نامۀ سرگشادۀ ایاز آسیم به ابراهیم حاتمیکیا
با برگزاری جشنوارۀ سالانۀ فیلم ایران در تاریخ ۲۲ بهمن ۱۳۹۶ در تالار همایش برج میلاد، برندگان جایزهها شناخته شدند و جنابعالی برای فیلم «به وقت شام» برندۀ سیمرغ بهترین کارگردان شناخته شدید و پس از دریافت جایزه، با خشم و سُهِشی افزون، سخنانی درخور درنگ بر زبان راندید.
سینما یکی از هنرهای هفتگانه است و امروز یکی از بزرگترین و کارآمدترین هنرهاست و بخشی از شناختنامۀ هر کشور دانسته میشود؛ از این رو، شایسته است نام جشن سالانۀ آن با درونمایههای هنری هر جامعه نامگذاری شود. نامگذاری جشن سالانۀ سینما به «جشنوارۀ فجر» کجروی و سیاسیکاری در هنر است.
یکم– جناب حاتمیکیا! در آغاز سخن، وابسته بودنتان به نهادهای قدرت را آشکارا و با نازش و بالش بر زبان آوردید. وابستگی به نهادهای قدرت و ثروت به خودی خود، کار بدی نیست؛ کار آنگاه بد میشود که این نهادها، آلوده به ستمگری، سرکوب حقجویان و آزادگان، جنگ افروزی، ناکارآمدی، خرافهگرایی و تبهکاری سازمانیافته باشند. تبهکاری سازمانیافته از نگاه من بستن و زندانی کردن و کشتن بیگناهان، دزدیدن ثروتهای ملی با نادیده گرفتن یا دور زدن قانون، زدوبندهای پنهان و آشکار و نادیده گرفتن آگاهانۀ خواست و نیاز مردم و جامعه است. از شما میپرسم آیا نهاد قدرت به ویژه نهادهای نظامی و امنیتی که شما به همکاری با آنها برخود میبالید از چنین ویژگیهایی پاکند؟
دوم – من هرچند سینماگر نیستم و سینما نخواندهام، ولی با فیلم و سینما و جهان هنر کموبیش آشنا هستم؛ از این رو، شما را هنرمندی توانمند میدانم که اگر همانند سالهای آغازین کار حرفهای، تواناییتان را در راه پویایی فرهنگ و هنر ایرانی و بازگویی مسائل فرهنگی – اجتماعی به کار میگرفتید، هم جامعه را از توانمندیهایتان بهرهمند میکردید و هم ابزار دست نهادهای نامبرده نمیشدید. من در این نوشتار نمیخواهم از آثار شما به ویژه آخرین اثر (به وقت شام) سخنی بگویم، بلکه میکوشم از جایگاهی سخن بگویم که خویشتن را در آن قرار دادهاید.
سوم – چون وابستگی خویش به دستگاه قدرت را بیپروا آشکار کردهاید اجازه میخواهم تا من نیز به آسودگی با شما سخن بگویم. اصطلاح «قلمبهمزد» در فرهنگ و ادبیات ایران، به خوبی شناخته شده است. قلم به مزد به کسی گفته میشود که:
۱– از روی چاپلوسی به دلخواه نهادهای قدرت و ثروت بنویسد تا به نان و جاهی دست یابد؛
۲– برای دستیابی به درآمد بیشتر و زندگی آسودهتر، یا نزدیک شدن به نهادهای قدرت و ثروت به سفارشهای نابهجا تن دهد و حقایق را به سود آنها وارونه بنگارد؛
۳ – سفارش بیگانگان و دشمنان میهن و فرهنگ و مردم خود را در برابر مزد بپذیرد؛ هرچند آن سفارش به سود بیگانگان و زیان فرهنگ و جامعۀ خود بینجامد.
