همان‌طور که در مقالات متعددم آورده ام (منابع را ببینید)، وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران و یا همان سربازان گمنام امام زمان! به خاطر هر انتقادی که در مقالات، کتب و یا کلاس هایم و یا در اجتماع از غارتگران و حامیان و نگهبانان آنها در این سرزمین می کنم ضربه ای به من و خانواده مظلومم می زند تا شاید بدینوسیله من را از ادامه راهی که برگزیده ام منصرف کند! در این یادداشت توضیح می دهم که چگونه این خدایان پارسی بعد از قلع و قمع نسل من (مقاله من در منابع همین مقاله را مطالعه بفرمایید) به دزدی علنی از من و خانواده من پرداخته اند صرفا به خاطر این‌که مانع زندگی من شوند و بر من و خانواده مظلومم هزینه‌های مادی و معنوی و … وارد کنند و ما را مایه عبرت سایرین کنند!!!

از هنگامی که مدرک دکترای روش تدریسم را از دانشگاه میسور هندوستان گرفتم و به ایران برگشتم و مشغول به نگارش مقاله و کتاب و نیز تدریس با روش تدریس منحصر بفرد خودم – که در واقع اسلحه ای آموزشی برای براندازی نرم حکومتهای استبدادی می باشد – شدم “آن‌ها” بعد از هر مقاله یا کتاب یا … انتقادی من علاوه بر تهدید و ارعاب هایشان از “هر” فرصتی استفاده می کنند تا در تمام امور زندگی ما کارشکنی کنند. بعد از ضرر ۶۰ میلیون تومانی که با عملیات های ویژه خود در هند به من زدند

۱. به محض ورود من به ایران موبایلم را سرقت کردند.
۲. بیش از دو میلیون و پانصد هزار تومان از طلاها و پولهای مادرم را سرقت کردند که در ادامه به برخی از آنها اشاره می کنم.
۳. از حساب بانکی من هم سرقت داشته اند. از طریق شنود از طریق موبایلم حتی شماره رمز کارت من را هم در مواقع خرید از فروشگاه ها و … شنود و رصد می‌کنند و اقدام به دزدی از حسابم می‌کنند.
۴. سرقت ۲۰۰ هزار تومان از مادر بزرگم که برای دیدن من آمده بود.
۵. مبلغ ۸۰۰ هزار تومان از پدرم – در اتوبوسی در مشهد – دزدیدند. داشت آن پول را می برد هزینه عمل جراحی ش را بدهد.
۶. در خیابانی در مشهد کیف یکی از خواهرانم را که مبلغ ۲۰۰ هزار تومان داشت دزدیدند.
۷. کیف یکی دیگر از خواهرانم را که مبلغ ۵۰۰ هزار تومان داشت – در مشهد – دزدیدند.
۸. سرقت موبایل یک میلیونی خواهر زاده ام در خیابان.
۹. ترکاندن لاستیک پراید خواهرم (زهرا) و دزدیدن باتری آن.
۱۰. دزدیدن ضبط ماشین این خواهرم
۱۱. دزدیدن کنتور آب منزل این خواهرم
۱۲. دزدیدن موبایل یک میلیونی شوهر این خواهرم
۱۳. دزدیدن دوچرخه دو میلیونی شوهر این خواهرم
۱۴. دزدیدن دوچرخه پسر این خواهرم

۱۵. دو بار سوی قصد به جان شوهر این خواهرم که اتفاقا یک کارگر بیش نیست. (یک بار با خودروی سمند به او زدند و یک بار با موتور سیکلت- هر کدام از اینها داستانی دارد که می شود مقاله ای راجع به آنها نوشت). توضیح اینکه بعد از اینکه سپاه – بخاطر تهدید و ارعاب من – داماد بزرگترمان را کشت چون می دانند من این دامادمان (شوهر خواهرم زهرا) را دوست دارم او و زندگیش را هدف قرار داده اند. ضمنا دلیل اصلی اینکه این خواهرم مغضوب سپاه واقع شده این است که این خواهرم جوانی را که همسر شهید دکتر صادقی (که با شهید بهشتی ترور شد) برای ازدواج به او پیشنهاد داد نپذیرفت و از همان زمان دارد آزار و اذیت و تهدید و ارعاب می شود طوری که در ۲۵ سالگی به فشار خون و مرض قند مبتلا شد. – توسط سپاه.

