همۀ ما شاهدیم که کشورمان هدف جنگ اقتصادی بیرحمانه ایست که توسط آمریکا و متحدان منطقه ایش اداره میشود و نیز به عیان میبینیم که مردم ایران بر اثر این جنگ، به چه فلاکتی افتاده اند. آمریکا میخواهد آنچه را که نمیتواند به صورت نظامی به چنگ بیاورد، از این طریق صاحب شود. در جنگهای اخیر منطقه دیده ایم که جان مردم عادی برایش کوچکترین ارزشی ندارد و از کشتارشان به وسایل مختلف، دریغ نمیکند ـ ایران هم مورد مثال دیگری است.
در اینجا میخواهم راجع به دو موضوع مربوط به این جنگ صحبت بکنم. یکی ناتوانی حکومت و دیگری گفتار تحلیلگران. دیدن این دو نکته حاجت به تخصصی ندارد و بر همه عیان است.

از حکومت شروع میکنم.
داد و فریاد تبلیغاتی حکومت را از رسانه هایی که در اختیار دارد، میشنوید، همه میگویند که جنگی در جریان است و معمولاً اینرا هم اضافه میکنند که اطاق این جنگ در خزانه داری امریکاست. بسیار خوب، اطاق جنگ شما کجاست؟ اصلاً اطاق جنگی دارید که در این مبارزه نقش مرکز ستاد را بازی کند و بکوشد تا حملات را دفع کند و در صورت امکان ضربه ای بزند؟ معلوم است که خیر. اصلاً حکومت توان متمرکز کردن تصمیمگیری در هیچ زمینه ای را ندارد، از جمله اقتصاد را که این اندازه برایش حیاتی است و دارد سرنوشتش را رقم میزند. دولتی که سر کار است و در ایجاد این وضعیت، مسئولیت اساسی هم دارد، قاعدتاً صاحب اختیار نهادهایی است که باید اقتصاد را اداره کنند. اختیارات بی حساب ولی فقیه، مذهبی ـ سیاسی است و در زمینۀ اقتصادی، تقریباً هیچ است ـ انعکاس بی اعتنایی به اقتصاد که از خمینی به همۀ فرزندانش به ارث رسیده است. ولی خود حکومت نه توانایی ذهنی و نه عملی دارد تا کاری بکند. اوج هنرنماییش برجام بود که دیدیم.
میتوان پرسید که آیا اصلاً حکومت فهمیده که با چه مکانیزمی دارند به او ضربات کاری اقتصادی وارد میکنند و ارز ملی را به سراشیب سقوط انداخته اند؟ به هر صورت راند اول این بازی، در دورۀ احمدی نژاد واقع شد و خود او و دولتش هم بهت زده و دست و پا گم کرده، هیچ کاری نکردند. دولت فعلی هم در مقابل ضربات متعدد و مرتب که هر چند ماه چند ده درصد از ارزش پول میکاهد، واکنش متفاوتی نداشته است. نشسته و ضربات را نوش جان کرده. نه خودش چیزی فهمیده و نه به مردم گفته است. تمامی داستان در مهی پیچیده شده از نادانی و ناتوانی حکومت و مدعیان تخصصی که دور خود جمع کرده است.
چیز دیگری که در واکنشهای حکومت شاهدیم، نبود مطلق انضباط عمل است. وضعیت از همیشه بحرانی تر است، ولی کماکان هرکس در هر گوشه ای ساز خود را میزند. هر تصمیمی در معرض باطل شدن عملی از سوی هر گروهی قرار دارد. نه تنها نهاد های مختلف و در صدرشان بانک مرکزی که باید سکاندار باشد، از انواع وسایل که بعد از افتضاح، غیر قانونی بودن و غیر منطقی بودن آنها هویدا میگردد، برای هر کاری استفاده میکنند، بلکه در این استفاده ناکام هم هستند. مثلاً دلال پیدا میکنند که سایستشان را اجرا کند، پول خود را به جیب میزند، سکه و پول در بازار میریزند، رفقایشان جمع میکنند و… طمعشان چنان است که حتی زخم خود را هم لیس نمیزنند، به دندانش میکشند.
در نهایت میتوان پرسید که بعد از چهل سال و اینهمه نوحه خوانی، آیا به نظر میاید که این جنگ را بهتر از جنگ ایران و عراق اداره میکنند؟ خیر! مطلقاً! به هیچوجه! اینجا فقط کت و شلواری ها آمده اند جای یونیفرم پوشان، توانایی همان است که بود.
