ایران از سال ها پیش از انقلاب ۵۷ با وجود دیکتاتوری های حاکم ، اسناد مهم حقوق بشری را امضا کرده و ادبیات حقوق بشری وارد واحدهای درسی مدرسه های حقوق در دانشگاههای ایران شده و نخبگان کشور با این زبان از طریق الحاق دولت ایران به آنها آشنا شده اند. اما گفتمان حقوق بشری از سال ۱۳۵۶ شمسی ، یک سال پیش از پیروزی انقلاب گسترده شد . پرزیدنت جیمی کارتر از شاه ایران خواست تا به این تعهدات توجه نشان بدهد و در نخستین گام ” فضای باز سیاسی ” اعلام کند. شاه چنین کرد و گفتمان و ادبیات حقوق بشری بلافاصله به گفتمان انقلابی تبدیل شد. اما پس از نقض گسترده ی حقوق بشر که بلافاصله پس از پیروزی رهبران دستجات اسلامی-انقلابی آغاز شد به تدریج و پس از پایان جنگ ۸ ساله ایران و عراق ، افراد و گروههائی را داخل و خارج از ایران برانگیخت تا ادبیات حقوق بشری را بی وقفه گسترده کرده و آن را به صورت گفتمان ترویجی در آورده و با این زبان ، جامعه ی جهانی را متوجه وضعیت نابسامان حقوق بشر در ایران نمایند. اکنون نسل های جوان و حتا نوجوان ایرانی با این زبان سخن می گویند و هر چند ایران از هر حیث دوران خطرناک و دشواری را می گذراند ، اما ادبیات حقوق بشری و گفتمان حقوق بشری در مجموعه ی بحث های درون و بیرون کشور عمده شده است . زنان از آن جا که در سالهای پس از انقلاب بر خلاف انتظار گرفتار محدودیت های جدید قانونی و سنتی شده اند که حکومت پرچمدار آن است به زبان و ادبیات و گفتمان حقوق بشری عشق می ورزند. در این مقاله تلاش می شود برخی نمونه های قوانین محدود کننده ی پس از انقلاب را که تن زنانه شان را نشان کرده است گزارش بدهم . البته با این توضیح که زنان ایرانی یک پیشینه ی تاریخی رو به رشد در شناسنامه و هویت جنسی شان ثبت شده و در نتیجه وقتی این شناسنامه را بررسی می کنند، به این باور می رسند که تحولات سیاسی روند سرنوشت آنها را به صورت معکوس تغییر داده است . چندان که در سی و چهارمین سالگرد انقلاب که از آن گذشته ایم، زنان همچنان از حیث قانونی به قهقرا می روند و به شرایط بردگی نزدیک می شوند. آخرین مصوبه ی کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی که خروج زنان ایرانی را از کشور در هر سن و سالی که باشند بدون اجازه ی شوهر یا در فقدان شوهر بدون اجازه ی پدر یا جد پدری یا دادگاه غیر ممکن کرده است ، نشان از آن دارد که دولت جمهوری اسلامی ایران ، کنترل بدن زنان را در مرکز منافع ملی و سیاست خارجی قرار داده است.

در این مرحله از هجوم به حقوق زن و تن زنانه ، کدام تئوری فمینیستی ممکن است در جامعه ی پر تناقض ایران که از حیث فرهنگی و نگاه به زن به شدت لایه لایه شده اثر کند؟ آیا گسترش ادبیات و گفتمان حقوق بشری به فرض که ممکن بشود، کافی است یا باید از طرق زیرزمینی هم که شده زنان ایرانی، خود را با نگرش هائی از فمینیسم تجهیز کنند که در جوامع لایه لایه از لحاظ فرهنگی پاسخ می دهد و کار می کن

