زمانی که صحبت از تفکر شاعرانه است در حقیقت ما با شعر مواجه هستیم، منظور از شعر در اینجا صرفن پارهمتنى ادبى نیست، زیرا نمىتوان آن را محدود به لفظ و صوت دانست، بلکه نگاه و زیست شاعرانه را مىتوان به هر ژانرى یا اساسن به کل زندگى مربوط دانست.
اینکه تفکر شاعرانه را تنها به مفهوم اثر ربط مىدهند اشتباهى تئوریک بوده که به تمام زبانها و فرهنگها سرایت کردهست. اگر شعر را تنها قطعهاى ادبى بدانیم و مصالح شاعر را تنها کلمات و در نهایت زبان نوشتارى فرض کنیم، باید بدانیم که زبان با مفهوم تفاوت دارد، زیرا شعرهاى مهمى وجود دارند که وجه عینى نداشته یا ارجاع به خود دارند و دلالتى بر چیز یا شىء بیرونى ندارند؛ مثلن ممکن است تنها هدف شعر، تولید صوت و ریتم تازه باشد یا بخواهد شکل و فضاى تازهاى خلق کند و اینها همه یا رابطهاى با مفهوم ندارند یا رابطهشان با مفهوم بسیار دور است. بسیاری همینکه بحث از تفکر شاعرانه مىشود پاى فلسفه را پیش مىکشند، درحالى که شعر بهرغم تاثیرى که بر فلسفه و اغلب فیلسوفها داشته دقیقن چیزىست که قبل از فلسفه و بعد از فلسفه وجود داشته و دارد. شعر با حیرت و آنیّت و پریشانى سر و کار دارد که اساسن کارکردى پیشافلسفى دارند، از طرفى با اندوه و یأس و شعف و در نهایت اشراق درآمیختهست که مولفههایى پسافلسفى محسوب مىشوند. از این لحاظ هیچ تطابقى بین شعر و فلسفه وجود ندارد. شعر زندگىست اما در فلسفه هرگز زندگى اتفاق نمىافتد؛ شعر از هر بندى آزاد است اما فلسفه وابستهى موضوعىست که به آن مىپردازد؛ شعر خانهى زبان و برآیندِ ناخودآگاه مردمانىست که به آن زبان حرف مىزنند، از طرفى زبان جهان را مىنامد پس شعر بر جهان اشراف دارد و از این لحاظ محل شعور هم هست. هیدگر که فلسفهاش متأثر از آثار شاعرانى چون هولدرلین است زبان را محل عبور وجود مىداند و شعر را خانهى وجود! و این یعنى که یک شاعر واقعى هستىشناس است، یک شاعر فیلسوف نیست اما اهل فکر و تفکر، تا دلت بخواهد! هیدگر شعر را نوعی تفکر مىداند که در مقابل دوران مدرن و بحران ناشی از تکنولوژی، راه رهایى انسان را نشان مىدهد. او مىگوید تکنولوژی در دوره مدرن به سوى سلطه انسان بر طبیعت و بهرهکشی از آن مىشتابد و تاکید مىکند انسان مدرن در مواجهه با طبیعت، آن را نه به مثابه وجود آشکار شده، بلکه به عنوان منبعی که قدرتمندش مىکند، مینگرد.
