کیفرخواست دختران خیابان انقلاب

ناقوس مرگ بنیادگرایی در منطقه

از اواخـر دی مـاه ۱۳۹۶ زنـان در ایران بـا بـرداشـتن روسـری خـود و بسـتن آن بـه چـوب، روسـرى را بـه نـماد اعـتراض تـبدیل و کـیفرخـواسـت قـاطـع خـود عـلیه سـلب حـقوق انـسانـی را بـه خیابـانـها کشانـده‌انـد. اعـتراض آنـها نـه فـقط بـه روسـری که بـه تـمامی زنجیرهـای بیرونیشـان به هرگونه پوشش و بند، در زیست مدنی خود و آغازی براى فرارفتن از جایگاه طبقاتی آنهاست. مـادر یک کودک ۱۹ مـاهـه، اولین زنی بـود که بـا بـرداشـتن روسـری خـود و ایستادن روی یک سکو، اعـتراض بـه قـرن‌هـا اسـتبداد و اسـارت زنـان را جـرقـه‌ زد. بـه دنـبال او، حـریق آغـاز و حـرکتش تکرار شـد. این اعـتراض شـجاعـانـه‌ مـانـند اقـدام اعتراض‌آمیز روزا پـارکس که نـقطه‌ی آغـاز نـمادین جـنبش حـقوق مـدنی سیاھـان آمـریکا قـلمداد میشـود، نـقطه‌نـمادین جـنبش زنـان ایران علیه اسـتبداد می‌بـاشـد. تکثیر دختران انقلاب، از طـاھـره در دوره شـاه قجـر تـا ویدا در عـصر شیخ حجـر، مـبارزه بـرای آزادی پـوشـش و علیه‌ حـجاب اجـباری، امـروز، دیروز، فـردا و ھـر روز در بـھمن ۱۳۹۶ در مـیادیـن و خیابـانھـای تھـران، شھـرسـتانـھا و تـمام ایران، تـکرار و تـکرار شـد و خـواھـد شـد.

از نفی قانون حجاب تا نفی بنیادگرایی مذھبی در منطقه

مـبانی فقهی در اعـمال پـوشـش و ابزارساختن زن، بین تـمامی بنیادگـرایان اسـلامی اعـم از سنی و شیعه‌ مشترک است. قـوانین کیفری در کشورھـای اسـلامی، عموماً مـراجـعه بـه این مـنابـع فقهی را بـه‌مـنظور تکمیل جـرایم و مـجازات‌ھـای مـبهم و نـامـشخص در قـانـون تـجویز کرده‌انـد و پایه‌ی سـتم ملی مـثل بسیاری ازاعـدام‌ھـا، اخـتلاس‌ھـا، شکنجه‌ھـا، دسـت و انگشـت بریدن‌ھا و سنگ سارھا شده‌اند. اعـتراض بـه حـجاب در ایران و نفی این مبانی می‌توانـد آغـاز مهمی در ضـربـه اسـاسی بـه پـایه‌ھـای بنیادگـرایی دینی به طور اعم در منطقه خاورمیانه و به طور خاص در جهان بـاشـد. شاید امروز اکثریت زنـانی که‌ مـخالـفت بـا حـجاب اجـباری را صـرفـاً در سـطح مـطالـبھ‌ای اجـتماعی پیش می‌برنـد، کمتربـه‌ تـاثیر این اقـدام در فـروریزی پـایه‌ھـای ایدئـولـوژیک حکومت اسـلامی که بـر سـرکوب زن و کنترل مـناسـبات اجـتماعی اسـتوار اسـت می‌انـدیشند حـال آنکه حـجاب اجـباری نـماد سـرکوب اجـتماعی و مـھم تـرین نـماد حکومـت ھـای دینی سـرمـایه در اعـمال ھـژمـونی در مـنطقه خـاورمـیانـه اسـت و مـخالـفت بـا حـجاب اجـباری، نفی تـمامیت سیستم فـقاھـتی و الزامات دینی‌اش می‌باشد.