۴- گاهی نویسنده بیآنکه سفارشی داشته باشد یا در اندیشۀ سودی باشد ناآگانه قلمبهمزد میشود. ۵- گاهی از روی ناآگاهی و شناخت نادرست پدیدهها و رویدادها و سازمانها به گمان درستکاری، ابزار دست تبهکاران و دشمنان میشود.
به چنین نویسندهای «قلمبهمزد» میگویند.
به لحاظ عملی، شما حق دارید و آزادید هر اندیشه و گرایش و باوری داشته باشید و کسی حق ندارد شما را از آن باز بدارد یا سرزنش کند، ولی به لحاظ نظری میتوان و بلکه شایسته است اندیشهها و روشها و رفتارها ارزیابی شوند. به فراخور گفتگو با یک هنرمند، میگویم: اگر هنرمندی با هنرش گرفتار چنین کار و روشی شود او را باید «هنر به مزد» یا «دوربین به مزد» نامید. نمیتوانم و حق ندارم به شما بدبین باشم؛ به ویژه آنکه شما را همانند پاکی و زلالی نهادین هنر، پاک و ساده میشناختم، ولی با شناختی که از حکومت جمهوری اسلامی و سران و نهادهای بالادستی آن به ویژه نهادهای نظامی و امنیتی آن دارم و با توجه به داوری دانشوران و اندیشهوران داخلی و خارجی و سطح و سبک زندگی کنونی ایرانیان این حق را به خود میدهم که اندیشه و روش و رفتار شما را در طرفداری از نظام جمهوری اسلامی و همکاری هنریتان با نهادهای قدرت را به لحاظ نظری نقد کنم.
طرفداری شما از حکومت را سزاوار نقد میدانم؛ زیرا با هنر سینما نامآور شدهاید و همگان شما را با سینما میشناسند؛ پس شایسته است با زبان هنر با جامعه سخن بگویی، نه سیاست و نظامیگری، و نه زبان قدرت. ابراهیم حاتمیکیای سینماگر بسیار شایستۀ ارج بود که سینمای جنگ را به طور تخصصی پی میگرفت و ژانری از سینمای جنگی ایران را به جهان معرفی میکرد، ولی حاتمیکیا به جای کار تخصصی هنری و سینمایی به مافیای نظامیگری و سیاست و اقتصاد و هنر نزدیک شد و به جای ایجاد زبان هنری جنگ – حتی زبان هنری جنگ دینی – به ثنا و ستایش مافیای سیاست و هنر تن داده است. هنوز بسیاری از علاقهمندان سینما، فیلمهای شما را برای دستیابی به مفاهیم فرهنگی، اخلاقی و اجتماعی اما با زبان فاخر هنری ویژۀ شما تماشا میکنند، ولی شما در هنر به آن سبک و ژانری که خود پدید آوردید پایبند نماندید و به سوژههایی پرداختید که نه تنها پیام سازندهای برای مخاطب نداشت که رنج مخاطب و جامعه از همانهاست.
چهارم – جناب حاتمی کیا! هنر سینما افزون بر دانش و تکنیک، زبان و درونمایهای نرم و لطیف اما پیچیده دارد و هنرمند به فراخور آن لطیف و ظریف میشود. شما خود میدانید دانش هنری به تنهایی برای سینماگری کافی نیست و سینماگر زمانی به حقیققت نزدیک میشود که در کنار دانش هنری، جامعه، فرهنگ و تاریخ را نیز بشناسد و بالاتر از آن، به رسالت هنری خود بیندیشد. نظامی که شما خود را سرباز آن میدانید منافع و مصالح مردم و فرهنگ و تاریخ و سرزمین ایرانی را نمایندگی نمیکند، بلکه منافع و مصالحی را برای خود تعریف کرده که درست در برابر و به زیان جامعه و فرهنگ ایرانی است.
شما خود را سرباز حکومتی کردهاید که:
۱ – چهل سال است مشغول جنگ جنگ افروزی در منطقه است و درحال حاضر در کنار جنگافروزان جهانی، با دخالت مستقیم آن، سه کشور سوریه، عراق و یمن ویران و با خاک یکسان شدهاند. دخالتهای غیرمستقیم و سرمایهگذاریهای کلان ایدئولوژیک در دیگر کشورها و قارهها فعلاً به کنار.
