امید معماریان: ظرفیت‌های شبکه‌های اجتماعی برای حکومت ایران جذاب است/ سیمین روزگرد
در این شماره از خط صلح، با ایشان حول محور شبکه‌های اجتماعی و نقششان در توانمندسازی جامعه‌ی مدنی در ایران و هم‌چنین رویکرد حکومت ایران در رابطه با این شبکه‌ها گفتگویی داشته‎ایم.امید معماریان فعالیت خود را در حرفه‌ی روزنامه ‌نگاری از سال ۱۳۷۹ در ایران با قلم زدن در روزنامه‌های مختلفی از جمله حیات نو، شرق و یاس نو آغاز کرد. این وبلاگ نویس و روزنامه نگار که تحصیلات خود در مقطع کارشناسی ارشد را در رشته‌ی روزنامه نگاری چندرسانه‌ای در دانشگاه برکلی کالیفرنیا ادامه داد، برای رسانه‌ها و خبرگزاری‌های مختلف انگلیسی زبانی چون دیلی بیست، ای.پی.اس نوشته و یادداشت‌های او در روزنامه‌هایی هم‌چون نیویورک تایمز، تایم، سان‌فرانسیسکو‌کرانیکل و وال‌استریت ژورنال منتشر شده است. از آقای معماریان تاکنون دو کتاب به نام‌های “مهارت‌های ارتباطی برای سازمان‌های غیردولتی” و ” طرح‌ها و روایت‌ها: چشم اندازی به حقوق بشر در ایران” نیز منتشر شده است.

از آن‌جا که شبکه‌های اجتماعی کاربری‌های متعددی دارند، به نظر شما و در مقایسه‌ی کاربری شبکه‌های اجتماعی در جامعه‌ی ایران با کشورهای توسعه یافته، آیا می‌توان گفت بخش خاصی مورد استفاده قرار می‌گیرد و در واقع ما از بعضی مزایا یا کاربری‌های این شبکه‌ها غافل مانده‌ایم؟

مهم‌ترین مسئله این است که چون شبکه‌های اجتماعی در ایران یا از ابتدا سانسور شدند و غیرقانونی بودند و یا به تناوب سانسور می‌شدند و افراد باید از طریق وی.پی.ان و دیگر روش‌های مقابله با سانسور و فیلترینگ به این شبکه‌ها دسترسی پیدا می‌کردند، نارسایی‌ها و توسعه‌نیافتگی بارزی در خصوص استفاده از ظرفیت‌ها و فعالیت‌هایی که از طریق این شبکه‌ها می‌توان انجام داد، به چشم می‌خورد.

وقتی یک فناوری شکل می‌گیرد و یک شبکه‌ی اجتماعی به وجود می‌آید، آن شبکه با اقتصاد، تجارت، آموزش، روابط اجتماعی و رسانه‌ها ممزوج و آمیخته می‌شود. بر همین اساس کاربری‌های مختلفی پیدا می‌کند و بخشی از یک فرهنگ می‌شود؛ با مشخصات و کاراکترهایی که برای افراد یک جامعه قابل شناسایی، بحث، نقد و تکامل است و به این ترتیب نحوه‌ی استفاده از آن جای خود را در بین گروه‌های مختلف اجتماعی پیدا می‌کند و هم‌چنین ظرفیت‌های مختلف استفاده از آن در یک فضای باز تبلور پیدا می‌کند. این مسئله اگر سیر عادی خودش را طی کند، به طور طبیعی اتفاق می‌افتد و دانش عمومی نسبت به آن فراگیر خواهد بود و در سطوح مختلف سنی، اجتماعی و اقتصادی می‌تواند نفوذ داشته باشد. جامعه‌ی ایران به خاطر روبرو بودن با سانسور و فیلتر شبکه‌های اجتماعی، از این فرصت محروم شده است؛ هرچند که افراد مثلاً از توییتر و فیسبوک برای امور شخصی استفاده می‌کنند اما در حوزه‌های دیگری مثل آموزش، تجارت و تبلیغات –چه برای بخش خصوصی و چه نهادهای جامعه‌ی مدنی و یا سایر افرادی که نیاز دارند پیامی را به مخاطبی برسانند-، چنین فضاهایی کم‌تر توسعه یافته است. به علاوه سخن گفتن و بحث درباره‌ی این شبکه‌ها در فضاهای گسترده‌ای مثل رسانه‌ی ملی یا دیگر فضاهای عمومی، عملاً با یک تاخیر قابل توجه مواجه بوده است.

