«ژینا گیان تو نامری ناوت ده بیته ره مز
ژینا گیان چه زنده ای همه جا روئیده ای»

جنبش کنونی ویژگی های منحصربفردی دارد: حضور زنان در صف اول جنبش، شروع جنبش از پیرامونِ ایران، تکثیر و گسترش سریع و سراسری آن در مرکز و بسیاری از شهرهای کوچک و بزرگ، پیوند خوردن مسئله ی جنسیت و ملت های تحت ستم با همدیگر در قالب سیاست مردمی، سیاسی شدن جوانان دهه ی هشتاد و طرح شعارهای صریح برای گذار از وضع موجود و حاکمیت کنونی از این جمله اند. ویژگی هایی که می توانند موجبات یک وضعیت دمکراتیک را برای جامعه در آینده فراهم کند. اما از آنجاییکه امر اجتماعی یک خصلت باز دارد اشکال مفصل بندی ستیز اجتماعی نیز از پیش تعیین شده نیست بلکه نتیجه ی یک مبارزه هژمونیک خواهد بود. از این رو تا زمانیکه یک جنبش در حرکت است و توان استمرار دارد امکان تغییر مسیر یا غلبه ی عنصر یا عناصر ارتجاعی بر دیگر عناصر رهایی بخش آن و به حاشیه رفتن برخی اهداف دمکراتیک آن نیز وجود دارد. همچنان که امکان تقویت سویه های دمکراتیک و رهایی بخش آن نیز وجود دارد و این در نسبت با عوامل مختلفی است که یکی از آن ها نقدها و جدل های درون جنبش است.

تاریخ صد سال اخیر ایران تاریخ دولت-ملت سازی بر مبنای انقیادِ زنان و ملت های غیر فارس و پیرامونی سازی آنها به لحاظ اقتصادی، فرهنگی و سیاسی است. در این تاریخ صد ساله دولت با بهره گرفتن از سیاست های طرد و ایدئولوژی های ناسیونالیسم فارسی، بنیادگرایی شیعی و مردسالارانه تلاش کرده است پروژه ی دولت – ملت سازی مورد نظرش را متحقق کند. این اعمال سلطه که همزمان با بهره گیری از سازو برگ های ایدئولوژیک دولت و ابزار اعمال خشونت همراه بوده، همواره با مقاومت از سوی این گروه های فرودست نیز روبرو بوده است. به طور مشخص گفتمان های ناسیونالیسیتی و مذهبی ایرانی که هدف خود را برساخت یک ملت همگون فارسی- شیعی تعریف کرده اند هیچکدام نتوانسته اند به اهداف اساسی خود دست یابند و همواره با بحران روبرو شده اند. جنبش نوظهور کنونی نیز یکی از نشانه های شکست دستگاههای ایدئولوژیک رژیم حاکم در تولید و بازتولید سوژه های مطلوبش است.

من در این نوشتار تلاش می کنم تا به اختصار به سه پرسش اساسی در مورد این جنبش( جنبش ژینا یا جنبش شهریور ۱۴۰۱ ) پاسخ بدهم؛ این جنبش چگونه ممکن شد؟ در مقابل چه چیزی خود را تعریف می کند؟ و باید هدف آن چه باشد تا بتواند منجر به دموکراسی رادیکال شود؟. در ضمن از خلال پاسخ هایم به این پرسش ها به نقد رویکردهای مرکز گرا می پردازم. رویکردهایی که نقش پیرامون به طور کلی و مشخصا کوردستان را در چگونگی شکل گیری این جنبش نایده می گیرند و با نادیده گرفتن شکاف اتنیکی و ملی در ایران زمینه را برای سرپوش گذاشتن بر مطالبات دموکراتیک ملت های تحت ستم فراهم می کنند. همچنین درکی که در جنبش رهایی بخش کوردستان نسبت به وضع موجود وجود دارد و تفاوت آن با مرکزگرایان ، و در پایان مسئله ی همبستگی دموکراتیک و گذار از اتحاد مرکز محوری که به بازتولید سلسله مراتب اتنیکی می انجامد را برجسته می کنم تا به میانجی این بحث ضمن همراهی و همبستگی با این حرکت مردمی که به طور ویژه ای امکان گذار از وضع موجود را فراهم کرده، به نقد همدلانه ی وجه گفتمانی آن نیز بپردازم.

