گفت‌وگو با سامان ارسطو، کارگردان تاتر

غروب جمعه است. تماشاچیان بیرون از سالن نمایش منتظر تماشای تئاتر “خودکار بیکار” کاری از سامان ارسطو هستند. اما پردهٔ اول نمایش همان بیرون سالن اجرا می‌شود. داستان زندگی یک ترنس‌سکشوال که زندگی واقعی خودِ سامان ارسطوست. زمانی فرزانه ارسطو بوده و چند سالی است با عمل جراحی به هویت دلخواهش یعنی سامان ارسطو بودن رسیده است. یک زن و یک مرد که نمادی از مسئولان هستند او را مدام سرزنش می‌کنند، کتک می‌زنند و به زور لباس زنانه تن‌اش می‌کنند. کسی فریادهایش را نمی‌شنود: “این جسم متعلق به من نیست”. کارگردان توانست با شروع خوب، زندگی دشوار یک ترنس‌سکشوال در ایران را به نمایش درآورد و تلخی‌های واقعیت زندگی ترنس‌ها را در پرده‌های بعدی نشان دهد. بعد از تماشای نمایش “خودکار بیکار” -که آذر و دی ماه در تماشاخانه پایتخت اجرا می‌شود- از سامان ارسطو وقت مصاحبه می‌گیرم و با رویی گشاده می‌پذیرد.

وقتی از ترنس‌سکشوال‌ها حرف می‌زنیم از چه حرف می‌زنیم؟

از آدم‌ها حرف می‌زنیم. آدم‌هایی که نه در ایران بلکه در سراسر دنیا به نوعی ناشناخته هستند. ترنس‌سکشوال‌ها کسانی هستند که جسم‌شان با روح، اندیشه و حرکاتشان و آن نقشی که جامعه از آن‌ها می‌خواهد در قالب آن بازی کنند کاملاً متفاوت است. یعنی فرزانهٔ ارسطویی که در جسم زنانه بود تمام کارها، افکارش و مدل حرف زدنش همه مخالف هویت جسمش بود. خب اصطلاحاً برچسب مردانه بهش می‌خورد اما علم می‌گوید ترنس‌سکشوال نه بیمار است و نه اختلال دارد. او با این جسم به دنیا آمده اما بدنش را دوست ندارد؛ جراحی می‌کند. اما ترنس‌جندرها این کار را نمی‌کنند؛ طیف وسیعی از ادرزها و دیگران و اقلیت‌های جنسی. اتفاقی که می‌افتد این است که ترنس‌سکشوال، جسمی که با آن به دنیا آمده را نمی‌پذیرد. چه چیزهایی را نمی‌پذیرد؟ اندیشه‌اش، فکرش، ذهنش، حرکاتش و… هیچ کدام این جسم را نمی‌پذیرد و در نتیجه تلاش می‌کند این جسمش را تغییر دهد. یعنی جسمش را به فکر و اندیشه‌اش نزدیک می‌کند. وقتی انسانی خلق می‌شود کالبدی دارد که عنوان زن یا مرد به آن چسبانده می‌شود. بعد از مدتی می‌بینیم که این کالبد زنانه است ولی تمام کارهایش مردانه است. پس ترنس‌سکشوال است.

خب فرزانه ارسطو کالبدش زن بوده ولی تفکرات و روحیاتش مردانه بوده. و شاید بهتر باشد بگویم خواسته‌ها و تمایلاتش مخالف کالبد زن بوده است. گرایشهای جنسی‌اش چه می‌گوید؟ در واقع می‌خواهم مرز بین ترنس‌سکشوال و همجنسگرایی را بدانم.

گرایش‌های جنسی فرزانه ارسطو به زن بوده است.

خب وقتی در کالبد زن گرایشش به زن بوده نوعی همجنسگرایی هم هست.

نه. ما گرایش جنسی نیستیم. ما هویت جنسی هستیم. ما و ترنس‌جندرها هویت جنسی هستیم. امکان دارد ترنس‌سکشوالی مثل من جراحی کند. اف توام[۱]ی که جراحی کرده ولی گرایش جنسی‌اش به مرد باشد. یعنی یه ترنس سکشوال هموسکشوال باشد.