در نتیجه، در جواب سوال شما باید بگویم که بله، در ایران از بسیاری از ظرفیت‌های شبکه‌های اجتماعی استفاده نشده و یا آن ظرفیت‌ها توسعه‌ی مطلوبی پیدا نکرده و دلیل آن هم همین سانسور و فیلترینگی است که وجود دارد. به علاوه چون در یک فضای گل‌خانه‌ای شکل گرفته و به مثابه “هرکسی از ظن خود شد یار من” با آن برخورد شده، عملاً فضای متفاوت‌تری را نسبت به کشورهایی که در آن آزادی رسانه‌ها و یا دسترسی به اینترنت و تولید محتوا وجود دارد، تجربه می‌کند.

حسب تجربه، تحولات و گسترش شبکه‌های اجتماعی در ایران، چقدر در توانمندسازی جامعه‌ی مدنی ایران نقش داشته است؟ بعضاً معتقدند قبل از شبکه‌های اجتماعی سرنوشت بسیاری از مسائل در خیابان‌ها و با فعالیت واقعی رقم می‌خورد و اکنون دنیای مجازی، عامل سطحی شدن و بی‌کیفیت شدن مبارزات مدنی یا سیاسی شده؛ نظر شما چیست؟

من فکر نمی‌کنم که شبکه‌های اجتماعی عاملی برای کم‌تر شدن یا سطحی‌شدن فعالیت‌های فعالین مدنی و اجتماعی شده باشد. در واقع به نظر نمی‌رسد که اگر افراد ترجیحشان این بوده که کاری را در فضای واقعی جامعه انجام دهند، به خاطر فعالیت در شبکه‌های اجتماعی، این میل را از دست داده باشند و از اقدام کردن به صورت عملی دست کشیده باشند. در واقع، تا به حال ندیده‌ام که کسی به صورت مستدل به این مسئله پرداخته باشد و یا اعداد و ارقام کمی و کیفی در این خصوص وجود داشته باشد که بتوان به آن استناد کرد.

مسئله ‌این است که سازمان‌های مردم نهاد -به خصوص آن دسته از سازمان‌هایی که در رابطه با حقوق به صورت عام و خاصی فعالیت می‌کنند-، با محدودیت و مشکل مواجه هستند و عملاً نمی‌توانند کارشان را همانند دیگر کشورها به صورت عادی پیش ببرند. این محدودیت مهم‌ترین مسئله است که در طول ۱۰ سال گذشته، بیش‌تر هم شده و باعث محدودتر شدن فضای عمل اجتماعی و سیاسی در ایران هم بوده است؛ هرچند که همواره به هر حال یک نوع خفقان مداومی وجود داشته است. اما حتی همین گروه‌ها با فعالیت محدود هم، برای رساندن صدای خودشان به جامعه، از شبکه‌های اجتماعی استفاده می‌کنند.

بنابراین به دلیل این‌که فضای عمل اجتماعی محدود است، ما صدای این افراد را -چه در داخل و چه خارج از کشور-، در شبکه‌های اجتماعی بیش‌تر می‌شنویم. این‌که افراد به خاطر این‌که راحت‌تر است در خانه‌هایشان نشسته‌اند و به فعالیت در شبکه‌های اجتماعی می‌پردازند و فعالیت در شبکه‌های مجازی را به اقدام عملی ترجیح می‌دهند، نظر چندان دقیقی نمی‌تواند باشد. کسانی که در فضای جامعه‌ی مدنی هستند و فعالیت مدنی انجام می‌دهند، می‌دانند که تا چه حد فعالیت در فضای واقعی جامعه و با مردم اهمیت دارد و برای تغییر جامعه باید اقدامات عملی‌تر داشته باشند. بنابراین ممکن است از شبکه‌های اجتماعی برای افزایش نفوذ و رساندن صدایشان استفاده کنند، اما لزوماً نافع انجام آن عمل نیست. آن عمل انجام می‌شود و از این شبکه‌ها برای چند برابر کردن صدایشان و رساندن پیامشان استفاده می‌شود.