بدن زن و تئوری سیاسی

عبارت «سیاستهای مرتبط با بدن»، پژوهشگر را به عرصه ای هدایت می کند که در آن عرصه اصرار قدرت های اجتماعی برای به نظم کشیدن بدن انسان در چارچوب خط مشی های کلی و عملی به همان اندازه است که منازعات آنها برای تعیین میزان و درجه ی کنترل بدن در حوزه های فردی و اجتماعی. قدرت هائی که درگیر بازی «سیاستهای مرتبط با بدن » می شوند، حتا آنها که به صورت نهاد عمل می کنند، در این حوزه ها کار را به سلیقه ی خود پیش می برند: در ساختار دولت، در ساختار قانون، در نظام تولید اقتصادی، در تعیین دیدگاههای مصرفی، با به کار گرفتن نفوذ شخصی در روابط خصوصی انسانها، با کنترل قدرت شخصی افراد که هدف به نظم در آوردن رابطه ی خصوصی آنها را دنبال می کند.

افراد و جنبش ها که در برابر سیاستهای مرتبط با بدن، موضعگیری می کنند، برای این دخالت به دو انگیزه اهمیت می دهند. یکم: آن که از میزان سرکوب نهادینه شده بکاهند. دوم : این که روابط شخصی افراد را در مواردی که یکی از طرفین در جایگاه » بدن پست تر» قرار دارد و در نتیجه حق او بر بدنش به رسمیت شناخته نشده است، به نفع بدن پست تر تغییر بدهند و بر آن تاثیر بگذارند.

فمینیسم و سیاستهای مرتبط با بدن

» در سالهای ۱۹۷۰ ببعد، همزمان با ظهور موج دوم فمینیسم در جنبش فمینیستی ایالات متحده امریکا، سیاستهای مرتبط با بدن به گونه ای تازه مطرح شد. این موج گامی فراتر برداشت و سیاستهای فمینیستی را به سقط جنین و مناظره های پیرامون آن پیوند زد. سیاستهای مرتبط با بدن اصالتا در نبرد با «مفعولیت بدن زن» و همچنین با خشونت برضد زنان و دختران و کارزار برای حق زن برای باروری و زایش در گیر می شوند. این تاکید که » حوزه خصوصی همان حوزه عمومی است » بر حسب خواست و اراده ی موج دومی ها تبدیل به شعار نیرومندی شد و در صدد بر آمد توجه را به این موضوع جلب کند که درجه ی رضایت زنان از برابری در روابط جنسی در حوزه زندگی خصوصی و خانگی به اندازه ای تاثیر گذار است که وارد چالش هائی می شود که بر محور برابری زن و مرد در حوزه عمومی جریان دارد. این شکل از سیاستهای مرتبط با بدن در بر گیرنده ی تاکید بر قدرت زن و حاکمیت او بر بدنش شد.

بسیاری از فمینیست ها توجه بر تفاوتهای بدن مرد و زن را رد کردند و حتا سر باز زدند از این که موهای پا و زیر بغل خود را بزدایند. آنها از هر گونه آرایش و استفاده از لباس های چسبان که برجستگی های زنانه را نشان می داد دوری جستند و پوشاک و ظاهر خود را متناسب با ویژگی های جدید در تفکر فمینیستی انتخاب کردند. کتابی با نام » بدن ما ، مال ماست » در سال ۱۹۷۳ منتشر شد. کتاب به این یاری می رساند که زنان آگاهی وسیع و عمیق نسبت به بدن خود کسب کنند. در مجموع زنان، به خود اجازه دادند و تشویق شدند تا با هدف بهره مند شدن از کامیابی و لذت جنسی و بهداشت جنسی و حق خود بر باروری و زایش، بیشتر فعالیت کنند.

