نگاهی به مجموعه داستان «سفر کالیو» اثر فرهنگ راد
«سفر کالیو» اولین مجموعه از«فرهنگ راد»داستانهای به هم پیوستهای در باب جنون است. کلمه «کالیو»در فرهنگ توصیف علوم تربیتی«احمق، نادان، بیعقل و فردی که هوشش از ۵۰ کمتر و از ۲۰ تا ۲۵ بیشتر نیست؛ فردی که سن عقلیاش در ۶ یا ۷ سالگی مانده» معنی شده است.
اما به راستی این حد و میزانها، این ارقام که با کمک آن میتوان تقابل عقل- بیعقلی را با آن به راحتی سنجید؛ توسط چه کسی و چگونه ایجاد و تعیین شده تا محکی باشد برای سنجش ما آدمها؟! چه کسی میتواند ادعا کند که کاملا از جنون به دور است؟ مگر نه این که هر یک از ما در لحظات خاص و بحرانی میتواند از مرز خرد بگذرد و دست به اعمالی بزند که حتی از نابخردان هم به دور از انتظار است. واقعا حقیقت کدام است؟ ما عاقلیم و آنان مجنون یا نه بر عکس ؟!! نکند جنون یک معرفت باشد، معرفتی که با کمک آن میتوان به راز و سرشت انسانی رسید؟ در آن صورت آیا باز ما عاقلتر از دیگری به حساب میاییم؟ به راستی کدام یک حقیقت واقعی است؟
از دید فوکو، حقیقت امری است که در جریانی دوار، در نظامی از قدرت، باز تولید و زنده نگاه داشته میشود؛ حقیقت توسط قدرت ساخته و پرداخته میشود. فوکو معتقد است، مناسبات اجتماعی، مجموعهای از ساختارهای قدرت را میسازند و بعد تبدیل به گفتمان اجتماعی قدرت میشوند و همین گفتمان غالب است که مولد قدرت و انتقال قدرت است. ما بر اساس ساختار قدرت؛ گزاره درست را از گزاره نادرست جدا میکنیم تا به حقیقت برسیم. آنچه که ما را زن یا مرد میکند نظامهای اجتماعی و قدرت است. آنچه که ما را عاقل یا نادان میپندارد باز نظام و قدرت است. این قدرت است که بانی شکلگیری حقیقت میشود. از دید فوکو قدرت در تمامی شئون زندگی ما در جریان است. حقیقت از سوی نظامهایی چون خانواده، قانون، مدارس، دانشگاه، ارتش و حتی نوشتار به تکرار تحمیل، شناخته، تولید و پخش می شود «قدرت مثل هوا در اطراف ما جریان دارد»
فوکو در کتاب « تاریخ جنون» سعی میکند تا صدای ساکت شده دیوانگان را در طی تاریخ افشاء کند. او میگوید «جنون مفهومی است که در دورانهای متفاوت معناهای متفاوت به خود گرفته و تعریف یکه و ثابت از آن درست نیست» او برای اثبات گفته خود دورانقرون وسطی، رنسانس، کلاسیک، عصر مدرن را یک به یک مورد بررسی قرار میدهد؛ تا نشان دهد که در هر دوره جایگاه و موقعیت اجتماعی دیوانگان و نوع برخورد دیگران با آنان از عمل کردی دگرگونه برخوردار بوده است.
دگرگونگی در جنون، سر لوحه کاری نویسنده در نگارش«سفر کالیو» است. نویسنده در این اثر از ویژگیهای خاص انسانها میگوید؛ آدمهایی که مدام راه میروند، میخندند یا سکوت میکنند. در مجموعه خواننده با مردی آشنا میشود که میپندارد موتور سیکلت قدیمی با مارک ایژ است، غوچعلی که مدام آه می کشد و از دیدن پر اردکی به وجد میآید؛ غول نتراشیده دو متر و بیست سانتی متری که چون گاوی به کار گرفته میشود؛ سروری که به تکه تکه کردن بدنش رضایت میدهد؛ رضا ماری که به مرز جنون کشیده میشود و دختری که به خاطر عشق به بازیگری از جنونی به جنونی دیگر و در انتها به خاموشی میرسد.
