«حیوان وحشی شلاق را به زور از چنگ ارباب میرباید و خودش خود را شلاق میزند تا مگر ارباب شود. غافل از آنکه این وهمی بیش نیست که زاییدهٔ گرهی تازه در شلاق ارباب است.»
ـــ فرانتس کافکا
رنگها چه جایگاهی در تاریخ کشمکشها و مبارزات سیاسی اشغال کردهاند؟
بدون شک انتخاب یک رنگ برای یک موضع یا جریان سیاسی در آغاز تا حدی زیادی تصادفی بوده (تنها استثنا رنگ سرخ است که مستقیماً از طبیعت نمادپردازی شده، از خون کاگران ۱۸۴۸). اما در طول تاریخِ مبارزاتْ این رنگها هم با بار سیاسی شارژ شدهاند، تا جایی که ایدئولوژیهای مشابه به همان رنگی گرایش دارند که در تاریخ خود نمادپردازی کردهاند. البته هیچ رابطهٔ مستقیمی میان یک رنگ بهخصوص و یک ایدئولوژی مشخص وجود ندارد، و مثلاً رنگ سرخ علاوه بر ایدئولوژیهای چپ، رنگ غیررسمیِ حزب جمهوریخواه هم بهحساب میآید (ضمن اینکه حزب جمهوریخواه در زمان جنگ داخلی در مقام حزب مخالف بردهداری شکل گرفته بود). در هر صورت، هر رنگی تبلورِ تاریخِ ناهمگونی از مبارزات است؛ رنگ سیاه و آنارشیسم؛ رنگ آبی و احزاب محافظهکار؛ نازیهای لباسقهوهای؛ لیبرالهای زرد و به همین منوال رنگ سفید، سبز و غیره. اما رنگ بنفش در این منظومه چه جایگاهی دارد؟ رنگ بنفش معمولاً رنگ اشرافیت تلقی میشده، رنگ امپراتوران روم و اسقفهای کاتولیک. و در سُنت رنگهای سیاسی، بنفش آن رنگی ست که با هیچ ایدئولوژی خاصی پیوند نخورده، رنگی که کلاً به خانوادهٔ رنگهای سیاسی تعلق ندارد. از این رو هرگاه یک جریان سیاسی بخواهد از تمام جریانهای پیشین اعلام گسست کند، رنگ بنفش را برای خود برمیگزیند (مانند مردم بنفش ایتالیا، معترضان ضدبرلوسکونی که در عین حال میخواستند از تمام احزاب دیگر مجزا باشند). اما نه فرازبانی وجود دارد و نه فراتاریخی که بتواند چنین گسستی را ممکن سازد؛ همانطور که در یک رابطهٔ شخصی وقتی کسی میگوید «بیا همهچیز را فراموش کنیم و از صفر آغاز کنیم» در واقع یکی از برگهای همان وضعیت پیشین را بازی کرده، در زمینهٔ سیاسی هم وقتی یک حزبْ مدعی جایگاهی بیرون از تمام جریان-های موجود است، پیشاپیش خود را در کنار آنها قرار داده است.
در مورد انتخاب رنگ بنفش در انتخابات گذشته میتوان توضیح ساده و سرراستی ارائه داد: از یک سو انتخابِ رنگ به عنوان یک تاکتیک انتخاباتی/اعتراضی بسیار مفید از کار در آمده و بهخودیخود میتواند خاطرهٔ جمعی مردم را تحریک کند. و از سوی دیگر رنگ منتخب نباید با محتوای حقیقی این خاطرهٔ جمعی پیوندی داشته باشد. با این حساب هر چند بسیار عاقلانهتر به نظر میرسید که سه رنگ سبز و سفید و قرمز انتخاب شود تا هم ناهمگونی طرفداران را بازنمایی کند و هم با شعار «پرچم ایران منو پس بگیر» همخوانی بیشتری داشته باشد، اما رنگی انتخاب شد که بیش از همه تداعی-گر رنگ مُد سال است. بهرغم هوشمندانه بودن این تمهید از سوی کاندیدای پیروز، روشن است که حتی انتزاعیترین سطح ممکن ــ یعنی رنگ ــ هم نمیتواند بدون یک محتوای انضمامی تمام نیروهای نامتجانسی را در بر بگیرد که در این انتخابات شرکت کردند.
اکنون در آستانه ی شبه انتخاب مجدد باید از خود بپرسیم که تا چه اندازه این نیروهای اجتماعی موفق شده اند (یا خواهند شد) رنگ بیگانه را تسخیر کنند بدون آنکه هویت جمعی خود را با آن گره بزنند، و متقابلاً تا چه اندازه رنگ بنفش در بازتعریف مردم و تقلیل سیاست به چانهزنی و مدیریت موفق شده است؟ آیا انسجام اراده ی سیاسی ما ایجاب می کند حتی در شرایطی که به پاسخ این پرسش بسیار بدبین هستیم، همان مسیر را دنبال کنیم؟ چه کسی خواهان این قسم سیاست زدایی از اعتراض است؟
در واقع پرسش اساسی اینجا ست که هر کدام از ما ــ که از تنگنای اقتصادی جانمان به لب آمده و از انواع تهدیدهای کاذب و واقعی در هراسایم ــ در مخفیترین گوشهٔ روانمان تا چه اندازه به این شبهگشودگیِ تازه میل میورزیم، و تا کجا حاضریم شکستهای تروماتیک اما حقیقی خود را با شبهدستاوردها و شبهپیروزیها جایگزین کنیم؟
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.