بعد از نظریهپردازی فرمالیستها، مبانی نقد بهطور کامل دگرگون شد. اگر تا پیش از آنها، با توجه به اصول اخلاقی، تاریخ، فلسفه و میزان ارتباط اثر با آثار قبلی به نقد میپرداختند یا زندگی مؤلف را در نویسش اثر مؤثر میدانستند و متن ادبی را صرفن بازتابی از زندگی مؤلف تلقی میکردند حالا دیگر تمام این موارد رنگ باختهاند و میزان لذتدهی اثر با توجه به تأویلهایی که به دست میدهد در رأس قرار گرفته است.
اساس نقد امروز، زیباییشناسی است که دو محور ابژکتیویته و سوبژکتیویته را شامل میشود؛ به این معنی که به ابعاد درونی و بیرونی آثار میپردازد. رویکرد تأویل گرایانه، زیرمجموعهای از برخورد استتیکی و زیبایی شناسانه در نقد است، معمولن وقتی اثری را به تأویل مینشینیم، رویکردی هرمنوتیک را برگزیدهایم. در نقد بههیچوجه نباید اثر را ارزشگذاری کرد و آن را شعری خوب یا بد نامید چرا که ارزشگذاری در نقد و داوری رویکردی کلاسیک است و البته وظیفهی یک منتقد، نشان دادن و شکافتن اثر است بهطوریکه فاصلهی بین متن و مخاطب از بین برود و خواننده خود را در نویسش اثر سهیم بداند. از این طریق، با درکی که از طریق هوشگردانی منتقد پیدا میکند از نقد تأثیر بگیرد.
یک منتقد در نقد و مقالهی خود سخنی از «بایدها» به میان نمیآورد و تنها پیشنهادات خود را ارائه میدهد. داوری کردن یکی از اشتباهات مسلم یک منتقد است و هیچ ارتباطی با برخورد هرمنوتیکی یا استتیکی با اثر ندارد. میخواهم بگویم که کار اصلی منتقد از بین بردن فاصلهایست که بین متن و مخاطب وجود دارد، و همچنین طرح پیشنهاد به مولف برای نویسش اثر بعدی ست.
روشهای زیادی برای نقد یک اثر ادبی وجود دارد و البته میتوان با روشهای خلاقانه، متن نقد را نیز به اثری هنری تبدیل کرد که من در دههی هفتاد چنین رویکردی در چند متنام داشتم.
نمیتوان در نقد، روش خاصی را پیشنهاد کرد و به محدودیت آن دامن زد چرا که نقد، رویکردهای بسیار زیادی را شامل میشود و هر منتقدی با توجه به اثر، مُجاز به انتخاب روشی مناسب برای نقد است، گاهی فضای اثر ایجاب میکند رویکردی فرمالیستی داشته باشیم؛ و گاهی ساختارگرایانه، زبانشناسانه، نشانهشناسیک، تکنیکال، جغرافیایی و تاریخی…
نقد هم مانند هر نوشتهای، زبانی مخصوص به خود را میطلبد. یک منتقد باید در نثرِ نقد خود لحن را اداره کند چراکه این لحن است که منظور را به مخاطب القا میکند و با توجه به اینکه استفاده از زبان گفتاری در نوشتن نقد صحیح نیست، بهترین روش پرداختن به آثار استفاده از زبانی خطی و نوشتاری ست. زبانیدن در نقد با زبانیدن در شعر و داستان متفاوت است؛ در نقد برخلاف آثار دیگر، بُعد آپولونی نویسنده نقش فعالتری ایفا کرده و بسیار قویتر از بعد دیونیزوسی عمل میکند. تمامی سطرها با تعقل و منطق خاصی هدایت میشوند و دوری از کلینگری باعث میشود مخاطب به منتقد اعتماد کند و پی به رویکردهای معقولی که باعث موشکافی اثر شده ببرد.