پس در واقع شما موافق این مسئله هستید که گسترش شبکه‌های اجتماعی و همه‌گیر شدنشان، توانسته به توانمندسازی جامعه‌ی مدنی در ایران کمک کند؟

برای رسیدن به پاسخ این پرسش هم باید آن محدودیت‌های شدید، خفقان و سرکوب و هم‌چنین بدبینی حاکمیت را به فضای جامعه‌ی مدنی و نگاه خصمانه‌ای که به فعالیت سازمان‌های مدنی دارد، در نظر گرفت؛ رویکردی که بر خلاف بسیاری از کشورهای جهان است که در نهایت نگاهی همکارانه با این قبیل سازمان‌ها دارند و آن‌ها را در حوزه‌های مختلف اعم از سیاسی، اجتماعی و شهری مشارکت می‌دهند. چنین نگاه خصمانه‌ای عملاً باعث می‌شود که فضا در این حوزه محدود باشد؛ حالا چه از شبکه‌های اجتماعی استفاده شود و چه نشود.

در عین حال، شبکه‌های اجتماعی -بنا به خصلتی که دارند- افراد بیش‌تری را نسبت به مسائل حساس می‌کنند. یعنی مثلاً اگر ۱۰ سال پیش مسئله‌ای مطرح می‌شد و در گستره‌ی کوچکی می‌ماند، افراد کمی از آن اطلاع پیدا می‌کردند و یا نسبت به آن حساسیت به خرج می‌دادند، اما در حال حاضر افراد بیش‌تری نسبت به خیلی از مسائل حساسیت به خرج می‌دهند؛ با توجه به انرژی، زمینه‌های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و فراگیری موضوعاتی که در معرض توجه مردم قرار می گیرد. این حساسیت و واکنش نشان دادن در حالیست که شاید بسیاری از این افراد الزاماً دغدغه‌شان هم چنین موضوعاتی نباشد و هر روز مجبور نباشند با آن مسائل سر و کله بزنند. چنین حساسیت‌هایی، وقتی صداهای زیادی را به خودش جذب ‌کند، باعث می‌شود که حتی مسئولین نسبت به آن مسئله واکنش نشان دهند و مجبور شوند پیگیری کنند و تغییراتی ایجاد کنند، تا جلوی برخی از خسارات گرفته و یا کنترل شود. بنابراین کمپین‌هایی که از طریق شبکه‌های اجتماعی به وجود می‌آیند، علی‌رغم تمام سانسور و فیلتری که وجود دارد، بیش‌تر و بیش‌تر به ایفای نقش می‌پردازند و به عنوان چشمی که ناظر بر اعمال مسئولین است، عمل می‌کنند. با آن‌که حتی هنوز حاکمیت و بسیاری از افراد در نهادهای مختلف نظام، با یک سردرگمی و توهم و عقب‌افتادگی خاصی نسبت به فهم کارکردهای شبکه‌های اجتماعی مواجه هستند، اما این عقب افتادگی جلوی حرکت جامعه، فعالان مدنی، شهروندان دغدغه مند و در نهایت بازیگران فضای عمومی را نمی‌گیرد. بنابراین در این خصوص می‌توان نقش شبکه‌های اجتماعی را بسیار مثبت ارزیابی کرد و حال آن‌که هر پدیده‌ای بسته به این‌که چگونه از آن استفاده‌ می‌شود، عوارض مثبت و منفی خودش را دارد. در حوزه‌ی تکنولوژی و فناوری هم قضیه به همین شکل است که شبکه‌های اجتماعی هم یکی از آن‌هاست.