۱۶. دزدیدن حداقل ۳۰۰ هزار تومان از من توسط بانک “مهر اقتصاد” جاجرم: ۴ سال پیش ۳ حساب در این بانک باز کردم و دو سال پیش سه وام ۷ ملیونی برداشتم که برای هر وام ۱۵۰ هزار تومان از پولم را نگه داشتند. حالا که اقساط تمام شد و تسویه کردم فقط ۱۰۰ هزار تومان به من دادند و بهانه آوردند که من سه وام را (بطور همزمان!) بواسطه یک حساب گرفته ام!؟ ضمنا این بانک با وعده دادن وام ۴% مرا جذب کرد و نهایتا متوجه شدم که ۱۸% حساب کرده بودند!؟!

۱۷. سرقت از من توسط مسیولان بانک “مهر ایران” گرمه/جاجرم. ۳ سال بود که در این بانک سپرده گذاری داشتم که آخرین موجودی من ۱۳ ملیون بود. نهایتا ایشان ۱۰ ملیون به من وام داد. قرار شد در ۲۴ ماه ماهی ۴۲۶ هزار تومان پس بدهم! ضمنا در آخر که پرینت گرفتم متوجه شدم که برداشتهایی از حسابم شده بود که کار خودم نبود!؟

۱۸. و صدور قبضهای تلفن و برق و گاز و حتی آب سرسام آور برای من و اعضای خانواده من.
بعنوان نمونه شش ماه قبل بعد از نوشتن مقاله ام تحت عنوان “دسته بندی مردم در حکومت های استبدادی” قبض آب برایم آمد ۱۸۰ هزار تومان! از آنجا که مجرد هستم و قبض آبم از شش هزارتومان بیشتر نشده بود اعتراض کردم. ۴۰۰۰ تومان از من گرفتند تا یک فرم درخواست بازدید کنتور پر کنم! ۳۰ هزار تومان هم گرفتند تا کنتور را بازدید کردند و نهایتا بعد از اینکه من تهدید کردم که این آزار و اذیت هایشان را از طریق نگارش یک مقاله به همگان اطلاع میدهم کنتور را تعویض کردند. تا اینکه چند روز قبل مجددا یک مقاله نوشتم تحت عنوان “حراستی ها چه کسانی را به حراست و پاسبانی نشسته اند؟! و مجددا یک قبض آب برایم آمد ۱۸۰ هزار تومان! باز همان مراحل سری قبل را که توضیح دادم و چند روز وقتم را گرفت تکرار کردم و …. شب همان روز برادرم که قرار بود به واسطه سپرده گذاری ۱۵ میلیون تومان به مدت یک سال از بانک مهر اقتصاد (که بعد فهمیدم بانک سپاه است) برای من وام بگیرد به من زنگ زد و گفت بانک به او گفته است که یک میلیون و هشتاد هزار تومان بدهی دارد و وام به او تعلق نمی گیرد! برادرم که آموزگار است می گوید ۸ میلیون تومان از آن بانک وام برداشته تا یک خودروی پراید مدل ۱۳۷۵ بخرد و حساب کرده متوجه شده باید ۱۴ میلیون پس دهد! او می گوید تمام اقساطش را به بانک داده و اینکه گفته اند یک میلیون و هشتاد هزار تومان بدهکار است “دروغ” می گویند. ضمنا او گفت امروز لاستیک و ضبط ماشینش را هم دزدیدند! همانطور که اشاره شد یک سال است ۱۵ میلیون تومان به اسم برادرم در آن بانک گذاشته ام تا وام بگیرم. حالا بعد از یک سال گفته اند ۱۵ میلیون وام به من تعلق می گیرد که باید در ۱۹ ماه و هر ماه ۸۰۰ هزار تومان باز پس دهم. مردم باید هوشیار باشند چرا که بانک های جمهوری اسلامی دارند با دستکاری سیستم بانکی و … از مردم دزدی می کنند.

