پرسش اصلی شهروندان در انتخابات شوراها -و شاید هر انتخابات دیگری- این نیست که: چطور رأی بدهیم که اصلاحطلبان پیروز شوند؟ پرسش اصلی این است: چگونه میتوان تهران را از شهر مرگ به شهری برای زندگی و ایران را از سرزمین فساد و تبعیض به جایی بهتر و انسانیتر تبدیل کرد؟
در جامعهای که گرفتار استیصال سیاسی است، هر راه برونرفتی هم میتواند خود به بنبستی دیگر بدل شود. حتی انتخابات هم به جای آنکه کورسوی امیدی برای تغییر وضعیت باشد، خود میتواند به معمایی لاینحل بدل شود. در نتیجه پرسشهایی از این دست به شدت اضطراب آور و آشفتگیزا میشوند: آیا انتخابات میتواند ما را از این تنگۀ صعبالعبور برهاند؟ یا اینکه خود به خلاف آنچه که از آن انتظار میرود، به منبعی برای منازعهای بیپایان بدل شده؟ برای تقویت انتخابات و بازگرداندن آن به جایگاه اصلیاش، به نحوی که مرجعی برای حل و فصل منازعات باشد، چه باید کرد؟
شاید این پرسشها پیشتر هم مطرح بودند، اما از حوادث پس از انتخابات سال ۸۸ به بعد، شکلی بارز به خود گرفتند، زیرا آن انتخابات، به جای حل منازعه، خود به محل نزاع بدل شد. البته بسیاری آن مقطع را استثنایی بر قاعده تصور کردند. برای اثبات حرفشان هم انتخابات نسبتاً آرام ۹۲ را مثال آوردند. بر این اساس، رویکرد غالب پس از گذر از آن برهه، نه بر چارهجویی بلکه بر نادیدهگرفتنِ «استثنا» استوار شد. مصالحۀ ۹۲ باعث شد تا پرسشهای سهمگین یادشده مغفول بمانند و نادیده گرفته شوند. اما آیا واقعاً انتخابات به جای اصلی خود بازگشته و ۸۸ تنها استثنایی از آن قاعده بوده است؟
آیا انتخابات میتواند ما را از این تنگۀ صعبالعبور برهاند؟ یا اینکه خود به خلاف آنچه که از آن انتظار میرود، به منبعی برای منازعهای بیپایان بدل شده؟ برای تقویت انتخابات و بازگرداندن آن به جایگاه اصلیاش، به نحوی که مرجعی برای حل و فصل منازعات باشد، چه باید کرد؟
شاید برای پاسخ قطعی به این سؤال، نتوان تنها بر انتخابات ۹۲ تکیه کرد. بر خلاف کسانی که معتقدند جامعه از ۹۲ به این سو نرمالیزه شده و ما به مسیر درست بازگشتهایم، شواهد بسیار حاکی از آن است که صندوق رأی شکنندهتر از همیشه شده است. در واقع، انتخابات و کنش رأیدادن به چنان حدی از شکنندگی و بیمعنایی رسیده که در غیاب ستونهایی که آن را استوار دارند و برقرار سازند، به راحتی میتواند فروبپاشد یا دستخوش امواج و طوفانهای ویرانگر شود. از اینرو به رغم خواستۀ بسیاری از ما، روز به روز اتکا بر آن به عنوان ابزاری برای حل و فصل منازعات سیاسی در ایران دشوارتر میشود. البته تاکنون جناح اقتدارگرا مقصر اصلی شکنندگی صندوق رأی و بیمعناشدن انتخابات تلقی شد است. اما ممکن است اصلاحطلبان هم مقصر باشند. به نظر من آنچه در انتخابات شوراها در حال وقوع است، مؤید همین فرضیه است:
سید محمد خاتمی را بسیاری فردی متعلق به آحاد جامعه میدانند. اما برای برخی، ایشان تنها رئیسِ اصلاحطلبان است. یعنی همان منطقی که دوم خرداد را به اصلاحطلبی فروکاست، حال خاتمی را هم به کدخدای اصلاحطلبان تبدیل کرده است. لذا در چند سال اخیر، رسمی شکل گرفته که بنا بر آن، در هر انتخاباتی عدهای دور هم مینشینند و میبُرند و میدوزند و بعد هم از آنجا که میدانند که انتقادات زیاد است، سید را دوره میکنند و امضای او را پای فهرست میگذارند و به جامعه حُقنه میکنند. البته فراموش نمیکنند که اسامی بیمسمایی همچون فهرست «اصلاحطلبان» یا لیست «تدبیر و امید» را هم بر آن بگذارند. این رویه نه تنها در انتخابات اسفند ۹۴ بلکه در انتخابات شورای شهر امسال نیز تکرار شد. نتیجۀ انتخابات مجلس ۹۴ که با آن «تکرار میکنم» تاریخی شکل گرفت چیزی جز تکرار مفتضح خود ما نبود. نظر به سرخوردگی حاصل از آن واقعه دستکم انتظار بر این بود که این بار، رویکرد منصفانهتری در چینش نامزدهای انتخابات شوراها اتخاذ شود. به ویژه به این دلیل که شوراها باید تا حد ممکن از رویکردها و چانهزنیهای جناحی عاری باشند. اما نه تنها چنین نشده، بلکه ارادۀ سهمگین معطوف به قدرت، حتی تحمل حضور یک کاندیدا از جامعۀ مدنی واقعی را نداشته است.
