چرا صداهایی که از سوی جبههی چپ میآیند هنوز بمباران بیتوقف غوطهی شرقی توسط رژیم سوریه را توجیه میکنند؟
درحالیکه تلفات جنگی در حومهی غوطهی شرقی دمشق در دو هفته تفریبا به ۷۰۰ تن رسیده و رو به افزایش است، بسیاری از بهاصطلاح صداهای مترقی به توجیه این کشتار ادامه میدهند. بسیاری بدین یقین مطلق رسیدهاند که رژیم در غوطهی شرقی در حال جنگیدن با القاعده است که شهروندان را همچون سپر انسانی بهکار میگیرد و ـ بنابراین صدها کشتهای که بجا ماندهاند در واقع خطای رژیم نیست. شمار بسیاری از چپها در غرب و شرق سالهاست که تبلیغات رژیم را باور دارند. از آکادمیسین استرالیایی، تیم آندرسن[۱] گرفته، که مدعی است بشار اسد در کشتارهای عظیم شهروندان دستی نداشته و تنها بهسادگی توسط غرب امپریالیست همچون چهرهای خونخوار جلوه داده شده است؛ تا روزنامهنگاران بریتانیایی و آمریکایی، روبرت فیسک[۲] و سِیمور هِرش[۳]، که مدعی است رژیم از سلاحهای شیمیایی در حملات مختلفش به شهروندان استفاده نکرده است، چهرههای عمومی چپ به این باور خود که دیکتاتوری اسد یک سنگرِ ضدامپریالیستی در منطقه است و باید از آن حمایت کرد، ادامه میدهند. آنان نمیپذیرند که بالغ بر ۵۰۰ هزار تن توسط رژیم در این جنگ کشته شدهاند، که برخلاف شورشیان، نیروی هوایی در اختیار داشته و بهطور پیوسته از آن استفاده میکند (از جمله بمبهای بشکهای[۴] بهشدت مخربی که از هلیکوپترها شلیک میشوند).
هرچند دلایل تاریخیای برای این سوءفهم از سوی بخشهای عظیمی از چپ وجود دارد؛ اما در میانهی وضعیت کنونی نابودی بیرحمانه و اتلاف زندگیها در سوریه، این دلایل بهسادگی غیرقابل دفاعند. برای من، غیرقابلدرک است که چگونه آنهایی که برای احقاق عدالت اجتماعی و حقوق بشر در سراسر جهان ایستادهاند، به حمایت خود از رژیمی که مردمش را به لحاظ اقتصادی استثمار کرده و شهروندان بیگناه را به وحشتناکترین شکل ممکن شکنجه و کشته است، ادامه میدهند. و یا چگونه آنهایی که با چشمان باز آنسوی دستگاه تبلیغاتی جنگهای امپرایالیستی آمریکا را دیدهاند، قادر نیستند آنسوی معادل روسی آن را ببینند. من از هنگامی که در سال ۲۰۱۴ از سوریه گریختهام تاکنون، دو افسانهی معمول چپگرا دربارهی آنچه در کشورم رخ میدهد را شنیدهام. میخواهم به هر دوی آنها در پایین اشاره بکنم.
این یک طرح تغییر رژیم برعلیه یک حکومت مشروع است:
بسیاری از کسانی که اخبار سوریه را در سالهای ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲ دنبال نمیکردند ممکن است متوجه نشده باشند که نبرد کنونی با یک طغیان واقعی در کشور، آغاز شد. در ماه مارس ۲۰۱۱ سوریهایها، از جمله خود من، به بهار عربی[۵] پیوستند، و ما نیز برای پیوستن به این جنبش تمامی دلایل ممکن را داشتیم. ما رویای تغییرات سیاسی و اقتصادی/اجتماعی، انتخابات منصفانه، و دولتی که به ما و حقوقمان احترام بگذارد، را در سر داشتیم. و هیچکس، بهطور اخص هیچکس از بهاصطلاح “جهان آزاد”، نمیتواند به ما بگوید که طغیان ما برحق نبود.