در ادامه به توضیحاتی در مورد نقد ساختارگرایانه و نشانهشناسیک میپردازم:
نقد ساختارگرایانه به دو روش کلینگر و جزئینگر تقسیم میشود و در آن میتوان با توجه به تکنیکها و روشهای مختلفی مثل زبانشناسی، نشانهشناسی، هرمنوتیک و… به بررسی اثر پرداخت. در این روش، در ابتدا بهترین کار، یافتن موتیف مقید و موضوع اصلی اثر است، در ادامه با پیدا کردن موتیفهای آزاد به موضوعاتی که حول اثر حرکت میکند پرداخته و با کشف رابطههای موجود میان موتیفهای آزاد و موتیف مقید به ساختار شعر دست پیدا میکنیم.
در بررسی اثر از بعد هرمنوتیک، موتیف مقید، حکم مرکز دایره و موتیفهای آزاد را میتوان شعاعهایی که به مرکز ختم میشوند در نظر گرفت به نحوی که از طریق هر شعاع نهایتن به موتیف مقید و موضوع اصلی پی میبریم.
روش دیگری بهجز معناشناسی برای پرداختن به ساختار، برخورد سمیوتیک و نشانهشناسانه است. در این روش ارتباط بین نشانههای موجود در شعر را بیرون کشیده و در مورد اینکه چطور جهانی درون اثر شکل میگیرد بحث میکنیم. برای تشخیص نحوهی شکلگیری جهان شعر، اضلاع جهان فرضی را پیداکرده و رابطهی منطقی بین دالها و مدلولها را به وضوح نشان میدهیم.
همانطور که پیشتر در بحث نشانهشناسی در مجله فایل شعر شماره یک به آن اشاره شد، دالها، همان کلمات هستند که با توجه به آنها به شناخت مدلولها با همان مصداقها میرسیم. معمولن درک و برداشتی را که از کلمات (دال) در ذهن مخاطب شکل میگیرد تفسیرکننده و نتیجهای عینی را که از هر نشانه گرفته میشود مدلول تعبیر میکنیم. به عنوان مثال وقتی از کلمهی «سیب» استفاده میشود، سیب را دال و فکر و درکی که این مفهوم در ذهن هر شخصی ایجاد میکند، تفسیرکننده تلقی میشود و مصداق نهایی و بیرونی از سیب را بهعنوان مدلول در نظر میگیریم. مدلول برای هر شخص بنا به تفسیر و برداشتی که از نشانهها دارد با دیگری متفاوت است.
هر مخاطبی ممکن است برای مثالی که از سیب زده شد بنا به تفسیر خود به مدلول خاصی دست یابد؛ یکی سیب را دختری زیبارو و دیگری سیب را میوهی درختی میداند. یک منتقد به اینکه مؤلف تا چه حدی به دفرمه کردن دالها برای کشف مدلولهای تازه و خلاق اهمیت میدهد، توجه بسزایی میکند.
در نقد سمیولوژیک، رابطهی بین دال و تفسیرکننده و مدلول به کشف جهان اثر و پی بردن به ذهنیت مؤلف کمک بسزایی میکند؛ گاهی دال در حیطههای دیگر با نام «مفهوم»، و مدلول با نام «مصداق» بیان میشود. هر چه تعداد کلمات مفهوم زیاد شود از تعداد مدلولهای نهایی(معناهای آن) کاسته میشود و بالعکس! مثلن اگر از مفهوم «رؤیا» استفاده کنیم، مصداق، تمام دخترانی را که رؤیا نام دارند، شامل میشود ولی اگر از «رؤیای ایرانی» استفاده کنیم شامل تمام رؤیاهایی که ایرانی هستند خواهد شد. می خواهم بگویم که با افزایش تعداد کلمات مفهوم، از تعداد مدلولها کم میشود. حال اگر بگوییم «رؤیای گروه تلگرامی کالج» فقط به مدلول نهایی که دختری در کالج است ختم میشود. این دلیلی برای امتناع از بکار بردن تتابع اضافات در اشعار سپید است و در چند تأویلی شدن هر اثر نقش زیادی دارد چرا که اثرِ تک تأویلی فستفودیست و با یک بار خوانش ارزش خود را در نظر مخاطب از دست میدهد و با بازخوانی نمیتوان در درون متن به کشف تازهای رسید.