۱۹. مورد مشکوک دیگر اینکه پارسال یک نفر از کرج! با من تماس گرفت و از من خواست که پایان نامه کارشناسی ارشدش را (در آموزش زبان) برایش بنویسم! من هم به دلیل مشکلات مالی زیادی که داشتم پذیرفتم و قرار شد به ۲ ملیون و ۵۰۰ هزار تومان برایش بنویسم. – جاهای دیگر ۳ و ۵۰۰ می گیرند. نکته جالب این بود که هر وقت من یک مقاله انتقادی مثلا راجع به سپاه یا شورای نگهبان می نوشتم استاد راهنمای این فرد به تزی که من برای او می نوشتم خیلی گیرهای وحشتناکی می داد طوریکه من به یقین رسیدم که این تز را به من داده اند تا به واسطه آن حداقل برای مدتی من را کنترل و آزار و اذیت کنند. –بعنوان نمونه ایشان هر بار ۲۰۰ یا ۳۰۰ تومان برای من کارت به کارت کرد. اما یک بار به دروغ گفت که یک میلیون و ۲۰۰ تومان به حساب من در فلان تاریخی در گذشته ریخته و من که مطمین بودم این کار را نکرده یک پرینت از بانک گرفتم. – در کمال بهت و حیرت من همان تاریخ و ساعتی که او می گفت در پرینت تایید شده بود!؟!!! دقیقا همین کار را یک بار دیگر ادعا کرد و گفت در فلان تاریخی یک ۵۰۰ هزار تومان دیگر هم ریخته!! من که مطمین بودم دروغ می گوید به او گفتم با توجه به آزار و اذیتها و گیر دادن هایی که در طول نوشتن تزش داشت تردید ندارم که برای وزارت اطلاعات کار می کند. و اینکه چه این ۵۰۰ تومان که ادعا دارد تایید بشود و چه نشود من از دزدی های وزارت اطلاعات و شیوه های دزدی و آزار و اذیتشان شکایت خواهم کرد و یا حداقل یک مقاله در این باره خواهم نوشت.

۲۰. مورد دیگر اینکه زمانیکه دفتر کار داشتم (و البته بعد بخاطر تهدید ایشان جمعش کردم) یک دانش آموز داشتم به نام محمد کریمی! ایشان که دانش آموز فعال بسیجی مدرسه ای که در آنجا هم تدریس داشتم بود چهار ترم در کلاسهای مکالمه من شرکت کرد و هر بار دادن شهریه را به بعد موکول کرد و نهایتا هم از ۷۰۰ هزار تومانی که قرار بود بابت ۴ ترم به من بدهد یک ریال هم نداد! ضمن اینکه تمام تلاشش هم این بود که دیگران را از آمدن به کلاس های من منصرف و یا پشیمان کند!؟!

۲۱. با عملیات های ویژه خود ترتیبی دادند که یکی از داماد هایمان که تازه پمپ بنزینی خریداری کرده بود ورشکست کرد و پمپ بنزین را از او به قیمت ناچیز خریدند و هم اکنون حتی بعد از فروش پمپ بنزین دامادمان ۴۰۰ میلیون تومان به بانک های اسلامی! بدهکار است.
۲۲. سرقت گله گوسفند پدر بزرگم. – همان پدر بزرگی که هر چه داشت وقف امام حسین (ع) کرد که البته الان در اختیار بسیج (گرمه) است!؟!…
بقیه موارد را در مقالات بعدی شرح خواهم داد.