یکی از نقاط بسیار فاسد ایدئولوژی اسلامگرا که از همان روز اول به خورد همه داده شد و حکومت هم آنرا امتیاز بزرگی برای خود میشمرد و میشمرد، شهید پروری است. ارج نهادن به شهادت به ترتیبی که گویی اصلاً هدف از شرکت در جنگ جز این نیست! البته آمادگی مبارزان برای مرگ در راه هدف، همیشه برای فرماندهان ارزشمند است، ولی اول از همه به یاد باید داشت که به قول سرداری نظامی، کسی در جنگ با شهید شدن پیروز نشده است، با شهید کردن پیروز شده. داستان امام حسین و اینها هم که دائم به عنوان سرمشق به همه عرضه میشود، از بابت پیروزی نظامی که نداشت، مهم نیست، اگر در چشم مؤمنان اهمیت دارد، به دلیل بعد معنوی است که در آن میبینند. اسوه و قدوه کردن آن در مبارزات سیاسی و بخصوص نظامی، عرضۀ الگوی غلط است و اصلاً بی معنی است. شهیدان جنگ ایران و عراق، در درجۀ اول شهیدان سیاست و نظامیگری آماتوری و ناکارآمد بودند، نه فنا شدگان راه معنویات. نوشتن کارشان به پای روحیۀ ایثارگری و جا دادن تصویرشان در نقاشی های باسمه ای کربلا مدار، حساب سازی ایدئولوژیک و تاریخی است.
هنوز هم در بر همان پاشنه میچرخد. فقط همۀ ملت ایران در معرض شهادت قرار گرفته است. روزگار این ملت که هر روز باید ضربات بیشتری تحمل کند، در پیش چشم ماست. مردم ایران فقط قربانی سیاست کینه توزانه و احمقانۀ آمریکا و اسرائیل و عربستان نیستند که تصور میکنند با قرار دادنشان در سختی، خواهند توانست کشور را از هم بپاشانند. به همان نسبت قربانی ندانم کاری و در عین حال طمع و دغلبازی اسلامگرایانی هستند که چهل سال است به آنها زور میگویند و چپاولشان میکنند. منگنۀ فشار خارجی و داخلی این است.

حال بیاییم بر سر انواع تحلیل هایی که در رسانه های بزرگ فارسی زبان در خارج، در بارۀ این جنگ اقتصادی میخوانیم و میشنویم.
اول فصل مشترک این تحلیل ها این است که در آنها کمتر اثری از اشاره به جنگ اقتصادی هست. اگر هم باشد، این نکته در تحلیل هایی که عرضه میشود، نقش اساسی و مرکزی ندارد. نفس حکایت به نهایت اسباب تعجب است. شک نیست که قوانین اقتصاد، در صلح و جنگ تغییر نمیکند، ولی تفاوت این دو موقعیت را هم نمیتوان در نظر نگرفت.
اقتصاد دانانی که میبینیم، تقریباً همگی گرایش لیبرال دارند که البته از دید افراد لیبرال نظیر نگارنده، عیب به حساب نمیاید و چنانکه طبیعی و منطقی است، محور تحلیل هایی که عرضه مینمایند، مفهوم بازار است. انصافاً غیر از این هم نمیتوان از آنها توقعی داشت. ولی نکته ای هست. این تحلیل ها تا چه اندازه گرهی از کار مردمی که میخواهند موقعیت را دریابند، باز میکند؟
اینکه بگوییم وضعیت قیمتها، حال در مورد ارز یا هر چیز دیگر، انعکاس عملکرد بازار است و سقوط یا صعود ارزش ریال، در حقیقت حکم بازار است و حداکثر با قدری تأخیر اجرا شده، مشکلی را در زمینۀ درک وضعیت، نمیگشاید. چون کمابیش هر اتفاقی بیافتد، میتوان با ارجاع به همین مرجع توضیحش داد. بازار که چیزی نیست که خود به خود و به استقلال عملی بکند، محل انجام یا تمرکز کنشهای بازیگران اقتصادی است. بازار میدان بروز و استفاده از آزادی اقتصادی است.
ولی کنشهای افراد، هرچند در بازار انجام میشود، بر آن تأثیر مینهد و طبعاً از نوسانات آن تأثیر میپذیرد، در چارچوب خود بازار قابل تحلیل نیست، یا لااقل به طور کامل قابل تحلیل نیست. زیرا انگیزه های کار و اهدافی که در نظر بازیگران است، صرفاً تحت تأثیر بازار شکل نمیگیرد و حتی همیشه هدفی اقتصادی را تعقیب نمیکند. مشکلاتی که برای اقصاد ایران و از جمله بهای ریال پیش آمده است، به تصمیم بازار انجام نگرفته، چون بازار، موجود صاحب اراده نیست که خود بتواند تصمیمی بگیرد، کانون تصمیماتی است که دیگران میگیرند.
