ای سرزمین محبوب من برای نشاندن گوهر آزادی بر تارک خود چه بهای سنگینی را پرداخته ومی پردازی!
در تمامی این سرزمین جائی نیست که زیبا ترین فرزندان این آ ب وخاک با گرفتن جان خود بر دست ترا فریاد نکرده باشند .
دریغ درد که بهای هر فریاد آزادی خواهی خنجر وگلوله ایست که زندان بانان تو برگلوی آزادی خواهان نشانده و می نشانند.اما چه باک که در هر حنجره زخمی از شفاوت چکاوکی بشارت آمدنت رامی دهد.
این سرزمین هرگز خالی از فریاد آزادی و عدالت نبوده است .
قرنی گذشت از زمانی که آن زن تبریزی که نامش را نمی دانم فریاد عدالت و آزادی خواهی سر داد. مغرور ودلیرانه گفت :”بجای غذا ی یونجه خوردیم و مشروطه گرفتیم.” زنی دیگر با دهانی که دستمال تپانده شده بر گلو راه نفس بر او بسته بود از آزادی سخن می گفت.
زنی با نام “طاهره قره العین”که نخستین بار حجاب از سر کشیداز غم هجران گفت و آرزوی دیدار.
“به تو افتدم نظر چهره به چهره رو به رو
شرح دهم غم تو را نکته به نکته مو به مو”
آزادی ای زیبا ترین کلام می آئی و خواهی آمد!چرا که ترس از حکومت مستبد فرو ریخته وهر کجا که ترس فرو ریزد تو سر بر میکشی ! چهل سال است در این ماتم سرائی که حکومت اسلامی ساخته است .سخنی جز کشت وکشتار نیست ،سخنی جز آه مادران فرزند از کف داده . جز فساد،تباهی ،تحجرو جنایت! سخنی جز افسرده و پر پر شدن جوانان این مرز وبوم .از گشته شدن ندا ها ،ستار ها ،نوید ها و آخرین دختر زیبای وطن مهسا امینی.
زهر ی مدام که بر گلوی فشرده شده از درد این ملت ریخته میشود زهری که پاد زهرش آزادی است . شرح غم است وآرزوی دیدار.
آزادی این اکسیژن تاریخ که راه نفس بر ملت ها می گشاید . توانشان می دهد که حکومت های مستبد راه بسته بر روشنای زندگی !راه بسته بر نور ،بر عشق ،بر زیبائی و امید را به زانو در آورند . پنجره های بسته شده بر روشنائی روز را بگشایند!پیروز مندانه آواز سربلندی ، آواز رهائی سر دهند.
آوازی پیچیده در سر تا سر این سرزمین ازشمال تا جنوب از غرب تاشرق که از نام و یادتمامی کشته شدگان راه آزادی نیرو می گیرد.درپایکوبی و غریو میلیون هاجوان ،میان سال و پیر شده چون منی در غربت و در آرزوی آزادی که امروز بمیدان در آمده اند طنین افکن می شود .مقدمت گرامی ای خجسته نام آزادی.

ابوالفضل محققی

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)