ضمنا از سال ۱۳۸۰ که به مشهد منتقل شده ام هر جا که برای سکونت رفته ام یک نفر را فرستاده اند که همسایه من شود تا با روشهای خاص خودشان مرا آزار و اذیت روحی و روانی کنند و مدام در تمام مراحل زندگی من مشکل تراشی کنند و به من سخت بگیرند تا شاید بتوانند نوع گفتار و نوشتار و تدریس و … من را تغییر دهند. مقالات من در منابع را مطالعه بفرمایید. بعنوان نمونه بیست روز بعدازاینکه آپارتمان جدید ۴۵ متریم را با ۱۵ میلیون تومان وام مسکن در چهار راه رستگاری قاسم آباد در سال ۱۳۸۸ خریدم یک نفر که می گفت کارمند مخابرات است آمد و در آپارتمان کنار من سکنی گزید. این حیوان تربیت شده نزد فاشیست ها همواره و در هر فرصتی با روشهای قابل‌تأملی به آزار و اذیت من می پرداخت. ایشان با دو نفر که یکی در ظاهر زن او و یکی در ظاهر برادر او بودند زندگی می‌کرد که هم زن او و هم برادر او به دیوانگی زده بودند و …. (یادآوری اینکه من را به تیمارستان آزادی تهران هم بردند! – مقاله من در منابع را مطالعه بفرمایید) یادم می‌آید که وقتی یکی از مقالاتم را که عنوان آن “دریل کردن به لایه های درونی سیستم آموزشی ایران و رسیدن به امپریالیسم ایرانی” بود چاپ کردم این آقا تا ۱۰ روز شبها از ساعت ۱۲ شب تا ساعت ۲ صبح دیوار مشترک آپارتمانهایمان را که بتونی بود با “دریل” برقی سوراخ سوراخ می‌کرد!؟ و مانع خوابیدن من می شد طوری که روز بعد سر کلاس خوابم می برد! حتی چندین بار به پلیس ۱۱۰ هم زنگ زدم و پلیس گفت باید بین خودتان مسئله! را حل کنید…. پلیس گفت یکی از شما باید کوتاه بیاید – و بیش از این مقاله ننویسد! – تا این مسائل حل شود!؟؟؟!! در هر صورت بعدازاینکه دیدم در این آپارتمان هم نمی توانم به زندگی ادامه دهم با پیشنهاد پدر و مادرم تصمیم گرفتم آپارتمان را بفروشم و با کمک آن‌ها و وام مسکن آپارتمان جدیدی بخرم.

بلاخره موفق شدم آپارتمان ۴۵ متریم را در حومه مشهد بفروشم و با وامی که از بانک مسکن (اوراق مسکن) گرفتم یک آپارتمان ۷۱ متری در یک میلان بالاتر خریداری کنم. در تاریخ ۱۵ / ۰۷ / ۱۳۹۳ مبلغ ۱۷ میلیون و پانصد هزارتومان اوراق خریدم که در همان آغاز بانک سه میلیون و پانصد هزار تومان!! و چند روز بعد ۱۰۰ هزارتومان دیگر از من گرفت!؟ گفتند این ۳۶۰۰.۰۰۰ تومان هزینه اوراق بوده! به عبارتی کمتر از ۱۴ میلیون تومان به من رسید! البته این مبلغ را باید در ۱۲ سال سالی ۲۸۷ هزار تومان اقساط بدهم! یعنی باید برای ۱۴ میلیون حدود ۴۰ میلیون و ۵۰ هزار تومان پس بدهم (بانکداری! (غارت) تحت نام اسلام)! کاش به همین‌جا تمام می‌شد!

از همان موقع دنبال انتقال وام آپارتمان قدیمیم که ۱۶ میلیون بوده به آپارتمان جدیدم و فک رهن آن و زدن سندش به اسم خریدارش نیز بوده ام…. بیش از ۳۰ بار!؟ از آخر قاسم آباد به بانک مسکن شعبه میدان شهدای مشهد و نیز به محضر ۲۲۱ در خیابان سجاد مشهد و شهرداری و دارایی و اداره تبت و اسناد رفته ام و برگشته ام اما حتی بعد از حدود ۷۵ روز دوندگی کارم درست نشد!!!!!؟؟؟؟؟ این در حالیست که یکی از همکارانم همین کارها را در عرض یک هفته انجام داد!؟ – همانطور که گفتم با شنود تلفن من و … از “هر” فرصتی استفاده می کنند تا در امور زندگی من کارشکنی کنند و من را شکنجه دهند.