حکومت صدمه‌ی بزرگی می‌زند وقتی شبکه‌های اجتماعی را فیلتر می‌کند، وقتی می‌خواهد تک صدایی موجود در نهادهای سنتی را به فضای شبکه‌های اجتماعی و به فضای آنلاین به صورت کلی، سرایت بدهد. وقتی تجربه‌ی ایران را با تجربه‌ی کشوری مثل چین مقایسه می‌کنیم -که اتفاقاً کشوری است که یکی از بالاترین سطوح سانسور را در بین کشورهای جهان دارد-، می‌بینیم که چینی‌ها خیلی هوشمندانه با این مسئله برخورد می‌کنند. مسئولین چینی هم توان فناوری بیش‌تری در اختیار دارند، هم خصلت‌ها و امکاناتی که شبکه‌های اجتماعی دارند، بهتر درک می‌کنند. یکی از دلایل این موضوع این است که این تکنوکرات‌ها هستند که سیاستگذاری در این خصوص را به عهده دارند؛ کسانی که در بهترین دانشگاه‌های کشورهای جهان تحصیل کرده‌اند، و استراتژی واقع‌گرایانه‌تری نسبت به در اختیار گرفتن شبکه‌های اجتماعی در فضاهای مختلف به کار می‌گیرند. در ایران برخی وقت‌ها حتی کسانی که بالاترین سمت‌ها را در خصوص فضای مجازی دارند حرف‌هایی می‌زنند که نشان می‌دهد این افراد بر اساس توانایی‌ها و درک و فهم و آشنایی با موضوع کارشان انتخابات نشده‌اند، بلکه مکانسیم‌های دیگری آن‌ها را در چنین سمت‌هایی نشانده است. این مسئله باعث یک اغتشاش و هرج و مرج در حوزه‌ی سیاستگذاری، برنامه‌ریزی و اجرا شده است. چنین فضای مبهم و غبار آلودگی که با بدبینی و عصبیت امنیتی حاکمیت هم ترکیب شده است، عملاً فضای جامعه‌ی مدنی را تحت تاثیر خودش قرار می‌دهد.

هر چند در خیلی از موارد، در رابطه با جامعه‌ی مدنی، فعالان این عرصه که از پیگیری برخی از مسائل ناتوان بودند، با توجه به حساسیت و توجه مردم – یا بهتر است بگویم کاربران در این مورد خاص – توانسته‌اند در بین قشر گسترده‌تری از مردم، مسائل را مطرح کنند و این صداها را به گوش مسئولین برسانند. در این خصوص می‌توان به معضل آلودگی هوا، فیش‌های نجومی، وضعیت زندانیان سیاسی در اعتصاب غذا و یا پدیده‌های شهری مثل حادثه‌ی پلاسکو اشاره کرد. تمام این‌ها مواردی است که نشان می‌دهد مردم در شبکه‌های اجتماعی به اتفاقاتی که پیرامونشان می‌افتد، حساسیت نشان می‌دهند. محور همه‌ی این کمپین‌ها و حرکت‌های آنلاین، معطوف به تغییر اجتماعی است. این موضوعی است که هر حکومتی باید از آن استقبال کند، چون کم هزینه‌ترین مسیر برای اصلاح روندها و سیاست‌ها است. شگفت انگیز است که این حرکت‌ها را بر نمی تابند.

شما از خصومت حکومت ایران با جامعه‌ی مدنی گفتید، که این خصومت به تبع شامل حال شبکه‌های اجتماعی هم می‌شود. به نظرتان اساساً این دشمنی و خصومت از کجا ریشه می‌گیرد؟

