طرح مسئله
چندی پیش استاندار مازندران از مجازات اعدامی سخن گفت که در صورت بروز یک انقلاب در انتظار اصلاحطلب و اصولگرا خواهد بود. از طرفی دیگر و علیرغم محدودیتِ شدیدِ اینترنت در قیام جاری، تصاویری میان کاربران دستبهدست میشود که «رزرو» چراغبرقها برای «آخوند»ها و رقص عروسکهای به دار آویختهشدهی روحانیون در نقاط مختلف کشور را نشان میدهد. گذشته از وجههی مدنیِ این حرکت، این تأکیدات بر اعدام سران حکومت فعلی چیزی است درخور تأمل. باید در نظر داشت که تقریباً ارادهای مبتنی بر لغوِ این حکم دیده نمیشود و معدود نمایندگان تجدیدِ نظر در این مجازات – تا جایی که نویسندهی این خطوط آگاه است – گلشیفته فراهانی و فریبا بلوچ (از سخنرانان گردهماییِ بزرگِ ایرانیان در برلین) هستند. هرچند هر دو چهرهی ذکرشده صرفاً تأکیدی احساسی بر لزوم لغو این مجازات کردهاند، اما این بهمعنای «بیهوده»بودن این تأکید نیست؛ بلکه درست برعکس: این بیانِ احساسی در صورت قرارگرفتن در بسترهای نظری و سیاسی خاصی میتواند به یکی از نقاط درخشان و پیشتاز خیزش جاری تبدیل شود. بنابراین متن حاضر تلاش خواهد کرد تا توضیحی بر این بیان احساسی اضافه کند و به اندازهی خود این خردهروایت را قوت بخشد.
اعدام چه نیست؟
شاید بخشی از آنچه از مطرحشدن ایدهی لغو حکم اعدام در بیانیهها و ایدههای سیاسی امروز جلوگیری میکند، لزوم مجازاتی است که با جرم متناسب باشد. متعاقباً از منظر ِ بسیاری از مخالفین، هیچ چیز به غیر از مرگ، با مرگهای سیستماتیکی که توسط جمهوری اسلامی به جمعیت تحت حاکمیت او تحمیل شد، تناسب ندارد. از سوی دیگر افسانهی «جبران» نیز به مسکوتماندن بحث لغو اعدام کمک کرده است؛ افسانهای که در پی آن است تا خشونتی که بر بدنهایی مانند بدن نوید افکاری رفت را از طریق «تکرار» آن خشونت بر بدنهای حکمرانان فعلی، جبران کند؛ امری که – علیرغم تأثر ناشی از بیان آن- واضحاً ممکن نیست چون هم خشونت و هم بدنی که مورد هجوم آن خشونت قرار گرفت، پدیدههایی تکین هستند که «تکرار» آنها ممکن نبوده و بنابراین صرفاً در حد یک نماد باقی خواهد ماند؛ نمادی که باید مورد بحث قرار بگیرد. علاوه بر آن، استدلال طرفداران اعدام حاکمین فعلی، تنها بهشرطی صادق است که دوتاییِ جرم-مجازات را چرخهی فرض کنیم که منحصراً در بدن مجرم به گردش درمیآید و همانجا نیز به پایان میرسد؛ فرضی که متن حاضر توضیحاتی در مخالفت با آن اقامه میکند.
اعدام چیست[۱]؟
۱- اینجا صحبت بر سر مجازاتی که با اتمام زندگی مجرمین پایان مییابد و به تاریخ میپیوندد، نیست؛ بلکه صحبت از رابطهای با بدن مجرم است که فارغ از جهتگیری سیاسی مجرم باپرجا میماند و به تکنیکی تبدیل میشود که در استراتژیهای سیاسی مختلف نیز امکان حضور خواهد داشت: وجود مجازات اعدام بهمعنای مشروعیتبخشی به تنبیه بدنی شهروندان در کلیت آن است. در صورت تداوم مجازات اعدام، تمرکز مجدد قدرت سیاسی که به حذف فیزیکی مخالفان وابسته است، سایهی خود را کماکان بر سر ما حفظ خواهد کرد و راهی هموارتر برای تحقق بر سر راه خود خواهد دید. قابلانکار نیست که بخشی از تخاصم و اعتراضی که اکنون در خیابانها و رسانههای مختلف در میان حاکمیت و مخالفین آن وجود دارد، معنای خود را در شیوهی برخورد جمهوری اسلامی با بدن معترضین مییابد؛ مثلاً در شیوههایی چون اعدام، تیراندازی، شکنجه و جز آن که جمهوری اسلامی به وفور از آن استفاده میکند. به پشتوانهی همین مسئله، لغو رابطهی اعدام با بدن مجرمین میتواند در حد و اندازهی خود جلوی هرگونه حذف فیزیکی مخالفین در آینده را بگیرد و مانع از تکرار تمرکز قدرت سیاسی در شکلهای گوناگون و محتمل آن شود.