در این ۷۵ روز بیش از ۱۰ روز از کارم افتادم و بیش از ۲۰۰ هزار تومان کرایه تاکسی دادم و بیش از ۵۰۰ هزارتومان هزینه غذا در رستوران و … دادم. لازم به یادآوری است که در این ۳۰ روزی که آپارتمان قدیمیم را تخلیه کردم و وسایلم را در یک اتاق در آپارتمان جدیدم ریختم چون پول کامل آپارتمان جدیدم را نداشتم که بدهم ۳۰ روز را در دفتر کارم که یک اتاق کوچک ۳ در ۳ است زندگی کردم که هیچ امکاناتی نداشت. تنها وقتی می توانستم به آپارتمان جدیدم بروم که کارهای اداری مربوط به آپارتمان قدیمیم تمام می شد و سند را به نام خریدار – که بعد متوجه شدم اطلاعاتی بود – می زدم و پول آن را از او می گرفتم و به فروشنده آپارتمان جدیدم می دادم. و کسانی گه زندگی من را مدیریت می‌کنند و تحت کنترل دارند بر من سخت گرفتند و آشکارا نهایت تلاششان را کردند تا فشار بیشتری به من بیاورند و تا جایی که می توانستند این قضیه را کش دادند….. آن‌ها این ماجرا را کش دادند چون در قرار داد فروش آپارتمانم از من تعهد گرفته بودند به ازای هر روز تاخیرم در ادای تعهدم در قرارداد باید ۸۰ هزار تومان جریمه بدهم!؟! ضمناً در قرارداد آپارتمانی که خریدم هم از من تعهد گرفتند که به ازای هر روز تاخیر در پرداختن کل مبلغ آپارتمان باید ۱۰۰ هزار تومان جریمه دهم!؟

تازه چند روز بعد از آزار و اذیت هایشان در انتهای کار، شهرداری برای دادن استعلام آپارتمان قدیمیم به من گفت که کارشناس ما دیروز رفته بازدید و شما باید انباری پشت بامتان را تخریب کنید تا بعد بتوانید بفروشید!!. من گفتم که ما در پشت بام انباری نداریم و … بعد از چند روز! دوباره رفتند بازدید و گفته من را تایید کردند!… و بعد از چند روز دیگر گفتند من باید “تراس” آپارتمانم را تخریب کنم!؟ من گفتم این تراس در سند آپارتمان آمده. ضمن این‌که گفتم چرا موقعیکه من برای خرید این آپارتمان از شما استعلام گرفتم این را نگفتید و یا چرا وقتی برای ۱۶ میلیون وامی که برای خرید آن از بانک مسکن گرفتم و برای بازدید آمدند این را نگفتید!؟؟ که نهایتاً گفتند باید بروم اداره اسناد و کروکی ثبتی آپارتمان را بگیرم و … و من مجددا با صرف ۵۰ هزار تومان این کار را نیز که فرمودند کردم. حالا گفتند باید با شهردار جلسه بگذاریم و … و من باید هنوز منتظر و در بدر باشم و در دفتر کارم زندگی کنم….

در انتها من از ایشان پرسیدم که چرا فقط به من!؟ سخت می گیرید!؟. گفتم که روزی ۱۰۰ آپارتمان با شرایط آپارتمان من در قاسم آباد معامله می‌شود. ضمن این‌که ۱۰۰% آپارتمانهای اینجا تراس دار است و سالهاست که به گفته بنگاه املاک دارها خرید و فروش این آپارتمان ها مشکلی نداشته اند…چرا دستوراتی را که به من می دهید به آن‌ها نمی دهید!؟ و بعد گفتند برو و هفته دیگر بیا!؟ و هفته دیگر که رفتم آقای غنچه ای نامی که بیش از ۲۰ روز مرا اذیت کرده بود و بیش از ۵ بار از آپارتمان من برای پیدا کردن مشکلی بازدید کرده بود یک ۱۰۰ هزار تومان و یک ۴۰ هزار تومان از من گرفتند و بعد در انتها گفتند هشتاد هزار تومان دیگر به حساب آن‌ها بریزم و هفته بعد!؟ بروم فیش آن را از خدمتشان بگیرم. و وقتی هفته بعدش رفتم گفتند سیستم قطع است بروم و ۴۸ ساعت دیگر بروم دفتر پیشخوان (در میدان مادر قاسم آباد)! و وقتی برگشتم گفتند هنوز آماده نشده و باید فردای آن روز در آنجا باشم! و وقتی رفتم گفتند نباید آنجا می آمدم! باید می رفتم شهرداری (روبروی موجهای آبی). و وقتی به آنجا رفتم گفتند امضای آقای رضایی مانده که ایشان در مرخصی هستند و باید فردا برگردم. و وقتی برگشتم ایشاه بلاخره امضا زدند اما گفتند آقای زاهدی هم باید امضا بزند که تشریف ندارد و ممکن است فردا تشریف بیاورند!!!…..

