به نظر میآید که اندیشهی سیاسی پوپر از منظر کلّی، بی هیچ ابهامی با اردوگاه اندیشهی لیبرال جفت وجور باشد. خرد، رواداری، خشونت پرهیزی و آزادی فردی، هستهی ارزشهای سیاسی پوپر را شکل دادهاند، و او لیبرال دموکراسیهای مدرن را بهترین تجسّم جامعهی باز ـ تا به امروز ـ دانسته است. اما پوپر دقیقاً کجای اردوگاه لیبرالیسم ایستاده است؟ از آنجا که اندیشهی پوپر، عناصری از لیبرترینیسم [۲]، محافظه کاری و سوسیالیسم را در بر میگیرد و نیز از آن رو که نمایندگان هر کدام از این مکاتب، مدعی تعلق پوپر به جناحِ خویشاند، طبقه بندی اندیشهی پوپر دشوار است.
دلایل لیبرترینیسمِ پوپر، اساساً متکی بر تأکید وی بر آزادی، و نفرتِ او از برنامه ریزیِ مرکزی [۳] در مقیاس بزرگ، است. او تأکید کرده است که آزادی ـ یعنی آزادی فردی ـ مهم ترین ارزش سیاسی است و تلاش برای تحمیل برابری، میتواند به استبداد [۴] بینجامد. پوپر مینویسد: «آزادی، مهم تر از برابری است» و «تلاش برای نیل به برابری، آزادی را به خطر میاندازد». [۵]
پوپر هم چنین احترام بسیاری برای فریدریش هایِک [۶] ـ اقتصاددانِ لیبرترین از مکتب موسوم به مکتب اتریش ـ قائل بود و به شکل گستردهای از ایده هایی که هایکِ در نقد برنامه ریزی مرکزی داشت، بهره برد. البته پوپر از بسیاری دیدگاهها نیز حمایت میکند که کاملا ضد لیبرترینها هستند. برغم اینکه پوپر به «مزیت فراوانِ ناشی از سازوکارِ بازار آزاد» اذعان دارد، به نظر میآید که او آزادی اقتصادی را بیشتر به سبب نقش ابزاریاش در ایجاد رفاه، مهم تلقی میکند تا اینکه آن را بالذات هدفی مهم به حساب آوَرَد. [۷] و بالاتر از این، پوپر نسبت به خطرات سرمایه داریِ لجام گسیخته هشدار داده است و اعلان میکند: «ناعادلانه بودن و غیرانسانی بودنِ دستگاهِ سرمایه داریِ افسارگسیختهای که مارکس تبیین کرده است، محل چون وچرا نیست» [۸]. بنابراین دولت باید به مثابه نیروی خنثی کننده علیه درّندگیِ قدرت اقتصادیِ شدید، عمل کند: «باید برای حمایتِ ضعفای اقتصادی در مقابل کسانی که از قدرت اقتصادی برخوردارند، به ساختن آن گونه نهادهای اجتماعی بپردازیم که با اتکا به قدرت دولت، قوّت قانونی پیدا میکنند» [۹] [نقل از ترجمهی عزت الله فولادوند۲/۹۱۸]. این سخن بدین معناست که «اصلِ عدم مداخله و اصل دستگاه اقتصادی افسارگسیخته را باید ترک کرد و آنها را با [اصلِ] مداخله گریِ اقتصادی [۱۰] جایگزین نمود» [۱۱]. چنین مداخله گریای که پوپر آن را «حمایتگری» [۱۲] نیز خوانده است، از طریق مهندسیِ اجتماعیِ تدریجی [۱۳] به کار بسته میشود. این دیدگاهِ از بالا به پایین [۱۴] و چشم انداز سیاسیِ تکنوکراتیک پوپر، به سختی میتواند از در آشتی با لیبرترینیسمی درآید که هواداران آن ـ به پیروی از هایِک ـ مایل به این باور هستند که چنین مهندسی اجتماعیای عموماً نتیجهی معکوس میدهد، قدرت و نتیجتاً خطر دولت را بالا میبَرد، و آزادی فردی را نقض میکند.