۲ – با آنکه شکل حکومت در قانون اساسی، «جمهوری اسلامی» است، این حکومت از روز به قدرت رسیدن تا به امروز حتی یک انتخابات سالم و درست برگزار نکرده است. در موارد فراوانی برگزیدههای مردم را از ورود به نهادهای انتخابی بازداشته؛ همانهایی که خود آنها را از فیلتر نظارت استصوابی گذارنده است. دستکم داستان کودتای آقای خامنهای و سپاه پاسداران در برابر برگزیدۀ انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ را همگان به چشم خود دیدهایم. سران این نظام حاضر نیستند نسل تازهای که چنددهه پس از پیروزی انقلاب سربرآوردهاند سرنوشتشان را به دست خود رقم بزنند.
۳ – بیشترین خشونت و سختگیری را بر شهروندانش روا میدارد: در جهان به زندان روزنامه نگاران شناخته میشود. بخشی از زندانیانش زنان و دخترانی هستند که خواهان دستیابی به حقوق اولیۀ انسانی مانند حق پوشش و حفظ حریم خصوصی خود هستند؛ شماری از زندانیان و شکنجهدیدگانش کارگرانی هستند که درخواستی جز دریافت حقوق ماهانه و حقوق مقرر در قوانین مصوب همین حکومت را نداشتهاند؛ در خصوصیترین امور شهروندان دخالت میکنند.
۴ – جز در موارد اضطراری و اولیه، هیچ یک از پروژههای بزرگ سرمایهگذاریهای این حکومت در راستای تاریخ و فرهنگ و منافع ملی ایرانی نیست، بلکه یا به زیان کشور است و یا در راستای استوارسازی قدرت حاکمان است: بنگرید به سرمایهگذاریهای دینی و ایدئولوژیک، پروژههای نظامی و هستهای، روابط بین الملل، تأسیس نهادهای انقلابی مانند دادگاه انقلاب، شورای عالی انقلاب فرهنگی، سازمان تبلیغات اسلامی، بنیاد مسکن، بنیاد ایثارگران و جانبازان، نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاه، حوزۀ علمیۀ طلاب خارجی، سازمان فرهنگ و ارتباطات، نمایندگیهای ولی فقیه در استانها، سپاه پاسداران، سازمانهای طلاعاتی موازی با سازمانها و وزارتخانههای رسمی مانند سازمان اطلاعات سپاه پاسداران، بیت (دربار) رهبری، هستۀ گزینش و…
۵ – سیاستها و برنامههای حکومت، شخصیت را از انسان ایرانی زدوده است. در حالی که کشور ما یکی از ثروتمندترین کشورهای جهان است شهروند ایرانی به جای دستیابی به آرمانهای انسانی و فرهنگی و تاریخی، در پیچوخم زندگی روزمره و دستیابی به حقوق طبیعی و حقوق اولیۀ خود گرفتار مانده است. برپایۀ پیمایشهای اجتماعی مؤسسات معتبر داخلی و خارجی، مردم ایران عصبانی ترین مردم جهانند؛ افزون بر آنکه ایرانیان را در چشم جهانیان مردمی واپسگرا، خرافهپرست، خشن، مخالف دانش و هنر و پیشرفت شناسانده است. همچنین وضعیت را به جایی رساندهاند که بخش بزرگی از دانش آموختگان و متخصصانی که با هزینههای این کشور تحصیل کردهاند، درست در زمانی که باید برای کشورمان بازدهی داشته باشند، راه کشورهای دیگر را در پیش گیرند و اکنون کشور ما از نظر فرار مغزها در رتبههای اول جهانی قرار دارد.