به نظر من بخش اصلی مشکلی که حکومت ایران با شبکه‌های اجتماعی و آزادی در این حوزه دارد، به این برمی‌گردد که احساس می‌کنند در این حوزه کنترل زیادی ندارند و با محدود کردن آن، می‌خواهند روایت‌هایی که خودشان از مسائل مختلف دارند را به جامعه غالب کنند. مثلاً اگر حکومت ایران در مورد سوریه موضع مشخصی دارد، ترجیح می‌دهد که این موضع از طریق معابر و تریبون‌هایی که در اختیار دارد، اعلام شود و در عین حال روایت‌های جایگزین و ثانویه را برنمی‌تابد. این در حالیست که خاصیت اصلی شبکه‌های اجتماعی این است که روایت‌های دیگری را مطرح کنند که ممکن است بعضاً بر روایت‌های غالبی تحمیلی دوپینگ ‌شده که توسط مسئولین ارائه می‌شود، بچربد. به نظر من این مسئله یکی از دغدغه‌هایی است که بسیاری در حاکمیت همواره با آن دست و پنجه نرم می‌کنند؛ این اعتیاد به این‌که همیشه روایت غالب متعلق به آن‌ها باشد. حالا چه با زور چه با تهدید و ارعاب چه با بسیج کردن حقوق بگیران آنلاین و جذب افراد برای نشر و گسترش روایت‌هایی که برایشان اهمیت دارد و سیاست‌های آن‌ها را تایید می‌کند. مضاف بر این‌که در ایران هرگونه طرز تفکری که روایت‌های حاکمیت را به چالش بکشد، با بدبینی مواجه است و آن را به خارج وصل می‌کنند تا بتوانند با استفاده از تهمت زدن، زندانی کردن و مواردی از این دست آن روایت را به حاشیه ببرند. به نظرم با هر رویکردی به مولفه‌های امنیت ملی، خاموش کردن این صداها -آن‌هم در فضاهای عمومی که مردم به صورت مسالمت آمیز ابراز نظر می‌کنند-، حتی اگر مخالف روایت‌های حاکمیت باشد، اقدامی ضد امنیت ملی است.

به کار بردن چنین رویکردی در حوزه‌ی آزادی بیان و شبکه‌های اجتماعی نتیجه‌اش این می‌شود که هرچه آن بدبینی و برخوردها بیش‌تر می‌شود، عملاً اعتماد مردم به حاکمیت و حکومت هم کم‌تر می‌شود. مردم ممکن است احساس کنند آن دسته از روایت‌هایی که در خیلی از موارد توسط حکومت ساخته و یا تبلیغ می‌شود، قانع کننده نیست، منافع کشور را تامین نمی‌کند و یا اساساً خودشان در شکل‌گیری آن سیاست‌ها و برنامه‌ها نتوانستند نقشی ایفا کنند؛ در نتیجه آن روایت‌ها را به چالش می‌کشند. اما اگر در مقابل، به جای این‌که جوابی دریافت کنند، با تهدید، تهمت، زندان، فیلتر و سانسور مواجه شوند، در این بین آن کسی که چیزی را از دست می‌دهد، حاکمیت است. به خاطر این‌که، به جای استدلال کردن و ایجاد یک فضای گفتگوی همگانی برای استفاده از نظر مردم و مشارکت دادنشان، آن‌ها را سرکوب کردند؛ اولین نتیجه‌ی سرکوب هم، نفی طرف مقابل است.

تحلیل شما از این‌که بسیاری از شبکه‌های اجتماعی -اعم از توییتر-، در ایران فیلتر است اما برخی مسئولان عالی رتبه مثل نمایندگان مجلس، وزرا و حتی رهبر جمهوری اسلامی در این شبکه‌ها حساب کاربری دارند و خیلی از حرف‌هایشان را هم در آن‌جا می‌زنند، چیست؟ در این خصوص مثلاً اخیراً هم شاهد این هستیم که طیفی از روحانیون و یا افراد مذهبی، به صورت سازمان‌دهی شده وارد توییتر شدند.

به هر حال در وهله‌ی اول، این مسئله نشان دهنده‌ی دورویی و فریبکاری حاکمیت است. عامل دوم این است که علی‌رغم همه‌ی هراس و بدبینی، دچار نوع شیفتگی هم هستند و ظرفیت‌هایی که این شبکه‌ها ایجاد می‌کنند، برایشان بسیار جذاب است. در واقع این دو همزمان با هم پیش می‌رود؛ با یک دست پس و با دستی دیگر پیش می‌کشند. بنابراین(مثل خیلی چیزهای دیگر) مشکلی با وجود شبکه‌های اجتماعی برای کسانی که همفکر خودشان هستند و یا روایت‌های آنان را تقویت می‌کنند و گسترش می‌دهند، ندارند ولی این شبکه‎ها را برای کسانی که روایت‌های دیگری از مسائل -برخلاف روایت‌های خودشان- ترویج می‌دهند، نمی‌خواهند. در نتیجه سعی می‌کنند به جای این‌که اجازه دهند یک فضای تعامل ایجاد شود، خودشان بیرون بایستند و بگذارند که این فضاها کار خودشان را انجام دهند و صدای مردم شنیده شود، سعی می‌کنند با استخدام افراد و برنامه‌ریزی به صورت سازمان‌دهی شده، دست به تخریب، تهدید و ارعاب بزنند تا جهت گیری این فضا و روایت‌های عمومی را به سمت خودشان تغییر دهند.

