چه بودم جز نبضی گیج؟
در گذار از روده‌ها، دنده‌ها، گلو، گیجگاه
در خم پیشانی‌
در حفره‌های ماه
می‌شکستم هر موج
می‌شنیدم بوی زهرآلودت را از مرزها
که ما دردیم و جابه‌جا می‌شویم در تن خاک
دیوارهای زندان می‌لرزند
آه
خمیده‌اند میله‌ها
من سرایت خشم‌ام
از تنی به تنی
تا تو بیگانه‌تر
دورتر
تا تو زیر پوستم خانه کنی.

می‌سپارند جنون‌شان را به آتش
می‌خرامند در ندامت پدر
در بهشت موعود
گورهای جمعی
و باز آغاز می‌شوم در هر گناه
که تو دیگر نمی‌شناسی‌ام، به یاد نمی‌آوری، از خویش رفته‌ای
دور
گم در شمال جهان

برمی‌گردم مادر دامن‌چاک
برمی‌گردم کودکان ناگهان پیر، ناگهان خاموش، ناگهان خورشید
برمی‌گردم با خنجر کج در پستان‌هایم
به سرزمین اجدادی که هرگز مرا نپذیرفت و در راه پاره شد
هر تکه‌اش با تار مویی رفت.

حالا بخوان
بخوان نام‌اش را
تا سر برگرداند از گور
برگردد رقصان با جمع مردگان
-نمی‌میرند آن‌ها که هنوز زاده نشده‌اند-
بخوان نام‌اش را
برمی‌گردد در زبان دیگری
هلهله‌زن کلمات
رقصان حروف در شب گورستان
پیکری نو می‌پذیرد و هر چه شعر در جهان
به او اشاره خواهد کرد.

۱۶ اکتبر ۲۰۲۲
کمپ درانتن

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)