۶ – فلج کردن اقتصاد کشور با در پیش گرفتن سیاستهای ناکارآمد ایدئولوژیک: سیاست و اقتصاد کشور را به بلوک شرق وابسته کردهاند، بهگونهای که اکنون ایران به راستی مستعمرۀ روسیه و چین است؛ تحمیل هزینههای مالی، روانی و فرهنگی تحریم بر کشور و ملت؛ رکود فزایندۀ اقتصادی، تعطیلی و ورشکسته شدن بیشتر کارخانهها و شرکتهای اقتصادی، رشد فزایندۀ بیکاری، خشک شدن تالابها، رودخانهها و برخی دریاچهها؛ بحرانی شدن محیط زیست با واردات بنزین بیکیفیت، بیابانی شدن بخشهایی از زمینهای کشور، رشد روزافزون نرخ تورم، فراگیر شدن روزافزون فقر و فلاکت و…
این فهرست بلندتر از آن است که در این نامه بگنجد. رفتار حاکمان و حکومت جمهوری اسلامی در حوزههای آموزش و دانشگاه، ارتباطات، رسانه، فرهنگ، هنر، تاریخ و حقوق را این زمان بگذار تا وقت دگر.
پنجم – شما خود را وابسته به سپاه پاسداران میدانید و میگویید آنها شما را به اینجا رساندهاند. گمان نمیکنم سپاه پاسداران را نشناسید و از فساد و خیانت و جنایت این نهاد نظامی-امنیتی آگاه نباشید؛ با اینحال برای یادآوری شما این نهاد را برایتان معرفی میکنم:
۱ – سپاه پاسداران در باور و عقیده، نهادی دگماتیسم، جزمگرا و خرافهپرست و در رفتار و کردار، نهادی فاشیستی و آنارشیستی است. این نهاد، پرورشیافتۀ مکتب فکری روحانیت شیعه است که با به دست گرفتن قدرت در اوایل قرن پانزدهم هجری و اواخر قرن بیستم میلادی در ایران، در پی اسلامیسازی و بلکه شیعیسازی همۀ نهادهای حکومتی از جمله نهادهای نظامی و امنیتی مانند ارتش و اطلاعات بودند. جزمگرایی، خرافهپرستی، فاشیسم و آنارشیسم از مبانی اندیشگی و فقهی روحانیت شیعه است و این هر چهار ویژگی را در دو دورۀ حکومت صفویان و جمهوری اسلامی نشان دادهاند. این همۀ ظرفیت مکتب تشیع است؛ هرچند عدهای بخواهند میان تصوف شیعی، روحانیت سیاسی شیعی و روحانیت انعزالگرای حوزوی فرق بگذارند.
۲ – سپاه پاسدارانی که شما به سفارش آنها فیلم میسازید در حالی از دل اندیشۀ سیاسی روحانیت شیعه سربرآورد که روحانیت شیعه، در آغاز به قدرت رسیدن، گرفتار فقر نظری در همۀ زمینهها از جمله در زمینۀ مدیریت اجتماعی نوین بود. روحانیتی که تا پایان قرن چهاردهم حتی برای ادارۀ حوزههای علمیه سر در گم بود و با قانون آنارشیستی «نظم در بینظمی» روزگار میگذراند، اکنون بر کرسی فرمانروایی کشوری بزرگ تکیه زده بود که از سویی روحیۀ فاشیستیاش اجازۀ مشارکت دیگران را نمیداد و از سوی دیگر به حفظ قدرت میاندیشید. در این کشاکش به برپایی دو نهاد نظامی – امنیتی از میان جوانان مذهبیِ قشریِ سادهای پرداخت که برپایۀ تربیت سنتی کهن، مقلد و فرمانبر بار آمده بودند. این دو نهاد، یکی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود و دیگری کمیتۀ انقلاب اسلامی. آن جوانان که آمال و آرزوهای دینی و اجتماعی خود را در مرادهای روحانی میدیدند، از هیچگونه فداکاری و جانفشانی در رکاب آنان دریغ نمیکردند. از آن سو، روحانیان حاکم همچنان که به تقویت، سازماندهی، فراهمآوری امکانات و آموزشهای نظامی این