تأملاتی هفتگانه بر دوران مدرن و پسامدرن: برآمدن و سلطه حوزه اجتماعی و امکانِ کارِ سیاسی
(قسمت چهارم: بدن و تن در روند اوج گیری حوزه اجتماعی)
نیلوفر شیدمهر
در قسمتهای پیشین این جستار خلاصهای از تحولات سه حوزه عمومی، خصوصی و اجتماعی و انواعِ کار از نگاه هانا آرنت شامل کارِ کارگری و کارِ تولیدی از دوران مدرن تا امروز ارائه دادم. همچنین نشان دادم چرا و چطور در نتیجه تطور سرمایهداری و دیگر تحولات اجتماعی، حوزه اجتماعی بر دیگر حوزهها غلبه پیدا کرد و آنها را زیرمجموعهی خود کرد.
در این بخش ابتدا به صورتبندی بدن و تن در همین بازه زمانی میپردازم و نشان میدهم این دو چطور در نتیجه اوجگیری حوزه اجتماعی و تسلطش بر دیگر حوزهها به کار گرفته شدند.
بدن و تن در دنیای مدرن و پسامدرن و خانهای از آنِ خود
در دوران مدرن، آنطور که آرنت میگوید مفهوم مایملک توسعه مییابد ،به شکلی که مایملک شامل بدن که گفتیم سازهای اجتماعی است و مهارتها و تواناییهای بدن هم میشود. این بدن اما دیگر به حوزه خصوصی تعلق ندارد بلکه در حوزه اجتماعی واقع میشود.
در مراحل پیشرفتهتر دوران مدرن و در دوران پسامدرن این امر شامل تن نیز میشود و تن به انقیاد سرمایه در حوزه اجتماعی درمیآید. از این نظر، مدرنیته و پسامدرنیته به نوعی مالکیت خصوصی بدن و حتی تن را الغاء و سعی میکنند جایی خصوصی یا خانهای از آن خود برای انسان—برای خود او تنش—باقی نگذارند.
در زمانهی ما کار به جایی رسیده است که در لحظاتی نفسگیر و ناامید، به نظر میرسد انسان دیگر گریزگاه، خلوت و مکان امنی خارج حوزه اجتماعی که دنیا را در برگرفته ندارد—جایی که خودش باشد و تنش و اگر مایل نبود دیده و شنود نشود. حتی دیگر مردم سکس و دفع ادرار و مدفوع که کارهایی تنانه هستند را به رایگان در اینترنت در بازدید همگان قرار میدهند. این گفته مارک زوکربرگ موسس فیس بوک که خلوت و حوزه خصوصی بیمعناست (نقل به مضمون) گواه این امر است.
در دنیای پسامدرن ما تعریف انسان چیز دیگر شده است. تعریف انسان سلولی است کارآمد در شبکهسازی، سلولی از شبکه هردم رشدیابندهی شبکههای تودرتو و پیچ در پیچ انباشت، افزایش و گردش سرمایه که سرطانوار جهان را در چنگ خود گرفته است. این سلول باید بتواند بدنِ اجتماعیشدهی خود یعنی دانش، مهارتها و تواناییهای خود را چون فروشندهای به شکل کالا (خیلی وقتها کالایی که خصلت مجازی داشته و تصویری فریبنده بیش نیست) و همچنین تن (عضوهای تن بخصوص عضوهای جنسی و تنپوش خود شامل حجاب چنان که در قسمت بعدی این جستار نشان خواهم داد) به شکل کالا عرضه کند، و درنتیجهی این ارائه، سلولهای دیگری را زیرمجموعه شبکهی خود کند در حالی که خود زیرمجموعهی شبکههایی قویتر میشود (میخورد و خورده یا مصرف میشود) و به این شکل بازار که صورتبندی سرطانی دارد را پیچیده تر و مقاومتر میکند.
کارآمدی این سلول با ظرفیت عددی خوردن و لقمه شدن و سرعتش در این دو کار سنجیده میشود.
برای مثال در فیس بوک در جریان عرضه و فروش بدن و تن به شکل تصویر یا کلام (نوشتهی کالاشده) توسط هم خورده میشویم/ خود را به دیگران میخورانیم یا توسط دیگران خورده می شویم ،در حالی که در معدهی خورانندهی فیس بوک و گوگول و دیگر محیطهای اینترنتی هستیم. ارز این تبادل چیزی مانند “لایک” است. عصر پسامدرن ما را به آدمخورانی که خود را نیز میخورند و در جریان لذتی که به آنها دست میدهد بیشتر گرسنه میشوند تبدیل کرده است. حضور درشبکههای اجتماعی و در شبکههای اینترنیتی کامجویی تنانهی پسامدرن است.