سیر صعودی انقلاب

امـروز و اکنون، نیاز زنـان در ایران، آزادی مکانیکی از بـند روسـری و چـادر و ھـرگـونـه پـوشـش و نـیز حـقوق مـدنـی سـلب‌شـده آنـها میباشـد و ھمین آزادی‌ها که در جـوامـع پیشرفـته عـادی اسـت در جـوامـع خـاورمیانـه نیازی مـثل نـفس‌کشیدن اسـت. این نیاز وقتی بـا گسـترش تـطاھـرات مـحقق و اقـناع شـود از خـود فـرا خـواھـد رفـت و چـه درایران و چـه اکثر کشورھـای خـاورمیانـه مـیتوانـد آغـازی بـر مـبارزه علیه شی‌وارگی روابـط اجـتماعی بـاشـد. نسـل هفتادی و هشتادی چـنان بـا پـوشـش حـجاب بـه بـند کشیده شـده اسـت که خـشمش و نیازش بـه‌ گـشودن بـندھـای سـتم نـه فـقط برای این۴ دھـه، برای۱۴۵ دھـه اسارت زنان مسلمان منطقه، می‌تواند یک کاتـالیزور قـوی در راهگشایی یک دگـرگـونی اسـاسی بـاشـد. اینکه حاصل کارکرد این کاتـالیزور، جامعه‌ی انسانی باشد یا آلـترنـاتیو بـورژوازی!! بـه بـرآیند نیروھـا، بـه خنثی‌کردن ذھنیت ایدئولوژیک‌شده حاکم و بـه‌ تـوان واقعی سـازمـانیابی عمیق‌تـرین لایه‌ھـای جـامـع هدر فـرآیند حـرکت بسـتگی دارد. ما که دنـبال تغییرات بنیادی بـرای تکامـل انـسان ھسـتیم، وقـتی قـادر خـواھـیم بـود در اعـتراضـات مـردم ایران نقش ایفا نماییم کـه تاثیر و اھمیت این کاتالیزور را درک، آن را باور و تماماً از آن حمایت کنیم. جنبش زنان کاتالیزوری است که راه آونـدھـا و دھـلیزھـا باز می‌کند و خواھ‌ کرد تا گذاره‌های اعـماق به ستیغ برسد، اگر باورشان و حمایتشان کنیم. اکنون، اینجا، در ایران واقعیت عـریان ستم و سلطه در خیابـان در ذھـن مـردم در حـال طـوفـان اسـت. سـرکوب وسیع و شـدیدی که ھـنوز ادامـه دارد و حـضور مـرگـبار فـضای امنیتی و سـرکوب در تـرسـانـدن مـردم، میتوانـد بـه‌عـقب نشینی جنبش زنان بـرای تجـدید نـفس و سـبک سنگین‌کردن شیوه‌ھـای اعـتراضـات بـانـجامـد امـا مـتوقـف نـخواھـد شـد، آتـش زیر خـاکستر ھـر آن مـنتظر بـرکشیدن شـعله‌اسـت.

آنـچه در خیابـان‌ھای ایران جـاری اسـت و دوزخیان مـنطفه را بـه وحشـت انـداخـته‌اسـت، مـحصول تـحولات آرام و ریشه‌‌داری اسـت که ذره ذره در ذھنیت عـمومی روی داده اسـت: نفی خـواسـته‌ھـای قـانـونی، نفی گـدایی ازدولتیان و فـرارفـتن از نـظم سـرمـایه بـرای گـرفـتن حـق. این که در جـنبش زنـان، آنـچه امـروز ھسـت، آنـچه بـاید بـاشـد، نیست یک واقعیت اسـت امـا بـرای مـردم آنـچه خـوشـایند اسـت را می‌نـماید و می‌توانـد در صـورت ھـوشـیاری طـبقه کـارگـر در اسـتفاده صـحیح از کاتالیزورھای اعتراضی، به آنچه باید باشد گذار کند. بـدون شک بـدون حـضور ھـمه‌جـانـبه نیروی انـقلابی، اپـوزیسیون ضـدانـقلاب می‌توانـد جـنبش زنـان را از مـحتوی ضـداسـتثماری و رھـایی‌بـخشش تهی کرده و بـا طـرد زنـان کارگـر و حـاشیه‌نشین و بی تـوجهی بـه مـطالـبات‌شـان، جـنبش را در مـناسـبات لیبرالیستی ھـضم و بـه بخشی از سیستم سـرمـایه‌داری و در خـدمـت مـناسـباتـش تـبدیل کند. امـا اگـر تھیدسـتان در تشکل‌ھـا و نـھادھـایشان بـه حـمایت از اعـتراضـات زنـان و اقلیت‌ھـا بـرخیزنـد، جـنبش می‌توانـد در مسیر تکاملی‌اش از مـنشا و ھـدف اولیه‌اش فـراتـر رفـته بـا ارتـقا بـه سـطح سیاسی بنیادی‌تـری از مـبارزه طـبقاتی بـخش مهمی از جـنبش‌‌های رھـایی‌بـخش مـنطقه را بـرای انـسانیت اجـتماعی بـه میدان آورد.