نهادهای نوپا میاندیشیدند، برای شستشوی مغزی و فرمانپذیری بهینه از این جوانان سادهدل، در گسترهای وسیع و درازمدت به آموزشهای اخلاقی، عقیدتی و فقهی مورد نظر خود در میان آنان دست زدند؛ افزون برآن هر یک از سپاه پاسداران و کمیتۀ انقلاب، مجلات و کتابهای ویژهای نیز برای این کار فراهم کرده بودند و معمولاً نیز طوری وانمود میکردند که فقط همان کلاسها را بروند و همان کتابها و مجلات را بخوانند. آنان کار را به جایی رسانده بودند که سطوح ابتدایی آموزشهای دینی را روحانیان تراز اول حکومت، مانند منتظری، خامنهای، هاشمی رفسنجانی، موسوی اردبیلی، صانعی، طاهری خرمآبادی، حائری شیرازی و دیگران برعهده داشتند. چنین بود که طی دو – سه سال، اطلاعات عمومی هر یک از این پاسداران، به سطحی تقریباً برابر با مدرسان مراکز عقیدتی سپاه پاسداران و طلاب و روحانیانی رسید که از مراکز حوزوی برای انجام تبلیغات دینی به مراکز مختلف سپاه و کمیته و مناطق جنگی اعزام میشدند. این پاسداران رفتهرفته دو موضوع را به عنوان دو حقیقت کشف کردند: یکی آنکه با همنشینیهای پیاپی دریافتند روحانیان آنچنان که تصور میشد انسانهای قدسی و اخلاقی و فداکاری نیستند، بلکه آنان نیز همانند همۀ انسانها به دنبال قدرت و ثروت و شهوتند و دوم آنکه با چشم خود به عیان دیدند حوزۀ علمیه، توان علمی پاسخگویی به نیازهای آنان و توان مورد انتظار برای نظریهپردازی مدیریت اجتماعی را ندارد. این دو کشف، آغاز کنش و واکنش و نخستین جرقههای نافرمانی پنهانی و عمل به اختیار را در میان پاسداران دامن زد.
ششم – سپاه پاسداران از سال ۱۳۵۹ تا پایان ۱۳۶۷ به دوبخش تقسیم میشد: بخشی از آن درگیر جنگ بود و بخش دیگر در سطح کشور و به اصطلاح آن روزها پشت جبهه.
فعالیتها و کنشهای سپاه پاسداران طی هشت سال جنگ در پشت جبهه و در سطح کشور میتواند یک پروژۀ مطالعاتی بزرگ باشد. متولدان دهههای چهل و پنجاه که اکنون به میانسالی رسیدهاند- بهویژه تحصیلکردگان، روزنامهنگاران و پژوهشگران اجتماعی- فاشیسم و آنارشیسم در برنامههای حکومت اسلامی و سپاه پاسداران رابه خوبی به یاد میآورند.
پایههای اندیشه و اعتقاد آن داعشی که تو امروز به سفارش سپاه پاسداران در نقد آن فیلم میسازی، بر کتاب و سنتی استوار است که دستگاه دینی اسلام و روحانیت اهل سنت آن را تئوریزه کرده است. این را بدان که داعش با صفت رفتاری شناخته شده، نخست در کشور ما ایران و از دل دستگاه دینی روحانیت شیعه برآمده است.
امروز با پیشرفت و گسترش ابزارهای ارتباطی و رسانهها از عملکرد فاشیستی و آنارشیستی برخاسته از روحانیت مسلمانان اهل سنت به نام طالبان، القاعده و داعش به خوبی آگاه هستیم، ولی در زمانی که حکومت روحانیان شیعه با داروغهگری سپاه پاسداران و کمیته متولد شد، پایین بودن سطح دانش حقوقی جامعه، محدود بودن ابزارهای ارتباطی و نیز انحصاری شدن رسانههای داخلی توسط حکومت و سپاه پاسداران، مانع از ثبت گستردۀ وقایع و رفتارهای فاشیستی – آنارشیستی سپاه پاسداران شد؛ با این حال حافظۀ جمعی مردم ایران به خوبی آن را ثبت کرده است.
