آقای حامد اسماعیلیون!
ابتدا باید بگویم درجنایت هواپیمای اوکراینی من نیز مانند بسیاری گریستم.همهءما که گریستیم یک تن واحد بودیم وهمصدا درمحکوم کردن این جنایت وشاید بسیاری همچون من نه فقط برای این جنایت،که برای تمام جنایاتی که درطول چهل وسه سال توسط حکومت ج.ا. رخ داد گریستیم وگاهی نیز درحد توان خودمان تلاش کردیم به دیگران نیزآگاهی بدهیم.
شما یک فراخوان درکانادا دادید که با استقبال مواجه شد. تمام کسانی که آمدند درحمایت از دادخواهی بود وحرکتی که درایران آغازشده بود. همه چیزخوب برگزارشد وکسی چیزی نگفت واگرهم گفتند چراوقتی با نخست وزیرکانادا گفتگو کردید براعلام تروریستی بودن سپاه پاسداران پافشاری نکردید.پاسختان این بود که به دلیل سربازهای بی گناه که به اجبار درسپاه خدمت کرده اند. اول اینکه می شد نام سپاه به عنوان سازمانی تروریستی بیاید وبا یک تبصره سربازان را مستثنی کند. بعدهم مگر قراربوده وهست که آن ده هزارنفر تحریم شده بیایند به کانادا؟بهتر نبود آن هایی را که سال هاست درکانادا لابی گری می کنند،سازمان وکنگره دارند وزندگی نرمال با پول هایی که پدران یا خودشان از جیب مردم ایران دزدیده اند دادگاهی می کردند؟ پول ها واموالشان را طبق قانون مگنیتسکی بلوکه می کردند؟فکر نمی کنید این ضربهء سخت تری بود برای ج.ا. وعواملش که سال هاست پول می گیرند تا حقایق را وارونه جلوه بدهند؟
بگذریم، فراخوان دوم شما که به آن شکوه برلین ختم شد چرا باید آن گونه برگزارمی شد؟ جامعه ال بی جی تی مورد احترام. اما چه چیزی باعث شد به گروهی که افکار چپ دارند اعتماد کنید؟ وهمه چیز را دراختیارشان بگذارید؟( چپ ها هم البته می توانند وباید نقش خودرا به اندازه وزن خود در این خیزش داشته باشند بدون سهم خواهی) وآیا بهترنبود به جای چهار سخنرانی از این گروه به یک سخنرانی، آن هم مربوط به خیزش ایران بسنده می شد؟ وبه جای آن به جوانانی که درخیابان ها ومدارس ودانشگاه کشته می شوند راهکار عملی داده می شد تا کمتر جانشان درخطرباشد؟
اما مسئله پرچم ها! شما نویسنده هستید ومی دانید هر واژه وهر علامت چه نقشی دارد وچه چیزی رامنتقل می کند.
آیا بهترنبود به جای آن همه پرچم که باعث سوءتفاهم شد(به درستی) یک پرچم واحد( حتی پرچمی سفید رنگ) در دست همه باشد؟ یا سه رنگ پرچم ایران بدون هیچ نقشی در دست سه گروه کثیر یا همه باشد؟
آیا این همبستگی رابیشتر منتقل نمی کرد؟
تعارف راکناربگذاریم.صدای همه، تنوع نگاه و… دموکراسی نیست.شما یک یا دوساله بودید که پنجاه وهفت رقم خورد. همه “وحدت کلمه” ی معروف را داشتند.وتنوع نگاه ها را هم که در همان ده سال اول با کشتار حذف کردند(نقش گروه های چپ ومجاهدین وملی گراهاحداقل در سه سال اول برهیچکس پوشیده نیست) وبنابرگفتهء خودتان شما فعال مدنی هستید که البته من نمی فهمم مگرمی شود فعال مدنی حداقل وجهی ازسیاست راباخود نداشته باشد؟مگر….واین مگر راشما باید پاسخگو باشید که متاسفانه تاکنون نبوده اید.حتی به آن خانمی که دراین مورد ازشما ودرکانادا پرسید که گمان کنم جزو خانواده های پرواز بود.
شما نیز مانند هرشخصی می توانید باورها وعقاید خاص سیاسی خودراداشته باشید اما یا این باورها را عنوان کنید یا به هیچ وجه در این مسیری که پیش پایتان گذاشته شده دخالت ندهید،
بازمی گردم به این سوال که: چه چیزی باعث شد به جای سازمان دادن گروه متنوعی از افراد برای برگزاری فراخوان ها به یک گروه خاص برسید؟
جناب اسماعیلیون(وجناب سلیمانی) مردم درایران کشته می شوند زیرا حکومت ایدئولوژیک نمی خواهند. فریادشان بلند است که: زن،زندگی، آزادی. نه به اصلاح طلبها باور دارند ونه به چپ ومجاهد وغیره.
شما نویسنده اید ومانند بسیاری رویاهایی دارید که بخشی ازآن ها برزبان آوردید. درچنین مواقعی بر کتابتان نقد نشده که شما حتی دلتان نخواهد آن رابخوانید.پاسخگوبودن اولین قدم دموکراسی است،همان گونه که شما نزدیک به سه سال است مبارزه می کنید تا ج.ا. را پاسخگو کنید.
مردمی ایرانی درایران وخارج از ایران شما راباور کرده اند. بیش از یکصد واندی سال است برای زندگی وآزادی مسیرهایی را رفته اند وهربار با خیانت(خواهش می کنم به خودتان نگیرید) مواجه شده اند.
شما نویسنده هستید وبهترمی دانید بسیاری از این خیانتکاران درلباس فرهیختگی وروشنفکری چگونه منافع شخصی خودرا برمنافع ملی ترجیح داده اند.(گمان نکنم شما منافع شخصی داشته باشید).
منتقدین وسوال کنندگان را با برچسب تفرقه، سایبری، مامورج.ا وغیره طرد نکنید.
شما نویسنده اید وسخن آلبرکامو رامی دانید که: خدمت به حقیقت،خدمت به آزادی…یکی از مسیرهای تاریخ فردا مبارزه ای است که ازهم اکنون میان فاتحان وهنرمندان درگرفته است. با این حال هردو یک هدف دارند،عمل سیاسی وآفرینش هنری دو رویهء یک عصیان برضد آشفتگی جهان اند.
ودرپایان: زندگی بدون گفت وشنود ممکن نیست وامروز، درقسمت اعظم جهان جای گفت وشنود را جدل فراگرفته است.
بدبختی اینجاست که ما درزمانهء مسلک های تمامی خواه وخودکامه زندگی می کنیم.یعنی مسلک هایی که چنان به خود وبه حقانیت ابلهانه ،یا به حقیقت کوته بین خود مطمئن اند که رستگاری جهان را تنها در سلطهء خویش می بینند وطلب سلطه برکسی یا چیزی یعنی طلب بی حاصلی یاخاموشی یا مرگ آن کس.برای اطمینان کافی است نگاهی به گرد خود بیفکنیم.
سپاسگزارم!
منتظرپاسخ نمی مانم. عمل کردن خود بهترین پاسخ است.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)