بیخود نیست که به راز وجود دست نیافته است. اما تفکر شاعرانه به سبک خود، وجودِ موجودات را آشکار میسازد و به هستى امکان میدهد تا همانجورى که هست، خود را نشان دهد. از این لحاظ تنها شعر است که حصر و حصار را کنار مىزند و حجاب را مىدرد و به هرآنچه هست، حضورى دیگر مىدهد. تفکر شاعرانه درواقع همان هستىِ شاعرانه است. آن هستى که زیر بار هیچ استیلایى نمىرود و نسبتى جز با آزادى ندارد؛ یعنى که شعر محل آزادى فکر است. گاهى تفکر شاعرانه را میتوان نوعی تمرکز دانست، بعضی شعرها هستند که سطرهای زیبایی دارند اما به دلیل عدم برخوردارى از ساختار معنایى، سطرها در آن به یمین و یسار میروند و وقتی با دقت نگاه کنیم متوجه میشویم که در شعر مونتاژ شده، هیچ ربطی بین سطرها وجود ندارد. شاعران چنین شعرهایى با ایجاد تنوع، مخاطب را فریب مىدهند تا چنین تصور کند که با شعر تازهاى مواجه است، در صورتی که در این آثار تخیل، تفکر و تمرکزی وجود ندارد. مىخواهم بگویم که تفکر در شعر همان قدرت تمرکز و فکرآوریست. مثلن شعرهای «احمد عزیزی» پر از تصویر است، ولى رابطهاى بین آنها برقرار نیست و در عین حال که سطرها سرشار از خیالاند، شعر او عاری از تخیل است. شعر بزرگ، شعر متخیل است، تخیلی که سرتاسر شعر را پوشش داده، رابطهی مستقیمی با «تفکر شاعرانه» دارد. پس با این اوصاف، تفکر چیست؟ آیا تمرکز باعث به وجود آمدن تفکر میشود؟ با تمرکز کردن، فضایی در ذهن کشف میشود که آن فضا مملو از تفکر است. در کل، تفکر که حاصل تمرکز است، با مرتبط ساختن پیشمتنهای خوانده شده و استفاده از تمام فلسفهها و فکرهای پیشین با فکرهای تازه حاصل میشود و اینگونه است که ما به «تفکر خلاق» میرسیم. لازم به ذکر است که تفکر شاعرانه ربطی به تفکر فلسفی ندارد. قرار نیست شاعری مثل «نیچه» بنویسد و یا مثل «مارکس» تئوری ارائه بدهد؛ شاعر روی اسانسها و جوهر تفکر، تکیه دارد تا دیگران به آن جوهر فکر کنند.
به همین دلیل بزرگترین فیلسوفها، فلسفهی خود را براساس تفکرات یک شاعر مطرح میکنند؛ به عنوان مثال: شخصی مثل «عبدالکریم سروش» به تبعیت از هیدگر دریافتهایش را با شعر کلاسیک «مولوی» توضیح مىدهد و از آنجایى که شعر مولوى رویکردى سنتى به مفاهیم دارد، سروش نیز اسیر سنت مىشود. پس تفکر، نوعی کشف بوده و شعری متفکر محسوب میشود که در آن کشفی اتفاق افتاده باشد و این کشف همان نوع تصاویر، نگاه، چینش ابژهها و نوع زبان انتخابیست که در شعر بهکار میرود و مجموعهی موارد ذکر شده مرتبط با تفکر شاعرانه است.
شعرى که فضا و فرم تازه دارد باید از تفکرى لیبرو نیز برخوردار باشد؛ مثلن آرمانخواهی ربطی به مدرنیزم ندارد. «شاملو» که ظاهرن شاعرى مدرن است، شعر را نوعی الهام تلقی میکرد و در تمامی زندگی خود سخن از خیر و شر و آرمانخواهی به میان میآورد. برای همین در شعرش از «آیدا» زنی آسمانی و تصویری چون «مریم مقدس» بهدست داده است. تکنیک و تئوری نیز با «تفکر شاعرانه» ارتباط مستقیمی دارد و یک جور اینهمانی بین آنها اتفاق میافتد و در نهایت ما را به شعر میرساند؛ یعنی فضا و فرمی که شعر شما دارد و آن را کشف کردهاید با تمی که در شعر دارید ارتباط مستقیمی دارد.