در چهارچوب این نقشِ مداخله گرِ دولت است که عناصر سوسیالیستیِ نظریهی سیاسی پوپر، بیشتر عیان میشوند. پوپر در خودزندگی نامهی [۱۵] روشنفکرانهاش جستجوی بی پایان [۱۶] میگوید که در دوران جوانیاش مدت کوتاهی مارکسیست بود، اما به علت آنچه که او «جزمیت [۱۷] و استقبال از خشونتِ» هوادارانِ مارکسیسم دید، خیلی زود آموزهی مارکسیسم را پس زد. البته سوسیالیسم هم چنان برای وی جذاب ماند و پوپر تا «چند سال» پس از رهاکردن مارکسیسم، کماکان سوسیالیست باقی ماند [۱۸]. پوپر مینویسد: «هیچ چیز بهتر از یک زندگی متعادل، ساده و آزادانه در یک جامعهی برابری خواه [۱۹] نیست» [۲۰]. هرچند او سرانجام به این نتیجه رسید که سوسیالیسم «چیزی جز یک رؤیای زیبا» نبود، و این رؤیا به علت تضاد میان آزادی و برابری، نافرجام است [۲۱]. اما برغم اینکه پوپر، کوششهای ناکجاآبادی [۲۲] برای ایجاد برابری اجتماعی و اقتصادیِ تام وتمام را کاری خطرناک و محکوم به شکست میدانست، همواره از کوششهای دولت برای کاهش و حتی زدودن اثرات بد نظام سرمایه داری [۲۳]، حمایت میکرد. پوپر از کاربرد مهندسی اجتماعی تدریجی، برای دست وپنجه نرم کردن با مشکلات فقر، بیکاری، بیماری و «تضادهای طبقاتی شدید» دفاع میکرد. و روشن است که از دید پوپر، راه حلهای این مشکلات، لزوماً راه حلهای بازارگرا [۲۴] نیستند. برای مثال او حمایت خود را از قراردادن حداقلی از درآمد برای تمام شهروندان ـ به مثابه روشی برای زدودن فقر ـ بیان میکند. بنابراین به نظر میآید که خط مشی پوپر در عمل، جامعهای بیشتر شبیه به آنچه که سوسیال دموکراسیهای اروپای شمالی خوانده میشوند ـ با برنامههای رفاه اجتماعیِ گسترده تر و تنظیم بیشتر صنایع در این جوامع ـ ایجاد میکرد تا جامعهای شبیه به ایالات متحده با سرمایه داریِ بیشتر مایل به لِسه فِر [۲۵] و برنامههای رفاه اجتماعی نسبتاً ناچیز. البته باید گوشزد کرد که پوپر در آخرین ویراسْتهای جامعهی باز، احتیاط نسبتاً بیشتری دربارهی مداخله گری مستقیم دولت به منظور دسته وپنجه نرم کردن با مشکلات اجتماعی، به خرج داده است؛ و در صورت امکان، تلاش برای حل این مشکلات از طریق بهبود چهارچوب قانونی دولت را ترجیح میدهد. او استنباط میکند که مداخله گری مستقیم دولت، همیشه به قدرتمندتر کردن دولت میانجامد که معادل به خطر انداختن آزادی است.