جنبش کنونی چگونه ممکن شد؟

اعتراضات کنونی در ایران که از قتل دولتی ژینا امینی زنِ جوانِ کورد آغاز شد و در قالب انواع کنش های فردی و جمعی خود را نشان داده به یک جنبش های اجتماعی با سویه های انقلابی تبدیل شده است. برای تبیین این جنبش اجتماعی علاوه بر نحوه ی قتل ژینا که به عنوان یک جرقه برای شعله ور شدن اعتراضات متعاقب آن عمل کرده، عوامل ساختاری متعدد دیگری وجود دارد که زمینه ساز تبدیل این نارضایتی به یک جنبش اعتراضی فراگیر شده است. اتخاذ رویکرد «تعین چند ُبعدی» می تواند برای توضیح وضعیت کنونی یاری دهنده باشد. بر این اساس، می توان بر عواملی که طی یک قرن گذشته، اشکال متفاوت و درهم تنیده ایی از پیرامونی سازی و فرودست سازی را به وجود آورده اند دست گذاشت، مدرنیزاسیون اروپامحور، دولت-ملت اقتدارگرا، سرمایه-داری سیاسی، و ایدئولوژی ناسیونالیسمِ شیعی. تشدید این شکل از پیرامونی سازی در مقاطع مختلف تاریخی موجب فعال شدن شکاف های طبقاتی، ملی و جنسیتی در ایران شده است. با این حال در برابر این اشکال مختلف از سلطه همواره فرم های متفاوتی از مقاومت ظهور کرده است که سیستم حاکم را در دستیابی به اهداف سلطه-گرانه اش دچار اختلال کرده اند.

