کدامین ابر،از چشم تو میبارد ؟
کدامین خاک ،فریاد ترا در خویش میکارد؟
به فرهاد ِ تو از شیرین ،کدامین کوه میگوید؟
دلت ابریشم ِ آ ب ست
خیالت خانه ی مهتاب
عروسک های تو از جنس ِ خورشیدند
که در رویا برایت دامنی از نور می بافند.
به چشمت مهربانیهای کرمانشاه ست
ولی در سینهی غمگین ِ غمگینت
دمادم ، آه ست.
تو ای شیرین تر از “شیرین”ِ افسانه!
نمیدانم که فردا ها به فرهادت چه خواهی گفت؟
چه خواهی گفت از خروار ها آوار؟
چه خواهی گفت با او در نخستین لحظه ی دیدار؟
دلت ابریشم ِ آب ست، می دانم.
خیالت خانه ی خوشرنگ ِ مهتاب ست، میدانم.
ترا برمهربانیهای کرمانشاهی ات سوگند!
به باغ ِ آرزومندان ِ باران خواه ِ آن سامان
همان شیرین،همان باران ، همان شوق ِ شقایق باش !
بیا آن شعر ِ شورانگیز ِ کُردستان ِ عاشق باش !
کلن/ ۴ آذر ۹۶
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.