درباره نویسنده:

اسماعیل غلامی‌پور، دانش‌آموختۀ دکتری جامعه‌شناسی از دانشگاه تهران است.


پیشگفتار

طی ‌صد سال گذشته، با وجود نقش گسترده و عمیق صنایع نفت، گاز و پتروشیمی در تغییر و توسعۀ جوامع، بررسی رابطۀ اجتماعیِ صنایع نفتی در گسترۀ جهانی، ملی، منطقه‌ای و محلی، کمتر موردتوجه بوده است. در ایران پیش از انقلاب، از اولین مطالعات اجتماعی در مناطق نفت‌خیز، کار احسان نراقی با عنوان «مسائل اجتماعی مربوط به صنعت نفت در ایران» در سال ۱۳۳۷ است که از منظر بی‌سازمانی اجتماعی به بروز مسائل اجتماعی شهر آبادان پرداخت. پس از انقلاب، تأکید بر مطالعۀ اجتماعی مناطق نفت‌خیز با رهیافت ارزیابی تأثیر اجتماعی از سال ۱۳۸۴ توسط انجمن جامعه‌شناسی ایران آغاز شد اما انعکاس نظری و مفهومی چندانی در جامعۀ علمی نداشت و به یک بحث علمی منجر نشد. به این ترتیب، دیدگاه تثبیت‌شده در علوم اجتماعی در باب مناسبات اجتماعی نفت، بدون تغییر و زایش نظری و مفهومی باقی مانده است؛ همچنان نظریۀ اجتماعی دربارۀ نفت، بر محور دیدگاه منفی و مباحثی چون «دولت رانتیر» (مهدوی، ۱۹۷۰) «نفت، بلای سیاه» (لسانی، ۱۳۵۷)، «دولت رانتیر و توسعه نامتوازن» (کاتوزیان، ۱۳۷۷)، «نفت‌سیرتی خُلقیات ایرانیان» (فراستخواه، ۱۳۹۴) و امثال آن است. کار کاوه احسانی (۱۳۹۸) با عنوان «محیط مصنوع و شکل‌گیری طبقۀ کارگر صنعتی» از معدود پژوهش ها با رهیافتی متفاوت و اجتماعی بوده است.

کتاب «صنعت نفت و تغییر اجتماعی در ایران» با رهیافتی ساختاری و برخلاف دیدگاه منفی غالب، دیدگاه مثبتی به صنعت نفت دارد و روایتی است از تغییر اجتماعی و توسعه در گسترۀ جهانی، ملی و محلی در مناطق نفتی استاهای خوزستان و بوشهر با تمرکز بر شهرستان ماهشهر؛ در این روایت، هم صنایع و هم درآمدهای نفت، گاز و پتروشیمی، عامل و یا میانجی توسعه بوده‌اند اما چگونگی تأثیر این صنعت (به‌مثابۀ یک رابطۀ اجتماعی) را نهادها- ازجمله دولت‌ها، شرکت‌ها، سیاست‌ها و قوانین و…- رقم زده‌اند؛ نهادها نیز در متن ساختار اجتماعی، اقتصادی و سیاسی تبلور یافته و عمل کرده‌اند. نفت در جوامع مختلف (انگلستان، آمریکا، نروژ، ایران، ونزوئلا، عربستان و…)، نقش‌ها و پیامدهایی متفاوتی داشته است و این واقعیت نشان می‌دهد که دستگاه تحلیلی را نه به منابع و درآمدهای نفتی، بلکه باید به ساختار اجتماعی، اقتصاد سیاسی و نهادهای تبلور یافته در این ساختار متوجه سازیم. از این منظرِ ساختاری- نهادی، صنعت و ازجمله نفت، گاز و پتروشیمی، یک رابطه در ساختار اجتماعی است و نه یک فناوری منفک از جامعه. دیدگاه‌ منفی به نفت، ناشی از کم‌توجهی به آثار مثبت اجتماعی آن در شکل‌گیری توسعه و تفکیک نکردن نقش نفت به‌مثابه یک منبع، از عملکرد نهادها در متن ساختار سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است. بنابراین نفت، گاز و پتروشیمی را باید در مجموعۀ ساختار اجتماعی با کنشگران متعدد و با ابعاد اجتماعی، سیاسی و اقتصادی قرار داد و به عاملیت نهادها در اثرات مثبت و منفی نفت در توسعه تأکید کرد. پدیده‌های مختلف ازجمله توسعه و افزایش رفاه اجتماعی از یک‌سو و نابرابری و شکاف‌ها و کشاکش‌های اجتماعی، نحوۀ آرایش اجتماعی- طبقاتی فضا در شهرها و مناطق عملیاتی نفت و ازجمله در ماهشهر، مسائل محیط زیستی و … را باید در این متن ساختاری- نهادی تحلیل کرد.