خلاصه اینکه اشاره به بازار و عملکرد آن برای درک موقعیت فعلی، رسا نیست. مسئلۀ اصلی شیوه و ترتیبات عملی است که بازیگران بازار انجام میدهند. طبعاً هم بازیگران داخلی، اعم از دولتی و خصوصی و هم بازیگران خارجی که در حضور و تأثیر گذاری قابل توجه آنها، کمتر شک میتوان کرد.
به عبارت دیگر، اگر جنگ اقتصادی در جریان است، که هست. تحلیل این جنگ، فقط با گفتن اینکه صحنه اش بازار ارز ایران است و حکم بازار قطعی و درست است، شنونده را چندان نسبت به سیر و منطق اموری که در جریان است، روشن نمیکند. صرف سخن گفتن از بازار، هیچ اطلاع خاصی به شنوندگان نمیدهد و آنها را در همان موقعیتی قرار میدهد که حکومتگران جمهوری اسلامی قرارش داده اند، یعنی بی خبری.
طبعاً از این دیدگاه راه حلی هم برای بحران مستفاد نمیشود. چون وقتی بازار را در مرکز بحث قرار میدهیم و هر وضعیتی که پیدا شد، حاصل روشن کارکرد بازار میشمریم و این کارکرد را هم بنا بر فرضهای تئوریک اقتصاد لیبرال، درست و انعکاس عینی اوضاع اقتصادی حساب میکنیم، اصلاً جایی برای چون و چرا باقی نمیاند. بخصوص که دخالت در کارکرد بازار، از دیدگاه لیبرال، اساساً و اصولاً مذموم است. پس باید نشست و نگاه کرد و هر اتفاقی را پذیرا شد. تصور میکنم که اقتصاد دانان لیبرال، در برابر بحران اقتصادی سال ۱۹۲۹ هم حرفی جز همین نداشتند. لااقل هوور که رئیس جمهور بود، چنین میگفت.
ولی آیا در برابر جنگ اقتصادی هم میتوان به امید بازار دست روی دست گذاشت یا نه؟ اگر چنین بکنیم، ضایعات تا کجا میتواند برود و اگر ترمیم ممکن باشد، به چه صورت تحقق خواهد پذیرفت. در این فاصله، چه بر سر مردم خواهد آمد؟
در حقیقت، مشکل از نظر نکردن به ورای حوزۀ بازار برمیخیزد. اگر شما بازیگر یا بازیگرانی داشته باشید که با هر نیتی، میکوشند و در حوزۀ محدودی، مثل بازار ارز ایران، این توانایی را هم دارند که بر تحولات این حوزه تأثیر جدی بنهند، تا چه اندازه میتوانید به الگوی توضیحی و احیاناً ترمیمی بازار آزاد، اکتفا کنید؟ بخصوص که در اینجا، بر خلاف مدلهای کلاسیک عقلانی فعالیت اقتصادی، کسب سود اقتصادی مد نظر نیست. برخی از بازیگران، بخصوص آنهایی که در خارج قرار دارند، در پی کسب سود سیاسی هستند و حاضرند ضرر اقتصادی سنگین را تحمل کنند تا به اهداف سیاسی خود برسند. مدتهاست که میبینیم در تقبل مخارج تردیدی نمیکنند.
اگر اقتصاد لیبرال به این وسعت مورد قبول قرار گرفته است، چه از سوی متخصصان و چه از سوی عامۀ مردم، به این دلیل است که قرار است تأمین کنندۀ رفاه باشد، وگرنه که اصلاً کسی به آن اعتنایی نمیکرد. در اقتصاد لیبرال، مفهوم بازار نقش مرکزی دارد که هم ارزشی است، به عنوان میدان جولان آزادی و هم معرفتی به عنوان بهترین راه تعیین قیمتها و ترتیب اقتصاد سالم. هدف از گزیدن اقتصاد سالم، تأمین رفاه است، طبعاً برای همه. اقتصادی که همه ـ حال در درجات مختلف ـ از آن منتفع نگردند، در دنیای امروز پذیرفته نیست.
تحلیل موقعیت فعلی و احیاناً جستن راه حل، محتاج فرا رفتن است از چارچوب بازار و دید وسیعتر نسبت به آنچه که امروز دارد در صحنۀ اقتصاد ایران واقع میگردد. این توقع را میتوان از کارشناسان رشتۀ اقتصاد چشم داشت. به دولت که امیدی نیست.

۳۰ ژوئیۀ ۲۰۱۸
این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده است و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است
rkamrane@yahoo.com

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com