بگذارید باز به بدن در دوران مدرن برگردیم.
همانطور که در قسمت سوّم این جستار اشاره کردم، بدنِ کارگران از جمله زنان توسط سرمایهداری اولیه برای نیروی کارِ کارگریشان به کار گرفته شد. زنان در این زمان صاحب مایملک شدند چرا که بدنشان برای کار در کارگاهها و کارخانهها ارزش پیدا کرد. از این جهت بدن آنها اجتماعی و از حوزه خصوصی یعنی حوزهی مایملکِ مردِ رییس خانواده به حوزه عمومی که داشت زیرگروه حوزه اجتماعی میشد کشانده شد. سرمایه داری زنان را از پستوها و خانهها بیرون آورد چون به کارِ کارگری آنها نیاز داشت.
به این ترتیب زنان بخصوص در کارخانههای خاصی مانند صنایع ریسندگی و نساجی و پوشاک وارد بازار کار شدند و این امر سبب شد به حوزه اجتماعی که راه پیدا کرده و بدن اجتماعی پیدا کنند. اگرچه در این زمان هنوز تصور بر این بود که زنان از قابلیتهای ذهنی و فکری شامل قابلیتهای کلامی و هنری و اجرایی مردان برخوردار نیستند و بنابراین ادغام زنان در حوزه اجتماعی محدود بود. کتاب امیل روسو۹ از فیلسوفان اولیه دوران مدرن نشان میدهد که حتی او زنان را دارای قابلیتهای فکری برابر با مردان نمیدانست و آموزشی متفاوت برای دختران تجویز میکرد . تنها در مراحل پیشترفتهتر دوران مدرن بود که کمکم قابلیتهای مغزی زنان (مغز به عنوان بخشی از بدن) به رسمیت شناخته شد و از زنان در تولید دانش و فن استفاده شد.
امروزه که کارخانه ها و کارگاهها یا به قول معروف دخمههای عرقریزی به کشورهای فقیر (شرق و جنوب) منتقل شده، بخش بزرگی از کارگران زنان هستند. همچنین بیشتر کارگران کشاورزی در جهانِ امروز زنان هستند.
در جریان پیشرفت سرمایه داری در کشورهای صنعتی، مهارت های فنی و فناوری و نوآوریها و کار فکری و کلامی زنان نیز به عنوان ِکاری که بدنِ اجتماعیشده تولید میکند به کار گرفته شد. شماری از حرفههای معمول که زنان در آن مشغول به کارند اینها هستند: پرستاری، آموزگاری و منشیگری. امروزه حضور زنان در سیستم دیوانسالاری غرب، به طور عمده در بخشهای غیرمدیریتی، پررنگ است. همچنین شماری از اساتید دانشگاهها و مراکزِ آموزش عالی زنان هستند. با این همه رشتههای خاصی همچون ریاضیات و فلسفه هنوز در قرق مردان هستند. بیشتر الگوریتمنویسان نیز مرد هستند.
در مراحل پیشرفتهتر سرمایهداری، شمار اندکی از زنان در کشورهای غربی نیز به جمع سازندگان (صنعتگران و کالاسازان خُرد) پیوستند. همچنین زنان در بخشهای خدماتی و خرید و فروش به کار گرفته شدند. اما تنها شمار اندکی از زنان در مشاغل بالای مالی-اقتصادی که میگویند مردانه هستند، مانند بورسبازان وال استریت و مدیران مالی و خرید-و-فروشندگان سهام که برای بانکها و موسسات اعتباری کار میکنند. همچنین درصد بسیار پایینی از ابرپولداران و سرمایهدارن جهان زنان هستند. این مورد در مورد سیاستمداران رده بالا نیز صدق میکند.
دردوران مدرن تن بالاخص تنِ زن نیز مورد بهرهبرداری در سطح وسیع قرار گرفت. قبل از شرح چگونگی آن، بگذارید به تعریف تن که در ابتدای قسمت اوّلِ این جستار مطرح کردم برگردیم.