۲- بهعلاوه تمرکز اعدام بر تنبیه بدنی به نحوی متناقض تمام سازوکارهای مدنی و آزادی بیان مطلوب مخالفین حکومت دینی را نیز با تهدید مواجه میکند؛ چراکه این سازوکارها اساساً در صورتی ممکن میشوند که بدن شخصی که گزارهای را بیان میکند، نادیده و از نظر قضایی خارج از دسترس مخالفان احتمالی قرار بگیرد: شنیدن یک گزاره فارغ از بدن گویندهی آن. از همین روست که ستمدیدهترین بدنها ذیل حکومت دینی ( از جمله زنان و جامعهی الجیبیتی) باید در صف اول طرفداران لغو مجازات اعدام باشند چون در صورت دوام مجازات اعدام، ایدهی آزادی بیان دیر یا زود ابتدا به پشتوانهی تمرکز بهجامانده بر بدن و سپس با معطوفکردن این تمرکز بر بدنهای عدهای از شهروندان مجدداً به خطر خواهد افتاد.
۳- اعدام فقط مجازاتی محدود به بدن مجرمین نیست؛ بلکه نمود قابلمشاهدهای را از جایگاه بدن در مناسبات اجتماعی ارائه میدهد. رؤیتپذیری مجازات اعدام و آگاهییافتن از آن- بهعلت خصلت نمایشی این مجازات- راه را بر آن چیزی باز میکند که بخشی از نیروی محرکهی خیزش حاضر را نیز تأمین کرده است: خشم و همدلی آنان که مجازات میشوند. تصاویر پیکرهای معلق قربانیان اعدام با دار در چهار دههی اخیر، تصاویر تیربارانها در کردستان و همچنین مجازات چهرههایی چون نوید افکاری و جملهی ماندگار او[«برای طنابشون دنبال گردن میگردن»] که بهصورتی کاملاً معنادار پس از مرگ او در فرهنگ عمومی اعتراضات به جملهای کلیدی تبدیل شد، همگی خشمی را باعث شدند که -فارغ از جهت امروزی آن بر ضد حاکمیت دینی- در الگوهای غیردینی نیز قابلتکرار خواهد بود. اعدام و همبستهی آن – یعنی تولیدِ خشم در مجرمین و آنان که مجازات را میبینند – هر ترقیخواهی را از سمت خشم انباشتهی تماشاگران آتی (شاید مذهبیون) با چالش مواجه میکند. بهخصوص که رابطهی بدن و اعدام در تاریخ ایران معاصر احتمالات و امکانات دیگری را مانند تمرکزگرایی را پشتیبانی کرده است.
خاتمه: لغو اعدام
چرخهی جرم-مجازات به بدن مجرم محدود نمیشود و همین علتی است برای دقت به آن دسته از اثرات و عملکردهای مجازات اعدام که از بدن مجرم فراتر میروند و بر بدنهای دیگر نیز اثر میگذارند یا در چینشهای سیاسی دیگر نیز امکان عمل پیدا میکنند. اگر بخشی از آنچه منجر به خیزش حاضر شده به نظام قضایی و سیاسی حکومتی دینی بازمیگردد که بدن را مستقیماً هدف حملات خویش قرار داده، بیمناسبت نیست که آن الگوی بدنمندی که سیستم قضایی و سیاسی حاضر بر آن استوار است نیز طرد شود. این نه توصیهای اخلاقی به «انسانیت» است و نه «دفاع» از جانیان؛ بلکه پیشنهادی است برای تضمین و استوارکردن آن چیزی که امروز برای به دست آوردن آن تلاش میشود. همانطور که اگر در سالهای پس از ۱۳۵۷ ارادهای جدی برای لغو مجازات اعدام – که در زمان پهلوی جانهای بسیاری را گرفته بود- وجود میداشت، تمرکزگرایی دینی در سالهای منتهی به امروز جانهای دیگری را نمیگرفت و راهی سختتر برای متمرکزکردن قدرت پیش روی خود میدید.
[۱] این بخش و بهخصوص مورد یکم و سوم با اثرپذیری مستقیم از نظریات میشل فوکو در اثر مشهور او مراقبت و تنبیه نگاشته شده است.
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.