خلاصه اینکه این آقایان در شهرداری قاسم آباد مشهد از ۲۶ / ۰۸ / ۱۳۹۳ تا ۱۷/۰۹/۱۳۹۳ یعنی به مدت ۲۲ روز به خاطر یک امضا مرا بیش از ۲۰ بار به دفتر پیشخوان خودشان و محضر ۲۲۱ در خیابان سجاد مشهد و اداره ثبت و شهرداری خیابان شاهد ۶۸ قاسم آباد مشهد ارجاع دادند و در آخر هم محضر سجاد ۶۰۰ هزار تومان از من گرفت. …. بیایید و بروید تحقیق کنید کل این کارها چقدر زمان می برد و چرا روسای این افراد دستور آذار و اذیت من را به ایشان دادند!؟ آیا نمی‌شد همه این کارها را سه روزه انجام می‌دادند!؟ ضمناً بیش از ۵ بار به شماره ۱۳۷ (شکایات شهرداری) و حراست شهرداری مشهد زنگ زدم و مشکلم و کارشکنی این افراد را مطرح کردم اما شرایطم روز به‌روز بدتر شد. در این مدت هر بار به من می‌گفتند کارم یکی دو روز دیگر تمام می‌شود زنگ می زدم شهرستان و پدر و مادر پیرم خوشحال می‌شدند و می آمدند تا خانه جدید من را ببینند و به درمان چشمانشان که به جراحی نیاز دارد بپردازند اما این اتفاق – به دلیل کار شکنی های آن‌ها – نمی افتاد. پدر و مادرم چهار بار آمدند و بدون این‌که خانه جدید من را ببینند برگشتند….

تا این‌که بلاخره در تاریخ ۱۷/۰۹/۱۳۹۳ مشکل من حل شد! و حالا تا به امروز ۲۳/۰۹/۱۳۹۳ همانها که مامور من هستند و از طریق موبایل و … امورات مرا و خانواده ام را به دست گرفته اند و آپارتمان مرا به زیر قیمت بازار از من خریدند بیش از شش روز است که در محضر (که بنگاه املاک معرفی کرد) دارند مرا اذیت می‌کنند و هنوز کارم تمام نشده…. قرار است ۲۲ میلیون دیگر به من بدهند بعد سند را به نامشان بزنم اما اصرار دارند و هر کاری کرده‌اند و می‌کنند که من باید ابتدا در محضر سند را به اسمشان بزنم!؟ تا بعد آن‌ها ۲۲ تومان را به من چک خریدار – شخصی به نام “حمید” که وزارت اطلاعاتی است – را بدهند تا من روز بعدش بروم از بانک بگیرم!!؟؟؟!…. قرار بود این اتفاق سه شنبه ۱۸ آذر در محضر بیفتد اما خریدار بهانه ای آورد و این امر را به پنج شنبه انداخت و بعد پنجشنبه موبایلش خاموش شد و من توانستم با تلفن محضر ساعت ۱۱ شماره او را بگیرم که گفت الان آخر وقت است و فردا هم جمعه و شنبه هم اربعین حسینی است و تعطیل پس باشد یکشنبه! و یکشنبه که بلاخره ساعت ۱۲ موبایلش را روشن کرد گفت الان تا اول برج!؟ (۰۱/۱۰/۱۳۹۳ ) در ماموریت!؟ است و این کار باشد برای اول برج!؟ و من هنوز هم…. دعا می‌کنم که خداوند رهبر این حیوانات انسان نما را به جزای خودش برساند…. این حیوانات دارند وظیفه اشان را انجام می‌دهند تا بتوانند به زندگی سگی خود ادامه دهند. و….