اگر بخواهیم کمی مشخص تر به جنبش کنونی بپردازیم لازم است بر دو بُعد موثر یعنی جنسیت و ملیت که خود را در قالب ژینا نشان داد متمرکز شد. یک زنِ کورد در تهران به بهانه ی نداشتن حجاب اسلامی مورد نظر حاکمیت توسط ماموران دولتی کشته می شود و همین منجر به فوران خشم فروخفته ی زنان و یکی از اقلیت های ملی یعنی کوردها می شود. این نارضایتی چنان شعله ور می شود که از ابراز و بیان نارضایتی در فضای مجازی به تجمعات خیابانی می رسد. تجارب تاریخی و نظریه های مختلف در مورد جنبش های اجتماعی به ما می گوید که نارضایتی و خشم به تنهایی برای شکل گیری یک جنبش کافی نیستند و جنبش ها برای شکل گیری و موثر بودن نیاز به سازماندهی، گفتمان مشخص و ایجاد هویت مشترک برای اعضای خود دارند. نقطه ظهور این جنبش، کوردستان، به شکل معناداری به آینده ی جنبش ارتباط دارد. کوردستان چیزی فراتر از یک جغرافیاست و به یک مفهوم سیاسی اجتماعی دلالت دارد، همین مساله ضرورت توضیح برخی از خاص بودگی های کوردستان را پیش می کشد. هرچند اهمیت سیاسی و رهایی بخش کوردستان، عموما در یادداشت هایی که این روزها در ستایش و توصیف و بعضا تبیین جنبش کنونی نوشته شده اند، نادیده گرفته شده است اما لازم به تاکید است که جنبش رهایی بخش کوردستان علی رغم سالها سرکوب توانسته به روش های گوناگون و در فضاهای متفاوت اجتماعی و فرهنگی در جامعه کردستان به حیات خود ادامه دهد و با وجود شدت سرکوب ها در طی چهل سال گذشته خلاقانه با محدودیت های پیش روی خود مواجه شود. امری که در رویکردهای مرکزگرا به جنبش کنونی نادیده گرفته شده است. از قضا جنبش کوردستان خاستگاه شعار اصلی اعتراضات اخیر «ژن.ژیان.ئازادی» نیز است شعاری که به بیان مشترک گروههای متفاوت مردم تبدیل شده است. فاطمه صادقی فمینیست و آکادمیسین ایرانی زمانی که می خواهد از کردستان در نوشته اش بگوید، از آن به عنوان یک جغرافیای محرومی نام می برد که کولبرها نماینده آنند، او کردستان را یک قربانی منفعل معرفی می کند. به سیاق او یوسف اباذری در توضیح نقش سرکوب اتنیکی در جنبش ژینا از آن با عنوان فشار به اقوام یاد می کند. حتی معلوم نیست منظور اباذری از فشار چیست. این شکل از تصویرسازی و توصیف که محصول گفتمان مسلط آکادمی ایرانیست، با تقلیل ستم های تاریخی بر کُردستان، نابرابری اقتصادی و توسعه نیافتگی ، کردها را از عاملیت و سوژگی سیاسی اجتماعی تهی میکند و به سادگی اما آگاهانه از کنار تجارب مبارزاتیشان میگذرد. یا نمونه ای دیگر، عباس میلانی که خود را مورخ می خواند در مصاحبه با شبکه ی بی بی سی فارسی در پاسخ به سوالی که از او درباره ی ریشه ی شعار «ژن،ژیان، ئازادی» پرسیده می شود حاضر نیست هیچ نامی از کوردستان به عنوان خاستگاه این شعار ببرد. علاوه بر این بسیاری از روشنفکران و آکادمیسین هایی که این روزها در مقام کارشناسان تحلیل و تفسیر جنبش کنونی می نویسند حرفی از مقاومت بیش از چهل و اندی ساله ی کوردها در برابر جمهوری اسلامی و تجاربی که در این زمینه دارند به میان نمی آورد و به ساختارهای پیرامون سازی که نزدیک به یک قرن در ایران مدرن کُردها و دیگر ملت های غیرفارس را به حاشیه رانده است اشاره ای نمی کنند. در بیشتر این نوشته ها بیش از هر چیزی بر نقش زنان و ستم جنسیتی در شکل گیری این اعتراضات تاکید شده، اگرچه بخشی از حقیقت این جنبش و از محرک های مهم آن است، اما نمی توان همه ی مواضع سوژه گی حاضر در جنبش را تنها به یک اصل بنیادین (در اینجا ستم جنسیتی ) فروکاست و به این بهانه ستم های دیگر از جمله ستم ملی را که در این جنبش نقش مهمی بازی می کند نادیده گرفت. شعارهایی که مردم سرمی دهند نشان از فراتررفتن از مطالبات زنان و خواست گذار از حاکمیت و برچیدن اشکال مختلف ستم دارد.

با وجود اینکه جنبش نوظهور تازه وارد هفته ی سوم خود می شود و مرور سرآغاز و خاستگاه آن نیازمند ارائه ی مستندات نیستد، اما این روایت های مرکزگرا با سکوت در برابر سوژگی زنان کُرد و نارضایتی تاریخی جامعه ی کردستان در شکل گیری جنبش بر بازحاشیه سازی کردستان تاکید می کنند. امری که در سطح گفتمانی در حال رخ دادن است و این نوشتار با پذیرفتن این مهم که بخشی از مبارزه در این سطح اتفاق می افتد می خواهد در مقابل روایت مرکزگرایی که در حال مسلط شدن است قرار بگیرد. چون معتقد است بدون وجود گفتمان مقاومت در کردستان و میزان قابل توجهی از سازماندهی حزبی و صنفی و وجود یک هویت مشترک فرودست کوردی اعتراضات کنونی به شکلی که اکنون در حال جریان است ممکن نمی شد.