تن چیزی است رازآلود آمیخته با حس و میل و با لذّت و درد که سرچشمهی الهام، شهود و آرزو و رویاست. تن بخصوص با حسهایی در ارتباط است که فیلسوف آلمانی طلایهدارِ دورانِ مدرن امانوئل کانت۱۰ آنها را خصوصیات ثانویه مینامید چرا که خصلت سیالیت دارند، حسها و خصوصیاتی مانند رنگ و بو و طنین صدا که بر خلاف مسافت قابل رویت و تعیین دقیق حتی با چشم مسلح و به کمکِ ابزارهای تشخیص و اندازهگیری دقیق نیستند. به عبارتی، از تعیّن میگریزند.
از نظرگاه من، تن به خاطر رازآلودگیاش و گریزش از گنجاندهشدن در مظروفهای خاص، به خاطر مقاومتش در مقابل به تمامی عینی و ابژکتیو شدن، به خاطر سرزدن از اندازهمندی چون حس و درد و لذّت به اندازه نیایند، و همچنین به خاطر سرزدن از هنجارپذیریِ صرف—چرا که تن ذاتش میل است و چرا که تن رویابین و آرزومند است و ظرفیتِ شهادت دادن به حضور دیگری (شهود دیگری) دارد—هیچگاه نمیتواند کاملن اجتماعی و به خدمت گرفته شود.
تن را میتوان با در بند کشیدن در بدنی اجتماعی تا حدی رام کرده و از آن بهره کشید. ولی چون تن توانش تن ندادن دارد، میتواند از قالبها و ساختارها و قلمروها بیرون بزند و ساختارها و صورتبندیهای موجود را واسازی کند. تن شعوریا خِرَد خاص خود را دارد که همان شعر است. جان شعر زمان است. زمان در اصل چیزی نازمانمند، پس نامتعیّن و شهودی، است (زمانی که توسط ساعت یا تقویم تعیین میشود نوعی از مسافت یا مکان بُعدپذیر است. علاقهمندان میتوانند برای مطالعه بیشتر در این زمینه به آثارهنری برگسون۱۱ و ژیل دلوز۱۲ مراجعه کنند).
گفتم که تن هیچگاه نمیتواند کاملن اجتماعی شود چرا که بُعد نامتعیّن روحی / روحانی دارد. از این جاست که تن خاستگاه جان است. هستی که حضور فرا گستر جانداران است حضورفراگیر و درونماندگار تنانگی در همه زمان-مکانهاست (دلوز متاثر از اسپینوزا۱۳ اصلاح «ایمننس»۱۴ را بهکار برده است) . این حضور بی آغاز و پایان ِهَستن همان است که اسپینوزا آن را طبیعت (خدا) مینامد و همان است که در بعضی اشعار فارسی با واژه «جانان» از آن نام برده شده است. برای مثال آنجا که مولوی می گوید: «باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی».
از نظر نگارنده، طبیعتِ اسپینوزایی تنانگی فراگسترِ ظرفیت یا توانِ هستش است که جان نامیده میشود و تن به تعریف نمیدهد. تن تا جان دارد جاندار است :هست و هست و هست. بوده و هست…
جان همان توانِ جنبش، توانشِ هستیدنِ تن است. هستشِ تن آرزویی همواره در جریان که میل دارد تن را خالی از بدنِ اجتماعی کند—میلی که تنها از راهِ بدنِ خالی-از-ارگان یا عضو-شدن (دلوز و گاتاری (۱۹۸۷)) امکانپذیر میشود. تن با چنین میلی آرزو دارد جمله جان شود، جانان شود.
شاید تفکیکِ من از تن و بدن را بعضی خوانندگان به نوعی دوگانه انگاری تعبیر کنند. اما در این اندیشهگی دوگانهگی در کار نیست. بدن تنِ اجتماعیشده و در قالب و فرم خاصی ریخته و به بند کشیده شده است. بدن تنی است که در شکمِ مادر گسترهای از جنبشها (با شدّتهای متفاوت) بوده (دلوز و گاتاری (۱۹۸۷) ) و بعدِ تولّد ،در جریان اجتماعیشدن، صورتبندی و نظم ارگانیِ اجتماعی گرفته—نظمی که سعی دارد انرژیهای تن، یا همان توانشِ تن که جان اوست را به بند بکشد و به شکلی سیستماتیک کنترل کند. هر چه در نتیجهی این کنترل تن با نیروی جان کمتر از بدنِ اجتماعی خود بیرون بزند، از جنبش میافتد و ذره ذره میمیرد.