انـفجار ھـای سیاسی مـانـند جـنبش زنـان ایران یا جـنبش اقـوام – مانندتشکل ھـای خـود گـردان عـفرین – میتوانـند کاتـالیزور مـبارزه طـبقاتی بـه‌ھـم بـافـته مـنطقه، بـه سـوی عـدالـت اجـتماعی بـاشـد امـید کـه ایـن کـاتـالـیزورھـا را طـبقه کـارگـر حـمایـت و اسـتفاده بـه‌ھنگام کـند. در غیر اینصورت سـرمـایـه جـهانـی عـلیرغـم تـمامـی رقـابـت‌ھـا، ھـوشـیار و بـیدار در صـدد تـصرف آنـها حتی با گذشتن از روی جسد حاکمیت است.

چه باید کرد

“مادامی که پرولتاریا می‌جنگند، بورژوازی دزدانه بهسوی قدرت می‌خزد…” پشـت پـدیدار طـوفـانی مـردم یک ھیولای دیگر بـا شکل مـدرن لیبرالیسم آمـاده‌ی گـذار از این شکل مـذھـبی با سرکوب ایدئولوژیک است. تـوانـایی مـا و بیشتر وظیفه مـا که مـدعی آزادی و عـدالـت احـتماعی ھسـتیم شـرکت در این زور آزمـایی و نقد ایدئولوژی‌هاست و نه انکار آنھا! در این راستا، رھـنمود خسروی، تـئوریسنی جـان‌بـرده از طوفان دھه۶۰ به جوانان جنبش چپ شاید ره گشا باشد که:

“مـا بـا یک جـنبش واقعی روبـرو ھسـتیم، زمینه‌ھـای عینی، اجـتماعی، اقـتصادی، سیاسی آن چـنان فـراھـم بـوده اسـت که انگیزه‌ی “اتـفاقی” – چـه طـراحی شـده، چـه خـودبـخودی اھمیت بـه مـراتـب کمتری از خـودش دارد و پـویایی آن را نـباید در چـشمداشـت‌ها و چـشم انـدازھـای ایدئـولـوژیک اسیر کرد……. اولا بـاید در این جـنبش مـداخـلھ‌ی فـعال داشـت، و ثـانیا، نـقطھ‌ی عـزیم حـداقـل مـداخـله را، حـرکت از پـایگاه اجـتماعی بـالـفعل افـراد می‌دانـم. مـن دانـشجو می‌تـوانـم حـداقـل بـا شـعار خـواسـته دانـشجویی‌ام، یا مـن کارگـر حـداقـل بـا شـعار خـواسـته‌های کارگـری‌ام، یا مـن نـویسنده و شـاعـر و عـضو کانـون نـویسندگـان می‌تـوانـم بـا شـعار آزادی بیان و انـدیشه در جـنبش حـضور داشـته بـاشـم. مـن مـعلم، مـن پـرسـتار، مـن… این که من دانـشجو یا مـن کارگـر، بـا مـحاسـبه‌ی تـوازن قـوا و اوضـاع و احـوالی که شـاید لازم بـاشـد روزانـه ارزیابی شـود، شـعارھـای سیاسی بسیار فـراتـر از مـوقعیت اجـتماعی‌ام بـدھـم، مسـلما ممکن و ضـروری اسـت…. به‌‌نظر مـن حـضور چـپ و شـعار چـپ، لـزومـا در زبـان آشکار “سوسیالیستی”اش نیست، بلکه در رابطه‌ی ملموسش با پایگاه اجتماعی و طبقاتی آن است. “

 

فرنگیس بختیاری*

با نام مستعار ققنوس

بھمن ماه ۱۳۹۶

* مقاله «ما ابزار نیستم، ما انسانیم» را نگارنده در بهمن ۱۳۹۶ تهیه نمودم که در تربیون زمانه منتشر شد. آن زمان با نام مستعار ققنوس شروع به نوشتن کرده‌بودم و این مقاله اولین مقاله‌ام پس از دهه‌ی ۶۰ بود. امروز که پس از ۵ سال به آن رجوع کردم. به‌علت مشابهت تاریخی موضوع، مناسب دیدم خلاصه کوتاهی از آن را تهیه و در اختیار سایت نقد برای انتشار دهم.

ما ابزار نیستم، ما انسانیم

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)