ماجرای دیروز است اما به امروز هم کشیده شده است.

فیلم ماجرای نیم روز با فرضی اثبات نشده شروع می شود یعنی رجوی آگاهانه بعد از برگشتن از خارج در ماه ۲ دوم ۱۳۶۰ سازمان را وارد فاز مسلحانه کرد.این شیوه گوبلزی –هالیودی است.با هیچ مستند تاریخی نمی خواند به شیوه خود سازمان نزدیک است که رژیم می خواست هواداران را نابود کند ۳۰ خرداد را بهانه کرد. البته این تحلیل سازمان برای رهبران سازمان غلط نیست که حکومت رهبران سازمان را تصفیه کرد اما کشتار رهبران از آغاز سیاست حکومت نبوده است.‏
اما چرا فیلم گوبلزی است برای این که مخاطب را به مسیر دیگری می اندازد که مجاهدین از آغاز به عنوان آلت دست امریکا عمل می کردند برای این کار دیگر فیلم به روال دلخواسته می افتد این روال هم یک طرفه است.دیگر حرفی از کشتن چندین هوادار قبل از ۳۰ خرداد در خیابان ها نمی شود. دیگر سخنی از چماق داری گفته نمی شود که دستجات چماق دار به جان سازمان ها می افتادند.این رفتار های خشن که به هوادار انگیزه می داد.دیگر گفته نمی شود که اعتبار نامه چند عضو مجاهدین خلق را مجلس ایران رد میکند.دیگر از هزار هزار برخورد نادرست حکومت با گروه ها چیزی گفته نمی شود. حتی از داستان ۲۵ خرداد که مجاهدین دعوت کننده به مراسم هم نبودند سخنی نیست.
آیا این شیوه گوبلزی نیست .چرا گفته نمی شود که سازمانی که قرار بود با حکومت در گیر شود آیا در آن زمان ۴ هزار نیرویش را در زندان نگه می داشت که حاضر نبودند برای آزادی خود به اعتراض دستگیری ،نام اصلی خود را بگویند اما چنین سازمانی برای فاز نظامی آماده نبود. والا لااقل این افراد را بیرون از زندان می کشید اما این افراد بعد از ۳۰ خرداد هم در زندان ماندند برخی اعدام شدند.

اما چرا فیلم گوبلزی است برای این که روایت یک طرفه از ترور های نادرست و غلط و هم گاه ناجوانمردانه مجاهدین را نشان می دهد اما به درستی نشان نمی دهد که هر روز چقدر لاجوردی در تهران و دیگران در شهرستان ها افراد را اعدام می کردند اعدام ها خود انگیزه عملیاتی و هم وصل شدن مجدد افراد به سازمان بود.

۳۰ خرداد برای سازمان هم غافلگیر کننده بود روایان مستندی داریم که بسیاری از کادرها به شمال فرار کرده بودند تا دستگیر نشوند.کل تشکیلات در عمل از هم پاشیده اما انگیزه برای مقابله در هواداران وجود داشت.

سازمان بر جمع کوچکی از نیرو هایش احاطه تشکیلاتی داشت ما بقی آتش به اختیار بودند و هم انگیزه از رفتار لاجوردی و لاجوردی ها می گرفتند .تنور خشم با اعدام روزانه شعله ور می شد برای رهبری مجاهدین هیزم آتش برای عملیات آتش به اختیارآماده می کرد .به عبارتی مسولان خط کلی می گرفتند.اگر به عملیات مجاهدین نگاه کنیم کیفیت پائین آن را متوجه می شویم.
فیلم با اشاره ای از موضوع اعدام ها رد می شوند اما محور فاجعه را اعدام های افسار گسیخته است را جلوه نمی دهد.فیلم تلاش می کند که به دو حادثه تلخ به پردازد ۱- انفجار نخست وزیری ۲- هم دفتر حزب . این حوادث تلخ داستان قدرت تشکیلاتی نیست داستان حضور سازمان در نهاد ها است. اخر انقلاب ایران را نشانه خشم دانستند و (خ )خمینی و( ش) شریعتی (م )مجاهدین بود .خوب این( م) که نماد از مجادهین بود از قدرت سهم می خواست این سهم به شکل طبیعی حضور این افراد را در نهاد ها سامان می داد . آنچه نفوذی خوانده می شود سخن درستی نیست .
جنگ برداران دشمن شده تند شروع شد .ضرب آهنگ فاجعه را هم حکومت با حذف بنی صدر تندتر کرد این ضرب آهنگ فاجعه این حوادث تلخ را هم دامن زد اما این حوادث را باید در کنار حوادث دیگر گذاشت.فیلم این غفلت از دیدن حوادث دیگر را عمدی انجام می دهد.

🖋اما چرا فیلم گوبلزی است صحنه کشتار مردم عادی در فیلم به نام پاسدار اما به وسیله مجاهدین غیر واقعی است مجاهدین به غلط افراد کمیته و در سال های بعد حزب اللهی فعال را شناسائی و ترور می کردند که امری تروریستی بود اما هیچ روایتی نیست که چنین کشتاری در پوشش کمیته منعکس کرده باشد.
برای این که ادعای فیلم مستند بودن است اما در این مستند شکنجه سال ۱۳۶۱ پاسداران کمیته درسال ۱۳۶۱ به سال ۱۳۶۰ آورده می شود. تا فیلم بیانیه خود را تصویر بکشد.

اما فیلم هالیودی هم است رئیس گروه ضربت یک سوپر استار است که خوب می زند. عملیات زدن خانه خیابانی سینمائی است روایت کشف خانه این گونه نبوده است اما ویژگی سینمائی و هالیودی فیلم قابل درک کرد .

در فیلم لااقل نشان داده می شود که در خانه های مجاهدین قرص ضد بار داری یا مشروب الکلی یافت نمی شود . مذهبی بودن هوا داران سازمان را خلط نمی کند .
اما این ویژگی ها که به واقعیت نزدیک است باعث نمی شود گوبلزی بودن فیلم را نادیده گرفت.‏
به عبارتی ماجرا نیمروز نیست ماجرا از صبح واقعه باید شروع شود. باید تاسف خورد که رجوی اسلحه داشت . اما چریک بودن به تعبیر همان چریک ها که نکته ای دارند که مهم است :مهم نیست که مسلح باشی مهم این است که کجا باید شیلک کنی و کجا نه.

مجاهدین و هم حکومت هر دو بد شلیک کردند.فیلم این را نشان نمی دهد.

اما برای من و امثال و من و مردم و همه ایران که هزینه سنگین این شلیک ها را دادیم اما سودی هم نبردیم رفتار حکومت در تصفیه مجاهدین نادرست بود که به عکس العمل فاجعه باز مجاهدین به ترژادی ختم شد تراژدی که حماسه نداشت.
فاجعه ۳۰ خرداد و تراژدی بعد از به فرقه ای شدن مجاهدین را کشانده است که فرقه سازی عاقبتی یافته است که که بحث مفصلی می طلبد.اما در دادگاه تاریخ و در قضاوت راهبردی تاریخ هر جریان و فرد جدا جدا هم قضاوت می شوند ماجرای نیم روز به سفارش یا میل امنیتی های حکومت ساخته شده است.


توضیح

۱- می دانم که نه حکومت نه مجاهدین را این نقد خوش نمی آید.اما این روایت یکی از کسانی است که در فاجعه ای وارد کردندش که در شروع آن نقشی نداشت.

۲- واژه گوبلزی را هم از کارگردان فیلم وام گرفته ام که ادعا کرده است که گوبلزی فیلم نساخته است.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com