خیلی پیچیده شد. نه؟

بله. خیلی پیچیده است ولی متاسفانه به خاطر عدم آگاهی و تابوهایی که در مدیران هست و نه در جامعه، هیچ وقت این مسائل رسانه‌ای نمی‌شود.

پس ترنس‌سکشوال کاملاً متفاوت از همجنسگرایی است؟

بله کاملاً. چون هموسکشوال‌ها گرایش‌های جنسی دارند. آن‌ها بدن‌شان را دوست دارند. حتی بیشتر از طرف مقابلشان بدنشان را دوست دارند. ولی ترنس‌سکشوال‌ها بدنشان را دوست ندارند و حس می‌کنند داخل این کالبد زندانی شده‌اند.

آیا آماری از تعداد ترنس‌سکشوال‌ها در ایران وجود دارد؟

خوشبختانه سازمان آمار نداریم! درمورد هیچی آمار نداریم!

آیا مرکز یا تشکلی وجود دارد که بتوان از آن طریق تعداد ترنس‌ها را تخمین زد؟

ما یک NGO داریم که به اصطلاح کبریت بی‌خطری است و من اصلاً مراوده‌ای با آن ندارم. برای اینکه به ما برچسب بیمار مبتلا به اختلال هویت جنسی زده‌اند. اتفاقاً خودشان هم ترنس هستند. پول حرف اول را می‌زند و دروغ پول می‌سازد.

از طریق برچسب بیماری زدن چه سودی نصیب این تشکل می‌شود؟

بیمه می‌گیرد. بنابراین حتی اگر بدانند هم انکار می‌کنند. به قول برتولت برشت “آنکه می‌داند و انکار می‌کند جنایتکار است”. من بحث را گسترده‌تر از این حرف‌ها می‌دانم. انسان خیلی کارها می‌تواند بکند. در این چند سال بالای دو هزار ترنس‌سکشوال پیش من آمده‌اند.

برای چه کاری پیش شما می‌آمدند؟

برای کارهای مجوزشان. برای مشاوره. حتی کارگاهی دارم به نام تئاترتراپی که نوعی خودشناسی است. معتقدم که آدم‌ها اول باید خودشان را بشناسند. زیاد مهم نیست که جسم تغییر بکند یا نکند. تطبیق بشود یا نشود. مهم این است که تو به عنوان انسان در جامعه با شرافت زندگی کنی. مهربان باشی. با خودت و اطرافیانت صادق باشی. اکثر این بچه‌ها با خانواده‌هایشان در ستیز بودند و سعی کردم آن‌ها را به ثبات برسانم. به بچه‌ها می‌گویم که با دعوا کردن نمی‌توانند به خانواده‌شان آگاهی بدهند. بپذیرید که برای خانواده‌هایتان سال‌ها دختر یا پسر بوده‌اید و این تغییر برای‌شان شوک بزرگی است. خلاصه اینکه مشاوره می‌دهم در این کارگاه‌ها.

الان در این کارگاه چند نفرید؟

نزدیک پانصد نفر ولی الان کارها را تعطیل کردیم تا مجوز بگیریم.

یعنی می‌خواهید مجوز NGO بگیرید؟

من ترجیح می‌دهم سراغ NGO نروم. چون ما معنی NGO را نمی‌دانیم. NGO در تمام دنیا زمانی ساخته می‌شود که خودش خودش را بسازد و از دل خواسته‌های مردم بیاید نه این NGO های ایران که از دولت پول می‌گیرند. اینجا از خانهٔ تئاتر گرفته تا بقیه هیچ‌کدام NGO نیستند. می‌خواهم مجوز یک موسسهٔ فرهنگی بگیرم.

تئاترتراپی باعث شده پانصد نفر از این بچه‌ها با خانواده‌هایشان دوباره آشتی کنند. این دعواها به رأفت رسیده و دریچه‌های قلب‌شان را باز کرده است. مثل قبل برایشان اهمیتی ندارد که همسایه و فامیل چه می‌گویند. وقتی خانواده‌ای فرزندش را بپذیرد و آن بچه دیگر پشت در نماند، انگار دنیا را به من داده‌اند. چون وقتی پشت در خانه می‌ماند مجبور می‌شود سراغ کارهایی برود که نباید انجام دهد. مخصوصاً درباره MtoF ها.