فهرست نهایی اصلاحطلبان، ائتلافی از بورژوازی اصلاحطلب است که برای دراختیار داشتن سهم بیشتری از قدرت و ثروت دندان تیز کرده. در این فهرست نه تنها از چهرههای جامعۀ مدنی بلکه حتی از کاندیداهای جریانهای اصلاحطلب سنتیتر و جامعهگراتر هم نشانی نیست. حذف کامل برخی از بهترین چهرههای جامعۀ مدنی در حالی صورت میگیرد که بسیاری از آنها کسانیاند که به جای لابیگری و رانتجویی، سالها به حل مصائب اجتماعی و محو آسیبهای حاصل از سیاستهای مخرب، تبعیضآمیز و جامعهستیزِ جناحهای سیاسی موجود همت گماشتهاند. سوای همۀ انتقاداتی که به نحوۀ چینش وارد آمده، باید پرسید: آیا این نحوۀ خرج-کردن از کسی که دارایی اختصاصی یک جناح خاص نیست، خود نوعی رانتجویی نیست؟ آیا همین یک نمونه برای رانتجویی و فرصتطلبی کفایت نمیکند؟ و آیا این رویه باعث بیاعتبارشدن سید اصلاحات نمیشود؟
فهرست نهایی اصلاحطلبان، ائتلافی از بورژوازی اصلاحطلب است که برای دراختیار داشتن سهم بیشتری از قدرت و ثروت دندان تیز کرده. در این فهرست نه تنها از چهرههای جامعۀ مدنی بلکه حتی از کاندیداهای جریانهای اصلاحطلب سنتیتر و جامعهگراتر هم نشانی نیست.
به همۀ دلایل فوق، این فهرست تنها به تردیدها برای شرکت در انتخابات شوراها، بلکه انتخابات ریاستجمهوری دامن زد و به ریزش آرا منجر شد. زیرا بسیاری که تلاش کرده بودند خود را قانع کنند که باید بنا بر مصلحت در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کنند، با مشاهدۀ فهرست کاندیداهای شورای شهر، از خود پرسیدند: آیا با این فهرست، میتوان مبارزه با تبعیض، فاسد، رانت را انتظار کشید؟
اما نه تنها انتقادات تحمل نشدند، بلکه کاندیداهای مستقل در انتخابات شورای شهر هم که با کورسویی از امید، همۀ سرمایۀ مالی و عاطفی و ذهنی خود را جمع کرده و تلاش دارند تا با وارد شدن به این انتخابات، اندک معنایی به آن بدهند، تحت فشارهای بیامان قرار گرفتند. استدلال هم البته این بود که با ورود مستقلها آراء دچار تشتت میشود و حاصل، پیروزی اقتدارگرایان است.
منطق تشتت آرا از همین حالا بنا دارد مسئولیت بیتدبیری و فرصتطلبی و شکست احتمالی را به گردن آراء مستقل بیندازد. اما این منطق نه تنها کارآمد نیست، بلکه گرفتار تناقض درونی است؛ بگذریم از اینکه با شعارهای اصلاحطلبانه نیز در تعارض آشکار است: اگر آراء مستقل در انتخابات شوراهای اخیر میتواند نتیجۀ نهایی انتخابات را جابجا کند، آیا این امر نشان از این ندارد که گروه بزرگی از شهروندان برای حل مسائل خود به مستقلان و اعضای جامعۀ مدنی اقبال دارند؟ در این صورت آیا میتوان از مردم خواست به فهرستی رأی دهند که نمیتواند از عهدۀ پاسخگویی به مطالبات و خواستههای آن عده از شهروندان بر آید؟ و آیا این رویه با منطق اصلاحطلبی در تعارض نیست؟ اما اگر آراء نامزدهای مستقل به حدی نیست که فهرست اصلاحطلبان را دچار تشتت کند، پس نگرانی از چیست؟ از مطرحشدن چهرههای مستقل؟ از شناختهشدن چهرههای واقعی جامعۀ مدنی؟ آیا این با شعار جامعۀ مدنی و دموکراسی که اصلاحطلبان هویت خود را از آنها گرفتهاند، سازگار است؟ منطق تشتت آراء در هر حال، منطقی اسقاطی است که فقط حفظ مناسبات قدرت موجود را در نظر دارد.