یکی از خصیصههای تفکر شاعرانه بدل شدن به سوژهی فکری است که آن را در متن خود میآورید؛ مثلن در رمان «ایکسبازی» برخلاف نوشتههای کافکا که مرگ را تبلیغ میکند، من سعی دارم روشهای مختلف زیست را در آن اجرا کنم و درواقع شخصیتهایى که مىسازم برخلاف عقیدهی بسیارى از منتقدان ربطى به من ندارند و حتا اکتسابی و تقلید از زندگی دیگران نیست، بلکه حاصل تفکر من است که اگر در شرایط این افراد بودم اینگونه زندگی میکردم؛ یا در رمان «هرمافرودیت» نوعی مکر و فریبکارى در شخصیت «شهلا» وجود دارد. توطئهاى که برای او طراحی میشود تا شخصیتی مثل «شهلا» به وجود میآید و با تفکری که خرجِ پرداختن به این شخصیت شده است رابطه دارد؛ یعنی آن چیزی که در اینجا به وجود آمده و نوعی زیست تازه را پدید آورده اصلن تقلیدی نیست و در همین کتاب مشاهده میکنیم که چگونه فضا و تکنیک و تئوری با تفکر اینهمان میشود.
داربست یک شعر قدرتمند، تفکریست که ارائه میدهد. موتیف مقید و نیت مولف و در نهایت تفکر شاعرانه همانقدر مهم است که فرم و زبان شعر. پیرامون مبحث نشانهشناسی و مرگ مولف صحبتهای زیادی شده اما ما تمام این مولفهها را استفاده میکنیم تا به واسطهی آنها جهان خود را گسترش و با استفاده از پتانسیل آنها تفکری را برای رسیدن به یک شعر قدرتمند ارائه دهیم. ما نیاز داریم در یک موضوع تفکر، تمرکز و تخیل کنیم تا در آن عمیق شویم. مثلن در شعر زیر تکنیک و فضای شعر به کمک یکدیگر تفکری را نشان میدهند:
«لیلال»
زندگى داستان است
عاشقانه
ولى بى لیلى
هر صفحه را که مىخوانى
حوّاى تازهاى گم مىشود
بعد کتاب ورق مىخورد
و زن که لم داده روى کاناپه
هى مىرود از این کانال
به آن یکى
که خانه از این بیش نماند خالى
دختر دو سالهاش
چشمهاى نازش را
هى باز مىکند و بسته
خوابش نمىآید
بیرون باد مىآید
برق گاهى قطع مىشود
گاهى وصل
پنجره بازى مىکند
با درِ اتاق
وقتى باز مىشود
که برگشته باشد باد
و بسته باشد پنجرهها را
همه در حال رفت و برگشتند
که جاى کسى را خالى
کسى که معشوقات نبوده هرگز
زنى که در این کتاب نیست
یا این اتاق
که جاى چیزى
یا کسى در آن خالىست
عشق هیچ نیست
مگر چیزى
که مىتواند جاى خالىِ هر چیزى را
پر کند
در لیلال تفکر شاعرانه تنها متوجه فضاى معنایى اثر نیست بلکه بر حوزه تکنیکال و اجرا نیز تاثیر مىگذارد، این شعر، فرمی رفت و برگشتی دارد. در فضای کار هرچه طرح مىشود بهزودى جارو مىشود، باد میآید و میروبد و میبرد، پنجره باز و بسته میشود. این شعر، سینمایی متنیست؛ یعنی فقط تصویرهایی هستند که به شما اطلاعات مىدهند.