در ادامه برای روشنتر شدن مبحث، به مواردی اشاره میکنم که باید در نقد کتاب در نظر گرفته شوند:
نقد کتاب بسیار سادهتر از نقد یک شعر است و طبیعتن طولانیتر از نقد تک شعر خواهد بود. برای نقد کتاب، آن را برای اولین بار با نگاهی اجمالی مطالعه کرده تا با جهان درون کتاب و تفکرات مؤلف آشنا شویم. آنقدر که با بستن کتاب و قرار گرفتن پشت آن بتوانیم به آگاهی کاملی نسبت به جهان شاعر که حاصل پایهریزی تفکرات او در متن است برسیم. بعضی از شاعران به دلیل تجربهی زیاد و به کار بردن تخیل به خوبی قادر به انسجامِ جهان نهفته در کتاب خود هستند. البته شعر، مانند رُمان تعریفکنندهی یک روایت نیست ولی ماهیت پردازش مؤلف موجب ساخت هندسهای در ذهن میشود که در تمهید نقد خود، علاوه بر تعیین گارد پردازش به اشعار، به این ماهیت اشاره میکنیم. تمام نکات مثبت و همینطور سهلانگاریهای موجود در آثار را یادداشت کرده و با توجه به تئوریهای ادبی، با دلیل و برهان به نقد تجربی آنها با ذکر مثالهای شعری میپردازیم. در نقد کتاب نیازی به شکافتن تمام اشعار نیست بلکه با توجه به تکنیکهایی ازجمله(ساختار اشعار، رابطههای ترامتنی موجود در آثار، اجرا و فرم اثر، منطق زبانی بهکاررفته در آنها و…) نقاط قوت و ضعف کتاب را بیان میکنیم. سپس برخی از شعرها را ازلحاظ پراکندگی یا انسجام ساختاری بررسی کرده و اگر به نقاط ضعفی برخوردیم با قید کردن نام اشعار، توضیح آنها و ارائهی راهکارهای تجربی به مؤلف پیشنهادهای مؤثری میدهیم. به عنوان مثال اگر ازلحاظ زبانی، اجرا و یا با توجه به رویکردهای فرمالیستی کتاب را زیر ذرهبین قرار میدهیم به حشو، تتابعاضافات و سکته در لحنگردانی و پرهیز از صفت، چینش صحیح واجها و… اشارهکرده و با توجه به این نکات چند نمونه از نقصها را ضمیمهی انتقاد خود میکنیم تا مخاطب با نقد ارتباط برقرار کند.
در بخش درونمتنی کتاب، همانطوری که قید شد، در تمهید نقد، جهان شاعر را واشکافی کرده و نوع نگاه او نسبت به پیرامون و جهان را مورد بررسی قرار میدهیم. کارایی فلسفه در این قسمت به غنی شدن نقد کمک بسزایی میکند که البته کم و بیش همهی شما از آن برخوردارید. در ادبیات، توجه به این موضوع الزامیست که اشعار از منطق زبانی و تصویری برخوردار باشند. گذر از زبان نوشتاری به زبان گفتاری و آرکائیک، بدون ایجاد تمهید مناسب از نقاط ضعف یک مجموعه شعر است که بهتر است در نقد هر مجموعه شعری به آن توجه کنیم. این موضوع در رعایت منطق زبانی نیز صدق میکند.
در نقد کتابها میتوان بحرانی جلو رفت و دلایل و خصیصههای خاصی را برای زیر سؤال بردن اشعار ذکر کرد. این خصیصهها را میتوان در حیطهی اجرا و کاربرد تکنیکهای ادبی در شعرها یادآوری کرد تا از طریق آن به فرم آثار پرداخته شود. اینها که گفتم تنها خلاصهایست از روشهای مختلفی که میتوانیم در متن نقد استفاده کنیم.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.