سیاست های مرتبط با بدن که توسط فمینیست های موج دوم تدوین شد به صورت وسیعی سکوت در باره ی تجاوز جنسی، سوء استفاده ی جنسی و خشونت بر ضد زنان و دختران را شکست. این موج به قدری بر جامعه اثر گذاشت که خیلی ها آن را به نگرشی افراطی تفسیر کردند و ابراز نگرانی شد که آنها می خواهند قدرت مردانه را در جامعه تضعیف کنند. فمینیست هائی که از آنها پیروی می کردند اواخر قرن بیستم میلادی ضمن تایید موج دوم در زمینه های مبارزه با تجاوز جنسی و خشونت بر ضد زنان و دختران، به برخی ایده آل های جنسیتی آنها محدود نگریستند. افرادی از این نسل جدید فمینیست به فمینیست های موج سوم یا پست- فمینیست ها نامگزاری شدند. جمعی از طرفداران این موج، سیاستهای مرتبط با بدن را به صورت انجام اصلاحاتی بر روی بدن معرفی کردند. این اصلاحات روی بدن » نقش پذیری های جنسی » را شامل می شد. از آن جمله، در تقسیم کار که امور خانه فقط توسط زن انجام بشود تجدید نظر کردند و مشارکت هر دو را خواستار شدند. جراحی روی بدن به قصد تغییر جنسیت را پذیرفتند، یا روش جنسی خود را بر حسب گرایش های جنسی که داشتند تغییر دادند. به این شکل که بدون عمل جراحی با پوشاک مردانه و رفتار مردانه، نقش پذیر جنس مرد شدند و در عمل جنسی نقش مردانه را بدون آن که اندام زنانه شان تغییر شکل داده باشد پذیرفتند . افرادی از این موج سوراخ کردن بدن به قصد استفاده از زیور آلات را رواج دادند. مانند سوراخ کردن بینی، زبان و اندام جنسی برای آویختن حلقه و نگین. استقبال از تاتو از جمله ی سلیقه های افرادی از این موج است که اکنون به شدت رایج شده و در پی گرایش موج سوم فمینیسم به اصلاح در بدن و ایجاد تغییراتی در بدن رواج یافته است.» [۳]

بدن زن در مسیر هویت یابی

روز جمعه، ۲۰ مارس ۱۹۹۸ میلادی، هنگامی که روزنامه ی خبری فیلادلفیا منتشر شد در آن مقاله ای چاپ شده بود که می توانست به سرعت زندگی بسیاری از زنان سیاه پوست را تغییر بدهد با این عنوان:» خواهران، خودتان را شکل بدهید» . مقاله پرتره ای از ملانی مارچند، را به خوانندگان معرفی می کرد. زن سیاه پوستی که یک مرکز بدنسازی در محل زندگی خود دائر کرده و مدیریت آن را حرفه ی خود قرار داده بود. ملانی در این مقاله از دنیس مورفی، یکی از مشتریانش سخن گفته بود که با گذراندن یک دوره ی یکسال و نیمه در آن مرکز، سایز خود را از ۱۶ به ۸ رسانده بود. نویسنده که ماریسول بلو نام داشت، با هر دو زن مصاحبه کرده و از چند و چون شیوه های بدن سازی اطلاعاتی گرفته و انتشار داده بود. او به شرح پروگرام ملانی برای کاهش وزن پرداخته و از تاثیراتی که کاهش وزن دنیس بر سلامت او داشت خوانندگان را باخبر کرده بود . تا پیش از کاهش وزن، دنیس از تپش قلب، بیماری قند و چند بیماری دیگر رنج می برده که علت آن ۵۲ درصد وزن اضافی بوده است. این مقاله به صورت شگفت انگیزی توجه مردم را جلب کرد. نه فقط زنان سیاه بلکه همه ی زنانی که وزن اضافی داشتند از هر رنگ و قوم و نژاد به شدت هیجان زده و امیدوار شدند. نویسنده ی مقاله به پایان مطلب یک جمله ی کوتاه افزوده بود:

» برای کسب اطلاعات بیشتر، با خواهران فعال در بدن سازی و شکل پذیری تماس بگیرید «

“For more information, contact Sisters in Shape.”