در ابتدا شعر با یک طرح و توطئه آغاز میشود:
«زندگی داستان است
عاشقانه ولی بی لیلی
هر صفحه را که میخوانی…»
درواقع شاعر وارد فضای کتابی شده است که دارد آن را میخواند و از رمانی عاشقانه صحبت میکند که بى معشوق است و «لیلی» ندارد. زیرا زنهایی که وارد داستان میشوند همه به نوعی میروند و یا حذف میشوند؛ یعنی در اصل، این زنها هیچکدام «لیلی» نبوده و مثل زندگیاند. زنها همان مردها هستند، آن عشق واقعی تنها نصیب لیلی میشود و برای همین دستنیافتنیست. در ادامه نشان داده میشود که این کتابِ رمان دارد توسط باد ورق میخورد و شخصی این کتاب را میخواند، مردی که در اتاق لم داده و زنی کنار او مشغول تماشای تلویزیون است. همانطور که مرد کتاب را ورق میزند، زن نیز با عوض کردن کانال، تلویزیون را ورق میزند و بچهای هم که در اتاق است چشمانش را ورق میزند؛ انگار که میخواهد بخوابد اما مدام پلکش را باز و زن و مرد را نگاه میکند. از طرفی دیگر باد میآید و پنجره را باز و بسته میکند. بادی که از پنجره میآید به در میخورد و آن را میبندد و وقت برگشت، پنجره را نیز میبندد و بیرون میرود. درواقع همانطور که در ابتدا شرح دادم حالتی رفت و برگشتی در این سطرها وجود دارد. از طرفی شما وضعیتی را در ذهن خود مىسازید که نما و فضایى از ملال و رخوت را به دست مىدهد. شعر اینطور ادامه پیدا میکند:
«همه در حال رفت و برگشتاند
که جای کسی را خالی کنند»
در حقیقت منظور این است که جای کسی را پر کنند، آن شخص همان معشوق و «لیلیث» بوده که در این کتاب بی معشوق حضور ندارد و پنهان است.
در ادامه میگوید عشق هیچ نیست. عشق در حقیقت یک وعده از طرف «لیلیث» است که آن را به یادگار گذاشته. تنها با همین عشق است که شما هر کمبودی داشته باشید دیگر به چشم نمیآید زیرا عشق جای آن را پر میکند.
فرم این شعر، آونگی است. من معنای شعر را ارائه ندادم، بلکه تنها فضای آن را تشریح کردم. این تخیل پیوستهی شعر است. این سیستم آونگی میان تمام پدیدههایی که در شعر اتفاق میافتد برقرار است، این فرمیست که از زندگی گرفته شده، یعنی هیچچیز نمیگوید و فقط نشان میدهد.
اساسن تولید فضاى تازه در شعر فقط به آنچه که ما مشاهده میکنیم و ابژکتیو و ایماژیستی است ختم نمىشود؛ براى مثال در یکى از اشعار من به نام «لیلاث» مىبینید که شاعر با ساختِ فضایى سمیوتیک و میتولیوژیستى، به طور ذهنى، نقشِ انتقالدهندهى اندیشهها را ایفا مىکند. متاسفانه شعر فارسى توجهى به تفکر شاعرانه ندارد و نسبت به زیرساخت اثر بى توجه است، رویکرد اندیشهگانى از دید قریب به اتفاق مخاطبان و شاعرانِ ایرانى، چندان مهم به حساب نمىآید. امروز به دلیلِ عادت عوام و شیوع سادهنویسى و همینطور کاربردِ سطرهایى تزئینى، کمتر به تمرکز و تفکر شاعرانه بها مىدهند در حالى که اساس شعر تفکر است و ما را به اندیشیدن و درکِ وقایعِ مختلف وا مىدارد. کارِ شاعر چینشِ خلاقانه و صحیح و عمق بخشیدن به لایههاى فکرى و اندیشهی درون شعر است. شاعر بزرگ، شاعرىست که تفکر و اندیشهاى ویژه از خود به جا بگذارد نه سطرهایى زیبا و تزئینى که متاسفانه از دید و استتیک ایرانى، وجود همین سطرها حرف اول را در شعر مىزنند. متاسفانه این مسئله