ضمناً من را هم برای جریمه هایی که در قرار دادهای ذکر شده در بالا گفته بودند جریمه کردند!!!! همان‌طور که توضیح دادم در این مدت شرایطی برای من خلق کردند و مرا در شرایطی نگه داشتند که نتوانستم به هیچ‌یک از تعهداتم در موعد مقرر عمل کنم و بنابراین مجبورم کردند جریمه ها را بدهم! …..
و ….. بلاخره در ۰۲/۱۰/۹۳ علیرغم کارشکنیها و …. توانستم به خانه جدیدم نقل مکان کنم. بنابراین زنگ زدم تا اول مادرم برای مداوای چشمانش بیاید. روز بعد او آمد و اول رفته بود حرم امام رضا (ع) و بعد آمد به خانه من که بعد از یک ساعت…. متوجه شد که کیف پولش را که طلایی معادل یک میلیون پانصد هزار تومان (برای مداوای چشمانش) داشته زده اند!!!؟؟…..

همان‌طور که گفتم گروهی صاحب نفوذ و با امکاناتی پیشرفته که هم اکنون (۱۳۹۶) هم حتی کلید آپارتمان و خودروی من را نیز دارند و هر از چند گاهی کارهایی می کنند – تمام مراحل و امور زندگی مرا تحت نظر و کنترل دارند و ما را غارت می کنند و امور را بر من سخت می گیرند. آن‌ها:

۱. آن‌ها همانها هستند که از دوران تحصیلم در هند از دست من و زبانم و قلمم که تبلور آن را می توان در رساله دکترا و کتب و مقالاتم دید به خشم آمده اند (مقالات من را در وبلاگم که در منابع آمده است ببینید.

۲. آن‌ها همانها هستند که مرا – به خاطر اندیشه ام – در دانشگاههای خود در ایران نپذیرفتند و حتی دست به هر رذالتی زدند تا من موفق به اخذ پذیرش در مقطع دکترا از هیچ‌یک از دانشگاههای هند نشوم.

۳. آن‌ها همانها هستند که وقتی به هدف پلید ذکر شده نرسیدند با سو استفاده از بیت المال مسلمین دوره تحصیل من را در هند از ۲ سال به چهار سال به درازا کشاندند و بیش از ۶۰ میلیون تومان به من فقط ضرر مادی زدند.

۴. آن‌ها همانها هستند که به بیش از ۱۰۰ دانشگاه در سراسر ایران من را کشاندند و با من مصاحبه کردند اما در هیچ‌یک از آن‌ها مرا جذب نکردند!؟ – با وجود اینکه ۱۳ کتاب و ۱۲۰ مقاله نوشته بودم و ….

۵. آن‌ها همانها هستند که چندین بار از تهران به من زنگ زدند و حتی دعوت نامه فرستادند و گفتند به مناسبت این‌که یکی از کتاب هایم در جشنواره رشد تهران جزو سه کتاب برتر کشور شده باید در مراسم آن‌ها در تهران شرکت کنم تا از زحمات من در نگارش این کتاب تقدیر کنند و وقتی من از مشهد به تهران رفتم در آن مراسم حتی به من نگاه هم نکردند!!؟

۶. آن‌ها همانها هستند که حتی داخل بالشت خواب من میکروفون گذاشته اند تا … و تک تک امور زندگی و برنامه های مرا در دست گرفته و مدیریت می‌کنند.

۷. آن‌ها همانها هستند که گول امکاناتی را که به‌واسطه بیت المال به آن‌ها رسیده خورده اند و غرق و مست قدرتشان شده اند و از طریق ای میل و فیس بوک و تلگرام و تویتر و اینستاگرام و… من که در کنترل آنها است به من پیام می‌ دهند که آن‌ها “از رگ گردن به من نزدیک ترند” و من چاره‌ای ندارم جز اینکه با رهبر ایشان بیعت کنم و یا “سرطان” بگیرم و بمیرم!؟

۸. آن‌ها همانها هستند که از زمانیکه من دکترای تخصصی خودم را گرفته ام (۱۰ سال است) جز کلاسهای “اول” دبیرستان غالباً در مدارس کار و دانش جای دیگری به من کلاس نمی‌دهند تا مبادا … کلاس اول را هم اگر من رسمی آموزش‌وپرورش با بیش از ۲۰ سال سابقه خدمت نبودم به من نمی‌دادند… چاره دیگری ندارند….

