این حکایت «ملت ایران مسلمانند» را سالهاست، از انقلاب به این طرف، که دائم به گوش ما میخوانند. معمولاً سر و کله اش جایی در بحثها پیدا میشود که کسی میخواهد در بحث برای تعیین سرنوشت مملکت، به هر ترتیب و نوعی شده، امتیاز، یا حق تقدمی برای اسلام قائل گردد و از آنجا که استدلالی نمیتواند برای این کار عرضه نماید، دست به دامن این چیزی میشود که لابد «فکت» میشمرد تا با ارجاع به واقعیت، دهان مخاطب خود را ببندد. ببینیم که این «فکت» از چه قرار است و چه اندازه میتواند در بحث کارآیی داشته باشد.
اول از همه باید دقت داشت که این گزاره صرفاً آماری است. یعنی شما وقتی میخواهید از پیروان ادیان مختلف در دنیا آمار بگیرید، آنها را بر حسب مذهبی که از پدر و مادرشان به ارث برده اند، طبقه بندی میکند. البته در اینجا، گوینده فقط به عرضۀ آمار بسنده نکرده و به عبارتی، کار را سر راست کرده. یعنی غیر مسلمانان را، حال تعدادشان هر قدر کم باشد، ظاهراً به دلیل همین قلت، اصلاً به شمار نیاورده است. این مشکل اول که البته خیلی هم کوچک نیست. همینطوری شما را به دلیل کم شمار بودن، در حاشیه ای ملتی قرار بدهند هم از آن کارهاست!
بیاییم سر اشکال دوم که حتماً از اولی کوچکتر نیست. در این آمار، نه بحثی از ایمان و اعتقاد هست، نه عمل به فرایض و آیینهای مذهبی. رقم کلی است، اطلاع از آن حتماً بیفایده نیست، ولی برای داشتن تصویری از تناسب جمعیتی مذاهب مختلف، نه پژوهش در باب ایمان و اعتقاد مردم. مشکل اینجاست که گزارۀ «ملت ایران مسلمانند» دقیقاً در باب دو مورد اخیر به کار گرفته میشود. یعنی در مواردی که مطلقاً خارج از موضوع آمار است و به هیچوجه نمیتواند مستند واقع گردد.
در جمع، بازی بسیار ساده است، از امری کمابیش بدیهی شروع میکنیم، سر راستش میکنیم به نفع اکثریت که سر و ته هر شک و شکافی را هم آورده باشیم؛ بعد این اکثریت را تابع گزینشهایی جلوه میدهیم که در حقیقت متعلق است به گروهی که حد و حدودش معلوم نیست و اکثریت بودنش جداً مایۀ شک است: گروه مؤمن و عمل کننده به فرایض؛ تازه اینرا هم روشن نمیکنیم که چه درجه از ایمان و اجرای فرایض را معیار شمرده ایم. خلاصه بارمان را اینطوری میبندیم، با خیال راحت در تظاهر به اینکه حرفمان متکی به معیارهای عینی است و باید به صورت فرض بدیهی پذیرفته شود.
این از تشریح داستان. یک بار بنشینید فکر کنید از اول انقلاب تا به حال، اینها را از چند گروه شنیده اید، خود خمینی که روشن است؛ بازرگان و «پدر» طالقانی معروف هم از نزدیک دنبالش دویده اند و باقی ملی ـ مذهبی ها را با خود آورده اند؛ اصولگراها که تکلیفشان معلوم است، ولی اصلاح طلبان تکلیفشان از آنها هم معلوم تر است، چون هم ارث خمینی را برده اند، هم بازرگان و طالقانی را. میخواهید بروید عقبتر، سری به شریعتی بزنید، میخواهید بروید جلوتر، نگاهی به سروش و دار و دسته اش بکنید. خلاصه در این دارالاسلام اندیشه، به هر کجا بروید همین بساط است و همین کلک به راه است. چرا؟ دلیل دارد. اگر این کلک را نزنند، هیچ دستاویزی برای حرف زدن از سوی جمع نخواهند داشت، باید به جای این سر هم بندی ها، بنشینند و استدلال کنند. استدلال هم سخت است و وقتگیر است و نیروبر. وقتی میشود به این راحتی سر مردم را شیره مالید، صرف وقت اضافه نمیباید کرد..

۱۶ اکتبر ۲۰۱۸
این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده است و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است
rkamrane@yahoo.com

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com