“در ایران چرخش عقربه ساعت (زمان) را نمی توان به عقب برگرداند… ایرانی ها آزادی می خواهند!”
علی اشرف درویشیان در مصاحبه با ایلدرت مولدر از روزنامه تراو (حقیقت) هلند، سال ۲۰۰۵

علی اشرف درویشیان صدای بی صدایان و رفیق کودکان و زحمتکشان بود. درگذشت او برای انسانهای محروم و قربانی نظام سرمایه داری حاکم برجهان، و تمامی مبارزان راه آزادی و عدالت اجتماعی، ضایعه بزرگی بود.

حبیب ساهر شاعر نامدار آذربایجان می گوید:
“هامی آزاده ائلین شاعری وار *** من اسیر اللرین آه، شاعریم… ”

ترجمه فارسی:
همه خلقهای آزاده شاعری دارند *** آه، من شاعر خلقهای دربندم… ( ۱ )

علی اشرف هم نویسنده خلقهای در بند و قلمش زبان بی زبانان بود. در نهایت تاسف تعداد کسانی که در زندگی واقعی شبیه حرفها و نوشته هایشان هستند، بسیار کم هستند. علی اشرف یکی از آنها بود! در تلاش دائم برای یافتن حقیقت و ساختن سلاحی از آن برای تغییر وضعیت محرومان جامعه بود. قلمش را در دورانی در جهت دفاع از منافع قربانیان نظام به حرکت در می آورد که قلم و زبان خیلی ها از ترس سرکوب دژخیمان باز ایستاده بود یا در مقابل جباران زمان خم شده بود…

 

درویشیان در آثارش زندگی می کرد، نمایش نمی داد، او به تماشاگر نیاز نداشت… داستانهایش از تجربه مشخص او از واقعیات پردرد و اندوه محیط یپرامون، و زندگی به حاشیه رانده شده گان و قربانیان نظام، ریشه گرفته است… جسم او رفت ولی از آنجایی که خیلی شبیه نوشته هایش بود، تا زمانیکه توده ها در یاری جستن از او به نوشتهایش مراجعه می کنند، در قلب توده ها، و مبارزات آنها برای شکستن دیوار سکوت و سانسور و استبداد، و رهایی از فقر و ستم و جامعه طبقاتی به حیات خود ادامه خواهدداد. پرواضح است که او قابل خلاصه کردن به نوشته هایش نیست! او در عمل اجتماعی خود، چه در زندان و بیرون از زندان صداقت و شهامت دفاع از آرمانهایش را داشت… درویشیان در سخنرانی خود در باره قتلهای زنجیره ای با شهامت بی نظیری به جلادان حاکم و قاتلان محمد جعفر پوینده و محمد مختاری، می گوید: ” تاریخ مبارزات ملت ما، فرزندان برومند بسیاری را از دست داده است. اما جان و اندیشه آنان زنده است. سرانجام چاقوی تبهکاران از خون ما زنگار خواهد بست و طنابهای دارشان خواهد پوسید و دستهای لرزان و آلوده شان خسته خواهند شد، اما اندیشه های تابناک رفقای ما همه جا ریشه خواهد دوانید!…” ( ۲ ) درویشیان چشم در چشم دشمن حاکم به اندیشه همرزمش شاملوی بزرگ جامه عمل می پوشاند: ” هرگز از مرگ نهراسیده‌ام، اگرچه دستانش از ابتذال شکننده‌تر بود…”

 

او جاودانگی خود را در تلاش برای رهایی و سعادت بشریت رقم می زد. ” انسان در جسم خود فانی است، در عمل تاریخی خود باقی است…” مارکس