در مقابل چه چیزی می ایستد؟

هر جنبش اجتماعی و اعتراضی باید نشان دهدکه علیه چه چیزی ایستاده است و می خواهد با این ایستادگی چه چیزی را تغییر دهد یا در برابر تغییر چه چیزی مقاومت کند. پاسخ کلی که عموما به این پرسش داده می شود اینست که جنبش های انقلابی علیه کلیت وضع موجود می ایستند. اما در وضعیتی که گفتمان های مختلفی درون جنبش در پی معنا دهی به وضعیت و همچنین تغییر آن به سمت اهداف خود هستند لازم است که نسبت به معنایی که هر کدام از گفتمان ها به مفهوم وضع موجود می بخشند حساس بود. درک معنای وضع موجود و چگونگی گذار از آن برای رسیدن به هدف مورد نظر از سوی نیروهای درگیر در جنبش می تواند به شکل گیری اتحادها، ائتلاف ها و همچنین صف بندی های درون جنبش یاری رساند. از این رو نباید به راحتی از کنار این مسئله گذشت که منظور از وضع موجود چیست؟ برای نمونه از منظر اپوزیسیون مرکزا گرا و ناسیونالیست ایرانی وضع موجود صرفا در حاکمیت جمهوری اسلامی خلاصه می شود و منشاء تمام ستم ها در نحوه ی حکمرانی این سیستم جستجو می شود. این منظر با درکی تقلیل گرایانه نابرابری طبقاتی را به فقر، ستم جنسیتی را به حجاب و ستم ملی را به فقدان آموزش به زبان مادری تقلیل میدهد. اما زمانی که برای نمونه از منظر جنبش کُردستان به عنوان جنبشی که علیه ستم ملی در ایران ظهور کرده است به وضع موجود می نگریم ریشه های ستم به بسیار قبل تر از جمهوری اسلامی بر می گردد و حاملین و وارثان آن نیز فراتر از ساختار کنونی بلکه در میان اپوزیسیون مرکزاگرا هم وجود دارند که نسبت به ساختار پیرامون سازی که یک قرن عُمر دارد نقدی ندارند و عموما اقتدارطلبی مرکز را تحسین می کنند. ماهیت و تبار قدرت کنونی که در چهل سال گذشته به طور مستمر قدرت سرکوب گرانه ی خود را علیه کوردها بازتولید کرده است میراث دار نظام پیش از خود بوده است و با از بین رفتن این سیستم نیز ممکن است در آینده همچنان در قالب اشکالی از ستم مخصوصا ستم ملی تداوم پیدا کند. از این رو از منظر زنان و مردان ملت های فرودست یکی از اساسی ترین مواردی که باید مدنظر باشد مرکزگرایی نهفته و گاها آشکار درون گفتمان های مختلف اپوزیسیون از راست تا چپ و از سلطنت طلب تا کمونیسم کارگری است.

حال که شعار «ژن.ژیان.ئازادی» به امکانی برای شکل دادن به امر مشترک در قالب یک جنبش گسترده اعتراضی در سطح ایران بدل شده است و همبستگی در مقابل حاکمیت کنونی یکی از دستاورهای درخشان این جنبش است سوال اساسی در این مورد این است که چه نوع از همبستگی باید مدنظر باشد که تفاوت های درون جنبش به نفع یک وضعیت مشخص و وحدت بخش از بین نرود یا به حاشیه رانده نشود؟ برای این منظور لازم است به چگونگی شکل گیری و تداوم این همبستگی و نتایج احتمالی آن نیز با حساسیت برخورد کنیم. همبستگی اگر قرار باشد گروههای مختلف ( در اینجا گروههای ملی غیر فارس) را به عنوان اجزای یک کلیت دوباره بازآرایی کند و بنیان های روابط نابرابر ملی و استعماری را به چالش نکشد قادر به شکل دادن به یک سیاست رهایی بخش نخواهد بود و در نتیجه ی آن بخش مهمی از روابط نابرابر کنونی بازتولید خواهد شد. بنابرابن همبستگی زمانی می تواند دموکراتیک و برابری خواهانه باشد که اجزای متفاوتِ وضعیت در قالب یک منطق هم ارزی به همدیگر متصل شوند و مطالبات اساسی خود را درون آن فرموله کنند. برای نمونه، از منظر مسئله ی کٌرد تنها زمانی همبستگی با مرکز می تواند به سیاست رهایی بخش بیانجامد که حقوق ملی آنها تا حد از بین بردن ستم ملی پیش رفته باشد و امکان همزیستی برابر را فراهم کرده باشد. در چنین حالتی است که همبستگی سیاسی دیگر تکرار مناسبات سلسله مراتبی که تولید کننده ی سوژه ی مُنقاد است نخواهد بود و می تواند امکان های فراروی رادیکال از وضع موجود را فراهم کند.

