مصاحبه ای که منتشر نشد (۱):
مصاحبه کننده: آقای احمد منتظری (فرزند آیت الله منتظری) کاندیداتوری آقای ابراهیم رئیسی در انتخابات ریاست جمهوری را اهانت به ملت دانسته اند، نظر شما در مورد این کاندیداتوری چیست؟
جعفر بهکیش: بدون آنکه بخواهم از بار مسئولیت اعضای هیئت مرگ در تهران یعنی محمدی، نیری، رئیسی و اشراقی و اعضای هیئت های مرگ در شهرستان ها بکاهم، اما بر این نکته تاکید می کنم که آنان مجری سیاستی بودند که در بیت آقای خمینی و توسط نزدیک ترین کسان به او تدوین شده بود. کسانی که از طرف آقای خمینی منسوب می شوند مجری یک سیاست هستند. آقای خمینی فتوا می دهد که بدون رحم با منافقین و مرتدین برخورد بکنید و اینها به عنوان مجری سیاست با بی شرمی که در خاطرات آقای منتظری و نوار منتشر شده از ملاقات ایشان با اعضای هیئت مرگ تهران مشخص است، بر اجرای بی رحمانه آن دستور (فتوا) تاکید می کنند.
اگر بخواهم یک تشابه سازی با هلوکاست انجام دهم، اعضای هیئت های مرگ مانند فرماندهان اردوگاه های مرگ بودند که سیاستی که در بیت آقای خمینی (در مورد هلو کاست – برلین) اتخاذ شده بود را اجرا می کردند و در چهارچوب اجرای این سیاست میتوانستند اندکی بیرحم تر و یا کمتر بیرحم باشند.
طبیعی است که من آقای رئیسی را مسول میدانم چون هر آدمی در مقابل عملی که انجام می دهد مسول است. اینکه به او دستور داده باشند یا نداده باشند، چیزی از بار مسئولیت او کم نمی کند. اما نباید در رویاروئی با جنایت های سیاسی دوگانه رفتار کرد. اگر رای دادن به ابراهیم رئیسی باعث شرم است و اهانت به ملت تلقی می شود، پیش از آن و بیش از آن رای دادن به اکبر هاشمی رفسنجانی و دیگر سیاستگذاران خشونت در ایران باعث شرم است و اهانت به ملت تلقی می شود. آقای هاشمی رفسنجانی قطعا اگر نگوییم اصلی ترین سیاستگذار اما جزو چند فرد محدودی بود که سیاست سرکوب، خشونت و بیرحمی را در ایران سازمان داده و متاسفانه وقتی ایشان کاندید ریاست جمهوری یا خبرگان می شوند، کسی ایشان را “آیت الله قتل عام” نمی نامد و در باره نقش او در جنایت های دولتی سکوت می کنند و حرفی زده نمی شود.
انتخابات مجلس خبرگان در سال ۱۳۹۴، بهترین مثال در این زمینه است. شرم آور بود که به آقای رفسنجانی، دری نجف آبادی و ری شهری و .. رای بدهیم.
در دهه اول انقلاب و به ویژه در زمان کشتار بزرگ زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷، این نکته قابل انکار نیست که مهمترین مسئولین قضائی، سیاسی، اطلاعاتی و نظامی از میان خط امامی ها که بعدا به اصلاح طلبان تغییر نام دادند بودند.
به نظر من تجربه جهانی نشان داده است که در گام اول این سیاست گذاران سیاست خشونت و بیرحمی هستند که لازم است مورد مواخذه قرار گیرند و پاسخگوی جنایت ها باشند. چگونه است که یک جریان سیاسی خاص از آقای رفسنجانی با وجدان اسوده حاضر هستند دفاع کنند، از آقای موسوی اردبیلی دفاع کنند، از آقای موسوی خوئینی ها و صانعی و اعضای عالیرتبه سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی دفاع کنند، کسانی که در سیاستگذاری خشونت در ایران نقش موثر داشتند؟
وقتی موسوی اردبیلی، رئیس شورای عالی قضائی (مسئول قوه قضائیه در دهه اول انقلاب)، در تابستان ۶۷ در چگونگی اجرای فتوای خمینی در مورد کشتار زندانیان سیاسی می پرسد که زندانیان را در شهرستان ها بکشیم یا در مرکز استان بیاوریم بکشیم و آقای خمینی می گوید هرکجا که این کشتار با سرعت بیشتری انجام گیرد و آقای اردبیلی هم همین را به اعضای هیئت های مرگ در شهرستان ها ابلاغ می کند. باید پرسید مسولیت این آدم چی می شود؟ آیا او بیش از ابراهیم رئیسی لایق عنوان “آیت الله قتل عام” نیست؟
از کشتار ۶۷ برای پیش بردن اهداف سیاسی استفاده نکنیم. متاسفانه، برای جریان های حکومتی و برخی نیروهای اپوزیسیون، مساله کشتار بزرگ زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ زمانی اهمیت پیدا می کند که در جهت منافع این گروه ها قرار داشته باشد. در این جا چون ابراهیم رئیسی که مخالف جریان اصلاح طلبان حکومتی است، میتوان از این حقیقت که او به همراه نیری، محمدی و اشراقی مجری فتوای خمینی برای کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ در تهران است، بر علیه او و به نفع کاندیدی که احتمالا سابقه ای روشن تر از رئیسی ندارد استفاده کرد. انتخابات مجلس خبرگان در سال ۱۳۹۴، یکی از شرم آورترین نمونه ها از چنین سیاست دوگانه ای بود.