بدن تنی است که در جریان تمدنها به شکلهای خاصی به خدمتِ نمایش درآمده است. بدن چیزی نمایشی است و حوزه اجتماعی حوزه نمایش است. در هر جا که این تن از مرزهای این قالبهای اجتماعی بیرون زده و به سمتِ خودشدن یا جانان شدن میل کند دست به واسازی صورتبندیهای اجتماعی میزند. در جریان این واسازی جانِ تپیندهی تن همچون جرقهای، همچون جنبشی مشّدد، پدید و بعد باز ناپدید میشود.
در دوران مدرن، تنِ بدنشده، بخصوص تنِ زنان، به شکل متمرکز، گسترده، برنامه ریزیشده و ساختارمند (سیستماتیک) برای تولیدِ لذت در کارگری جنسی به کار گرفته شد. ظهور و گسترش روسپیخانه ها در شهرهای اروپا گواه این امر است. امروزه تجارت سکس و بردگی جنسی از بزرگترین و سودمندترین تجارتهای سرمایهداری جهانی است.
تن بخصوص از زمانی که رقابت بین سرمایهداران برای فروش محصولاتشان بالا گرفت و تلویزیون بوجود آمد و تبلیغات برای فروش کالاها مهم شد اهمیتِ خاصی پیدا کرد. همانطور که مارکس به درستی نشان داد و پیشتر گفتیم، مشخصهی اصلی بدن که منبع کارِ کارگری است درظرفیتش برای تولید ارزش اضافه است. تن نیزچون به کارِ کارگری (کارگری جنسی) گماشته شود این ارزش اضافه را ایجاد میکند.
اما تن (دقت کنید که چیزهایی مانند صدا و بو و رنگ سایهروشنهای تن هستند) میتواند ارزش اضافهی دیگری نیز تولید کند و ارزشِ کالاها را بالا ببرد چرا که تن جُنبنده و پس انگیزشگر است. یکی از این ارزشهای اضافی که تن تولید میکند ارزش نمایشی است. تن میتواند به کالا شکلی نمایشی داده و تنی دیگر را بجُنباند و در نتیجه در آن میل یا خواهش برانگیزد.
تن بخصوص تنِ زن در تبلیغات برای کالا مشتریساز میشود. به عبارتی مصرفکننده را مایل به مصرفِ کالا میکند. شکلِ بیرونی یا ظاهری تن (صورت و اندام) و آنچه از تن میتراود چون صدا و رنگ و بو میتوانند به کالا در جریان تولیدش اضافه شوند و ارزشی نمایشی به شکل میل و آرزو و الهام ایجاد کنند و به این طریق ابدان اجتماع را انگیزش به خرید و مصرف کنند.
کالاهایی که ما هر روزه مصرف میکنیم تکههایی بیجان یا از تپشافتاده در جریان نمایشیشدن از تنِ خودمان هستند. به همین خاطر،لحظهای شاید، سرگشتگی ما را تسکین بخشند. ولی چندی پس از مصرف ما را ازخودبیگانهتر و گمگشتهتر میکنند.
همین خصلتِ توانشِ تن در انگیزش خواهش و میل و رویا و آرزو در دوران مدرن در هنر بخصوص هنرهای تجسمی به کار گرفته شد. نقاشی مدرن پر از تصاویر تن عریان و رویایی زنان است. سینما که اوج هنرِ مدرن است نشان بارزِ استفاده از تن برای انگیزش تنهای دیگر نشسته در ابدان اجتماعیشده است که به پردهی جادویی نقرهای چشم دوختهاند. سینما با انگیزش میلِ تنانه چشمها یا عین را در خود و حسهایی که برمیانگیزد غرق میکند و گویا به عالمی دیگر، به عالمِ غایبِ جانان، میبرد.
در دورانِ مدرن، هنگفتترین سرمایهها اما با استفاده از بهرهکشی از تن و توانشش برای جمع و ازدیاد و گردش و سرعت دادن به گردش سرمایه در صنعتِ پرنو که نمایشِ صرف است به کار افتاد. امروزه که با توّفق جهنمی حوزه اجتماعی ابدان اجتماع در چرخهی خرید-فروش-مصرف یا خوردنِ تنِ بدنشدهی خود و خوراندنِ خود به دیگری افتادهاند، بسیاری به طور خود خواسته در تولید و فروش پرنو از طریق سرمایهگذاری و بهرهکشی از تن خود به شکلِ صرفن نمایشی مشارکت دارند.