منطق دیگری که همزمان با تشتت آراء تکرار میشود، منطق «برهۀ حساس کنونی» یا همان «وضعیت اضطراری مبتنی بر ترس» است. بر این اساس از شهروندان دعوت میشود که به دلیل «خطری که از سوی اقتدارگرایان حس میشود»، فعلاً بروند به فهرست اصلاحطلبان رأی بدهند و دعواها را بگذارند برای بعد. اما آیا هرگز مقطعی بوده که حساس نباشد و آیا هرگز «بعدی» هم در کار بوده است؟ آیا وضعیت اضطراری دقیقاً به دلیل همین منطق، دائمی نشده است؟ آیا جامعهای که تا همین چندی پیش هیچ گوشی برای شنیدن اعتراضاتش نداشته حتی نباید از خود بپرسد که: چرا حتی در انتخابات شوراها هم انتخابی ندارد و لاجرم باید به یکی از طرفین تمکین کند؛ بیآنکه وضعیت او در فردای پس از انتخابات اهمیت چندانی برای طرفین داشته باشد؟
از شهروندان دعوت میشود که به دلیل «خطری که از سوی اقتدارگرایان حس میشود»، فعلاً بروند به فهرست اصلاحطلبان رأی بدهند و دعواها را بگذارند برای بعد. اما آیا هرگز مقطعی بوده که حساس نباشد و آیا هرگز «بعدی» هم در کار بوده است؟
بر خلاف نزاع سخت قدرت در درون تشکلهای اصلاحطلب برای تقسیم مناصب که از هم اکنون فهرست امید را به فهرستی فاقد حمایت لازم تبدیل کرده، بسیاری از فهرستهای مستقل به حفظ اکثریت قاطع اصلاحطلبان ملتزم بوده و در بهترین حالت تنها به حضور معدودی از فعالان جامعۀ مدنی اکتفا کردهاند. در واقع درست بر خلاف استدلال یادشده، حضور مستقلان، انگیزهای برای شرکت بسیاری از افرادی خواهد بود که از فهرست اصلاحطلبان ناامید شده و قصد شرکت در انتخابات را ندارند.
***
انتخابات شوراها نیز همچون انتخابات ریاست جمهوری اشارتی به استیصال سیاسی است؛ گویای آنکه حتی اگر این بزنگاه تاریخی و «این مقطع حساس کنونی» هم عبور کنیم، پرسشهایی از این دست که: چرا جامعۀ سیاسی ما به جای اندیشه به استیصال و تلاش برای تقویت صندوق رأی و انتخابات، کمر همت به تضعیف آن بسته، به معمایی بدل شده. آنچه مسلم است این است که اصلاحطلبان نیز با در پیش گرفتن رویۀ کنونی، به جای آنکه انتخابات را تقویت کنند؛ به نحوی که بتواند محل رفع و رجوع نزاعها باشد؛ بر سر تضعیف هر چه بیشتر آن به توافقی ناگفته با اقتدارگرایان دست یافتهاند. از اینرو صندوق رأی روز به روز بیمعناتر میشود و بسیاری حس نمیکنند که از طریق شرکت در انتخابات وضعیتشان بهبود مییابد.
اما پرسش اصلی شهروندان در انتخابات شوراها -و شاید هر انتخابات دیگری- این نیست که: چطور رأی بدهیم که اصلاحطلبان پیروز شوند؟ این پرسش، جعلی است. چنین رویکردی به انتخابات، ترس را به آرمان بدل میکند و تنها ماحصل آن، جامعهای ترسخورده و بیدفاع است که با آن هر کاری میشود کرد. پرسش اصلی شهروندان در انتخابات شورای شهر و هر انتخابات دیگری این است: چگونه میتوان تهران را از شهر مرگ به شهری برای زندگی و ایران را از سرزمین فساد و تبعیض به جایی بهتر و انسانیتر تبدیل کرد؟ اگر عمل ما به این پرسشها معطوف شود، شاید به جای تکرار خود، بتوانیم فردای دیگری را تخیل کنیم.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
نظرات
احسنت خانم صادقی
دست مریزاد، منطق و استدلال و روشن بینی شما، ستودنی است. به خصوص به خاطر جمله های نظیر این:
«در استیصال سیاسی، هر راه برونرفتی هم میتواند خود به بنبستی دیگر بدل شود»
بیشتر بنویسید، زیرا نگرش شما محصول یک تجربه نزدیک از این توهم است که گویا این نظام از درون خودش راه حلی در تقدیر دارد.
پنجشنبه, ۲۸ام اردیبهشت, ۱۳۹۶