من از جمله کسانی نیستم که بگویم باید در هر شرایطی در انتخابات شرکت نکرد. من بارها در انتخابات جمهوری اسلامی شرکت کرده ام (از جمله در انتخابات ریاست جمهوری در خرداد۱۳۸۰)، اما بحث من این است که نباید بار مسئولیت این افراد از روی دوش این افراد برداشته شود. نباید آثار آن جنایت ها پاک شوند. من در همان حال که به خاتمی رای داده ام، او را در مقابل جنایت های جمهوری اسلامی مسئول می دانستم و برای او نامه نوشته ام و این مسئولیت را به او گوشزد کرده ام و از ایشان خواسته ام که به مسئولیت خود عمل نماید.
لازم است متذکر شوم که دادخواهی فقط به محاکمه کردن محدود نیست دادخواهی پروسه ای است برای دانستن حقیقت و برقراری عدالت.
اینکه در این باره امروز صحبت میکنیم نشان می دهد که گام ها ئی را در این جهت برداشته ایم. هر چند دادگاه عادلانه را از ما دریغ کرده اند اما توانسته ایم گوشه ای از حقیقت را در مقابل سکوت مطلقی که حکومت می خواست بر ما تحمیل کند، به بخشی از شهروندان نشان دهیم و در این عرصه پیشرفت هایی کرده ایم. این را به میزان زیادی مدیون خانواده های کشته شدگان و کسانی بودیم که این رنج ها را تحمل کرده اند(از جمله کسانی که خاطرات خود را در این سالهای دشوار نوشته اند).
بدون رویارویی با گذشته ای که ما داشتیم این سرنوشت غم انگیز تکرار خواهد شد، من فقط به خاطر اینکه داغدار هستم دنبال دادخواهی نیستم، بلکه اعتقاد دارم که دادخواهی مسیری برای توسعه حقوق بشر و دمکراسی است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات:
۱- در تاریخ ۱۰ آوریل ۲۰۱۷، یکی از روزنامه نگاران که در زمینه حقوق بشر کار می کنند با من تماس گرفتند و درخواست کردند که با من در مورد کاندیداتوری آقای ابراهیم رئیسی در انتخابات ریاست جمهوری در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۶، مصاحبه کنند. به دلایلی که از حوصله این متن خارج است، ایشان از انتشار این مصاحبه منصرف شدند و من پس از ۱۲ روز، نظر به اهمیت موضوع آن، متن خلاصه ای را که برای ایشان تهیه کرده بودم را منتشر می کنم.
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
نظرات
آفرین جعفر بهکیش
چه خوب شد که این کار را کردی و به خصوص ماجرای این مصاحبه را در پانوشت آوردی، تا روشن باشد که حقوق بشر، یک ممر و مفر برای ارتزاق ننگین از شهیدان و قهرمانان سر به دار قتل عام ۶۷ است. به میان کشیدن پای رئیسی به عنوان آیت الله قتل عام که اصلا هم نادرست نیست، تنها فایده اش دربردن جناح رقیب و د نتیجه تمامیت رژیم است. قبل از همه ولی فقیه این رژیم ولی فقیه قتل عام است و قبل از او رفسنجانی نخستین رئیس جمهور بعد از جنگ علیه عراق در واقع رئیس جمهور قتل عام است و خاتمی هم چنین و احمدی نژاد ایضا و روحانی که نوچه همه اینها در همه این جنایتها بوده است.
تبدیل کردن مشکل و مساله و کارنامه و کارمایه و سرمایه تمامیت رژیم به گناه یکی از جناحهای آن به روشنی یک معامله و ارتزاق ننگین از خونهایی که آقایان ممکن است تصور کنند حالا دیگر کسی باقی نمانده تا به دادخواهی آنها برخیزد.
