هوشنگ گلمکانی –
سربهمهر (هادی مقدمدوست)
خسته نباشید (محسن قرایی)
… نهضت ادامه دارد؛ نهضت ورود جوانها به سینمای ایران، با وجود این همه دشواری و مانع رسمی و غیررسمی. این غلیان شور و استعدادهاست. باورکردنی نیست که در سالی که سینمای ایران یکی از دشوارترین دوران حیاتش را میگذراند، جوانها چنین هجومی برای فیلم ساختن بیاورند. طبق آمار رسمی دفتر جشنواره از میان نزدیک به صد فیلم متقاضی نمایش در جشنواره (که خود این هم رقم عجیبی است) حدود چهل فیلم آثار اول سازندگان آنها بوده است. البته دفتر جشنواره چند مورد اشتباه محاسبه در این زمینه دارد و گاهی با معیارهای عجیب، فیلمهای دوم و سوم و در یک مورد چهارم را هم جزو فیلمهای اول آورده اما حتی اگر این چند مورد را هم از فهرست اولیها حذف کنیم، بقیهاش رقم قابلتوجهی میشود که تازه هیچ معلوم نیست اینها واقعاً همه فیلم اولی باشند که طی این یک سال ساخته شدهاند. و اصلاً بعید نیست که فیلمهای بیشتری هم وجود داشته باشند که به دفتر جشنواره ارائه نشدهاند…
نگارنده امسال هم بنا به کنجکاویهای شخصی و حرفهای پیجوی فیلمهای اول بود. و مثل همیشه فراهم کردن امکان و فرصت تماشای این فیلمها در لابهلای تدارک شماره ویژه جشنواره و تماشای فیلمهای دیگر، چندان آسان نبود. با این حال از میان همین تعداد فیلمی که دیدم حداقل دو پیشنهاد قاطع برای تماشا دارم.
… اولی سربهمهر ساخته هادی مقدمدوست است که جز سابقه همکاری با حمید نعمتالله در فیلمنامهنویسی، هیچ سابقه ذهنی از کارش نداشتم و هیچ یک از کارهای تلویزیونیاش را ندیده بودم. سربهمهر آغازی محکم برای یک فیلمساز آیندهدار است. فیلم به طرز عجیبی حاوی حساسیتهای زنانهایست که نشان از شناخت فیلمساز از موضوع و حالوهوای فیلمش دارد؛ موضوعی بهشدت معاصر و آشنا که هر روز سطح و ظاهرش را در پیرامونمان میبینیم و حالا فیلمساز عزم کرده به عمقش برود. دختر جوانی که در مرکز داستان سربهمهر قرار دارد دچار سرگشتگیهای مبهم – و در عین حال آشکار – است که نه ما تا پایان میفهمیم دقیقاً بهاصطلاح «چه مرگش است» و نه خودش میداند؛ شبیه بسیاری دیگر از جوانهای دوروبرمان در این روزگار مبهم و پیچیده. دلیلش البته،خیلی خلاصه، «اوضاع زمانه» است که فیلم و فیلمنامه خیلی خوب حالوهوای آن و بازتابش در این دختر جوان را ساختهاند. این آدمهای تنهای روزگار ما، حالا چاهی پیدا کردهاند برای سر در آن کردن و فریاد زدن. این چاه، وبلاگ است. وسیلهای برای واگویههای تنهایی. حتی بدون نیاز به اعلام هویت. ساختار فیلم هم تناسب موزونی با مضمون و همین محوریت وبلاگنویسی دارد که خیلی خوب از کار درآمده. چه در فیلمنامه و چه در اجرا. باید ببینید. و ببینید که فیلم یک لیلا حاتمی درجهیک هم دارد.
… فیلم دوم خسته نباشید ساخته محسن قرایی است. این فیلم و تاجمحل (دانش اقباشاوی) که تهیهکننده هر دوی آنها رضا میرکریمی است ثابت میکند که هر آبی جویبار خودش را پیدا میکند. آدمهایی شبیه میرکریمی دورش جمع میشوند یا او چنین کسانی را جذب میکند. همان حس صمیمیت و صداقتی که در فیلمهای میرکریمی است در این دو فیلم هم هست (لطفاً نگویید اینها صفتها و عنوانهای غیرسینمایی است)، بدون این که ریا و تصنعی در کار باشد. از سوی دیگر حالا به نظر میرسد که میرکریمی صاحب سبک و مکتب و نگرش و تشخصی شده که در فیلمهای دیگران هم قابل تشخیص است. این دو فیلم هم انگار از کارگاه او بیرون آمدهاند. هر دو فیلم مثل یه حبه قند تصویرکننده نوعی زندگی و جهانبینی هستند که در دوران ما رو به افول و فراموشی است یا دستکم در سینمای ما کمتر بازتاب دارد. خسته نباشید گرچه خط داستانی و حتی برخی از جزییات و داستانکهایش در سینمای ایران آشناست و فیلمی از «ژانر!» خارجیها در ایران یا ایرانیهای مهاجر در جستوجوی ریشهها و هویتشان (همراه با مایه گفتوگوی تمدنها) به حساب میآید، اما با کمک یک فیلمنامه ظریف و دقیق و پرداخت خوب و قابل قبول تبدیل به فیلمی دلپذیر شده است. البته فیلم دیر راه میافتد و تا نیمهاش اثری معمولی به نظر میرسد اما هنگامی که شخصیتها وارد کویر میشوند، فیلم هم گرم میشود و بهخصوص شخصیتهای کویری و برخوردشان با غریبهها، بدون شعاری شدن، فیلم را دلپذیر میکند.
نظرات
نظر (بهوسیله فیسبوک)
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.