فقط آن روز یکصد زن تماس گرفتند. این استقبال در روزهای بعد ادامه یافت. همه مقاله را دست به دست می چرخاندند و روح پیامهائی که می گذاشتند» عبور از نومیدی به امیدواری» و «عبور از خشم به انگیزه ای برای تغییر» فهمیده می شد. ملانی برخی پیامها را در مصاحبه ای که با او شد این گونه نقل کرد:

» من وزنم سیصد پوند است، کلی اضافه وزن دارم، کمک می خواهم، خواهش می کنم کمکم کنید.» زن دیگری گفته بود» سلام، اسم من یک چیزی است، اطلاعات بیشتری می خواهم درباره ی خواهران فعال در شکل پذیری. من برای تغییر آماده ام ، می خواهم خودم را نو کنم «. زن دیگری گفته بود » سلام، اسم من یک چیزی است، و حالا با پنج زن دیگر که دور هم نشسته ایم عموما بدن مان از فرم خارج است. خواهش می کنیم به ما کمک کنید. به ما زنگ بزنید «

ملانی در این مصاحبه گفت که هرچه پیام دریافت داشته در آمیخته با امید بوده و خوشبینی در صداها موج می زده است . آنها احساس می کردند پاسخ پرسش هائی را گرفته اند که به آن سخت نیاز داشته اند.

هنگامی که این پیامها ضبط می شد ، موسسه ی «خواهران فعال در راه شکل پذیری» فقط یک ماشین کوچک پیام گیر داشت با سه زن سیاه پوست که یک تیم درست کرده و دستورات بدن سازی را در مکان کوچکی نمایش می دادند. آنها بزودی به این نتیجه رسیدند که ورزش در فهرست اولویت های زنان امریکائی آفریقائی تبار، جائی ندارد. بر پایه ی این تجربه ها تصمیم گرفتند سطح آگاهی زنان هم نژاد خود را از اثراتی که ورزش بر سلامت آنها می گذارد بالا ببرند. آنها گردهمائی هائی راه انداختند، در کلیساهای کوچک برای معرفی بدن سازی به مثابه نوعی درمان رایگان برنامه ها و فعالیت هایی به ظاهر کوچک انجام دادند که به نام شان ثبت شد و اینک » خواهران فعال در راه شکل پذیری» مراکز بدن سازی متعدد دارند با صدها عضو.

این یک نمونه ی تاریخی است که در فهرست سیاستهای هویت یابی با شکل پذیر کردن بدن از راه ورزش، قرن بیست و یکم را تعریف می کند. این حقیقت که سه زن سیاه پوست و فعال در راه شکل پذیری بدن فقط با یک مقاله توانستند رابطه ی عمیق زنان سیاه پوست با بدن شان را با ضوابط عقلی، صمیمانه کنند یادآور این است که هویت یابی و انتخاب سیاست مناسب برای شکل پذیری، هرروز از زندگی انسان را تشکیل می دهد و چگونگی آن با اهمیت است. سیاستی در هویت یابی موفق است که با اجرای آن صاحب بدن با این تلقین تاریخی که بدن او در فهرست » بدن های پست تر» ثبت شده و باید آن را به حال خود واگذاشت برای همیشه خدا حافظی می کند. این رویداد اهمیت هویت و تجربه ی مشترک را در تدوین تئوری های فمینیستی روشن کرد. درست است آن چه گروه زنان فعال در راه شکل پذیری طرح کرده اند به زنان با رنگ پوست سیاه اختصاص داشته است، اما گروه مبنای کار را آن ستم های تاریخی که بردگی و تبعیض را تداعی می کند مبنای کار قرار نداده اند. مثلا این واقعیت که آنها از حمایت های اجتماعی کمتری برخوردارند و یا خانه های مناسب و مرفه ندارند و یا فرصت های برابر برای تحصیل به دست نمی آورند و یا از فرصت های برابر شغلی برخوردار نیستند، مد نظر نبوده و اهمیت موفقیت را گزارش نمی دهد. اهمیت موفقیت و ایجاد شور و شوق برای تغییر اندازه های بدن در این است که با وجود بقای تمام آن واقعیت های غیر عادلانه ی تاریخی که همچنان به صورت های گوناگون ادامه دارد، گروه فعال در شکل پذیری بدن توانسته اند برای خود یک هویت خاص تعریف کنند و راه حل ویژه ی خود را برای حل مشکل پیشنهاد کرده اند. راه حل ویژه بوده و در شرایطی جواب داده و کثیری از زنان سیاه پوست را جلب و جذب کرده که همه ی آن تبعیض ها به حال خود باقی بوده و هست و راه حل ویژه تنها به یک هویت ویژه و تجربه ی مشترک تکیه کرده است :

