اوایل شهریور ماه یادآوار سالگرد جنایت هولناکی است که پس از یکماه فصل دیگری از آن به دست جلادان رژیم جمهوری اسلامی در زندانها انجام گرفت. کشتار زندانیان سیاسی که در مرداد ماه سال ۱۳۶۷ با اعدام های دسته جمعی اعضا و هواداران سازمان مجاهدین خلق آغاز شده بود، در نخستین روزهای شهریور ماه با کشتار زندانیان چپ و کمونیست دنبال شد.

۳۰ سال پیش، بعد از آنکه شکست رژیم جمهوری اسلامی در جبهه های جنگ با عراق قطعیت پیدا کرد، خمینی جام زهر را سر کشید. او که خشک اندیشانه اعتقاد داشت با پیروزی در جنگ و رفتن از کربلا به قدس پایه های حکومت اسلامی محکم خواهد شد، با این شکست مطمئن گردید که پروژه ارتجاع پان اسلامیستی رژیم با شکست روبرو شده است. خمینی و اطرافیانش که با کشتار هزاران زندانی سیاسی در زندانها، به کشت دادن و معلول کردن بیش از یک میلیون نفر در جنگ و شکنجه و ناقص العضو کردن زندانیان سیاسی، حکومت شان را سرپا نگهداشته بودند، احساس خطر کردند. سران رژیم و شخص خمینی نگران بودند، که اگر بندهای دیکتاتوری هار مذهبی شل شود و زندانیان سیاسی که مدت محکومیت شان به پایان رسیده بود از بند آزاد شوند، مردم عاصی از عواقب ویرانگر جنگ و جنایت های رژیم به میدان بیایند و پایه های حکومت اسلامی سرمایه را به لرزه درآورند. کمسیون مرگ، مرکب از “نیری” قاضی شرع، “اشراقی” دادستان تهران و “موسوی اردبیلی” دادستان کل کشور، پس از آنکه گزارش ماموریت جنایتکارانه مرداد ماه خود در زندانها را به خمینی دادند، از وی فتوای کشتار کمونیستها را نیز گرفتند و در نخستین روزهای شهریور ماه به جان انسانهای آزاده ای افتادند که قلبهایشان مالامال از عشق به آرمان والای رهائی انسان استثمار شده و ستمدیده بود. چوبه های دار برپا شد و زندانیان آرمانخواه با گفتن “نه” به جلادان بر دار اعدام آویزان شدند و ننگ تاریخ را بر پیشانی قاتلان حک کردند. هزاران زندانی مبارز و مقاوم بر چوبه دار بوسه زدند، اما در برابر جانیان سر تعظیم فرود نیاوردند. دانشنامه جهانی بریتانیکا این واقعه ضد انسانی را چنین ثبت کرده است:

“پرسش و پاسخ از آن‌ها از ۵ شهریور و از زندان گوهردشت آغاز گشت. “آیا شما مسلمانید؟”، “آیا به بهشت و جهنم معتقد هستید؟”، “آیا در ماه رمضان روزه می گیرید؟”، “آیا قرآن می خوانید؟”، “آیا هر روز نماز می خوانید؟”، “آیا ترجیح می دهید با یک مسلمان هم بند شوید و یا یک غیرمسلمان؟”، “آیا حاضرید زیر ورقه ای را دایر بر اینکه به خدا، به پیغمبر، به قرآن و به روز رستاخیز ایمان دارید امضا کنید؟” و پر معناتر از همه: “آیا در خانواده اى بزرگ شده اید که پدر در آن نماز مى خواند، روزه مى گرفت و قرآن مى خواند؟

” تنها یک جواب نه به این سوال ها می توانست به اعدام شخص مربوطه منتهی شود. در مورد سوال آخر جواب مثبت به آن به معنی اعدام بود زیرا که بر “ارتداد” فرد تاکید می کرد. طبق موازین فقهی، فقط کسی را می توان مرتد شناخت که در یک خانواده معتقد مسلمان و در سایه پدری که به طور مرتب نماز و قرآن می خوانده و در ماه رمضان روزه می گرفته نشو و نما کرده باشد.

