احساس فهمیدن یک احساس مسری است. فهمی که دیگران دارند، یا ادعا میکنند دارند، به ما احساس باهوش بودن میدهد. البته این حالت فقط وقتی پیش میآید که مردم فکر میکنند که به اطلاعات مورد نظر دسترسی دارند. وقتی ما در آزمایشمان ادعا میکردیم که این دانشمندان برای ارتش کار میکنند و اطلاعات را مخفی نگه میدارند، دیگر آدمها احساس نمیکردند که علت درخشش سنگها را میدانند.
نکتهی کلیدی اینجا این نیست که مردم غیرعقلانی فکر میکنند؛ بلکه نکته این است که منشأ این غیرعقلانیت اتفاقاً بسیار عقلانی است. آدمها نمیتوانند بین آنچه که خود میدانند و آنچه که دیگران میدانند تفاوتی قائل شوند زیرا که اغلب ممکن نیست که بین دانشی که در مغز خود ما است و دانشی که در جای دیگری است مرز دقیقی کشید. این به خصوص در مورد مسائل مورد مناقشهی سیاسی کاملاً مصداق دارد. ذهن ما نمیتواند دربارهی بسیاری از این مسائل سیاسی به اندازهی کافی اطلاعات ریز و دقیق داشته باشد و آن را نگه دارد. ما مجبور ایم در این مورد به جامعهی خود متکی باشیم. اگر ما به این نکته که داریم از دانش دیگران سواری میگیریم وقوف نداشته باشیم، ممکن است دچار غرور کاذب شویم.
برای نمونه، اخیراً رئیس جمهور آمریکا و کنگره مقرارت منع دفع زبالههای معادن در رودخانه را لغو کردند. این تصمیم با اعتراضات گستردهای مواجه شد. شاید این سیاست بدی باشد ولی از آنجایی که ارزیابی سیاستگذاریها بسیار پیچیده است، معمولاً در حد توان و تخصص مردم نیست که نتیجهگیری درستی بکنند. سیاستهای محیط زیستی به تعادل بین سود و هزینه مربوط میشوند. در این مورد خاص، لازم است که چیزهایی دربارهی سؤالهایی از این قبیل که زبالهی معدنی با رودخانه چه میکند و این تأثیرات در چه حجمی پیش میآید، فعالیتهای اقتصادی تا چه حد به توانایی دفع آزاد زباله وابسته هستند، کاهش فعالیتهای معدنی چهطور با دیگر منابع انرژی جبران میشود و آنها خودشان چهقدر برای محیط زیست مضر هستند، و سؤالهای مشابه بدانیم. احتمالاً بیشتر کسانی که با این تصمیم مخالفت شدید میکنند دانش دقیق و لازم را برای برآورد این سیاستگذاری ندارند. احتمالاً کسانی که در کنگره به لغو مقررات رأی دادند نیز همانقدر غیرمطلع بودهاند. اما همه چنان رفتار میکردند که انگار بسیار مطمئن هستند.
چنین توهمهای جمعی هم قدرت و هم ضعف نیروی تفکر انسان را نشان میدهند. جالب است که گروههای بزرگ اجتماع مردم میتوانند حول اعتقادات مشترکی متحد شوند، در حالی که فقط تعداد محدودی از افراد متخصص در مورد موضوعی دانش دارند و از آن حمایت میکنند. اینگونه بود که ما در قرن اخیر ذرهی خدارا کشف کردیم و طول عمر انسان را تا ۳۰ سال در قرن گذشته افزایش دادیم. اما همین نیروی اساسی دلیل باور کردن چیزهای شوکآوری است که به همان نسبت منجر به عواقب فاجعهآفرینی میشوند.
این حقیقت که جهل فردی یک حالت طبیعی انسان است همچون داروی تلخی است که باید آن را سر بکشیم. اما خوردن این دارو میتواند توانمندمان کند. این کار باعث میشود که بتوانیم تشخیص دهیم که کدام سؤال سزاوار تحقیق درست و حسابی است، و کدام سؤال موجب تحلیلهای واکنشی و سطحی میشود. این رویکرد همچنان میتواند ما را بر انگیزاند که از رهبرانمان انتظار تحلیلهای ریزبینانه و تخصصی داشته باشیم، چون این تنها روشی است که ثابت کرده به سیاستهای کارآمد میانجامد. درک بهترِ این که مغز ما چهقدر کم میداند کمک بزرگی به ما میکند.
برگردان: پروانه حسینی
_______________________________
فیلیپ فرنباخ متخصص علومِ شناختی و استاد بازاریابی در دانشگاه کلورادو است. استیون اسلومن استاد علومِ شناختی و روانشناسی و زبانشناسی در دانشگاه براون است. آنچه خواندید برگردانِ این نوشتهی آنها است:
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.