ما کودکان کاریم،
در واقع ما محروم شدگان جهانیم!
که به درد و رنج خود آشنایم
سعید خشت می زند
و من آن را به کوره منتقل می کنم
دستمزد ما ناچیز است
یعنی فقط سیر شویم و کار کنیم
دنیای کودکانه ما
به خاطر زنده ماندن، خلاق است

شمی صلواتی
ما کودکان محروم
و خالق زیباها
خالق خشت
خالق قالی ها ی با نقش و نگار
خالق هر آنچه در نگاه توست
ما کودکان محروم در سر زمین نفت و طلا
آنجا که قومی است متشخص،
و سر زمینی،
که تاریخی آغشته بخون دارد
و پادشاهانی با گرز گران و
شمشیر تیز
که تن را از گردن جدا می کردند.
آنجا که سارق را زنده زنده پوست می کندن
و عشق را در گودالها کوره به سنگ می بندن
آنجا که شاعران بسیار دارد
آنجا که همه فیلسوفند
بقال سر کوچه شاعر است ،
و شاعرش، سیاستمدار
و ساسیمدارش آخوند .
آنجا که سرزمین گل و بلبل است
و شاعر در دو بیتهای جانانه از لب یار می گوید
و بساط عشو و نازش بر پاست
آنجاکه مردان عیاش همراه زنان تن فروش
در کوچه و پس کوچه های شهر لم دادن
آنجا که همه چیز قانون دارد
آنجا که پول مقدس است
آنجا که دین مقدس است
آنجا که خاک مقدس است
آنجا که همه چیز مقدس است بجز انسان
و ما کودکان محروم محکوم به “مرگ”
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.