یا مثلاً با آموزش و پرورش و مدرسه‌هایشان حرف زدیم که این بچه‌ها را بپذیرند. البته بچه‌های خودمان هم مقصر بودن و می‌گفتند مثلاً ما با حجاب مردانه و یا زنانه به مدرسه نمی‌رویم. من توجیه‌شان می‌کردم که ما در جامعه با قوانینی زندگی می‌کنیم که باید آن قوانین را بپذیریم. تا زمانی که نتوانی خودت را جلو ببری نمی‌توانی جامعه را با خودت همراه کنی.

چرا گفتید به ویژه MtoF ها؟

چون MtoF ها مرد به زن هستند. ما در جامعه‌ای مردسالار زندگی می‌کنیم. در این جامعهٔ مردسالار، مثلاً اگر پسری تمام کارهایش دخترانه است، خانواده با دیدنش کاملاً آشفته می‌شود و اولین چیزی که به ذهنش می‌رسد این است که او را طرد کند. تنبیهش کند. اما آن بچه نه تنها تنبیه نمی‌شود بلکه به سمت کارهایی خواهد رفت که برازنده و انسانی نیستند.

در این پروسهٔ تطبیق، چه تغییراتی رخ می‌دهد؟ چطوری یک مرد به زن و یا برعکس تبدیل می‌شود؟ بدنی کاملاً زنانه کم‌کم تغییر می‌کند و ریش و سبیل درمی‌آورد و یا مردی که اندام‌های زنانه‌اش برجسته می‌شود؟

اول از همه یک دورهٔ روان‌شناسی داریم. اینجا نقش روان‌شناس خیلی مهم است که متاسفانه در اینجا هم ما روان‌شناس خوب و معتقد نداریم. اگر هم باشند خیلی انگشت شمار و گران هستند؛ خیلی‌ها نمی‌توانند بروند و هیچ جایی هم کمک مالی به آن‌ها نمی‌کند. پروسهٔ روانشناسی و خودشناسی دو سال طول می‌کشد. همان کاری که من سعی می‌کنم در تئاترتراپی به طور رایگان انجام دهم. بعد از دوسال تصمیم می‌گیرد که آیا جراحی بکند یا نکند. اینجا دیگر بحث انتخاب است. اگر به مرحلهٔ جراحی رسید، کسانی مثل من که FtoM هستند هورمون‌تراپی را شروع می‌کنند. در مواردی مثل من با هورمون‌تراپی موهای صورت ضخیم و زیاد می‌شود. اما درباره MtoF ها این هورمون‌تراپی باعث می‌شود سینه‌هایشان بزرگ‌تر شود. بعد از دورهٔ هورمون‌تراپی، جراحی سینه و جراحی رحم و تخم‌دان است. بعد دو نوع جراحی FtoM داریم. جراحی متو و فالو. فالو از ناحیه ران و دست می‌گیرند و آلت جنسی مردانه‌ای را می‌سازند که هیچ حسی ندارد و دست به کلیتوریس نمی‌زنند. اما در جراحی متو، کلیتوریس را هورمون‌تراپی می‌کنند. لبه‌ها را برمی‌دارند، پروتز بیضه می‌گذارند و با پوستهٔ لبه‌ها می‌پوشانند. بعد خود کلیتوریس را بزرگ می‌کنند که حسش صددرصد است.

بچه‌ها بیشتر تمایل دارند که جراحی فالو انجام دهند چون نگران هستند که مثلاً اگر بروند استخر دیده بشوند و در محل کار چون مردها شوخی‌های دستی می‌کنند با این آلت‌های عمل‌شده هم شوخی کنند. البته این جراحی مورد نظر من نیست و بدون شک این تصمیم شخصی است.

شما چرا تصمیم گرفتید عمل کنید؟ مگر نمی‌گویید مهم آشتی با خود است؟

من بارها بیمارستان اعصاب و روان بستری شدم و داروها و شوک هم دیگر اثر نگذاشت و خسته شده بودم. یک جای کار اشکال داشت.

در نمایش‌تان هم صحنه‌ای بود که از شوک گفتید. اینکه شوک‌درمانی خیلی سخت و حتی غیرانسانی بود.