یادآوری نمونههایی از این رفتارها شاید برای جناب حاتمیکیا و نوخاستگانی که آن روزها را ندیدهاند سودمند باشد:
۱ – تأسیس زندان و بازداشتگاه مستقل جدا و دور از نظر محاکم رسمی قانونی.
۲ – دستگیریهای گستردۀ طرفداران گروههای گوناگون سیاسی و منتقدان و مخالفان حتی نوجوانان و دانش آموزان و نگهداری دراز مدت آنان در شکنجهگاهها و زندانها بدون محاکمه و بدون اطلاع نهادهای رسمی حقوقی مانند دادگستری.
۳ – ترور مخفیانۀ مخالفان سیاسی و مذهبی با تصادفات ساختگی در سطح شهرها، کشتن و رها کردن جنازهها در بیابانها.
۴ – کشتن اسیران زندانی و بلا تکلیف رها کردن خانوادههای آنان. شمار فراوانی از کنشگران سیاسی طرفداران احزاب و سازمانهای مخالف حکومت از آغاز دهۀ شصت تاکنون مفقود الأثرند. یک نمونۀ کوچک آن کشتار زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ است که به فتوا و فرمان مستقیم آیت الله خمینی قتل عام شدند و حتی محل قبر آنها را به خانوادههایشان نگفتند. این کشتار در زندانها همچنان ادامه دارد و تا اکنون که این نامه را مینویسم آخرین مورد آن زنده یاد دکتر کاوس امامی است که قطعاً به فتوا، فرمان، تقریر یا اشارۀ ولی فقیه یا دیگر فقیهان حاکم در زندان خودکشانده شده است. اگر این کشتارها نه مستند به فرمان و فتوا بلکه خودسری بود، در یک جایی متوقف میشد، ولی اینکه همچنان ادامه دارد نشان از عزم حاکمیت در این موضوع است؛ وانگهی حتی اگر فتوا و دستور مستقیمی درمیان نباشد، فرمان آنارشیستی «آتش به اختیار» ولی فقیه راه را بر هرگونه رفتار فاشیستی باز کرده است.
۵ – ورود به حریم خصوصی شهروندان مرد و زن، از خانه و خودرو گرفته تا پوشش و اصلاح موی سر.
رفتارهای این نهاد در زمینههای دیگر طی جنگ هشت ساله را برنمیشمارم، ولی فعالیتهای اقتصادی سپاه پاسداران یا فعالیتهای انفرادی پاسداران در حوزۀ اقتصاد در این بازۀ زمانی نیز حقایق دیگری را روشن خواهد کرد تا گمان نرود نهاد سپاه و یا پاسداران پس از جنگ وارد فعالیتهای اقتصادی شدهاند.