خیلی ها در باره علی اشرف نوشته اند و خواهند نوشت… شاید کمتر کسی بداند که علی اشرف بدون وجود همسر نازنین همفکر و همرزمش هرگز نمی توانست به این جایگاهی برسد که اکنون هست!… زنی بی ادعا، شکسته نفس، مهربان، باهوش، دارای استقلال تفکر و شخصیت و توانایی تصمیم گیری در لحظات مهم زندگی، مدیر واقعی زندگی خانواده، مادری بی نظیر و مسئول برای بچه هایش و حامی و هم سنگر علی اشرف در تمام لحظات مبارزه برای جهانی انسانی تر… یکبار شهناز می گفت کتاب فصل نان را علی اشرف در زمان شاه در زندان نوشته و ریزنویسی کرده بود و در یکی از ملاقاتها آنرا در کف دست او گذاشته بود، شهناز در اولین فرصت آنرا در دهانش گذاشته و سپس به بهانه عطسه کردن، دستمالش را درآورده و آنرا بدورن دستمالش عطسه کرده بود و بدون اینکه شک کسی را برانگیزد، دستمال را بشیوه ای کاملا طبیعی در جیبش گذاشته، بیرون برده بود… کتاب را خودش تایپ کرده و به ناشر داده بود. در ملاقات بعدی نسخه ای از کتاب چاپ شده را به او نشان داده بود… بخش اعظم آن مقاومتها در زندانها و شرایط سخت با وجود چنین همرزمانی امکان پذیر می گردد… داستانهایی را که علی اشرف می نوشت بعضی جاها را شهناز بهتر از خود علی اشرف حفظ بود… با شنیدن قطعاتی که او از حفظ می گفت یاد فیلم فارنهایت ۴۵۱ می افتادم (۲)… بعداز اینکه بخشی از بدن علی اشرف فلج شد یک فیزیوتراپیستی از آلمان آمده بود و با ماساژ مخصوص در بازیابی سلامت جسمانی او تلاش می کرد… می گفت با اجازه او از تمامی شیوه های عمل و ماساژ فیلم گرفتم تا بعدا خودم هر روز این کارها را انجام دهم… در فیلم دو دقیقه ای رضا علامه زاده هم در نهایت سکوت حضور پرتوان او را در زندگی علی اشرف می توان مشاهده کرد. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل… آنها یار و همرزم و مکمل همدیگر بودند… به همین دلیل در شخصیت و موفقیت های علی اشرف درویشیان باید همواره نیمه دیگر پنهانش را که در خانه و در سایه مانده بود، دید!…

 

یکبار رفته بودم آنها را از خانه بهرنگ به هلند بیاورم… در راه درباره مسائل اقلیتهای ملی در ایران بحث می کردیم. من نگرانیهای خودم را در باره فدرالیسم قومی و جغرافیایی و پیامدهای تجزیه و فروپاشی ایران گفتم. در ایران اگر بخواهند تنها ترکها و کردها را از نظر قومی و جغرافیایی از همدیگر جدا کنند چند میلیون نفر باید کشته شوند؟… تقسیم بندی و جدایی براساس قوم و قبیله و زبان و جغرافیا… نمی تواند تضمینی برای رعایت عدالت و خوشبختی مردم باشد ولی رعایت عدالت و دمکراسی می تواند تضمینی برای خوشبختی و پیوند همه گروه های اجتماعی باشد… من مدافع فدرالیسم استانی و شهرستانی، و دمکراسی مستقیم و شورایی و محلی بودم. مردم هر استانی بدون اینکه به ترکیب جمعیت و پاکسازی اقوام و ملیتهای دیگر بپردازند، با رعایت حقوق دمکراتیک تمامی گروه های اجتماعی در ترویج زبان و فرهنگ خود آزادی و اختیارات لازم را داشته باشند. تلاش ما باید برای پیدا کردن راه هایی برای دخالتگری هرچه بیشتر توده ها در سرنوشت خود متمرکز باشد… باید از مدلهای موجود در کشورها و شهرهای مهم اروپایی الهام گرفته ولی بهتر از آنها عمل کنیم… اول شهناز با استقلال رای و اندیشه گفت: فدرالیسم جغرافیایی می تواند به خونریزی و برادرکشی منجر شود… سپس علی اشرف هم خیلی صمیمانه اعتراف کرد که برخی از ابعاد مسئله را خوب ندیده بود یا به اندازه کافی دقیق فرموله نکرده بود!… کم نیستند تعداد کسانیکه در جایگاهی بسیار پائین تر از او هستند ولی اگر ادعایی کردند زمین و زمان را بهم می دوزند تا حقانیت خود را بهر قیمتی ثابت کنند!… علی اشرف شبیه حرفهایش بود وقتیکه او می گفت: ” اندیشه و قلم باید آزاد باشد” احترام به آزادی بیان و اندیشه دیگران را در رویاهای انتزاعی نمی جست. در زندگی روزانه و خانواده گی به طبیعی ترین نحو باورهایش را اجرا می کرد. علیرغم شکسته نفسی زیاد، همه اعضای خانواده درویشیان در دفاع از حقیقت و اصلاح طرف مقابل، از شهامت بیان بی نظیری برخوردارند!…

