وجود ریزگردها در خوزستان و نواحی جنوبی و مرکزی ایران پدیده تازه‌ای نیست، اما مدتی است که شدت یافته و زندگی را برای هموطنان اهوازی و خوزستانی مشکل کرده است. این بار در پی بالارفتن رطوبت شبکه برق رسانی نیز آسیب دید و آب و برق مردم نیز قطع و خشم آنان برانگیخته شد. مردم برای اعتراض به خیابان ریختند و حتی خواهان برکناری رئیس سازمان حفاظت محیط زیست و استاندار شدند. انگار سازمان محیط زیست یا استانداری ریزگرد فرستاده یا موجب آن شده باشند، یا می‌توانند مشکلی را که به دلائل ندانم کاری‌های بسیار طی سالیان پدید آمده است، فوراً حل کنند یا جانشینانشان از عهده معجزه بر خواهند آمد. موضوع زمانی سخت تر می‌شود که مردم به رفاه مدنی و توسعه عادت کنند. اکنون با رفتن برق، آب هم قطع می‌شود، تلویزیون که می‌توانست مایه سرگرمی و کسب خبر مردم باشد قطع می‌شود. بعد از ساعاتی تلفن‌های همراه که دیگر جان انسان‌ها به آن و شبکه‌هایش وصل شده قطع می‌شود، و اگر اهل ذوق و پژوهش باشند کامپیوترهایشان نیز از کار می‌افتد. ناگهان از قرن بیست و یکم وارد تونل زمان می‌شوند و به مشقات قرون ماضیه و بدتر از آن، به همان شیوه زندگی که در زمان خود روال عای بود باز می‌گردند. البته در آن زمان‌ها آب رودخانه فراوان تر بود و . . .
بلایای طبیعی قابل اعتراض نیستند و خواسته مردم باید منطقی باشد. مثلاً میتینگ و اعتراض به شهردار و وزیر و وکیل به دلیل زلزله کار بی‌ربطی است، اما اگر آنان در اقدامات بعدی کوتاهی کرده و به نجات آنان نشتافته باشند، یا سیل قابل پیش بینی، یا سد در حال فروریختن را گزارش نکرده باشند، آنوقت قابل اعتراض می‌شود.
در ریزدانه‌های خوزستان عوامل داخای و خارجی مؤثر هستند. این عوامل قابل شناسایی و اصلاح و ترمیم بوده اند، که نیاز به برنامه ریزی داخلی و بین المللی، و خصوصاً اولویت دادن به حل این گونه مسائل داشته است. مشکل غبار‌های سالانه هنگامی تشدید شد که صدام حسین برای بیرون راندن قبایل شیعه عراقی از تالاب هور العظیم با منحرف کردن آب آن را خشکاند. ظاهراً در بخش ایرانی نیز هورالهویزه محدود شده است.
در اخبار دیدم مردم به سدهای کارون و انتقال آب آن به مناطق مرکزی ایران ایراد می‌گیرند و حتی کم شدن آب هورالهویزه را ناشی از آن می‌دانند، در حالی که هورالهویزه اصولاً از کرخه تغذیه می‌شود نه از دز و کارون و سد کرخه اتفاقاً از سرکشی‌های شدید رود کرخه کاسته و به ذخیره آب آن روالی پیوسته داده است. حتی زمانی صحبت از صدور سهمی از آب آن به کویت پیش آمد که با اعتراض شدید مردم و نمایندگان مجلس ظاهراً منتفی شد. اما در طرف کارون طبق اخباری که منتشر می‌شود سد گوتوند به مصیبتی بزرگ تبدیل شده است که اگر چنین است باید با منحرف کردن آب از بالادست‌ها و استمداد بین المللی «آب را نجات دهند»!
درباره اعتراض به انتقال بخشی از آب به فلات داخلی، چاره چیست؟ از یک سو بر کوس تشویق افزایش جمعیت می‌کوبیم و از سوی دیگر به کاسته شدن منابع آب اعتراض داریم! آبی که برای ده میلیون نفر کافی بود برای ۸۰ میلیون کفایت نمی‌کند! باید از مصرف کاست و آب تولید کرد. باید آب را قطره‌ای مصرف کرد.