توییتر و فیسبوک به عنوان مهم‌ترین و مطرح‌ترین شبکه‌های اجتماعی، در ایران فیلتر است؛ با این‌حال تلگرام و اینستاگرام در دسترس عموم مردم ایران است و از آن استفاده می‌کنند. فکر می‌کنید چرا بعضی شبکه‌ها که دارای استانداردها و ابزارهای کاری پیشرفته‌ای هم هستند، فیلتر می‌شوند اما خبررسانی چون تلگرام می‌تواند به زیست خود ادامه دهد؟

دلیل فیلتر توییتر واضح است و به نقشی که این شبکه‌ی اجتماعی بعد از انتخابات سال ۸۸ بازی کرد و بدبینی خاص و زیادی که شکل گرفت، مرتبط می‌شود. در آن موقع مسئولین نمی‌توانستند تمییز دهند که یک شبکه‌ی اجتماعی، یک پلاتفرم است، ظرف است و مظروف آن -یعنی محتوا-، مستقل از آن شرکت است. در نتیجه توییتر را هم بخشی از آن چیزی که اسمش را “فتنه‌” گذاشته بودند، به حساب آوردند و حتی مقامات عالی رتبه‌ی ایران هم در موردش اظهار نظر کردند. در رابطه با فیسبوک هم به نظر من چنین نگاهی وجود دارد. اما در مورد تلگرام شاید احساس می‌کنند که ظرفیت‌هایی وجود دارد که خودشان می‌توانند از آن بهره ببرند و برای همین آن را فیلتر نکردند. در مورد اینستاگرام هم چون بیش‌تر اشتراک گذاری عکس مد نظر است، شاید زیاد آن را خطری محسوب نمی‌کردند. البته من تا به حال ندیدم که مسئولین در مورد این دوگانگی و نگاه متفاوت توضیحی داده باشند و این جواب برداشت شخصی من است.

چرا ما شبکه‌ی اجتماعی داخلی موفقی نداریم؟ آیا فکر می‌کنید بیش‌تر بحث تکنولوژی و دانش مطرح است یا مسائل امنیتی و احیاناً عدم استقبال مردم از شبکه‌های داخلی؟

قطعاً یک قسمتی از مسئله، به بی اعتمادی به هر نوع حرکتی که در این حوزه انجام می‌شود، مربوط است. در واقع هر نوع فناوری و شبکه‌ی اجتماعی که با سرورهای داخل کشور ایجاد می‌شود، قابل پیگیری است و حریم خصوصی افراد را به راحتی می‌تواند نقض کند. حکومت باید تضمین دهد که اگر قرار است این شرکت‌ها کار کنند، از حریم خصوصی افراد هم حفاظت کند و این‌طور نباشد که به راحتی امکان دیده یا رصد شدن هر چیزی که مردم می‌نویسند و می‌بینند، وجود داشته باشد. اما این تضمین را نمی‌توانند بدهند و همین مسئله به فضای بی اعتمادی که وجود دارد، دامن می‌زند و  فکر نمی‌کنم که در آینده‌ای نزدیک چنین شبکه‌هایی در ایران با موفقیت روبرو شود. مادامی که دستگاه‌های امنیتی و اطلاعاتی بر سیاستگذاری‌های اجتماعی و فرهنگی تسلط دارند، مادامی که نظامی‌ها در مهندسی اجتماعی نقش دارند، این اغتشاش و عقب افتادگی تکنوکراتیک و نادیده گرفتن منافع ملی و هم‌چنین سرکوب مردمی در حوزه‌ی اندیشه و فضای مدنی ادامه خواهد داشت.