یکبار وقتی که علی اشرف در هلند بود به ایلدرت مولدر خاورمیانه شناس روزنامه تراو زنگ زدم و در باره علی اشرف گفتم… قرار شد مصاحبه ای با او بکند… احمدی نژاد تازه رئیس جمهور شده بود و شمشیر سانسور و سرکوب بربالای سر منقدان به حرکت درآمده بود…

 

ایلدرت مولدر پیشنهاد کرد در این هوای خوب و استثنائی هلند بهتر است در ساحل اسخونیگن با او مصاحبه کنم. پیشنهاد پذیرفته شد و به اتفاق تعدادی از دوستان به ساحل اسخونیگن رفتیم. بعد از مصاحبه هم همگی به خانه اصغر فتاحی که از سال ۱۳۵۳ تا ۱۳۵۷ در زندان قصر همبند علی اشرف بود، رفتیم.
در ساحل اسخونینگن در یکی از کافه ها چای می خوردیم و مصاحبه جریان داشت. در تمام مدت عکاس روزنامه از بیرون سعی می کرد از مصاحبه عکس بگیرد. بعد از اینکه مقاله چاپ شد فهمیدم که علت رفتن به ساحل اسخونینگن تنها هوای خوب نبود، بلکه خبرنگاران خوب به این گونه مسائل بسیار ظریف و زیبا هم توجه دارند! در یک صفحه مصاحبه را نوشته بودند و در صفحه دیگر عکسی بزرگ از علی اشرف انداخته بودند. هنر عکاسی توانسته بود تصویری را ثبت کند که در انعکاس روی شیشه پنجره تصویر توده های بیرون و پشت پنجره تصویر علی اشرف درویشان که دوربین رویش زوم شده بود در هم ادغام شده بود. انگار علی اشرف در میان توده هایی بود که آنجا حضور داشتند. می گفت برای یک نویسنده مردمی باید چنین تصویری را ضمیمه مصاحبه کرد!…

 

بعد از خواندن خبر درگذشت علی اشرف درویشیان فورا بیاد این مصاحبه و عکس افتادم… خیلی گشتم تا این که مقاله را پیدا کردم ولی در نهایت تاسف بعد از سالها فقط مقاله را در سایت روزنامه ها منتشر می کنند و از آن عکس بی نظیر خبری نبود. از میان ده ها هزار عکسی که خودم از فعالیتهای روزانه سازمان پرایم و تظاهراتها و … میگیرم یک روز تمام گشتم و سرانجام چند تا عکسی را که ملاحظه می فرمائید تصادفی پیدا کردم. عجیب تر اینکه در میان تمام عکس هایی که از مراسم علی اشرف منتشر شده بود عکس های خانواده اش را نیافتم، انگار در آن روز مهم و تکرارناپذیر کسی بفکر آنها نبود! خوشبختانه در آخرین لحظاتی که می خواستم این یادداشت را منتشر کنم، عکس هایی از خانواده درویشیان در مراسم خاک سپاری وی بدستم رسید که همراه این عکس ها منتشر می کنم.
ترجمه نکات مهم مصاحبه روزنامه تراو بعلاوه عکسهای دسته جمعی مان را بعنوان یادگاری از آن روزها، به خانواده و دوست داران علی اشرف درویشیان تقدیم می کنم. شاید در فرصتهای دیگر عکس و مصاحبه های دیگری را پیدا کرده و منتشر کنم

.

اغلب نکات مهم آن مصاحبه در سال ۲۰۰۵ بطرز باورنکردنی بروز است. مصاحبه در باره مسائل زیر است:
مسئله اقلیتهای ملی ایران، سانسور دولتی و آزادیخواهی مردم ایران، مشکلات کانون نویسندگان ایران، تهدید اعضای کانون توسط سازمان امنیت، خودمختاری کردها، امکان حمله امریکا به ایران، امکان تجزیه و از هم پاشیدن ایران و مسئول آن…

ترجمه نکات مهم مصاحبه روزنامه تراو (حقیقت) با علی اشرف درویشیان… ( ۳ )

در ایران چرخش عقربه ساعت (زمان) را نمی توان به عقب برگرداند.

حتی احمدی نژاد نمی تواند، ایرانی ها آزادی می خواهند!