از بنمایههای تکرار شونده متنی به غیر از استفاده یکسان بُعد تاریخی- مکانی ( دهه چهل خورشیدی/ رشت) و گاه توصیفات تکراری برای ساخت فضای رشت در داستانها که بانی عدم توجه خواننده با توصیفات بکر و دگرگونه متنی است؛ باید به این نکات توجه داشت.
«در کوچه پس کوچه های رشت قدیم… بوی باران و بوی سفال و سیمکا و آجر و خشت و گل و رطوبت و برنج »(ص۱۷)
« یک مشت خانه سر هم بندی شده با خشت و گل و آجر و سفال و سیمکا و چوب که علاقه ویژه باران و رطوبت و مورچه و موریانه و عنکبوت و…»(ص۶۷)
۱) انتخاب زاویه دید اول شخص گذشتهنگر و گاه مفسر در بیان روایت داستانی است که به اعتقاد نگارنده اگر بدون تفسیر و حتی جانبداری نسبت به شخصیتها همراه بود، به ارزش کار میافزود «اما جهل نسبت به ساز و کار جهان گاه مانع از لذتی نیست که انسان از تماشای بعضی گوشه های آن در خود احساس می کند.»(ص۲۵)« مرگ قاطع ترین حقیقت کائنات است»(ص۲۷)
«غلام از گروه بزرگ و دوست داشتنی دیوانه های بی آزاری بود که رد پای آن ها را میتوان تا به زمان اجداد دور ما…»(ص۳۱)
۲) بهره گیری از شیوه کلاسیک برای بیان روایت داستان که گاه بانی اطناب متنی است: نویسنده در بیشتر داستانها از شیوه( آغاز، میانه، پایان) با ریتم توصیف ایستا برای گفتن قصه سود میبرد. در اکثر داستانهای مجموعه تمرکز نویسنده به نقلوارگی و روایت معطوف است. خواننده در بیشتر داستانها با پایان و سرانجام دردناک شخصیت رو در رو میشود. چه این پایان، مرگ جسمی شخصیت باشد مانند غلام ، محمد مسکین، ابوجوریه و ابیجیریه و چه مرگ ذهنی او و خیره شدنش به نقطهای نامعلوم که پس از خروج تیمارستان اتفاق میافتد مانند شخصیت آقای بیب، زهرا و برادجویی.
۳) استفاده از نثری راحت و روان و طنز کلامی و گاه تلخ که به بار معنایی اثر ارزشی دو چندان میدهد و خوانش را با لذت همراه میکند. فقط ای کاش نویسنده از طنز(به جای تفسیر و اطناب متنی) برای بیان نگاه انتقادی– اجتماعیاش بیشتر سود میجست تا فاصله بین کمدی- تراژدی را که گاه به اندازه تار مویی است بیشتر آشکار کند.«هر انسانی در آن واحد برای خودش هم نوعی کمدی است و هم شکلی از تراژدی.»(ص۱۵)
۴) کنش تکرار شونده، در برابر دیوانگان؛ که در بیشتر داستانها به کرات فقط گفته میشود.« احتمالا از شکنجه گاه کودکانه ما کارش» (ص۱۱)
«برای بچه های نسلی که من از آن بودم…دست مایهای برای سرگرمی و تفریج فراهم می آورد.(ص۱۸)
«مردم حالا دیگر سر به سرش می گذاشتند، آشکارا دیوانگیاش را به رخش میکشیدند، دستش می انداختند.(ص۵۴)
۵) عدم تعلیق داستانی: پایه گذاری روایت بر مبنای پیرنگی یکسان برای بیان جنون گرچه در نوع خود برای یک یا دو داستان بکر و تازه است ولی آشنایی خواننده با موضوعی مشخص و تکرار شونده (زندگی یک دیوانه) با روایتی سر راست و پایان مشخص داستانی، تعلیق متنی را خواه ناخواه تا نسبت زیادی کاهش میدهد.