رئیسجمهور کنونی، بشار اسد، در سال ۲۰۰۰ به قدرت رسید؛ اما نه توسط انتخابات و یا دستکم ائتلاف با احزاب یا اجماع عمومی جامعه و رهبران مذهبی. بلکه وی بهسادگی “تخت سلطنت” را از پدرش، حافظ اسد، بعد از مرگ وی، “به ارث برد”. حافظ اسد نیز همچنین، در یک انتخابات برگزیده نشده بود؛ بلکه وی در سال ۱۹۷۰ توسط یک کودتای نظامی به قدرت رسید. سوریهای همسن من، و سه نسل بزرگتر از من، هرگز نتواستند در دورهی بزرگسالی خویش رأی بدهند. تنها چیزی که من در طول زندگیام در آن رأی دادم، برنامهی عرب آیدل[۶] بود. سوریهی کودکی من یک دولت پلیسی سرکوبگر بود. من با این باور بزرگ شدم که دیوارها گوش دارند و تو حتی در خانهی خودت نمیتوانی رژیم را نقد کنی. در مدارس، ما بهصورت روزانه شستشوی مغزی داده میشدیم. من در یکی از مدارس بعثی ثبتنام کردم، آنجا که تصویر رخسارهی رئیسجمهور زینتگر تمامی دیوارها بود. هر صبح در طی مراسم احترام به پرچم، قبل از ورود به کلاس، ما برای بقا و مانایی حافظ اسد دعا میکردیم. ما ترانههایی را که وی و حزب بعث را تحسین و ستایش میکردند حفظ میکردیم، و مجبور بودیم که سخنرانیهای وی را از بر بخوانیم؛ او پدر و رهبر ما بود. هنگامی که حافظ اسد در سال ۲۰۰۰ فوت کرد، من ۹ ساله بودم. من برای مرگ وی گریه کردم، چون کسی که همیشه به من گفته بودند جاودانه است، همچون یک انسان عادی مُرد.
کشور متعلق به خانوادهی اسد بود. شما نمیتوانستید بدون عبور از درون مناسبات آنها هیچ کسبوکاری داشته باشید. اقوام اسد و وابستگان نزدیک وی کنترل مستقیم تمامی پروانههای واردات و قردادهای حکومتی را در اختیار داشتند. پسرعموی بشار، رامی مخلوف[۷]، ثروتمندترین فرد سوریه است. مخلوف کنترل بزرگترین شرکت تلفنهای موبایل، کانالهای تلویزیونی و روزنامههای حامی دولت را در اختیار دارد؛ و قبل از جنگ کنترل صنعت نفت و گاز کشور را در دست داشت. قبل از سال ۲۰۱۱، هیچ فعالیت سیاسیای مجاز نبود، درحدی که حتی برگزاری جلسات سیاسی میتوانست سالها شما را به زندان و شکنجه بکشاند. بعد از وقفهی کوتاهِ “بهار دمشق”[۸] در اوایل سال ۲۰۰۰، آنجا که ما به خود جرأت دادیم امیدوار باشیم که مختصات وضعیت تحت سیطرهی بشار اسد و سختگیری متعاقب آن، تغییر خواهد کرد، دریافتیم که او دقیقا مانند پدرش خواهد بود؛ اما آشکار شد که وی از پدرش بدتر است.
بنابراین در ماه مارس ۲۰۱۱، هنگامی که ما شاهد طغیان تونسیها و مصریها و سرنگونی دیکتاتورهای آنان بودیم، فکر کردیم که ما نیز میتوانیم خواستار تغییر باشیم. با وجود تمامی سرکوبهای رسمی و تبلیغات حکومتی، سوریها تمامی خطرات را پذیرفتند و به خیابانها ریختند. مردم از تمامی قشرها و پسزمینههای اجتماعی به تظاهرات پیوستند ـ مسیحیها، دورزیها[۹]، مسلمانان، سنیها، علویها، اسماعیلیها، فلسطینیها، چِرکِسیها[۱۰] و غیره، زنان و مردان جوان و مسن، همگی خواستار تغییر بودند. ما میدانستیم که هزینهی تغییر بالا خواهد بود؛ اما هیچ تصوری از اینکه این هزینه بدین حد بالا خواهد بود نداشتیم. معترضان با شلیک مستقیم کشته شدند. من بسیاری از دوستانم را از دست دادم و خودم نیز تیر خوردم. من شاهد تیرخوردن مردم از پشتسر توسط تکتیراندازها و پلیس بودم. مردم بهطور گستردهای ناپدید میشدند و دیگر هرگز بازنمیگشتند؛ بعدها مشخص شد که برخی از معترضان بعد از بازداشتها مردهاند. و این درست لحظهای بود که بشار همان مقدار اندک مشروعیتی که در مقام یک دیکتاتور ممکن بود داشته باشد را نیز از دست داد.
بنابراین نه؛ این یک طرح تغییر رژیم که توسط غرب تحمیل شده باشد نبود؛ بلکه طغیانی علیه یک دیکتاتور نامشروع بود. ما تمامی دلایل ممکن برای خواستار تغییر بودن را داشتیم و هنوز هم داریم. ما نمیتوانیم بدین دلیل که ایالات متحده در سمت مبارزهی ما ایستاده است به آن اهمیت کمتری بدهیم. آنگاه که تغییر رژیم خواست مردم است، مردمی که تحت استبداد رنج کشیدهاند، این خواست تغییر، مشروع است. آن قدرتهای مختلفی که، مانند ایالات متحده و متحدانش در خلیج[۱۱] و ترکیه، در این منازعه وارد شدند (و درواقع، آنرا نظامی کردند) بهواسطهی این دخالت، مبارزهی ما را نامشروع نمیگردانند و ما انتظار داریم که جنبشهای بینالمللی چپ ما را حمایت کنند و نه اینکه ما را نادیده بگیرند یا مسخره کنند.