به گذار به زبانی صحبت کنیم که برای این جنایتکاران در لباس دین و مذهب هم آشنا باشد. در تاریخ به روشنی آمده است که بعد از مسیح پیامبر، تا ۲۰۰سال مسیحیان قتل عام می شدند و شکنجه می شدند تا سرانجام امپراتوری پیدا شد که مسیحیت را از یک جنبش نیرومند جهانی شونده فزاینده ضدبهره کشی به یک دین و آیین رسمی تبدیل کرد و از خاصیت اصلی آن تهی کرد و آنگاه کلیسا تولد یافت. در تاریخ اسلام مگر همانا خلفای بنی امیه بعد از یزید و باز بنی عباس نبودند که هر یک به بهانه و خونخواهی خاندان محمد و علی، جنگها به پا کردند و خونخواهی ها کردند و شگفتا که خودشان به زندانبانی و سرکوب همانها ادامه دادند. آخوندها و پاسدارهایی که حالا سنگ قتل عام ۶۷ را به سینه می زنند، از تبار عقیدتی و سیاسی کنستانتین امپراطور بیزانس که نمی توانند باشند ولی بی گمان از تبار همان همان بنی امیه و بنی عباسند!(ادامه دارد).
یکشنبه, ۳ام اردیبهشت, ۱۳۹۶
در همه جنبشها و انقلابهای عصر خودمان مگر کمند سران و کارگزاران رژیمهایی که به بهانه انقلابی که خودشان هیچ ربطی به آن ندارند، پیروان و رهروان واقعی آن انقلابها و جنبشها را سر بریده اند؟
اگر چه در عصر ارتباطات و اینترنت به سر می بریم ولی به سادگی طی چند دهه برخی که اگر نه حتی شخص خودشان بلکه جناح و سرمداران جریان متبوعشان در این جنایتها نقش کارگردانی و سهم عمده داشته اند، یک خط درمیان خونخواه قربانیان خودشان شده اند. از نظر آنها که با همه عباو عمامه و ریش و پشمشان، بورژواهای تمام عیاری هستند، همه چیز و ازجمله خونها و جانهای انسانها جز کالایی برای خرید و فروش در تجارت انتخاباتی نیست. به همین دلیل دادخواهی آنان که به این جنایت بزرگ آلوده نیستند هر روز مهمتر و مهمتر و مهمتر می شود.
اما در قبال همه حرفهای حقی که زده یی و ازجمله این حرف درست تو که دادخواهی نه مساله تو به عنوان عضو داغدار یک خانواده قتل عام شده بلکه یک وظیفه میهنی و انسانی است، بگذار بر سر هیچ چیز با تو تعارفی نداشته باشم.
آن جا که گفته یی: «من در همان حال که به خاتمی رای داده ام، او را در مقابل جنایت های جمهوری اسلامی مسئول می دانستم و برای او نامه نوشته ام و این مسئولیت را به او گوشزد کرده ام و از ایشان خواسته ام که به مسئولیت خود عمل نماید.».(ادامه دارد)
یکشنبه, ۳ام اردیبهشت, ۱۳۹۶
این حرف شاید وفقط برای فرونشاندن عذاب وجدان خودت از شرکت در انتخابات این رژیم خوب بوده و آن نامه شاید تو را تسکین می داده و پیوندت را با قربانیان برقرار نگه می داشته است. من به دلایل شخصی و انسانی چنان نامه نوشتنی کار ندارم ولی همین مصاحبه تو گواه است که از نامه نگاری تو به خاتمی و گوشزد کردن مسئولیت او و عملی که او هرگز نه می خواسته و نه می توانسته در این جهت کاری بکند، بیهوده و نادرست بوده و بلکه مورد سوءاستفاده این تاجران حقوق بشر از تو شده است. این نامه نگاری ها و تذکرات و ابراز نگرانیها را بگذارید برای سیاستمداران و دیپلوماتهای غربی که برای معاملات نفتی و اقتصادی به ایران می روند و برای بستن دهان مطبوعات داخلی و فریب افکار عمومی و راضی نگهداشتن بشردوستان کشورهای خودشان از این کارهای بی خاصیت هم می کنند.
حالا خودت می توانی تشخیص بدهی که چرا و چگونه سوژه مصاحبه با آن مدعی حقوق بشر قرار گرفتی و چرا وقتی این حرفها را زدی مصاحبه ات منتشر نشد. مطمئن باش که اگر در سابقه تو آن نامه نگاری به خاتمی و شرکت در آن انتخابات نبود به سوژه و طعمه آن مصاحبه گر حقوق بشری تبدیل نمی شدی. چه کار خوبی کردی که به همین اندازه سابقه ات را برای این قبیل آدمها خراب کردی. بازهم از این کارها بکن تا برای نام «بهکیش» و دادخواهی از قهرمانان و شهیدان شریف وگرامی خانواده ات و تبار سیاسی و مبارزاتی آنها شایسته تر باشی.(پایان).
یکشنبه, ۳ام اردیبهشت, ۱۳۹۶