به بی اعتنائی زنان سیاه پوست نسبت به شکل و فرم بدن شان صرفنظر از ساختار اجتماعی مبتنی بر نابرابری. ظرفیت و تاثیر گذاری سه زن سیاه پوست چنان بوده که یک جنبش را با مشخصات ویژه در پی داشته است.

جنبش های مرتبط با ترمیم تن زنانه

۱ – اسیدپاشی

سال ۲۰۰۶ میلادی است. در شهر جنوا شمال ایتالیا برای شرکت در برگزاری روز جهانی ۸ مارس در محل یک سازمان مستقل مدنی زنانه نشسته ام و با زنان برجسته ای که حضور دارند گپ می زنم. در این مراسم به ابتکار سازمان جایزه ی «زنی با صدای متفاوت» به چند زن اهدا می شود. دو زن از این چهار، جنبشی راه انداخته اند که کاملا با سیاستهای مرتبط با تن زنان در پیوند است. کاملا بر تجربه های مشترک و تلاش برای دستیابی به راه حل ویژه استقرار یافته است. این دو زن وارد حوزه ای شده اند که ترمیم تن زنانه در شرایط خاص محور آن است.

یک زن که برنده ی جایزه ی زنی با صدای متفاوت در سال ۲۰۰۶ شده پاکستانی است. پیشگیری از اسید پاشی به زنان موضوع فعالیت انجمنی است که او راه اندازی کرده است. او به جلب حمایت برای مقابله با این مشکل اجتماعی پاکستان پرداخته و از انواع کارشناسان داخلی و خارجی کمک می گیرد و آنها را داوطلبانه وارد عرصه ای از فعالیت می کند که به بدن زن و اهمیت تمامیت این بدن در مرکز آن است. زن پاکستانی به موضوع همه جانبه نگاه می کند. می گوید اسید پاشی به زنان در پاکستان پدیده ی ظالمانه ای است که تبدیل شده است به یک رویداد متعارف و روزانه. شیوه ای است از انتقامجوئی مردان نسبت به زنانی که تن خود را از آنها دریغ داشته اند. این مردان رانده شده از آغوش زن، در نهایت بی رحمی بخش خاصی از اندامهای زن را با اسید پاشی متلاشی می کنند که می تواند در زندگی جنسی زن و کامیابی های جنسی او تاثیر گذار باشد. اسید پاشی چنان حساب شده انجام می شود که آن زن تمام شانس های آینده را برای جلب توجه مرد دلخواه از دست می دهد. معمولا صورت و گردن زن، پستان های زن و یا شکم زن هدف قرار می گیرد. مردی که خشمگین است، جنسیت زن را با اسید متلاشی می کند تا مرد دیگری پا به زندگی عاشقانه اش نگذارد.

زن پاکستانی توانسته است در دو حوزه سالها فعالیت و جریان سازی کند. در یک حوزه به آموزش عمومی برای شناخت ریشه های پدیده پرداخته و زشتی این رفتار غیر انسانی را از طرق مختلف گزارش داده است. او همزمان امکانات و تسهیلاتی فراهم ساخته تا با جذب کمکهای مردمی فرصتهای لازم برای ترمیم پوست، درمان و بازگرداندن زن به حرفه و فعالیتهای اجتماعی در اختیار بگذارد. او جنبشی را از فکر به عرصه ی عمل رسانده که در آن قربانی الگوی پیشگیری می شود و حلقه ای از یک زنجیر به هم پیوسته ی جهانی برای مبارزه با این شکل از خشونت که خاص کشورهای جهان سوم است. خانم «مسرت مصباح» در سال ۲۰۰۶ جایزه «زنی با صدای متفاوت» را که پول ضمیمه ی آن نبود و آبرو و پرستیژ به برنده می داد، ربود. از آن رو که توانسته بود همکاری یک گروه جراح ایتالیائی را جلب کرده و آن ها در موارد لازم عازم پاکستان شده و زنان آسیب دیده را فورا زیر پوشش درمانی قرار می دهند. در مراحل نهائی، این زنان به ایتالیا اعزام شده و ترمیم اندامهای متلاشی شده توسط جراحان پلاستیک ایتالیائی رایگان انجام می شود. نام انجمن این زن » لبخند دوباره » است.