در داستان«جنون از جنس ایژ»قدرت نه تنها از سوی پدر و خانواده بلکه از سوی اهالی بر آقای بیب اعمال میشود. رفتار و عملکرد«آقای بیب مایهی ننگ خانواده و باعث آبروریزی است.»(ص۱۳) از این رو او«در برابر ستمهای پدرانه، گوشمالیهای مادرانه ، شکنجه های خواهرانه و آسیب های برادرانه» قرار میگیرد و در انتها همچون دیوانگان دیگر این مجموعه( نجمه، زهره، سرهنگ و…) به دیوانهخانه پایتخت منتقل میشود تا مثلا بهبود یابد.
از دید فوکو این قدرت است که با مرزبندیهایش جایگاه هر فرد را مشخص میکند و اجازه میدهد چه کسی در جامعه چه کاری انجام دهد و چه کاری انجام ندهد. حتی اگر آن عمل در ظاهر بیخطر هم باشد.(مثل موتور بودن آقای بیب، راه رفتن در جاده، خنده مدام یک دختر ، سکوت مداوم مرد یا….)
قدرت، تعریف و طبقه بندی میکند. این قدرت است که با ممنوعیت هایش، نقشها و کارکردهای فردی را مشخص و معین میکند .قدرت چیزی را مجاز و چیز دیگری را ممنوع می کند. قدرت در پس بیان نقش ها ، با کمک رتبه بندی و ایجاد سلسه مراتب و نظم دهی به کنترل همگانی دست مییابد. این دقیقا حال و کنش تک تک افراد خانواده دیوانگان و جامعه داستانی « سفر کالیو» است که برای به نظم کشیدن و همگانی کردن فرد به اصطلاح دیوانه دست به عملمیزنند. این همسان کردن گاه به وسیله دشنام و حبس در خانه و گاه با تغییر مکان زندگی (بردن به تیمارستان، بیمارستان و بازداشتگاه )شکل میگیرد.
از دید فوکو ،خاموش شدن صدای جنون و به حبس کشیدن دیوانگان از دوره کلاسیک آغاز و در دوره مدرن با کمک علم به شکل تازهتری میرسد. بیماری در شکل کلاسیک مستقل از تجسم فیزیکی آن نیست، در حالی که در دوران مدرن پزشک با معاینه بدن و روح بیمار سر و کار دارد.
در دوره مدرن دیوانگی توسط علم کنترل می شود. در این دوره دیوانگی نوعی بیماری جسمی یا روانی در نظر گرفته شده و از این رو باید به دنبال علل و درمان دیوانگی بود. دیوانگان در تیمارستان به نظم کشیده می شوند. پزشک با ابژه ساختن از بیمار و بدنش به ساخت دیگری، عمومی و کلیشهای شدن فرد مجنون روی میآورد. این کلیشه ها گرچه در ظاهر کارساز است ولی بانی تبدیل مجنون به روحی خسته میشود.