هفتم – در پایان جنگ هشت سالۀ ایران و عراق و آغاز دوران رهبری آقای خامنهای، فاشیسم و آنارشیسم هم در ساختار کلی حکومت و هم در نهادهای نظامی و امنیتی و اطلاعاتی نهادینه شده بود. از این زمان به بعد، برای آنکه انبوه نیروی انسانی از جنگ برگشتۀ سپاه پاسداران معطل نماند پارهای از آن نیروها را در کارهای ستادی نگه داشتند، بخشهایی از پاسداران را با حفظ هویت نظامی و بدون هیچگونه تجربهای، به مدیریت سازمانهای اداری گماشتند، بخشی را به بدنۀ اداری وارد کردند و بقیه را به بهانۀ بازسازی مناطق جنگزده، وارد فعالیتهای اقتصادی کردند. پاسداران که طی این مدت، شیوۀ همنشینی با روحانیان را آموخته بودند، سطح تواناییهای روحانیت را آزموده و ناکارآمدی آنها را دیده بودند، و از سویی حس دروغین پیروزی بر آنان دمیده شده بود، آرام و بیصدا به عنوان یک قدرت در برابر روحانیان ظاهر شدند. آنان رفتهرفته بیشتر گرانیگاههای اقتصادی، بازرگانی، فرهنگی، سیاسی، قضایی، قانونگذاری، آموزشی، ورزشی، رسانهای، خدماتی و هنری را در دست گرفتند و نانوشته به قدرت بلامنازع کشور تبدیل شدند. امروز جز شرکتهای خصوصی کوچک هیچ زمینهای نیست که سپاه بر آن دست نینداخته باشد. با عیان شدن اشرافیگری روحانیان، پاسداران نیز با مدد از آن دو کشف یادشده، به بیهودگی آموزههای زهدانگارانۀ روحانیان پی بردند و خود نیز به اشرافیگری رو نهادند و در ادامه به آن بسنده نکردند، بلکه با تسلطی که بر رگهای حیاتی کشور پیدا کرده بودند به انواع فساد آلوده شدند و حتی بخش بزرگی از مدیران کشور را هم به فساد آلودند. اکنون هیچ پروندۀ فسادی یافت نمیشود که سپاه پاسداران، روحانیان و مدیران حکومتی – مستقیم یا غیر مستقیم – در آن دست نداشته باشد. رفتهرفته کار سپاه پاسداران چنان بالا گرفت که هر یک از رفتارهای فسادآلود آنان با خیانتی بزرگ همتراز شد که نمونۀ آشکار آن، مشارکت در کودتای درونحکومتیِ انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۳۸۸ بود.
سپاه پاسداران با این عملکردها امنیت اجتماعی، اقتصادی و روانی جامعه را نابود کرد، اما از آنجا که نهادهای حاکمیتی روحانی برای بقای قدرت به چنین نیروی فاشیستی نیاز داشتند، بر پشتیبانی خود از آنان افزودند. از آن سو، سپاه پاسداران با درک نیاز دیکتاتوری به نیروهای سرکوبگر، در حوزۀ سرکوب اجتماعی به فرمانبری از حاکمیت تن داده است. در این معاملۀ دو سویه، هم جایگاه و منافع سپاه پاسداران استوار میماند و هم بقای حکومت برای مدتی تضمین میشود. اما تاریخ نشان داده است چنین اتحادی هرگز پایدار نخواهد ماند: یا یکی از این دو، دیگری را کنار میزند و یا هر دو به دست مردم از هم پاشیده میشوند.
سپاه پاسداران تا آغاز دهۀ ۱۳۷۰ در میان بخشی از مردم ایران اعتباری داشت؛ از آن پس با آشکار شدن نقش آن در دیکتاتوری حاکم و فسادهای گسترده، اعتماد اجتماعی آن در میان اکثریت قریب به اتفاق ایرانیان از میان رفت. با این حال همچنان به دینداری، میهن پرستی و امنیت آفرینی برای کشور تظاهر میکند و در این راستا، زمینههایی را میجوید تا اعتماد اجتماعی خود را ترمیم کند. یکی از زمینههای مورد نظر، ورود به عرصۀ هنر و جذب هنرمندان و تولید آثار هنری است، اما از آنجا که ماهیت بنیادهای اندیشه و اهداف آن نادرست است راه به جایی نمیبرد. شما یکی از ابزارهای هنری این نهاد در راستای چنین اهدافی هستید.