در این جا ذکر نکتهای مهّم ضروری است: برای سرمایهی جهانی که از تن ارزشِ اضافهی نمایشی استخراجِ میکند فرق ندارد اگر این تن همبسته با بدنی از اجتماع باشد که جزو اقلیتها محسوب میشود، مانند تنِ سیاهپوستان و رنگینپوستان یا تنِ همجنسگرایان یا تنِ مسلمانان. چنانچه تنی به سرمایه و گردشش و افزایشِ سرعت این گردش سود برساند، بازار حذفش نمیکند بلکه پذیرایش نیز هست. برای مثال ویدیوهای پورنی وجود دارند که زنی با حجاب (روسری یا مقنعه) در آن بازی میکند.
اتفاقن یکی از عواملی که باعثِ سیالیت یا یا مخدوشکردنِ مرز هنجارهای اجتماعی قدیم و پیوندزدن تفاوتها به هم شده همین استفادهی سرمایه از تن است. از این رو، جهانیشدن سرمایه از جمله عواملی است که امکان بازنماییهای متکثر و متنوع و گسترده و رنگارنگ و گلچینی و تلفیقی از ابدانِ اقلیتِ اجتماع و بازشناسی آنها را فراهم آورده است. ایدههای ضد-ذاتگرایانه تبلور این امکان هستند، ایدههایی که میگویند زن و مرد و مسلمان یا فمنیست یا سیاه یا شیعه یا چپ یا غیره یک چیز نیست و ما گونههای زیادی از اینها داریم که میتوانند بسیار با هم متفاوت باشند و از جهاتی هم را نفی و نقض کنند. اکنون مرزهای بین هنجارها و جنسها و گرایشهای جنسی سیال و درون و برونریز و متراوش و مخدوش شدهاند. آثاری چون دردسر جنسیت(۱۹۹۰) از فیلسوف آمریکایی معاصر جودیت باتلر۱۵ بیانگر و تفسیرگر این امر است.
با عمومی شدن اینترنت و اوج گرفتن فناوری دیجیتالی و برآمدن شبکههای اجتماعی و کشاندن ابدان اجتماع به مشارکت روزمره در افزودنِ ارزشِ اضافهی نمایشی تن به کالاهایی که میفروشند از جمله بدنِ خود یا نوشته و محصول هنری و عقیده و اظهارنظر و ایدهئولوژی که همه به نوعی شکلهایی از تنفروشی، تنخری و تنمصرفی (تنی اجتماعی و نمایشی) هستند، ابدان اجتماع بیشتر جان و وقت و زندگی خود را عملن صرفِ کمک به انباشت، افزایش، گردش و شتابدادن به سرعت گردشِ سرمایه میکنند. کسانی که ایدههایی مبارزه با فقر را با به اشتراکگذاشتن تصویر دختر یا پسری در خاک و گل سر و رویی پریشان و گریان را تبلیغ میکنند از این قاعده مستثنی نیستند. یا کسانی که برای مثال تصویری از تنِ طبیعت یا چهرهای زیبا را به سرودهای اضافه میکنند تا ارزش سرودهی خود را در فیس بوک بالا برند.
این تولیدگری روزمره در شبکههای اجتماعی از جهتی از از میل انسان به جاودانگی میآید. اکنون که فناوری ساخت و ساز به شکل دیجیتالی همهگانی شده است، همه میخواهند به نوعی تولیدکننده باشند و از خود محصولاتی به جا بگذارند که در جهان ماندگار شوند. و در نتیجه خود در جهان ماندگار شوند. تناقض قضیه اما در این است که خصلتِ شبکههای اجتماعی ناماندگاری تولیدشدههاست چرا که قانون این شبکهها تبدیل تولید به اطلاعات یا اخبار است که زمان کوتاهی اعتبار دارند. گردشِ سریع اطلاعات و اخبار به تولیدِ سریع و با حجم بالاتر اطلاعات و اخبار و در نتیجه به گردش سرمایه شتاب میدهد.
خودِ واژهی فیس بوک گویای این بیاعتباری و ناماندگاری کالاهایی است که کاربران برای ماندگاریِ خود و کالایشان تولید و تبلیغ میکنند، چرا فیس یا چهره چیزی متغیر و ملّون و ناپایدار است. از طرف دیگر، هر آنچه تولید میشود زیر عنوان استتوس یا وضعیت حال میآید و حال چیزی موقّتی و درگذر است. استتوس ها در ستونی به نام نیوزفید یا صفحه اخبار لیست میشوند و اخبار مدام در حال تغییرند و خبرهای جدید جایگزین خبرهای قبلی شده و آنها را از اعتبار و ماندگاری میاندازند.
