پیش از کاوش در پاسارگاد و جایگاه اجتماع هفتم آبان، نگرشی در نمادین بودن این جنبش و تفسیری جامعهشناختی از آن در نوشتههای »هویت ایرانی در یگانگی ملّی» و «۷ آبان ۱۳۹۵ ـ تکانهای از کنشی اجتماعی» نشان داده شد. آنچه در کنار آن دو بینش بر ویژگی اجتماع هفتم آبان میافزاید، نگرشی به آن در بافتار تاریخی- فرهنگی خواهد بود. پی بردن به ساختار چنین بافتاری از بینش گذشتهنگری (retrospective)، تنها درراستای کاوش دریافتن معنای یادگارهها و روایتهای نُمادین است. با کاوش در فرا سنجهای مشترک یادگارهها در تاریخ فرهنگ ایران، تنها میتوان روایتی از ساختار فرهنگ ملّی را ترسیم کرد. این نوشتار به فرنایش چنین دیدگاهی بر پایه دو انگاره میپردازد.
پاسارگاد: یادگاره بنیانگذاری ایران
انگاره نخست: پاسارگاد، مرکز حکومت هخامنشیان در پرسیس (واقع در استان فارس امروز) یادگاره بنیانگذاری و بازتاب روایتی نخستین از تاریخ سرزمینی است که مردم آن، آن را همواره ایران نامیدهاند. نام پاسارگاد برداشتهشده از گونه یونانی آن است که خود از واژه «پاسارگادا» در فارسی باستان برمیآید و نام پایتخت دولت هخامنشی ست که به دست کوروش دوّم در سال ۵۴۶ پیش از میلاد مسیح بنیان نهاده شد و با کوشش کمبوجیه دوّم بین سالهای ۵۵۹ و ۵۲۵ پیش از میلاد گسترش یافت. به خاطر استقرار دولت هخامنشی در پارس، یونانیان دولت و کشور آنان را نیز تحت نام پارس میشناختند و نه ایران. یکی از دشواریها در گفتمان فرهنگی ایران در اروپا از همین بینش یونانی سرچشمه میگیرد. در برابر این بینش مردم سرزمین ایران قرار میگیرند که هیچ کجا کشورشان را پارس، پرسِه، پِرژیَن و یا پِرزیِن ننامیدهاند. کوتاهسخن اینکه درجایی که واژه پرسیس فرهنگ ایران باستان را به قوم پارس محدود میکند، واژه ایران همه زبانها، اقوام و مهاجرینی را مخاطب قرار میدهد که در آن زمان و در آن سرزمین میزیستند و به همین سبب نامی است فراگیر.
ریشهشناسی واژه ایران روشن است: ایران در فارسی نو به «اِران» در فارسی میانه برمیگردد و بازمانده بخش مضاف الیه واژه «*آریانام» در ترکیب اضافی «دخیوش» به معنی «کشور» و یا «خشَچام» به معنی «امپراطوری» در زبان فارسی باستان است. این ترکیب اضافی به «سرزمین» و یا «امپراطوری آریاییان» ترجمهشده است. بخش مضاف این ترکیب، یعنی سرزمین یا امپراطوری، در زبان فارسی میانه به قرینه حذفشده است بهگونهای که در کتیبههای ساسانی فقط به «اِران» در معرفی اردشیر اول و «اِران» (ایرانی) و «اَن اِران» (غیر ایرانی) در مهمترین کتیبه شاهپور اول در کعبه زرتشت برمیخوریم. چرایی استفاده از واژه پرسیس بهجای ایران در متنهای اروپایی نیز روشن است. در زبان فارسی باستان لغت «پارسه» را مییابیم که در فارسی نو «شهر پارسها» ترجمهشده است وهمان گونه که اشاره شد، یونانیان قدیم از این واژه برای نامیدن امپراطوری هخامنشی استفاده میکردند. ازآنجاکه آشنایی اروپا با ایران در نخستین مرحله با رجوع به مکتوبات یونانی صورت گرفت و ایران در این نوشتهها «perseh polis»، یعنی «شهر» و یا «دولت پارس» نامیده شده است، واژه پرسیس از راه زبان یونانی وارد زبانهای اروپای غربی شده است. به همین سبب نام «پرسپولیس» بهجای تخت جمشید برداشتی است از زبان یونانی (بر سر اینکه تخت جمشید خود نامی ست برگرفته از اساطیر ایرانی توافق وجود دارد). ازآنجاکه پرسیس، پرسه و دیگرگونههای آن از زمان یونان باستان تا قرن بیستم میلادی در طیف معانی تخیلی، قومی و منفی گوناگونی در زبانهای اروپایی قرار میگیرد، خود بیشتر به یک اصطلاح ساختاری بدل میشود تا نام آشکار و متمایزکننده یک سرزمین. رضاشاه کبیر به خاطر وجود مفاهیم جانبی و کج معنی در لغت پرژین و همگروه آن، در سال ۱۹۳۵ میلادی دولتهای خارجی را رسماً به استفاده از نام ایران موظف میکند. روزنامه نیویورکتایمز در تاریخ ۲۱ مارچ ۱۹۳۵ پیام پادشاه را به مناسبت نوروز اعلام میدارد. درگذشته نگری فرهنگی میتوان این کوشش رضاشاه را نخستین گام نمادین در پاسداشت روایت فرهنگی، همبستگی هویتی و تنوع قومی ایران در دوره مدرن دانست.