۹. آن‌ها همانها هستند که رسما و به حالت تهدید آمیز (در آموزش‌وپرورش ناحیه ۱ مشهد) از من خواستند که از آموزش‌وپرورش استعفا دهم و وقتی نپذیرفتم گفتند باز خریدم کنند و وقتی نپذیرفتم گفتند باز نشسته ام کنند و وقتی نپذیرفتم پدر و تنها برادرم را خواستند و به آن‌ها اخطار دادند که اگر من به نگارش مقالات انتقادیم و ارائه اندیشه ام در کلاسهایم ادامه دهم ترتیبی می‌دهند! که مرا روانه “تیمارستان مرکزی مشهد” کنند. و وقتی به روش تدریس خودم که بر مبنای نظریه آموزشی سیاسی خودم ارائه داده‌ام ادامه دادم سر از “تیمارستان آزادی تهران”!!!؟؟؟ در آوردم…. همان‌طور که گفته‌ام این روش تدریس در عمل اسلحه‌ای آموزشی برای براندازی نرم حکومتهای تمامیت‌خواه و فاسد و مستبد است.

۱۰. آن‌ها همانها هستند که حتی به پدر و مادر پیر و ۷ خواهر و تنها برادر من هم رحم نکردند و …..

۱۱. آن‌ها همان کسانی هستند که لباس پیغمبر را پوشیده اند اما روی هیتلر و استالین و پینوشه و حتی یزید را هم سفید کردند….

من چیزی جز بر علیه ظلم و ستم و تبعیض و فساد و غارت و ریا استبداد در این سرزمین که به اسم و تحت لوای اسلام اتفاق می افتد نمی‌گویم و چیزی جز علیه معاویه و سپاه غارتگر خون آشام شیطانی او نمی نویسم ….. یعنی اینها چه کسانی هستند که از اسم غارت و ریا فساد و استبداد و معاویه و “آزادی”… وحشت دارند و پاچه های مرا گرفته اند و ول نمی‌کنند!؟ … در هر صورت تمام این رذالت ها نمی توانند مرا تبدیل به یک سرسپرده کنند. مادامیکه به من نگویند که چرا – صرفا برای تهدید و ارعاب من – داماد ما را که از قضا روحانی و سادات و سپاهی بود معدوم کردند و مادامیکه نگویند چه کسی به آنها این مجوز را داد که این کار فاشیستی را بکنند و سلامت روح و جسم و روان من را از من بگیرند و حتی من را روانه تیمارستان آزادی تهران کنند و نسلم را در صلبم به صلیب بکشند من ادامه خواهم داد….

……………………………….
دیده خواهم من خدایا شه شناس تا شناسد شاه را در هر لباس
—————————————————————–

مقالات بیشتر از من

در سیطره سپاه شیطان پیغمبر نما
http://bit.ly/2zXaFX1

ترعیب، بازداشت و شکنجه دکتر سید محمد حسن حسینی توسط سپاه پاسداران
http://bit.ly/2hdn653

در چرایی هدف واقع شدن من در جمهوری اسلامی!

در چرایی هدف واقع شدن من در جمهوری اسلامی!

ویدیوی روش تدریس و مقالات بیشتر من در وبلاگ شخصی من
http://beyondelt.blogfa.com

……………………………..……
 ***Yazid, the natural son of an illegitimate has placed me in a dilemma, drawing my sword and fighting or being humiliated by allegiance to him. But it is impossible for us to be humiliated. God, his messenger, the believers, and my respectable family would not prefer obedience to mean people to dying with glory. Biharol Anwar, 45, 83.
— Imam Hossein (AS)
—————————————————————————————-

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com