خودم می سازم از نو سرنوشتم را
خودم باید بچینم کار و کشتم را
جهنم ساختی از روزگار من
خودم پیدا کنم راه بهشتم را
براندازم
براندازم
براندازم، تو پایانى من آغازم
من ایران را به خشت جان دوباره باز می سازم
منم فریاد بىخاموش ایرانی
منم آن بغض توفانی که میدانی
منم شوریده بر ابلیس
آن ارباب جنگ و مرگ و ویرانی
منم شیدای آزادی
همان روح رهاییبخش انسانی
براندازم
براندازم، تو پایانى من آغازم
من ایران را به خشت جان دوباره باز می سازم
به یغما برده ای از سفره نانم را
گرفتی جان پرشور جوانم را
شکستی هم قلم هم استخوانم را
ندیدی خشم سرخ ناگهانم را
براندازم
براندازم، تو پایانى من آغازم
من ایران را به خشت جان دوباره باز می سازم
منم آنکه به تنگ آمد
از این تکرار ذلت بار و بیحاصل
همان موجی که می کوبد
پیاپی مشت بر آرامش ساحل
براندازم
براندازم، تو پایانى من آغازم
من ایران را به خشت جان دوباره باز می سازم
خودم میسازم از نو سرنوشتم را
خودم باید بچینم کار و کشتم را
جهنم ساختی از روزگار من
خودم پیدا کنم راه بهشتم را
براندازم
براندازم، تو پایانى من آغازم
من ایران را به خشت جان دوباره باز می سازم
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.