شواهد محافظه کاری پوپر را میتوان در مخالفت وی با تغییرات رادیکال یافت. نقد وی بر مهندسی [ـِ اجتماعیِ] ناکجاآبادی [۲۶]، گاه به نظر میآید که نقد ادموند بِرک [۲۷] بر انقلاب فرانسه را تداعی میکند. برک، کشتار دورهی وحشت [ـِ انقلاب کبیر فرانسه] را درسی عینی ناظر بر خطرات کنارگذاشتنِ یک شبهی تمام نهادها و سنتها، و جایگزینی آنها با یک طرح کلّیِ اجتماعی انتزاعی و ناآزموده، تصویر میکند. نیز به مانند برک و سایر محافظه-کاران سنتی، پوپر بر اهمیت سنت برای تضمین نظم، پایداری و نهادهای با عملکرد خوب، پافشاری میکند. پوپر استدلال میکند که مردم، نیازی ذاتی به نظم و نتیجتاً پیش بینی پذیریِ محیطِ اجتماعیشان دارند که سنت، برای برآوردکردن این نیاز، ضروری است. البته تفاوتهای مهمی میان فهم پوپر از سنت با فهم برک از سنت، در کار است. پوپر، برک و هم چنین محافظه کار تأثیرگذار قرن بیستم مایکل اوکشات [۲۸] را در اردوگاه «ضد عقل گرایان» قرار داده است. زیرا «گرایش آنها، پذیرش سنت به مثابه امری مسلّم است»؛ بدین معنا که آنها «سنت را به شکل نقدناپذیری میپذیرند» (تأکید از پوپر است) [۲۹]. چنین گرایشی، ارزشها، باورها و عادات یک سنت خاص را «تابو» قلمداد میکند. درحالی که پوپر از «گرایش نقادانه» نسبت به سنت، دفاع کرده است (تأکید از پوپر است) [۳۰]. «اگر ما دربارهی تابو بیندیشیم، و اگر ما از خود بپرسیم که آیا باید تابو را بپذیریم یا رد کنیم، آن گاه خودمان را از بند تابو آزاد میکنیم» [۳۱]. پوپر تأکید کرده است که گرایش نقادانه، به هیچ وجه نیازمند عبور از تمام سنتها نیست، چراکه وی عبور از تمام سنتها را ناممکن میدانست. نسبت نقد اجتماعی به پاسداشت سنت، دقیقاً شبیهِ نسبت نقد به علوم است که همواره نظریات خاصی را هدف میگیرد و نیز همواره از جایگاه یک نظریهی دیگر، پا به عرصه میگذارد. نقد اجتماعی لزوماً بر سنتهای خاصی متمرکز میشود، و خودِ این نقد از جایگاهی در سنت، سرچشمه میگیرد. در حقیقت گرایش نقدی نسبت به سنت، خود یک سنت است ـ یعنی سنت علمی ـ که روزگار آن به یونانیان باستان در قرون پنجم و ششم پیش از میلاد مسیح برمی گردد.
نظریهی دموکراسی پوپر نیز تاجایی که فقط به یک نقش محدود برای شهروند معمولی در حکمرانی نیاز دارد، به شکل مستدلی شامل عناصر محافظه کاری است. در دموکراسی پوپر، نخستین نقش جمهور مردم این است که دربارهی موفقیت یا ناکامی سیاستهای حکومت، نظر دهند. سیاست عمومی از نگاه پوپر، از خلال ژرف نگریِ عمومی و جامعی که مدافعان دموکراسی رادیکال یا مشارکتی تصور میکنند، ساخته نشده است. بلکه حتی شهروندان معمولی نیز سیاست عمومی را محقق کردهاند. پوپر دیدگاه خود را با نقل قولی از پریکلس [۳۲] ـ دولتمرد مشهور دموکراسی آتنی در قرن پنجم پیش از میلاد ـ خلاصه میکند: «حتی اگر فقط اندکی از ما قادر به تدوین یک سیاست یا اجرای آن باشیم، همهی ما قادر به قضاوت دربارهی آن هستیم». پوپر میافزاید: «لطفا دقت کنید که این دیدگاه، ایدهی حکومت به وسیلهی مردم و حتی به وسیلهی ابداع مردمی را ناچیز میداند. هر دوی این ایدهها، جای خود را به ایدهی بسیار متفاوتِ قضاوت از سوی مردم میدهند» (تأکید از پوپر است) [۳۳]. این دیدگاه تا حدی، بازنمای دیدگاه محافظه کاران سنتی در حمایت از حکمرانی «آریستوکراتهای طبیعی» ـ آن چنان که برک آنها را مینامد ـ در یک جامعهی دموکراتیک است. به شکل ایده آل، مقامات برگزیده از طبقهی نجبای تحصیل کرده خواهند بود، کسانی که به سبب شخصیت، قدرت تمییز و تجربهی برترشان، بیشترین شایستگی را برای به دست گرفتن مناصب حکمرانی خواهند داشت. هرچند در دستگاه پوپر، سیاستِ عمومی نیکو در یک دموکراسی، خیلی نتیجهی حکمت یا شخصیتِ برتر حکمرانان آن جامعه نیست، بلکه ناشی از تعهد آن حکمرانان به روش علمی است. این اجرای ضروری سیاست، ذیل یک مدل تدریجی و از خلال فرآیند آزمون و خطا، خود را در بوتهی آزمایش قرار میدهد. جامعهی باز پوپر، به جای یک جامعهی اشراف سالار، یک جامعهی تکنوکرات است.