هرچند انگیزه های مسرت و همکاران و همراهان مسرت در سراسر جهان انسانی است، اما بار فمینیستی از نوعی که متناسب است با آسیب ها و خشونت های رایج در جهان سوم، بسیار نیرومند است و به تن زنانه و تمامیت آن برای برخورداری از کامیابی جنسی بها می دهد. در پیوند بار انسانی و بار فمینیستی، جنبشی خود را تعریف کرده که روی یک تجربه ی مشترک متمرکز است. در محیط جغرافیائی و سیاسی که اسید پاشی پیاپی اتفاق می افتد، همه ی تبعیض های قانونی و اجتماعی بر ضد زنان به حال خود باقی است، و با وجود بقای آنها خانم مسرت دست گذاشته روی یک تجربه ی مشترک با هدف یک راه حل ویژه که زنان و کارشناسان را برای پیشگیری از وقوع فاجعه و همچنین برای رویاروئی با فاجعه تجهیز می کند. زنانی که تن زنانه شان تغییر شکل داده و زنانی که خود را به این خطر نزدیک می بینند به زنجیر می پیوندند و ترمیم تن زنانه تبدیل می شود به یک انرژی که دستها را به هم نزدیک می کند، بی آن که حاکمان وقت نسبت به آن حساس بشوند و راه بر آن ببندند.

۲ – سرطان پستان

گردهمائی زنان جهان در روزهای خاص برای آن که در مسیرهای تعیین شده ای بدوند و از مردم در طول مسیر برای کمکرسانی به زنان مبتلا به سرطان پستان پول جمع کنند، شالوده های جنبشی شده که قرن بیستم را به قرن بیست و یکم وصل کرده است. تن زنانه زیر چاقوی جراح که غده را همراه با تمام یا بخشی از پستان برمی دارد، سزاوار شناخته شده تا رایگان از سوی دولت یا بیمه های تندرستی، ترمیم بشود. این جنبش بر محور تن زنانه و اهمیت تمامیت آن استوار شده است. در این جنبش تمام زنان جهان حضور دارند و تمام مبتلایان همین که ترمیم شدند، به جنبش می پیوندند.

ادیانجما مورتینو متخصص سرطان به ویژه سرطان پستان است که از سال ۱۹۷۵ میلادی در کنار پروفسور ورونری( وزیربهداشت اسبق ایتالیا و مدیر انستیتوی سرطان شناسی درمیلان ) کار کرده و در راه اندازی این جنبش سهم فراوان دارد. تلاش جما مورتینو این بوده که در مداوای زنان مبتلا به سرطان پستان، آخرین دستاوردهای پزشکی را با احتیاجات بیمار و نگرانی های زنانه ی او هماهنگ کند. جما بر این باور است که کرامت انسانی زن نباید قربانی علم بشود.

او می گوید، در دهه ی اخیر به خصوص، این گفتمان انسانی- فلسفی رواج پیدا کرده که بیمار باید با توجه به نیازهای معنوی اش درمان بشود. برای مثال سرطان پستان می تواند زندگی یک زن را متلاطم کند. این بحران و تلاطم را فقط با درمان جسمی نمی توان کنترل کرد. کابوس زن از احتمال وقوع طلاق یا از دست دادن مرد دلخواه یا از دست دادن فرصت هائی برای یک زندگی عاشقانه ی جدید، بسیار جدی است و بی اعتنائی به آن خطرناک است. حتا وقتی زن زنده می ماند، آثاری از بیماری در زندگی زن ظاهر می شود که درمان پذیر نیست و احتمال دارد زنی که به ظاهر درمان شده است، در باطن بیمار باقی بماند.