«زهرا در تیمارستان ابتدا مورد حبس درمانی قرار گرفت…دو ماه تمام با قرص و آمپول… بی آن که بخندد یا گریه کند، یا حتی کلمه ای از دهانش بیرون آید، خیره خیره به نقطه ای نامعلوم در فضای پیش رویش نگاه می کرد.»(ص۱۴۳)
آقای براد جویی بعد از بازگشت از دیوانه خانه اجباری« مرد جوانی بود که در خود غرق شده بود و به نقطه ای نامعلوم در فضای پیش ذوی خویش می نگریست.»(ص۱۲۶)
سرنوشت مختومی که گویا اجتناب ناپذیر و تکرار شونده است.« انسان در قدرت و رمزهایش گرفتار است و این امری اجتناب ناپذیر و همیشگی است.» این سرنوشت مختوم بار دیگر به نوعی دیگر برای رضامار رخ میدهد. در داستان «از رضا مار تا پیچار مار» اعمال قدرت از سوی گفتار یک فرد به جمع تعمیم داده میشود تا جایی که گفتار جدید جای حقیقت قبلی را میگیرد. در این داستان نویسنده نشان میدهد که چطور گفتمان غالب(قدرت)حقیقت دیگر را سرکوب و نفی میکند تا خود به ظهور برسد.
از دید هگل آنچه که باعث ایجاد یک رویداد می شود، روح زمانه یا روح یک دوران است . از دید فوکو ایجاد یک رویداد به عوامل دیگری بستگی دارد.
فوکو معتقد است، زبان وقتی وارد گفتگوی اجتماعی میشود تبدیل به یک بازنمایی قدرت میشود. قدرت، نیرویی است که از تمامی کنش های اجتماعی مردم شکل میگیرد. قدرت مخصوص یک نهاد خاص یا یک نهاد سرکوب کننده نیست. مناسبات اجتماعی، مجموعهای از ساختارهای قدرت را می سازد و تبدیل به یک گفتمان غالب اجتماعی میشود. این گفتمان غالب است که مولد قدرت و انتقال قدرت است. رضامار که در ابتدا مانند دیگر مردم عادی زندگی میکند تحت گفتمان قدرت و مناسبات اجتماعی کم کم مجبور است که تن به جنون بدهد.
« این موضوع که چه کسی برای اولین بار به این فکر افتاد که از شباهت چهره نجمه به چهره گربه بهانهای برای آزار او بسازد، رازی است که شاید هرگز آشکار نشود… شاید زنی از زنها یا مردی از مردها…این لقب یا اسم مستعار تازه را همراه با قهقهه ای دیوانه بار بر زبان آوردم.»(ص۹۹)
« روزهایی رسید که نجمه تعادل روحی و روانی خود را به طور کامل از دست داد. بعدها شنیدم که روزی او را که پیشاپیش جمعی بچه و نوجوان معومعو کنان در خیابان سرگردان بود،گرفتند و به دیوانه خانه بردند.»(ص۱۰۷)
در داستان«دیوانه زیبای پایین ده» بدن محلی برای اعمال قدرت میشود. سرور مجبور به رام کردن بدنش است تابه گونهای خود را پنهان و بر ترسش غلبه کند. تنش بین شخصیت در این داستان با جهان پیرامونش آنچنان شدید و در خور توجه است که داستان گاه به سوی متنی گروتسک به پیش میرود.
اما متاسفانه این سوژه ناب که میتوانست از بعد روان شناسی فردی موجب کشف و شهود روح و روان فردی خاص شود؛ با کم استفاده کردن از رمزگانها و نشانههای فردی و بیان دنیای درونی شخصیت؛ با تکرار مکررات و گزارشی نویسی نویسنده از حوادث؛ تنها در حد طرح باقی میماند.
فرهنگ راد با تمرکز بر انواع جنون و شخصیت محوری در ساخت داستان هایی چون« سنگام، از رضا مار تا پیچار مار، دیوانه زیبای پایین ده» که در آنها به چگونگی شکل گیری جنون در برابر نگاه غالب پرداخته؛ با انتخاب طنز کلامی در بیان روایت و انتخاب سوژهای جدید به عنوان سرلوحه کاری، اثری نوآورانه و جدید پدید آورده تا نشان داده باشد که از ذهنیتی خاص و قصه گو برخوردار است .
منبع: راد، فرهنگ؛ سفر کالیو؛چ۱: تهران: انتشارات روزنه ۱۳۹۱
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.