▪️ درویشیان سوپر استار هفته نامه ها، ماهنامه ها و روزنامه های رنگین، میهمان این برنامه و آن برنامه ی رادیو و تلویزیونی نبود. عکس و تفصیلات او را روی کمتر مجله ای می دیدید. چون شیرین نبود. در برابر شرّ و پلیدی و ستم تلخ بود. زَقّوم بود . این بود که نمی توانست “سلبریتی” رسانه های جریان های جور واجور قدرت و ثروت باشد.
▪️ تا خودش را بشناسد سر از زندان و بند و شکنجه درآورد. همه ی زندگیاش در پهنه ی فرهنگ و پیکار برای آزادی و برابری گذشت. چنان که خود در جایی گفته است “چریک مسلّح نبودم، چریک فرهنگی بودم”. سکوت نمی توانست. با مماشات و پشت هم اندازی بیگانه بود. پیوسته در تکاپوی آزادی بود. صراحت لهجه اش گاه تا اعماق می سوزاند.
▪️ اما فقط تلخ نبود. راستی که مصداق بارز نام مستعاری بود که در دهه ی ۵۰، پس از یک دوره ی کوتاه رهایی از بند، برای پرهیز از تیغ سانسور بر خود نهاد: لطیف تلخستانی. “لطیف” و نرم و نازک و خاضع و خاکِ راه در برابر بی چیزان و به زمین افتادگان و محرومان، و “تلخ” و گریزان و نفور از قدرت، هر قدرتی. در سلامت که سهل است، حتّی در بستر بیماری در برابر صاحبان قدرت و ثروت تیغ آخته بر کف داشت. از بهره کشان و مفت خواران و کاخ سازان به جان نفرت داشت.
▪️چند سال پیش که برای جور کردن حاشیه ای فرهنگی برای مناسبتی غیر فرهنگی و چه بسا ضدّ فرهنگی از او هم دعوت کردند که به کیش برود، هراسان و آشفته و خشمگین به تهران آمد که: “چطور جرئت کرده اند از همچو منی برای چنان جایی دعوت کنند؟” و چند خطی خطاب به مردم رقم زد که، بی گمان به عنوان سند برائت روشنفکری متعهد و آزادی خواه ما از قدرت، در تاریخ این سرزمین ماندگار است:
“من بر سر سفره ی خون نمی نشینم”.
علی اشرف درویشیان در روزگار آبروباخته ی ما آبروی زمانه ی ما بود.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.