جما با این درک از سرطان پستان و گستردگی آثار آن در تمام زوایای زندگی زنان بیمار بود که در صدد برآمد کرامت انسانی این زنان را به آنها بازگرداند. دانست که کرامت انسانی زن با تغییر شکل در بدن زنانه اش به شدت لطمه می خورد. به این یقین رسید که ترمیم شکل ظاهری بدن به ترمیم روح و روان او کمک می کند. ایجاد این احساس در زنان مبتلا به سرطان پستان که جاذبه های جنسی و زنانگی را از دست نداده اند، انگیزه شد تا جما موضوع را از زاویه ی دیگری بنگرد. او به همکارانش اعلام کرد که زنده ماندن این زنان هنگامی ارزش دارد که شکل زنانه را بتوانیم به آنها و بدن شان بازگردانیم. او توانست تمام کادر پزشکی با تخصص های گوناگون را در انستیتوی سرطان شناسی میلان متقاعد کند تا به موضوع از همان زاویه بنگرند. اینک جراحی زن مبتلا به سرطان پستان در آن انستیتو بدون انجام یک سلسله روان درمانی که متناسب با نیازهای زن انتخاب می شود امری محال است. بدون ترمیم تن زنانه و ترمیم روح زنانه، کار پزشکی روی زنان مبتلا به سرطان پستان کامل نمی شود.

جما یک صدای متفاوت است که بر اهمیت ترمیم تن زنانه تاکید کرد و شکلگیری جنبش بازگرداندن زنانگی به زنان مبتلا به سرطان پستان مدیون زنانی همچون اوست.

در این جنبش نیز فمینیسم بر تجربه ی مشترک همه ی زنان مبتلا به سرطان پستان در سراسر جهان تاکید دارد و راه حل ویژه می طلبد. تئوری فمینیستی در این جنبش، تن زنانه و روح زنانه را در هم آمیخته و به آن منزلت بخشیده است.

جنبش در جوامع با مشخصات متفاوت به شکلهای مختلف و بر پایه ی تجربه ی مشترک کار می کند و تناور می شود.

۳ – شرم و تن زنانه

شرم با تن زنانه پیوند اساطیری دارد. این پیوند از دوران توحیدی ( تک خدائی ) در زندگی بشر عمده شده و با اساطیر توحیدی در هم آمیخته است. در تابلوهای این دوران، صحنه ای که نشان می دهد آدم و حوا به علت خوردن از میوه ی ممنوعه از بهشت رانده شدند، حوا دست روی اندام جنسی خود گذاشته و آدم با دستها چشمهای خود را گرفته است. حوا از آشکار شدن اندام زنانه اش شرم دارد وآدم از سرپیچی از فرامین الهی. این ریشه در فرهنگ ادیان توحیدی چندان تناور شده که شکل رادیکال آن به محدودیت زن در انتخاب پوشاک انجامیده است. حجاب زنان مسلمان و تاکید بنیادگرایان و حتا میانه روهای اسلامی بر آن شکل تکامل یافته ی آن است که در ایران معاصر در مرکز توجه سیاسی بوده است. در ادیان چند خدائی که پیش از ادیان توحیدی، جهان را در تسخیر خود داشته، اندامهای جنسی زن ستایش و بلکه پرستش می شده و زیر خاکی های به دست آمده در حفاری ها نشان می دهد که پیکرک بانو خدایان با تاکید بر پستان های بزرگ، ران های پرگوشت و اندام جنسی که پوشیده نبوده به صورت مجسمه های کوچک به فراوانی در دسترس مردم بوده است. این اندامها نه تنها با شرم رابطه ای نداشته، بلکه در باور عمومی مایه ی مباهات بوده و این اندامها از آن رو که در اساطیر چندخدائی سرچشمه ی نعمت، برکت، و باروری شناخته شده، در هنرهای این دوران بی پرده و پوشش دیده می شود. تن زنانه در روند زایندگی که شکل عوض می کند یا در دوران قاعدگی ماهیانه بیشتر مایه ی رنج زن می شود ادیان توحیدی پیرامون تحولات بدن زن چندان دستورات و فرامین محدود کننده صادر کرده اند که زن گاهی در مناطق سنتی تا مدتها حاملگی خود را از نظرها پنهان می کند. در غرب لباس های گشاد حاملگی که تا همین چندی پیش شکم برآمده ی زنان باردار را پنهان می کرد، اکنون جای خود را به تی شرت های چسبان داده که برآمدگی شکم را بی شرم و بلکه به صورت یک تغییر طبیعی و قابل احترام در شکل بدن به تماشا می گذارد. اصرار زنان غرب بر نشان دادن تن باردار، از یک تحول بزرگ و تغییر یافته که می خواهد دوران پیوند بدن زنانه با شرم را پشت سر بگذارد خبر می دهد.

