من نیما ابراهیم زاده فرزند کارگر زندانی در بند ودوستدار کودکان  بهنام ابراهیم زاده هستم، بیش از یک ماه است که در بیمارستان محک کودکان بستری شده ام، بیش از دوسال ونیم است که پدرم به جرم دفاع از ما کودکان وجامعه کارگری در زندان بسر می برد، اولین ملاقات ودیدار با پدرم بعد از ماهها انفرادی ومحروم از ملاقات را هنوز یاد دارم دیدن ان لحظات دهشناک وپر از تشویش ونگرانی، هنگامیکه پدر را برای اولین بار بعد از ماهها از بند ۲۰۹ وزرارت اطلاعات به سالن ملاقات آوردند قلب من به شدت مجروح شد، حسرت اینکه  پدر نمی تواند در کنارما بماند و به ما نزدیک شود  در ان لحظه دوست داشتم با تمام وجودم پدرم را در اغوش بگیرم اما وجود شیشه های بیرنگ وبیروح که حتی به سختی می توانستم پدر را در انسوی میله های زندان ببینم اجازه این را به من نمی داد که پدر را با تمام وجودم در اغوش بگیرم، همیشه به خانواده ام به پدر ومادرم وپدر بزرگم افتخار کرده ام در نبود پدر،پدر بزرگ ودوستان ورفقای پدرم همواره در کنار من ومامان بوده اند، تا به امروز ما را تنها نگذاشته اند این نیز توان ونیروی من ومامان را در نبود پدر برای زنده ماندن دو چندان می کند، روزهایی که پدر عزیزم در کنارم بود وهرسال روز جهانی کودک مرا به مراسم روز جهانی کودک وجمعیت دفاع از کودکان کار وخیابان میبرد روزهای که به همراه پدر ومامان به کردستان خانه بابا بزرگ میرفتیم وخوش بودیم واز این همه خوش برخوردی مردم ودوستان واشنایان بسیار خوشحال بودم و آرزو دارم باز هم چنین روزهایی داشته باشم.
من که کودکی پر شور وفعال وپرتحرک ، اجتماعی وعاشق فعالیت های اجتماعی وانسانی پدر بودم، اما اکنون بیش از یکماه است در بیمارستان محک کودکان در بخش انکولوژی یک طبقه چهارم ساختمان محک مخصوص کودکان سرطا نی بستری شده ام مادرم همراه من است، وقتی مرا نگاه می کند چشمانش همیشه پر از اشک می شود و باتمام وجود حسرت مر ا می خوردکه تنها فرزندش در بستر بیماری است  پدر هر روز از جنوبی ترین نقطه تهران ساعت دوازده ظهر به بیمارستان می آید که در کنار من چند ساعتی بماند با اینکه خودش از ناراحتی های آرتروز گردن ودرد گوش بشدت رنج میبرد هنوز فرصت  پیدا نکرده است که خودش را معالجه کند او به شدت درگیر وضعیت پیش آمده وپیگروضعیت درمان ومعالجه من است این روزها که به سال نو نزدیک میشویم بیشتر در رنج وناراحتی بسر میبرم نگرانی از اینکه من  در بستر بیماری ام واینکه نکند پدر را به زندان برگردانند، اینکه وقتی می بینم همه مردم وخانوادها این روز ها به همراه فرزندان خود برای خرید راهی بازار شهر میشوند، من در بستر بیماری هستم ، نمی توانم به همراه پدر ومادرم به خرید عید بروم واصلا می توانیم عیدی داشته باشیم؟آیا  وسفری خواهیم داشت؟  سخت ناراحت می شوم .
اما آن چه که توانسته است حتی در تلخ ترین لحظات زندگی خانواده مرا سرا پا نگه دارد این باور است که من عضو یک خانواده امتحان پس داده ام ما توانسته ایم در امتحانهای فراوان فایق ایم ما خوشبختیم که در دوره ای زندگی میکنیم که رفاه اجتماعی وحمایتهای انسانی نه فقط به عنوان یک امر مطلوب وبا ارزش بلکه به عنوان یک ضرورت مطرح هستند.
در پایان از تمامی کارکنان ودکترها، پرستاران بیمارستان محک که توجه زیادی به من ودیگر کودکان دارند وبرای بهبودی ما از هیج تلاشی دریغ نمی کنند از دوستان ورفقای خوب پدرم ومردم عزیز کشورم  در داخل وخارج  که همواره در کنار ما بوده اند نگرانی عمیق خودشان را ابراز داشته اند حمایتهای خودشان را از ما دریغ نکرده اند صمیمانه تشکر وقدر دانی  میکنم، امیدوارم هرچه زودتر بهبود یابم ودل پدر ومادرم وتمامی کسانی که نگران من هستند را خوشحال کنم و بتوانیم جشن سلامتی را همراه با جشن ازادی پدر عزیزم ونوروز سال جدید را در کنار هم جشن بگیریم،  به امید آن روز .

نیما ابراهیم زاده فرزند زندانی سیاسی دربند بهنام ابراهیم زاده
بیمارستان محک کودکان

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com