اگر کسی بر مسلمان بودن خود تاکید می کرد اما می گفت نماز نخوانده است تنها به شلاق محکوم می‌شد. برای هر وعده نماز ۱۰ ضربه و روزی حداکثر ۵۰ ضربه.

در مورد زنان کمونیست، به حکم شرع در مورد زن مرتد یعنی «توبه یا مرگ زیر شلاق» عمل می شده است و از همین رو زنان کمونیست یا زیر شلاق می مردند یا اسلام را می پذیرفتند. بسیاری از آن قربانیان، دوره محکومیت خود را طی کرده و در انتظار آزاد شدن به سر میبردند. دلیل بازداشت بسیاری هنوز ناروشن و در انتظار به اصطلاح تفهیم اتهام بودند.

“آبراهامیان” تاریخ نگار ایرانی جریان اعدام ها را اینگونه توصیف کرده است: «بازجوئی ها ، در اوین و گوهردشت در تالار اصلى دادگاه صورت گرفت. بخشى از بازجویی ها حالت شفاهى داشت، و بخش دیگر به شکل پرسش نامه هاى ماشین شده انجام پذیرفت. بعضى از زندانیان مى توانستند بازجویان خود را ببینند ولى دیگران در پشت پاراوان هاى بلند پنهان شده بودند. کسانى که جوابهایشان پذیرفتنى بود به سوى راست تالار دادگاه و آنها که پاسخ هایشان غیرقابل قبول بود به سمت چپ تالار هدایت مى شدند، دسته نخست را به بندهاى خود باز مى گرداندند و به آنها دستور نماز خواندن مى دادند. اگر زندانى از خواندن یک نوبت نماز خوددارى مى کرد از بابت آن ده ضربه تازیانه به او مى نواختند و مجازات کسى که در روز از به جا آوردن هر پنج نوبت نماز خوددارى مى ورزید، پنجاه ضربه شلاق بود. آنهایى که نتوانسته بودند با موفقیت به پرسش ها پاسخ گویند و مردود شناخته شده بودند، بعد از یک وقفه کوتاه براى تحویل مایملک مختصر و نوشتن آخرین وصایاى خود به سوى چوبه هاى دار برده مى شدند. بعضى از آنها به گفته خود توانستند جان سالم به در ببرند، چون در ازدحامى که به وجود آمده بود به طور اشتباه به سمت درى که نمى بایست هدایت شدند. جان به در بردگان به یاد مى آورند که چگونه صحبت مربوط به نوشتن آخرین وصیت نامه را شوخى مى پنداشتند چون نمى توانستند تصور کنند که چنان پرسش هایی ممکن است سرنوشت مرگ و زندگى یک نفر را تعیین کند.»

خبر این جنایات از رادیو و تلویزیون و مطبوعات پخش نشد. خمینی و شاگردانش تصور کردند که قفل همیشگی استبداد را بر دهان جامعه زده اند. اجساد قربانیان این جنایات را مخفیانه در خاوران تهران، دارالرحمه شیراز، باغ رضوان اصفهان، حیات دادگاه انقلاب سنندج و دهها مکان دیگر دفن کردند. گورستان این عزیزان را لعنت آباد نام نهادند تا به خیال خام خود مردم از آنها دوری جویند. گورستان هایی که بلافاصله به آرمگاه عزیزان فراموش نشدنی تبدیل شدند و به یقین در آینده نه چندان دور به میعادگاه عاشقان راه رهایی بشریت تبدیل خواهند شد.

بدون شک سرانجام آنروز فرا خواهد رسید که سران جنایتکار جمهوری اسلامی در دادگاه عدل مردم زجر کشیده ایران به محاکمه کشیده شوند، رازهای سر به مهر جنایات بیشماری که مرتکب شده اند بیشتر برملا شود و مجازات شایسته خود را دریافت دارند.

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com