بله. جالب اینجاست که من فکر می‌کردم الان دیگر شوک نمی‌دهند. چند وقت پیش یکی از بچه‌های جوان به سراغم آمد و درباره درمانش حرف زد. او گفت این هفته دکتر برایش شوک نوشته و می‌خواهد برود شوک. من او را از انجام شوک‌درمانی منصرف کردم و خیلی از این بابت خوشحالم و انگار میلیاردها پول به من داده‌اند. چون شوک خیلی وحشتناک است. من حتی الان به شوکی که به من زدند فکر می‌کنم حالم بد می‌شود (اشک در چشمانش جمع می‌شود). شوک خیلی بی‌رحمانه است. این نشان‌دهندهٔ عدم شعور کسانی است که شوک‌درمانی را پیشنهاد می‌دهند. بچه‌ها، از همه‌جا بی‌خبر دنبال همهٔ درمان‌های پیشنهادی این غیر متخصص‌ها می‌روند.

براساس تعاریفی که گفتین اینقدر طولانی و هزینه‌بر است که بعید می‌دانم همهٔ ترنس‌ها بتوانند سراغش بروند. کسی سراغ این عمل می‌رود که وضعیت مالی خوبی داشته باشد. درست می‌گویم؟

دقیقاً. من سال ۸۶ مجوز گرفتم و سال ۸۷ هم برای جراحی رفتم. به بن‌بست خوردم. هیچ پولی نداشتم. یک آدم مستأجر که کار فرهنگی می‌کند و همه زندگی‌اش از نظر مالی توی دیوار کوبیده شده…

هزینهٔ جراحی‌هایتان را از کجا آوردید؟

من شانس آوردم. رفتم پیش مهتاب کرامتی و داستانم را برایش تعریف کردم. او گفت این انتخاب توست و از من حمایت کرد. دو تا از جراحی‌هایم را در بیمارستان رسول و با حمایت مهتاب کرامتی به طور رایگان انجام دادم. بعد با مائده طهماسبی صحبت کردم و او هم با چهل نفر از هنرمندان، کمپینی برای حمایت از من تشکیل دادند. همگی برای جراحی آخر و بسیار مهم من پول جمع کردند و در بیمارستان پارس جراحی متو انجام دادم. از خانم کتایون ریاحی تا خیلی از هنرمندان دیگر و جالب این که از میان چهل نفر هنرمند فقط یک نفر آقا بود و بقیه همه زن بودند.

چرا؟

نمی‌دانم. باید روی این نکته تاکید کنم که جراحی من را به فرسایش ننداخت بلکه پروسه گرفتن مجوز من را فرسوده کرد.

بخش اصلی تئاتر هم تاکید روی گرفتن مجوز بود؟

بله. آخر من در چهل سالگی چرا باید رضایت‌نامه والدینم را بگیرم؟ انگار انسان‌ها آفریده شده‌اند برای آزار انسان‌های دیگر و همچنین آزار طبیعت. هرچه می‌بینی شعار و بیلبورد است.

برای من این نکته جالب بود که با دیدن نمایش شما اطلاعاتم درباره ترنس‌سکشوال ها بیشتر شد. انگار در یک کارگاه آموزشی شرکت کرده‌ام و به منِ مخاطب گام به گام توضیح می‌دهد که MtoF و FtoM چیست.

بله. این را پداگوژی می‌گویند. پداگوژی یک آموزش زنده و واقعی است. من زندگی خودم را روی صحنه آورده‌ام. کار تئاتر و هنر باید همین باشد. ببینید در طول تاریخ داستان‌نویسانی همچون تولستوی، چخوف، داستایوفسکی و سینماگران بزرگی همچون وایدا، کیشلوفسکی، کوبریک چه تغییرات بزرگی در جامعه و فرهنگ‌شان ایجاد کردند. کیشلوفسکی با ده فرمان‌اش چه خدمت بزرگی به جامعه لهستان می‌کند. اما ما هنرمندان چه تغییری در جامعه‌مان داده‌ایم؟ جز این‌که مثل پیمانکاران جیب‌هایمان را پر کردیم و برج ساز شدیم. واقعاً به عنوان هنرمند چه کار کردیم؟ صدا و سیمای ما برای فرهنگ‌سازی چه کار کرده است؟ یعنی اگر هنر ما در راستای تغییر و فرهنگ‌سازی نباشد به چه درد می‌خورد؟ با یکی از هنرمندان پول‌ساز کشورمان چندی پیش حرف می‌زدم. از نظر او مردم توده‌اند. در ماشینش نشسته و شیشه‌ها را بالا می‌برد و آن وقت از مردمی حرف می‌زند که ارتباطی با آنها نمی‌گیرد. آن فیلمی که دربارهٔ ایدز بود و فیلمساز به خاطرش سی کیلو وزن کم کرد تا وارد جامعهٔ مبتلایان به ایدز شود و نتیجه: شاهکار می‌سازد. می‌دانی چه اثری داشته است؟