ارجاعات:
۱. بیل گورتن (Bill Gorton) دانشیار دانشکدهی علوم سیاسی آلما کالج (Alma College) در ایالت میشیگان آمریکاست. او در سال ۲۰۱۲ کتابی نیز با عنوان کارل پوپر و علوم اجتماعی «Karl Popper and the Social Sciences» منتشر کرده است. ـ مترجم
۲. بررسی مضامین و محتوای لیبرترینیسم (Libertarianism) ـ که طیف گستردهای از اندیشهها از نوام چامسکی تا رابرت نوزیک را در بر میگیرد ـ از حوصلهی این نوشتار خارج است لکن به نظر میرسد که مراد نویسنده از لیبرترین در اینجا، شخص قائل به دولت کمینه (minimal state) است. ـ مترجم
۳. central planning
[توضیح مترجم: برنامه ریزی مرکزی، به نظامهای اقتصادیای اشاره دارد که در آنها، حاکمیت، تمام یا بخش گستردهای از سازوکارهای اقتصادی را دیکته میکند مانند مدلهای اقتصاد کمونیستی]
۴. tyranny
۵. Unended Quest، p. ۳۶
۶. Friedrich Hayek
۷. Open Society Vol II.، p. ۱۲۴
۸. Ibid.
۹. Open Society Vol II.، p. ۱۲۵
۱۰. economic interventionism
۱۱. Open Society Vol II.، p. ۱۲۵
۱۲. protectionism
۱۳. piecemeal social engineering
۱۴. خط مشیِ از بالا به پایین (top-down)، به رویکردی اطلاق میشود که در آن، تصمیمات مهم و اساسی، از سوی قدرت بالادست دیکته و تعیین میگردد. ـ مترجم
۱۵. autobiography
۱۶. Unended Quest
۱۷. dogmatism
۱۸. Unended Quest، p. ۳۶
۱۹. egalitarian
۲۰. Ibid.
۲۱. Ibid.
۲۲. utopian
۲۳. capitalism
۲۴. market-oriented
[توضیح مترجم: اقتصاد بازارگرا، به نظام اقتصادیای اشاره دارد که در آن بیش از اینکه حکومت، شرکتها و قیمتها و روند تولید را کنترل کند، تقاضای کالا و خدمات، آنها را به شکل طبیعی کنترل میکند. ]
۲۵. laissez-faire
[توضیح مترجم: لسه فر اصلی است که به موجب آن، حکومت بدون اعمال نظارت یا کنترل، دست مشاغل خصوصی را باز میگذارد و در سازوکار خرید و فروش کالاها و خدمات، دخالت چندانی نمیکند. ]
۲۶. utopian engineering
۲۷. Edmund Burke
۲۸. Michael Oakeshott
۲۹. Conjectures and Refutations، pp. ۱۲۰، ۱۲۲
۳۰. Ibid.
۳۱. Ibid.
۳۲. Pericles
۳۳. Lessons of This Century، p. ۷۲
منابع:
– Popper, Karl. 1945/1966. The Open Society and Its Enemies, Vol. 1, Fifth Edition. Princeton: Princeton University Press.
– Popper, Karl. 1945/1966. The Open Society and Its Enemies, Vol. I1, Fifth Edition. Princeton: Princeton University Press
– Popper, Karl. 1963/1989. Conjectures and Refutations. Fifth Edition. London: Routledge and Kegan Paul.
– Popper, Karl. 1976. Unended Quest. London: Open Court.
– Popper, Karl. 2000. The Lessons of This Century. London: Routledge
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.