…آنها از من می خواستند که هشت تا از داستانهایم را حذف کنم. گفتم یک سطر را هم تغییر نخواهم داد!…

بالاخره راهی برای چاپ آنها پیدا می شود… بعضی وقتها داستانی اول در خارج چاپ می شود، سرانجام در ایران هم اجازه انتشار پیدا می کند…
درویشیان در زمان شاه به اتهام فعالیت سیاسی به مدت هفت سال در زندان بود و در سال ۱۳۵۷ آزاد شد…

اکنون او در حال نوشتن “فرهنگ افسانه‌های مردم ایران” است که شانزده جلد آن تمام شده و فکر می کند ۲۰ جلد خواهد شد… من این کارها را بکمک یکی از دوستانم انجام می دهم و هرگز ما یک سنت هم از دولت سوبسید دریافت نکرده ایم. زمانیکه آنها دیدند پروژه ما دارد موفق می شود، یک مرتبه پیشنهاد کردند یک تیم ۶۰ نفره از محققین را در اختیار ما بگذارند! ما خیلی محترمانه این پیشنهاد را رد کردیم…
حتی فولکورها و داستانهای خلق ها از دست سانسور دولت ایران در امان نمانده است!…

 

سخنرانی در پارلمان اروپا
هفته پیش درویشیان به دعوت فراکسیون سبزهای پارلمان اروپا در استراسبورگ سخنرانی داشت. اکنون برای بازدید به هلند آمده است…

فراکسیون سبزهای اروپا می خواستند بدانند که پس از انتخاب رئیس جمهور محافظه کاری مانند احمدی نژاد، چشم انداز های ایران چگونه خواهد شد. درویشیان از این فرصت استفاده کرده در سخنرانی خود برای همکارش ناصر زرافشان تقاضای آزادی کرد که اخیرا توسط یک دادگاه نظامی به پنج سال حبس محکوم شده بود… درویشیان و همکار دیگرش ( سیمین بهبهانی) همچنین خواهان آزادی اکبر گنجی نیز بودند که در حال اعتصاب غذا در زندان است.

…درویشیان با اشاره به وضعیت مخالفان در زمان اتحاد جماهیر شوروی کمونیست، به نمایندگان پارلمان اروپا گفت: ” به ساخاروف فکر کنید، برای او شما با تمام توان نیرو گذاشتید و اقدام بزرگی کرده اید. اکنون باید همین کار را برای ما انجام دهید.” او خوشحال است که پارلمان اروپا برای آزادی زرافشان و گنجی نامه ای به مقامات ایران نوشت.

روشن نیست که درویشان در استراسبورگ به نمایندگی از طرف چه کسانی و با کدام موقعیت و مسئولیت سخن گفته است! او خودش را بعنوان نماینده کانون نویسندگان ایران معرفی نکرد، ولی طبق گفته های دیگران او این مسئولیت را دارد! او توضیح می دهد: “هیچکدام از ما موقعیت و مقام رسمی نداریم.” پس از قتل های زنجیره ای در سال ۱۹۹۸، ما یکبار مجاز به برگزاری کنگره رسمی شدیم، بعدا دیگر برگزاری کنگره ممکن نشد.

 

ترس از اتحادیه های مستقل و تهدید اعضای کانون نویسندگان ایران
ما سعی کردیم بدون اجازه، کنگره خود را سازماندهی کینم، ولی توسط سازمان امنیت تلفنی بما گفتند: نیروهایی در جامعه موجود هستند که از برگزاری کنفرانس شما خوشحال نیستند. آنها حتی می توانند ساختمان کنگره را به همراه شرکت کنندگان در کنگره منفجر کنند!”
سازمان امنیت ایران به شیوه های دیگر نیز، تلاش می کردند اعضای کانون نویسندگان ایران را بترسانند. با تحقیر می پرسیدند: همه شما می خواهید که واتسلاو هاول ایران بشوید؟ درست است؟
درویشیان می گوید: آنها نمی خواستند نمونه ای یا سابقه ای از اتحادیه مستقل موجود باشد. می ترسند که اگر اتحادیه مستقل نویسندگی وجود داشته باشد، دیگران ( کارگران، دانشجویان، معلمان، پرستاران…) نیز می توانستند خواهان اتحادیه های مستقل باشند!…

 