بخش مهمی از ریزگردها ناشی از توفان‌های برخاسته از سرزمین‌های عراق و سوریه است. فیلم‌های مصیبت بار جنگ نشان می‌دهد که در سوریه و تا حدی در عراق چه تلاش بزرگی در توسعه کشت درختان زیتون و درختان دیگر درکار بوده است، این توسعه ضد ریزگردی در اثر جنگ و همچنین در اثر بهره برداری بیشتر ترکیه از آب‌های فرات و دجله در پایین دست در سوریه و عراق با مشکل مواجه شده است. در ایران نیز البته آب کمتری به کارون می‌رسد، کم شدن آب دجله و فرات و همچنین کارون، موجب کاسته شدن شدید آب اروند یا شط العرب شده است. آب شط العرب هنگام مَد ده‌ها کیلومتر از سمت دریا به سمت بالادست رودخانه بالا می‌آید. نخل داران محلی درختان خود را با کمک این بالا آمدن طبیعی آب روخانه در شبانه روز آبیاری می‌کردند. با کم شدن آب روزخانه‌ها مد دریا کم نمی‌شود، اما از نفوذ آب شیرین در دریا کاسته شد و آب شور دریا در بالادست شط و رودخانه پس می‌زند و نخل‌ها را آبیاری می‌کند. شوری آب و خشک شدن نخل‌ها به دلیل شور شدن آب رودخانه‌ها نیست، به دیلیل غلبه آب شور دریا بر آب تقلیل یافته رودخانه است و شاید چاره ناپذیر باشد، زیرا برای پاسخ گویی به نیازهای ده‌ها میلیون نفر ، نمی‌توان به رها کردن آب به مقیاس سابق برای چندهزار ساحل نشین رودخانه توسل جست. برای اینان باید فکر دیگری کرد.
اما تکلیف مردم با کم آبی و ریزگردها چیست؟ آیا باید به امان خدا رها شوند؟ اگر آب تقسیم می‌شود باید بر مصرف معقول آن نظارت شود! باید دولت به ایجاد صلح در منطقه بکوشد! جنگ نه فقط مانع توسعه می‌شود، یلکه با تخریب‌های بزرگ خود ریزگرد تولید می‌کند و باد و توفان که همواره از غرب به شرق می‌وزد آن را به ایران می‌آورد. مردم می‌گویند بخشی از نفت خام را مانند قدیم با مخلوط کردن در آب به صورت امولسیون، یا امولشِن، بر بستر ماسه‌ها بپاشید تا به هوا برنخیزند، رطوبت زمین را هم حفظ کند و موجب تقویت رویش شود. پنجاه سال پیش هم ریزگرد بود که به فکر مالچ پاشی افتادند! در جاهای دیگر انواع درختچه‌های کویری کاشته شد که هنوز از اردکان تا یزد دیده می‌شود. جنگل زدایی کافی است؛ جنگل باید کاشت. باید به جنگ در منطقه پایان داد تا منابع کشورها با اجرای برنامه‌های ملی و مشترک صرف توسعه کشت و کارهای علمی و گلخانه‌ای با آبیاری قطره‌ای همراه با تولید برق خورشیدی شود. با جنگ نمی‌توان به مردم رفاه و زندگی بخشد، باید به صلح اندیشید.
اما در شعارهای شبکه‌های اجتماعی شعارهای بی‌ربط و غیر منطقی دیدم. این‌ها سخن‌ها دیگر اعتراض حقیقی و صادقانه به مشکل و تقاضای رفع آن نیست. در پس این شعار صدای القای توطئه گرانه‌ای به گوش می‌رسد که به جای صلح به جنگ و تشدید مسائل می‌اندیشد. ایران با همه منابع آبی و خاکی و زیر زمینی‌اش ملک مشاع و متعلق به همه ایرانیان است.

نظرات

نظر (به‌وسیله فیس‌بوک)

این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر می‌کنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و می‌خواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com