هم‌چنین، ایجاد شبکه‌های اجتماعی داخلی، نیازمند استراتژی بلند مدت به مفهوم فناوری ارتباطی، اطلاع رسانی، حضور مردم در این شبکه‌ها و استفاده از محتوایی که تولید می‌شود، است. ما در ایران فاقد چنین استراتژی در خصوص فناوری ارتباطی هستیم و اولین کسی هم که با فقدان این استراژی ملی در موضوع آزادی‌های آنلاین و فناوری‌های ارتباطی صدمه می‌خورد، خود حکومت است؛ در نهایت این می‌شود که همواره از فناوری‌های روز و مردم عقب می‌مانند و حتی نمی‌توانند در این زمینه منافع اقتصادی داشته باشند. به هر حال این شبکه‌ها می‌توانند منافع اقتصادی بسیار زیادی داشته باشند اما این منافع به خارج از کشور منتقل می‌شود. آن چیزی که در ایران به عنوان استراژی ملی فضای مجازی نامیده می‌شود، بیش‌تر شبیه یک توافق نامه بین گروه‌های اطلاعاتی و امنیتی و سیاسی و حتی مذهبی است. این از نظر حکومت‌داری یک فاجعه است. حکومت که نباید مثل یک شرکت سهامی عمل کند.

جناب معماریان، به عنوان سوال آخر، به نظر شما آیا دولت روحانی می‌تواند در عدم فیلتر شدن تلگرام در آستانه‌ی انتخابات ریاست جمهوری آتی، مقاومت کند؟ این سوال را از این جهت مطرح می‌کنم که وزیر ارتباطات دولت روحانی، در آستانه‌ی انتخابات مجلس دهم از فشار برخی نهادها برای فیلتر کردن تلگرام و قطع نت و مقاومت دولت در این خصوص گفته بود.

این فیلتر شدن یا نشدن‌ها به هر حال به کسانی که موافق و مخالف مسئله هستند و چگونگی توازن قوا در زمان انتخابات بستگی دارد. اما تمام این کشمکش‌ها به فقدان استراتژی‌های ملی در خصوص فناوری‌های ارتباطی و مسئله‌ی آزادی در فضای آنلاین مرتبط می‌شود. استراتژی‌های موجود -چنان‌که گفتم-، به صورت جزیره‌ای و کاملاً محدود کننده است که کاربران داخلی را به سمت شبکه‌های خارج از کشور سوق می‌دهد.

به نظر من آقای روحانی باید در زمینه‌ی آزادی در فضای آنلاین و استراتژی‌های ملی بیش‌تر کار می‌کرد. محدود کردن این بحث توسط دولت به این‌که تلگرام بسته شود یا نشود، کمکی به حل مسئله نمی‌کند و باید در سطوح بالاتری در مورد این مسئله بحث شود و به یک جمع بندی برسند. باید صرف نظر از این‌که چه گروهی از این فناوری‌ها و شبکه‌های اجتماعی در چه مقطعی نفع می‌برد، ببینند در دراز مدت صلاح کشور چه چیزی را حکم می‌کند. در واقع با توجه به تمام ظرفیت‌هایی که ایجاد می‌کند و تمام خطراتی که مد نظرشان است، به ارزیابی جامعی برسند و در مورد آن بدون در نظر گرفتن دیدگاه‌های سیاسی که تنها منافع یک جناح خاص سیاسی یا ایدئولوژیک را برآورده می‌کند، این‌که چه گروهی دولت را می‌گرداند و چه گروهی ممکن است بیش‌تر از این امکان در مقاطع خاص استفاده کند، تصمیم بگیرند. اما از آن‌جا که چنین رویکردی وجود ندارد و دولت آقای روحانی هم چنین کاری را به صورت موثر انجام نداده است، به روزمرگی دچار شدند و تنها هرچند وقت یکبار و در موقعیت‌های خاص -مثل انتخابات-، تصمیم می‌گیرند که یک نرم افزار یا یک شبکه‌ی اجتماعی باز بماند یا بسته شود. آقای روحانی علی‌رغم این‌که در سخن گفتن، در بسیاری از موارد مترقی عمل می‌کند، اما چینش کارگزارانشان، عملکردی که داشته‌اند و نحوه‌ی برخورد و برنامه ریزی در این حوزه‌شان، بسیار مبتدی و با کارایی خیلی کمی بوده است.

با تشکر از فرصتی که در اختیار ماهنامه‌ی خط صلح قرار دادید.


نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com