روند آزادی خواهی در ایران غیرقابل برگشت است.
ما روزنامه و احزاب آزاد در ایران نداریم… رئیس جمهور در ایران چیز زیادی برای گفتن ندارد. تصمیم های اساسی را رهبر یعنی خامنه ای می گیرد…
در داخل کشور آنها می توانند سانسور بیشتر اعمال کنند، اما دیگر نمیتوانند زمان را به عقب برگردانند. روندی در کشور آغاز شده است که قابل برگشت نیست. مردم ایران آزادی می خواهند، دیگر نمی خواهند یک نفر درباره همه چیز تصمیم بگیرد. تکرار سرکوب خشونت آمیز اواخر دهه ۱۹۸۰، دیگر غیرممکن است…

فکر می کنی مردم ایران چگونه به یک حمله آمریکایی واکنش نشان می دهند؟
درویشیان خودش علیه چنین حرکتی از سوی امریکاست. می گوید: “من یک سیاستمدار نیستم، من نویسنده هستم. در مورد کردها، می بینم که آنها در سرتاسر مرز به آنطرف نگاه می کنند، آنها خود مختاری کردها در دولت عراق را می بینند و خودشان نیز چنین چیزی را می خواهند. این مورد برای آنها جالب است.”…

 

اگر ایران از هم بپاشد مسئولیت آن بعهده جمهوری اسلامی است
به گفته درویشیان، در نتیجه بی اعتنایی سیستماتیک دولت نسبت به آرمان های اقلیتهای ملی، کمترین چیزی که در معرض خطر است، بقای ایران به عنوان یک کشور است! اقلیتهای ملی در حدود نیمی از کل جمعیت ایران را تشکیل میدهند. او امکان تجزیه و فروپاشی کشور ایران را منتفی نمی داند.
شاید این شدیدترین و مهمترین انتقادی باشد که من امروز از او علیه دولت ایران می شنوم.
“دولت جمهوری اسلامی ایران خیلی کم هوای اقلیتهای ملی ایران را داشته است. تنها یک راه حل موجود است، یعنی سیستم فدرالیستی. ما باید از کشورهای دیگر که نظام فدرالی دارند، یاد بگیریم. ما نیازمند آزادیهای فرهنگی بیشتر هستیم. همچنین ضرورت ایجاد فضای بیشتر برای زبان های دیگر وجود دارد. ”
تحقیقات او در مورد فولکلور خلق های ایران، به او بینش زیادی نسبت به تنوع و گوناگونی در ایران و همچنین فاکتور ها و عناصر ارتباطی و پیوند ایرانیان داده است. به همین دلیل من حرفهای او را باور می کنم وقتیکه می گوید: “من از ته قلبم می گویم: امیدوارم ایران تجزیه نشود و از هم نپاشد، اما اگر چنین اتفاقی بیفتد، می دانم که چه کسی مسئولیت آنرا بعهده دارد، دولت اسلامی مسئول آنست!”
پایان مصاحبه.
*****************
کسانیکه با اوضاع آنروزها آشنا هستند می فهمند که گفتن این حرفها علیه سازمان امنیت و خامنه ای و کل نظام جمهوری اسلامی چه پیامدهایی می تواند داشته باشد و چه درجه ای از شهامت و آرمانگرایی را می خواهد. در آن سالها تعداد زیادی را دیده ام و برای مصاحبه به خبرنگاران و نمایندگان مترقی پارلمان هلند معرفی کرده ام… هیچکدام به اندازه علی اشرف درویشیان و سپس به اندازه سیمین بهبهانی شهامت نقد نظام را نداشتند!…
در نهایت تاسف هنوز هستند کسانیکه فکر می کنند یکی از سریعترین راه های بالا کشیدن خود و اثبات درجه خلوص انقلابی گری، از طریق اتهام و تحقیر دیگران میسر می شود!… هیچ تئوری و انسانی مصون از نقد نیست و نباید باشد، ولی نقد با ابتذال و اتهام قابل جمع نیست!…
*****************

اکبر معصوم بیگی بدرستی نوشته است:
“چکیده ی شرف و انسانیّت و مردمی، جان فدای آزادی و برابری، رفیق شفیق ما، عضو برجسته ی کانون نویسندگان ایران، علی اشرف درویشیان درگذشت.”