در حالی‌که الان اگر در تئاتری از ترنس‌ها استفاده می‌کنند بیشتر از آن‌که جنبهٔ آگاهی‌رسانی داشته باشد بیشتر استفاده ابزاری است. من همیشه اعتراض می‌کنم که ما برند نیستیم. شما نمایش روشنفکری‌تان را با چیز دیگری بدهید. سینما هم همین‌طور است. اکسیدان می‌سازد. به چه قیمت می‌خواهد مردم را بخنداند؟ به قیمت این‌که یک گروه را مسخره کند؟ یا اگر همسایهٔ ترنس داشته باشد بیشتر بهش بخندد؟ بیشتر آزارش بدهد؟ می‌دانی سر اکسیدان چقدر از صاحبخانه‌ها بچه‌های ما را از خانه‌هایشان بیرون کردند؟ واقعاً می‌خواهم که این را بنویسید: دوست دارم با کارگردان اکسیدان حرف بزنم که به چه قیمتی جیبت را پر کردی؟ به چه قیمتی؟ تازه آن آقایی که نقش ترنسها را بازی کرده ترنس نیست و نقش هموسکشوال را بازی می‌کند که اصلاً در زندگی‌اش ندیده است. مگر فیلمسازان قدیمی ما برای خنداندن مردم از اقلیت‌ها استفاده می‌کردند؟ چطور پنجاه سال پیش اگر خانمی می‌رقصید و مسخره می‌شد امروز نقدش می‌کنیم که چرا زن‌ها را مسخره کردند؟ هرچند هنوز زنان در سینما و تئاتر ما در اقلیت هستند. خیلی زشت است. ما جزو جامعه هستیم. ما بدنه جامعه هستیم. ما و هر موجودی که در جامعه هست بدنه آن جامعه است.

کارهایی مثل اکسیدان تا آنجا که می‌دانم با مشکلی برای اکران مواجه نشده اما کاری مثل نمایش شما محدودیت زیادی داشت. از جمله گرفتن مجوز و یا اجاره سالن و تبلیغات. چرا؟

شما وقتی موضوعی اجتماعی را به شکل مسخره نشان بدهی مثل کبریتِ بی‌خطر است. من دو ماه و نیم فقط دنبال سالن در تئاتر شهر بودم. برای کار، همه مرا می‌شناسند ولی فقط دوازده شب اجازه دادند با اینکه تماشاچی زیاد داشت. بعد از آن رفتیم سالن شهرزاد که ما را به اصطلاح پیچاند! رفتیم پایتخت و به خاطر تیتر ترنس‌سکشوال‌ها آمدند به ما ایراد گرفتند و مانع کار شدند. مگر چه اشکالی دارد که خبرنگاری این تیتر را زده است؟ چهار روز به خاطر این ماجرا درگیر شدیم. گفتند تیترها باید برداشته شود و من می‌گفتم چرا؟ وقتی فرمان خود امام بوده و قانون کرده. این‌ها آدم هستند و حق زندگی دارند و مجوز هم دارند. اما خب برخوردها شخصی است. البته در همهٔ کارهایم این پروسه را گذرانده‌ام.

الان موقع اجرا فشاری روی شما می‌آورند؟

ما در حال حاضر پول نداریم. سالن الان پولش را می‌خواهد.

پولش چقدر است؟

برای سی شب، بیست و دو و نیم میلیون. شبی حدوداً هفتصدهزار تومان و باید تماشاچی داشته باشم تا بتوانم پولش را دربیاورم اما جایی هم نیست که کارم را تبلیغ کنم. سالن صد و چهل نفر است.

حالا که مجوز دارید که نمی‌توانند جلویش را بگیرند؟

هیچ چیزی قابل پیش‌بینی نیست. ما امیدواریم این کار را نکنند. هرچند انگار من خودم خط قرمزم.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com