جهادیها در غوطه پنهان شدهاند و رژیم سوریه در حال جنگ با آنان است:
مانند تمامی منازعات پرهرجومرج، رادیکالیزه کردن موقعیت، زمین حاصلخیزی را برای خود در مبارزهی سوریها پیدا کرد. هنگامی که مردم با فشار و بیعدالتی افسارگسیختهای روبهرو هستند، متاسفانه بهصورت تراژیکی برخی از آنان رادیکالیزه میشوند. این حقیقت که کسانی وجود دارند که در هفت سال اخیر راهی رادیکالتر را پیش گرفتهاند، بدین معنی نیست که هرکس ضداسد است همچنین تروریست نیز هست. در سوریه، در غوطه به طور اخص، ما گروههایی مانند جیشالاسلام[۱۲] و فَیلاقالرحمان[۱۳]، احرارالاشام[۱۴]، حیاۀ تحریرالاشام[۱۵] (که برخلاف آنچه اسد ممکن است به شما بباوراند، حضور اندکی در منطقه دارد) و دیگران را مسلح کردیم ـ که تمامی آنها مرتکب تجاوزها و سوءاستفادهها و نقض حقوق بشر شدهاند. اما، این بدین معنی نیست که غوطه توسط تروریستها اشباع شده است. بسیاری از سوریها، نهتنها در غوطه؛ بلکه در سرتاسر مناطق تحتکنترل شورشیان، در مقابل افراطگرایی و بیدادهای تمامی طرفهای درگیر در جنگ ایستاده و در مقابل آنها مقاومت نمودهاند. یک مثال خوب در این مورد فعالانی چون، رازان زیتونه[۱۶] و سمیرا الخلیل[۱۷]، هستند که تجاوزها و بیدادهای طرفین را در غوطهی شرقی مستند میکردند و به همین دلیل هردوی آنان توسط رژیم و گروههای مسلح در منطقه تهدید شدند. آنان در دسامبر ۲۰۱۳ ربوده شدند و از آن زمان تاکنون دیده نشدهاند؛ خانوادههای آنان جیشالاسلام را مسئول ربودن آنان میدانند.
بنابراین بله، تجاوزهایی توسط گروههای مسلح صورت گرفته است، و بله، آنان همچنین در مناطق شهرنشین دمشق بهطور گستردهای حضور دارند؛ اما شما با نگاهکردن و تأکید بر روی تجاوزها و بیدادهای یکی از طرفین درگیر در منازعه، اصل موضوع را نادیده میگیرید: نخست اینکه جمعیت عام غوطهی شرقی ـ که بیشتر از همه رنج کشیدهاند ـ در جنگ شرکتی ندارند؛ و دوم اینکه، رژیم در مقیاسی وسیع درحال کشتار است. در گلولهباران شورشیها در فوریه، در تمام سوریه، ۶۴ شهروند کشته شدند، درحالیکه ۸۵۲ نفر توسط بمباران رژیم کشته شدهاند. رژیم همچنین، دهها هزار تن از مردم را بازداشت، بهزور ناپدید، شکنجه و اعدام کرده است. و اتهامات روسها مبنی بر اینکه گروههای مسلح شهروندان را همچون سپر انسانی بهکار میگیرند به صورت واضحی بهشدت آشنا بهنظر میرسد. هر باری که اسرائیلیها غزه را بمباران میکنند، دقیقا به همین روایت دست مییازند؛ تمامی آن ۱۵۰۰ شهروندی که در تابستان ۲۰۱۴ کشته شدند نیز “سپرهای انسانی قربانی” بودند. ایالات متحده نیز، همین روایت را دربارهی تقریبا ۱۰۰۰ تنی که در طول حملهی رقه جان خود را از دست دادند، بازگو میکند.
عربستان سعودی، قطر، ترکیه، ایالات متحده و اسرائیل همگی در این منازعه شرکت داشتهاند، اما؛ روسیه و ایران هم همینطور. گروههای شورشی شهروندان را کشتهاند، و همچنین رژیم هم ـ در مقیاسی وسیع. شما نمیتوانید جنایات یکی از طرفین را بدون محکوم کردن جنایات طرف دیگر محکوم کنید و هنوز هم فکر کنید که طرفدار عدالت هستید.
برای دریافت PDF این مطلب روی دکمه دانلود کلیک کنید:
[۱] Tim Anderson
[۲] Robert Fisk
[۳] Seymour Hersh
[۴] Barrel Bombs
[۵] Arab Spring
[۶] Arab Idol
[۷] Rami Makhlouf
[۸] Damascus Spring
[۹] Durze
[۱۰] Circassians
[۱۱] Gulf
[۱۲] Jaish – al-Islam
[۱۳] Failaq al Rahman
[۱۴] Ahrar al – Sham
[۱۵] Hay’et Tharir al – Sham
[۱۶] Razan Zeytouneh
[۱۷] Samira al – Khalil
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.