شاعری کاتالونیایی به فرزندانش می گفت: ” من برای نجات این چند کلمه ای که برایتان به ارث می گذارم، زیسته ام: عشق، عدالت، آزادی” ( ۴ )

علیرضا نابدل می گوید: ” من محبت یولوندا جان قویماغا یارانمشام…” ترجمه فارسی: ” من به فداکردن جان در راه محبت بدنیا آمده ام!… ” ( ۵ )
علی اشرف درویشیان یکی همین افرادی بود که زندگی اش را در راه محبت، عشق، عدالت، آزادی، اتحاد خلقها، زدودن فقر و استثمار و استعمار فدا کرد.
کسانیکه تمامی عمر خود را در راه برقراری عدالت و زنده کردن انسانیت فدا می کنند هرگز از میان ما نمی روند و فراموش نخواهند شد… آنها بعد از مرگ فیزیکی شان، تبدیل به ستاره قطبی درخشانی می شوند و بر جاده های آرزوهای محرومان نور می پاشند تا بشریت را در شبهای تاریک و طوفانی اقیانوسها، به ساحل نجات و آرامش راهنمایی کنند.
آنها در مبارزه علیه بی عدالتی ها و تلاش برای رهایی و آزادی انسان همواره الهام بخش ما و همراه ما هستند!
رسالت تاریخی آنها رویاندن عشق، اعتماد و احترام به همدیگر در کویر وحشت و برافروختن شمعی در تاریکخانه دیکتاتورهاست!…

“برویم جلوی مجلس برای یک بار هم که شده به سانسور اعتراض کنیم، نویسنده‌ییم مثلن”. درویشیان
” ما آزادی اندیشه و بیان خواسته ایم و بر ضد سانسور شوریده ایم…” درویشیان در باره قتلهای زنجیره ای
“جیغ های دلخراش اصغر، همیشه در گوشم خواهد بود. این جیغ ها تا ابد مرا بیدار نگه خواهد داشت و مرا بر ضد آنکه همیشه خرجیش آمده است، آنکه شکمش مثل زالو پر است و کاری نمیکند که همه خرجی داشته باشند، خواهد شوراند. بر ضد آنکه گوشش کر است و جیغ های اصغر را نمی شنود، ناله های ننه را نمی شنود و بر ضد آنکه نفهمید و ندانست و نخواست بداند که چرا همیشه زیر چشم ننه ام از درد کبود بود. همیشه گیسویش شانه نزده و آشفته و پر درد و همیشه گرسنه بود تا ما نیم سیر باشیم …” علی اشرف درویشیان – آبشوران
علی اشرف درویشیان در گفت‌وگو با علی کاکاوند می‌گوید:
“این بچه‌ها، شاگردهای من بودند. ناشتا سر کلاس، غش می‌کردند، سال به سال چیزی روی آتش نمی‌جوشید که این‌ها بخورند، سالیانه گوشت نمی‌خوردند. و بعد هم، ” آبشوران” که خانواده‌ی خودم بودند، خودمان بودیم، من و برادرهایم بودیم.” ( ۶ )

 

تسلیت به تمامی افرادیکه فکر می کنند معلم، دوست، یار و مبارز صادقی را از دست دادند.

براین باورم که بهترین شیوه برگزاری یادمان و ادای احترام به هر انسان مبارز و خوبی این است که یک کار خوب بیاد او انجام دهیم.
فکر می کنم بهترین شیوه ادای احترام به درویشیان این است که حداقل یکی از کتابهای او را بخوانید و مطالعه آثار چنین افرادی را بدوستانتان پیشنهاد کنید!…
“برای شناختن اجتماع یکی از راهها کتاب خواندن است” صمد بهـرنگـی

 

شما را به شنیدن سخنرانی شجاعانه علی‌اشرف درویشیان در خصوص قتل‌های زنجیره‌ای و داستان هندوانه گرم دعوت می کنم. ( ۷ )
http://zeitoons.com/37791

داستان هندوانه گرم، با صدای گرم علی اشرف درویشیان. رویایی در زندان! ( ۸ )
https://www.tribunezamaneh.com/archives/62704

 

با احترام،
احمد پوری (هلند) ۰۱ – ۱۱ – ۲۰۱۷

 

**********************

پیوند این یادداشت در فیس بوک
https://www.facebook.com/ahmed.pouri/posts/1869697966382763

امیدوارم دوستان علی اشرف درویشیان هر عکس و فیلم و صدایی که از او دارند به آدرس ایمیل زیر برای جمع آوری اسناد درویشیان بفرستند. قرار است از این اسناد فیلم مستندی در باره زندگی این مبارز خستگی ناپذیر و یارصادق محرومان و به حاشیه رانده شده ساخته شود.
darvishian.doc@gmail.com