جز جنگ افروزان جهانی، هیچ وجدان بیداری، اندیشه و رفتار داعش را نمیپذیرد، ولی شکی نیست که اگر حکومت ایران برای دفاع از دیکتاتوری شیعی سوریه در برابر مخالفان سیاسیاش لشکرکشی نمیکرد، حاکمان اهل سنت منطقه، داعش را به این گستردگی وارد منطقه نمیکردند و پای قدرتهای بزرگ نیز به این گستردگی در منطقه باز نمیشد و حتی به اشغال چندین استان عراق به دست داعش نیز نمیانجامید. یکی از تندترین انتقادهای کارشناسان بر حکومت ایران، به ویژه بر سپاه پاسداران، حضور آنان در جنگهای سوریه و عراق است. آنان جنگافروزی منطقهای و فرقهای، اسرائیلستیزیِ کور و دفاع از دیکتاتور سوریه را پشت نقاب مقدسات دینی و دفاع از حرم حضرت زینب پنهان کردند.
جناب حاتمیکیا! شما با توانمندیهای هنری میتوانستید با حفظ شخصیت انقلابی و مذهبی، یک هنرمند مستقل باشید و هنر را نه در خدمت مافیای نظامی – سیاسی که در خدمت کشور و مردم ایران قرار دهید، ولی خوشباورانه یا ناخودآگاه به دام این مافیا افتادهاید و اکنون در موقعیتی قرار گرفتهاید که گمان میکنید همگان باید شما را بپذیرند و از گل نازکتر به شما نگویند. شما درک نمیکنید که بخشی از انتقادهای خشمآلود، دلسوزی نهادینی است که دوستداران هنر به استعدادهایتان دارند. شما میتوانستید و میتوانید بیآنکه هنرمند اپوزیسیون باشید و در برابر حکومت و نهادهای حکومتی قرار بگیرید، ارزشها و هنجارهای مورد نظر خود را با دریچۀ دوربین خود به تصویر بکشید، ولی اکنون این جایگاه را به بهایی ناچیز به کسانی فروختهاید که نه آیندۀ تاریخی شما را نگهداری میکند و نه امروز در پیشگاه همکاران و هممیهنان و مخاطبانت ارزشی دارد. آیا میدانید سپاه پاسداران که برای تولید فیلمهای شما سرمایه گذاری میکند، سرمایهگذاری دیگری میکند تا مردم را برای دیدن این فیلمها به سینما بکشاند تا رکورد فروش آن را بالا نگه دارد؟ آیا میدانید اکثر کسانی که فیلمهای شما را در سنما میبینند، بلیتها را به رایگان از ادارۀ محل کار، مؤسسات فرهنگی وابسته به سپاه، پایگاههای بسیح و… دریافت میکنند؟
اگر با مباحث نظری هنر و دانش و فرهنگ آشنا باشید میدانید هیچ یک از اینها با سفارش و بخشنامه و دستور شکوفا نمیشوند؛ با این حال نمیدانم چرا بر سفارشیکاری پافشاری میکنید!!؟
هر گاه سپاه پاسداران بر کاری دست بگذارد کنشگران آن عرصه میدانند نتایج کار باید به خواستۀ آنها شکل بگیرد. از ماهها پیش که جسته– گریخته از فیلمهای «به وقت شام» و «تنگۀ ابوغریب» و شرکت آنها در جشنوارۀ فیلم سخن میرفت، روشن بود با سرمایهگذاریهای سپاه پاسداران، داوریها به سود این فیلمها به پیش خواهد رفت و چنان نیز شد.
جناب آقای حاتمیکیا! با اعلام رسمی مبنی بر اینکه سرباز این نظام هستید و سپاه پاسدران شما را به اینجا رساندند، از سویی دست به یک خودزنی بزرگ زدید و از سوی دیگر خویشتن را دستمایۀ ریشخند و طنز بخشی از شهروندان و هنرمندان کردید. بیت شعری که مجری برنامۀ اختتامیۀ جشنواره با آرامش و درایت خواند بهترین پاسخ در برابر همۀ خروش شما بود که با پشتیبانی نظام و نهادهای نظامی – امنیتی در آن مراسم برآوردید. کاش کمی خودداری و درنگ میکردید.
برایت آیندهای درخشانتر و آرامشی افزونتر آرزومندم.
ایاز آسیم
۲۴ بهمن ۱۳۹۶
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.