در صدای تو جهانی ساختم
که درخت و آب و آتشش
صلح و آزادی و فریاد بود.
در صدای تو توانی یافتم
که زخم و اشک و لبخندش
جوشش
و تسلای عشق بود
در هورای شاخه ی زیتون!
یقین دارم که کبوتران خواهش ات
چشم بند مهربانی را کنار می زنند
و دست «قصاب»
روزی در تکثر آهت می خشکد:
روزی که امید، بال سوخته ی «قناری» را می رویاند
روزی که اشک «سوسن» و «یاس» بر آتش می شکفد
روزی که زیبایی، آینه را می بخشد
روزی که آرزو چهره می گیرد
روزی که لبان ما لبان توست:
«روزی که کمترین سرود بوسه است»
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.