ادیان توحیدی علاوه بر صدور فرمان بر پیوند تن زنانه با شرم، در پاره ای تفاسیر از زن بودن، دو ویژگی مرتبط با تن زنانه را به نام دین و وحی آسمانی عمده کرده و سیاست های مرتبط با بدن زن را با تاکید بر این دو ویژگی، تدوین و توجیه ساخته اند. آنها ویژگی بارداری و مادری زن را ستایش کرده و به سبب ویژگی های بیولوژِیک زن و دلبستگی پر شور او نسبت به موجودی که در بدنش جان می گیرد و پاره ی تن اش است، از حقوق برابر با مرد محروم کرده اند. به این تحمیل و تحقیر رنگ «حمایت» زده اند.

از طرفی جای جای تورات می بینیم که زن در دوران قاعدگی نجس و غیر قابل همنشینی است. در این باره چنانچه مراجعه به منبع بشود، فرازهائی که فرامین دینی است شگفت انگیز به نظر می رسد. در شاخه ها و مدارس گوناگون اسلام، این باور رسوب کرده که زن انسانی است که احساسات بر عقل او چیره است و به خصوص در دوران قاعدگی نمی تواند عقل را در امور میزان قرار بدهد. این نگرش پایه ی برخی محرومیت ها برای زنان مسلمان شده که ورود به حوزه ی قضاوت فقط یکی از آنهاست. در مجموع تن زنانه حتا در آن وضعیت که کاملا پوشیده و متناسب با نگرش بنیادگرایان در سطوحی از فعالیت اجتماعی ظاهر می شود، در جای صاحب بدنی که پست تر است به او می نگرند. شگفت آن که وقتی در این جوامع زنان حجاب را می درند و در جاه و مقام بالا ( به هر دلیل ) قرار می گیرند، به آنها می گویند «زنان عروسکی». حتا زنان از این عنوان تحقیر آمیز بر ضد زنان پذیرفته شده در ارکان قدرت سیاسی، بر ضد خود و با هدف همسوئی با مردان روشنفکر و سنتی استفاده می کنند. تاریخ معاصر ایران، پیش و پس از انقلاب، گزارشگر یک چنین داوری بی پایه ای است.

کم نیست نشانه هائی که خبر می دهد، زنان زیر بمباران فرامین از بالا و زیر سلطه ی تاریخ مذکر سیاسی و تاریخ مذکر دینی، به صورت حیرت آوری بر پست تر بودن بدن خود ایمان آورده اند. تاثیرگذاری بر این باور از تغییر رژیم های سیاسی مبتنی با این پدیده ی فرهنگی بسیار سختتر است.

فروغ فرخزاد شاعره ی ایرانی در سنین نوجوانی، این خطر را بو کشید و شعر زنانه را مثل سیل به جان شالوده های آن جاری ساخت. جمعیت بزرگی از زنان جوان ایرانی سالهاست، شعر او را زندگی می کنند و به خصوص با حجاب اجباری جانانه گلاویز شده اند.

 

 

 

 

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com