بیشتر این که، وقتی محصولات به تنها تصویرِ محصولات تبدیل شوند خصلت ماندگاری خود را از دست میدهند. تصویر یک تابلوی هنری چهرهای و نقش و نگاری ناماندگار بیش نیست، در صورتی که خود تابلو میتواند ماندگار باشد.
گفتیم هرجا که تنی از نمایشِ اجتماعی بیرون بزند و توانش جانِ خود را عیان کند صورتبندیهای اجتماعی را به هم میزند. این بیرون زدن همچون خود تن متعیّننیست و به عینه نمیشود دید و گفت چقدر و کجا و چطور اتفاق میافتد. تنها میتوان جرقهای از آن را که پدید و ناپدید میشود حس کرد.
همچنین گفتیم جان چیزی ناشناخته و رازآلود و رویایی و «درونماندگار» است و خصلتِ برجهندگی دارد. سرمایه امروزه به کمک ما کارگزاران تولیدی و تبلیغاتیاش موّفق شده است از تن ما که جانی انگیزاننده دارد ارزش اضافهی نمایشی بکشد و این ارزش را در کالا برای مصرف ما بپیچد، کالاهای غیرمجازی و مجازی که مصرف میکنیم و همه بیش و کم به مصرف آن معتادیم. رویای سوداگرانِ سرمایه اما از این بس فراتر میرود.
آنها به دنبالِ تولید تن و آگاهیِ تنانه و همچنین به دنبالِ بهدامانداختن جانِ انسان و دیگر جانداران و استخراج آن از تن و حلول آن در ماشینها یا بدنهای غیرجاندار هستند. موجودات مورد نظر اینان که به دنبال تولیدش هستند تنی زیبا و سراسر نمایشی برای سلایق مختلف و جانی مطیع و گوشبهفرمان خواهد داشت. به عبارتی جانی قابل تعیّن و به انقیاد درآمده تولیدی آزمایشگاهها. این سوداگران که رویایی انقیاد جان و هستی را در سر میپرورانند روی نوآوران عرصه های ژنتیک و هوش مصنوعی و علوم شناختی و اعصاب حساب باز کردهاند.
زیرنویس:
۱۰. Immanuel Kant
۱۱. Henri Bergson
۱۲. Gilles Deleuze
۱۳. Spinoza
۱۴. Immanence
۱۵. Judith Butler
منابع:
Arendt, Hannah. 1998/1958. The Human Condition (With an Introduction by Margaret Canovan) second edition. London, Chicago: The University of Chicago Press
.Bergson, Henri. 1946. The Creative Mind. Translated by Andison, M. L. New York: Philosophical Library
.Bergson, Henri. 1998. Matter and Memory. New York: Zone Books
Bergson, Henri. 1920. Mind-Energy: Lectures and Essays. Translated by Carr, H. W. New York: Henry Holt and Company
Bergson Henri. 1956. Time and Free Will: An Essay on the Immediate Data of Consciousness. Translated by Pogson, F. L. New York
Macmillan Company
Butler, Judith. 1990. Gender Trouble: Feminism and the Subversion of Identity. New York: Routledge
Deleuze, Gilles. 1988. Bergsonism. New York: Zone Books
Deleuze, Gilles. & Guattari, Felix. 1987. “November 28, 1947: How Do You Make Yourself a Body Without Organs?” A Thousand Plateaus: Capitalism and Schizophrenia. Translated by Massumi, B: 149-167. Minneapolis: University of Minnesota
Foucault, Michel. 1995. Discipline and Punishment. New York: Vintage Books
Friend, Tad. “The God Pill: Silicon Valley’s quest for eternal life.” New Yorker (۳ April 2017): 54-68
Fukuyama, Francis. 2014. Political Order and Political Decay: From the Industrial Revolution to the Globalization of Democracy. New York: Farrar, Straus and Giroux
Mayer, Jane. “Trump’s Money Man: Who is funding America’s populist insurgency?” New Yorker (۲۷ March 2017): 34-46
Mukherjee, Siddhartha. “The Algorithm Will See You Now: When it comes to diagnosis, will A.I. replace the M.D.?” New Yorker (۳ April 2017): 46-54
Piketty, Thomas, and Arthur Goldhammer. 2014. Capital in the Twenty-first Century. Cambridge Massachusetts: The Belknap Press of Harvard University Press
Wilson, Woodrow. 1887. “The Study of Administration.” Political Science Quarterly 2(2): ۱۹۷-۲۲۲
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.