علاقهاى کلاسیک بوده که به ذائقهى روز سرایت کردهست؛ براى مثال، ما در ادبیاتِ فارسى شاعرانى مثلِ «بیدلِ دهلوى» را داریم که شعر او سطرهاى زیبایى دارد و به شکلى تازه با زبان برخورد مىکند، یا مثلن «صائب تبریزى» که در بعضى از سطرهاى شعرهایش تصویرهاى درخشانى دارد و با ایهام و بازىهاى زبانىِ زیبایى نیز همراه است و یا «سعدى» که با زبان فارسى نرم و روان برخورد میکند. اما تمامِ اینها در حیطهى تکنیکاند! و از ساختار معنایى منسجم تبعیت نمىکنند و در نتیجه تفکرى شاعرانه را نیز به دست نمىدهند یا اگر فکرى را به دست مىدهند همان چیزىست که همه مىدانند و نگاه تازهاى را ارائه نمىدهند، نمونهاش را مىتوانید در غزل و ترانههاى شعارى امروزین به وفور ببینید. در اینجا باید پرسید آن چیست که نیازِ شعرِ فارسىست؟
البته ما در ادبیات کلاسیک گزیدهگویىهاى شمس تبریزى را داریم که بسیار قابل تأمل است و برخى از آنها شعرهایى درخشانند اما کسى شمس تبریزى را شاعر نمىداند. تخیل، اساسىترین مولفه در شعر است که به وسیلهی اشراق و اندیشه به وجود مىآید و یک شاعر باید بتواند بناىِ شعرِ خود را براساسِ اندیشه و تخیلى متفاوت پایهریزى کند؛ براى مثال، من به شخصه از شعرهای «ناظم حکمت» لذت میبرم زیرا تخیلمند و داراى اندیشه است. حکمت را در شعر تنها به سطرهاى درخشان اما بى ارتباط یا فکرهاى پراکنده محدود نمىکند.
اساسن وقتى فردى به آن خودباورى و شهودِ مورد نظر دست پیدا کند مىتواند خیلى از باورها و منطقهای غلط و سطحِ شهود و شعورِ شعرىِ یک شاعر را بشناسد، پس بى دلیل از شخصى بت نساخته و اساسِ نظردهىِ خود را در هر شعرى با توجه به سطحِ تخیل و عمقِ اندیشهى آن شاعر پایهریزى مىکند. پس براىِ شناسایى بهتر و دستیابى به دیدى عمیق باید فکر کرد و با توجه به این نکته که اساسِ «تفکر شاعرانه» چیست و چه عنصرى در شعر نقش کلیدى ایفا مىکند، باید به سمت شعر و شعریت حرکت کنیم.
پانوشت:
ادبیات نوى فارسی بوطیقا ندارد؛ درباره تاریخ شعر معاصر، زندگىِ شاعرانش، بسیارانى قلم زدهاند اما هنوز کسى بصورت آکادمیک به تألیف و تشریح مولفههاى تازه شعرى و فنّ شاعرى نپرداخته و مرجعى در دست نیست تا از این طریق، شاعران و مخاطبان حرفهاى با تعاریف و مفاهیم شعرى آشنا شوند.
کالج شعر تریبونیست که علیعبدالرضایی از طریق آن، تئوریهای ادبی خود را به بهترین بیان در اختیار عموم قرار میدهد؛ تا آنها که عشق ادبیات دارند، بیشتر بدانند. او گاهی سخنرانیهایی برای کالجیها ترتیب میدهد که “شعر و شاعر آنارشیستی” یکی از آنهاست و در مجله فایل شعر به صورت مکتوب ارائه شده است. او همچنین درسگفتارهایی را به صورت خصوصی برای ادمینهای کالجی ارائه میدهد که “الگوریتم هجابندی” یکی از آن درسگفتارهاست. گاهی هم پرسشهایى در کالج مطرح میشود که از دل پاسخهای صوتىِ عبدالرضایی مطالب تئوریک و اساسی پیاده شده و به متن بدل میشوند.
این مقاله مربوط سخنرانی علی عبدالرضایی در گروه تلگرامی کالج شعر است که بصورت مقاله پیاده شده و در مجلهی فایل شعر ۶ منتشر شده است.
شما میتوانید فایل صوتی این مقاله را در ساوند کلاود نیز دنبال کنید.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.