( ۱ ) https://www.facebook.com/ishiq.net/

( ۲ ) http://zeitoons.com/37791

( ۳ ) فارنهایت ۴۵۱ (فیلم ۱۹۶۶)
https://fa.wikipedia.org/…/%D9%81%D8%A7%D8%B1%D9%86%D9%87%D…
داستان فیلم:
” در آینده‌ای نه‌چندان دور و نه‌چندان غیرمحتمل، گای مونتاگ آتش‌نشان است. اما در این آینده انگار همه چیز وارونه و مسخ شده و معنایی دیگر یافته‌است. مونتاگ آتش‌نشان است، ولی کارش خاموش کردن آتش نیست، بلکه کارش برپا کردن آتش است. سوزاندن کتاب کاری ست که آتش‌نشان‌ها به آن می‌پردازند. به مردم گفته‌اند کتاب‌ها همه مضر و بد هستند و نوشته‌های آنها برای اخلاق و روح و روان جامعه خطری مهلک به شمار می‌رود، و شگفتا که تقریباً همه باور کرده‌اند! در این آیندهٔ مخوف، تلویزیون‌ها روح و ذهن و جسم مردم را تسخیر کرده‌اند، تلویزیون جایگزین تمام انواع دیگر هنر شده و بر فضای خانواده‌ها حکم‌فرمایی می‌کند. هر شهروند خوبی موظف است به محض اینکه فهمید کسی از آشنایان و بستگانش کتاب دارد، آدرس او را به پست‌های مخصوص آتش‌نشانی اطلاع دهد. گای مونتاگ نیز یکی از افراد گنگ و بی‌فکر چنین جامعه‌ای است و می‌پندارد با سوزاندن کتاب‌ها به سلامت روحی و روانی جامعه کمک می‌کند. اما ورود کلاریس به زندگی‌اش، دنیای او را به هم می‌ریزد. کلاریس از او می‌پرسد آیا هرگز یکی از کتاب‌هایی را که سوازنده خوانده‌است یا خیر. البته او هرگز چنین جنایتی مرتکب نشده، ولی بالاخره حرف‌های کلاریس کار خودش را می‌کند و مونتاگِ سربه‌راه، یاغی می‌شود…”

( ۴ ) In Iran valt de klok niet meer terug te draaien
https://www.trouw.nl/…/in-iran-valt-de-klok-niet-meer-teru…/?
door Eildert Mulder– ۱۹ juli 2005

( ۵ ) فدریکو ماریو، اخلاق آینده، ترجمه محمد جعفر پوینده، مجله آدینه شماره ۱۳۶ بهمن ۱۳۷۷
( ۶ ) https://www.facebook.com/ishiq.net/
( ۷ ) https://www.radiozamaneh.com/365306

( ۸ ) شنیدن سخنرانی علی‌اشرف درویشیان در خصوص قتل‌های زنجیره‌ای
http://zeitoons.com/37791

( ۹ ) هندوانه‌ی گرم» داستان کوتاهی از علی‌اشرف درویشیان با صدای نویسنده»
https://www.tribunezamaneh.com/archives/62704

در پنجمین گردهمایى سراسرى در باره کشتار زندانیان سیاسى در ایران، در ٢٠ سپتامبر این مراسم در زیلند، نزدیکى روتردام-هلند برگزار است
دو داستانی که بر اثر دو عکس به رشته تحریر در آمده اند. یکی در ایران و دیگری در تبعید.
داستانی از درویشیان بنام درشتی که بر اثر نگاه کردن به معروف ترین عکس اعدام های خلخالی از انقلابیون کردستان نوشته است.
داستانی از نسیم خاکسار که بر اثر نگاه کردن به عکسی از اجساد خاوران که بخشی از دست و صورتش از زیر خاک بیرون آمده بود، به رشته تحریر در آمده…

نسیم خاکسار آنها را در متن کشتار زندانیان سیاسى تحلیل میکند(قسمت اول)
https://www.facebook.com/manu.chehr.5/videos/4709336350987/?hc_ref=ARRRM5MfKPZJdLdtBJGxNzOyhwOqGl8qSPtvdJJY0nIgTA1DCFBULl9RWMnRdqujy7o
قسمت دوم:
https://www.facebook.com/manu.chehr.5/videos/4709386072230/

فیلم دو دقیقه ای رضا علامه زاده از علی اشرف درویشیان در باره حکومت دیو و دد …
https://www.facebook.com/habib.kal/videos/1713343058676449/

 

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com