با چه هدفی؟

پس از اعتراضاتِ سال های ۹۶ و ۹۸ سیاست مردمی در خیابان از دوگانه ی اصلاح طلبی و اصول گرایی که سال ها بر میدان سیاست ایران (خصوصا در مرکز) تسلط داشت عبور کرد اما این اعتراضات نتوانستند حول یک شعار مشترک شکل بگیرند که بتواند امکانی برای مفصل بندی دال های گوناگون را در یک زنجیره ی هم ارزی فراهم کند. اما جنبش کنونی از دل شعار رادیکال و پیشرو «ژن،ژیان ئازادی» متولد شد و به زبان مشترک زنان و مردان در مرکز و پیرامون ایران تبدیل شده است، این امکان فراهم آمده است تا مطالبات گروههای مختلف را طرح کند و پوشش دهد. البته این فعلا تنها یک امکان است چون هنوز هیچکدام از این دال ها معنای تثبیت شده-ای ندارد و با توجه به شناور بودن آن ها در آینده نزدیک باید منتظر یک ستیز گفتمانی حول معنای هر کدام از این واژه ها باشیم. برای نمونه درک های متفاوتی از معنای آزادی زن در گفتمان های مختلف فمنیستی وجود دارد. یا مفهوم آزادی در گفتمان های راست و چپ واجد معناهای متفاوتی هستند و حتی گفتمان های مختلف راست، مرکزگرا و مردسالار نیز تحت پوشش دفاع از آزادی به دنبال مشروعیت بخشیدن به نابرابری ها خواهند بود به همین دلیل یکی از ستیزهای حتمی در درون جنبش، مبارزه ای گفتمانی خواهد بود برای تثبیت معنای هر کدام از این واژه ها و تاثیرات آن نیز بر واقعیت غیرگفتمانی نیز بسیار محتمل است.

آنچه در اینجا مهم است یک مبارزه ی گفتمانی برای تثبیت معنای دال های زن، زندگی و آزادی توسط گفتمان/گفتمان های دمکراتیک و رهایی بخش است. همچنین تشکیل یک «بلوک تاریخی نوین» که در مقابله با پروژه ی بازسازیِ جامعه ی سلسله مراتبی خود را در حوزه ی انقلاب دموکراتیک قرار دهد و زنجیره های هم ارزی میانِ مبارزات مختلف علیه سرکوب را توسعه دهد. به گونه ای که در کنار ارائه ی معنایی رادیکال از آزادی زنان از انقیاد خانواده، جامعه، دولت و سرمایه داری بر وجه استعماری رابطه ی مرکز/ اتنیک فارس – شیعه با پیرامون/ غیر فارس – غیر شیعه نیز تاکید کند و هدف خود را براندازی این نظم صد ساله قرار دهد که محصول دولت – ملت ایرانی و پروژه های امپریالیستی در منطقه بوده است تا با متحقق شدن حق تعیین سرنوشت ملت های تحت ستم مسئله ی ملی/اتنیکی در ایران به طور ریشه ای حل شود.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)