در کتاب حاضر، نفت و سپس گاز و پتروشیمی، منبع و میانجی صنعتی شدن، توسعه و تغییر اجتماعی جهان به‌ویژه از دهۀ ۱۹۳۰ به این‌سو بوده است. جهش توسعه پس از جنگ جهانی دوم، تنها با انرژی نفت و محصولات آن امکان‌پذیر شد. نه‌تنها توسعه کشورهای تولیدکننده بلکه توسعۀ کشورهای پیشرفته (که مصرف‌کنندۀ عمدۀ فرآورده‌های نفتی و معیانات گازی هستند) نیز مبتنی بر نفت و گاز و صنایع پتروشیمی بوده است. ایران نیز در این روند جهانی قرار داشته و دولت‌ها سعی داشته‌اند با منبع و درآمد نفت (از ۱۲۹۰) و سپس گاز (۱۳۳۰) و پتروشیمی (۱۳۴۰)، جامعه را در مسیر توسعه قرار دهند. بنابراین توسعه و نوسازی صنعتی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ایران به‌ویژه از دهۀ ۱۳۳۰ به این‌سو که درآمد نفت منجر به انباشت سرمایه کافی در دست دولت شد، به صنعت نفت، گاز و پتروشیمی گره زده شد و این توسعه، با تغییرات عمیق و گستردۀ همراه بوده است: تغییرات جمعیتی و رشد شهرنشینی و شکل‌گیری اول شهرهای مدرن صنعتی یعنی آبادان و مسجدسلیمان، رشد بوروکراسی و نوسازی اجتماعی و گسترش بهداشت، آموزش، تحصیلات و شکل‌گیری طبقات متوسط شهری و سبک زندگی، شکل‌گیری و گسترش طبقۀ کارگر صنعتی و از سوی دیگر رشد اقتصادی وابسته و نامتوازن در گسترۀ ملی و محلی و رشد نابرابری و حاشیه‌نشینی و دیگر مسائل اجتماعی که در تغییرات، با واسطۀ نفت و با عاملیت نهادها در ساختار اجتماعی و سیاسی رقم خورده است. شکل‌گیری تضادها در متن توسعۀ نفتی، ناشی از ساختاری با نهادهای نامناسب بوده است و نه ناشی از وجود نفت یا صنعت نفتی.

بنابراین روایت اصلی کتاب حاضر این است که تغییر و توسعه در گستره‌های ملی و محلی، با واسطۀ «صنایع و درآمدهای نفت، گاز و پتروشیمی» رخ داده است و چگونگی عملکرد آن، به‌مثابۀ یک رابطه اجتماعی- اقتصادی در گسترۀ محلی، ملی و جهانی، با عاملیت نهادها و سیاست‌ها رقم خورده است. نفت در ایران و در مناطق نفتی و صنعت پتروشیمی در ماهشهر، میانجی تغییر اجتماعی و توسعه بوده اما چون با سیاست‌های مناسب همراه نبوده، پیامدهای منفی محیط‌زیستی، اقتصادی و اجتماعی نیز داشته است. در بخش عمدۀ این پژوهش (فصل چهارم) سعی شده است که این دیدگاه را در گسترۀ محلی ماهشهر مورد کنکاش قرار دهد. در مورد توسعه و تضادی که ناشی از عدم تناسب نهادی روندها و برنامه‌های توسعه با رهیافت اجتماعی (در اینجا در گسترۀ محلی) است. در متن توسعۀ صنعت پتروشیمی و در بازی کنشگران متعدد جهانی، ملی و محلی، شهری پیچیده و صنعتی شکل ‌گرفته و گسترش یافته است اما روی دیگر داستان، تضاد، اقتصاد شهری شکننده و نامتوازن، ناپایداری محیط زیستی، نابرابری و کشاکش طبقاتی، کشاکش بر سر فضای شهری، دوگانگی شهری و عدم شکل‌گیری شهری همبسته با نهادهای اجتماعی- مدنی جدید است.

 

 

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)