ادبیات اروپا نهتنها تصورات تخیّلی در واژه «پرسه» دمید، بلکه در استفاده از واژههای «ایران» و «آریا» نیز تحریفی به خرج داد که کارای آن در گفتمان فرهنگی امروز همچنان باقی ست. این تحریف حاصل پژوهشهای بهظاهر علمی دیپلمات و نویسنده فرانسوی آرتور دو گوبینو (۱۸۱۶-۱۸۸۲) است که در تئوریهای خود مربوط به انسانشناسی، انسانها را به زادگاهشان محدود میکند، هویت آنان را در جهان هستی تغییرناپذیر میپندارد و آنان را با یاری جستن از فرا سنجهای زیستشناسی به نژادهایی از برتر تا پستتر بخشبندی میکند. عقاید گوبینو در نبود برابری نژادی و دربرتر انگاشتن نژاد “آریایی” بنای ایدئولوژی نژادپرستانه را در اروپا نهاد. آدولف هیتلر، رهبر دولت آلمان نازی، در کتاب «نبرد من» برتریِ بهظاهر نژاد آریایی را بهگونهای گسترش داد که معنای ایدئولوژیک این واژه جایگزین معنای علمی آن شد. این معنا، ایدئولوژی نژادپرستانه دولت ناسیونال- سوسیالیسم آلمان در دهه سی میلادی را دربرگرفت و با یاری از جدال طلبیِ عوام گرایانه به انرژی محرکی در یهودیستیزی بدل شد. ازاینرو کلمه «آریا» و برگرفته ها از آن، در حکم واژه بازتابدهنده نژادپرستی، کشتار یهودیان و جنایت علیه بشریت بهگونهای اسفبار با تاریخ اروپا تنیده شد، به گفتمان تاریخی و سیاسی غرب راه یافت و ملّی گرایی را با نژادپرستی درهم آمیخت. امّا با در نظر گرفتن بافتارهای فرهنگی گوناگون و روند نامشابه فرهنگی در اروپا و ایران نمیتوان در نگرش علمی از واژه «آریا» وسیلهای برای اثبات تئوریهای قومگرایانه و نژادپرستانه در فرهنگهای ایرانی و یا در برخورد با ملّی گرایی در ایران ساخت. ابراهیم پور داود که خود یکی از ملّی گرایان معتبر قرن بیستم بهحساب میرود، اگرچه در دیوان خود تحت نام «پوران دخت نامه» ملّی گرایی را ترویج میدهد، امّا تنوع فرهنگی، قومی، زبانی و دینی در ایران بر اوامر روشنی است.
بافتار کاربردی درست واژۀ «آریایی» تنها در زبانشناسی است. در قرن نوزدهم میلادی و پس از پی بردن به چگونه خواندن خط میخی و تفسیر گرامر زبانها، زبانشناسان به همخانوادگی برخی از زبانها پی بردند. این همخانوادگی نخست تحت نام ساختاری «زبانهای هند و ژرمن» معرفی شد و سپس به «زبانهای هندواروپایی» تغییر یافت. بخش هندی به زبانهای «هندی و آریایی» یا «هندی و ایرانی» تقسیم میشود. حدود پنجاه زبان ایرانی تاکنون شناختهشدهاند. ۱۵۰ میلیون انسان از یکی از این پنجاه زبان بهعنوان زبان مادری ورقمی بین سی تا پنجاه میلیون بهعنوان زبان دوّم یا سوّم استفاده میکنند. زبانهای ایرانی به چهار گروه زبانهای «ایرانی شمال غربی» چون کردی، تالشی، آذری، »ایرانی جنوب غربی« چون فارسی، لری، لارستانی، «ایرانی شمال شرقی» چون یغنابی و «جنوب شرقی» چون پشتو و برخی دیگر تقسیمبندی میگردند. واژه «آریایی» دربرگیرنده همه این گروههاست و هرگونه استفاده دیگر از آن خارج از این بافتار علمی، نادرست است. پژوهش زبانهای ایرانی و گشودن بینش علمی به ایران باستان نهتنها از فراموششدن آن فرهنگ و تمدن جلوگیری کرد، بلکه گامی بود پرمایه در ترسیم روایتی علمی از آن فرهنگ و در پی بردن به این واقعیت که مرزهای جغرافیایی، تاریخی و زبانی فرهنگهای ایرانی منطبق بر هم نبوده و به همین سبب تنوع و درهم تنیدگی فرهنگی در ایران امری ست آمیختهشده با تاریخ آن سرزمین. منابع یونانی در کل چنین تصویری از تمدن ایران باستان را ترسیم میکنند، امّا این تصویر از نگاه ذهنی و از دریچه بینش به دیگری (Otherness) که ویژگی بارز نگاه فرهنگها به یکدیگر است، صورت میگیرد. تخت جمشید، که در سفرنامههای اروپایی بانام یونانی آن «پرسپولیس» معرفی میشد، از قرن شانزدهم میلادی به بعد نزد مسافران اروپایی محلی آشنا بود و اینان برای بحث در دیدگاههای خود همواره منابع یونانی را مرجع قرار میدادند. امّا با استناد به مکاتبات بین ایرانگردها و فرهنگ پژوهانی چون ریاضیدان و جغرافیدان آلمانی کارستن نیبور و فیلسوف آلمانی یوهان گوتفرید هردر پیرامون بنیانگذار تخت جمشید و معنای این مکان در تاریخ ایران بهعنوان محل عبادت و یا حکومت، پی بردن به معنای تخت جمشید تا گشودن راز خط میخی امکانپذیر نمیبود. نخستین گام در این راه توسط یوهان گروتفند آلمانی و بر اساس ترسیمات کارستن نیبور از سنگنوشتههای تخت جمشید در سال ۱۸۰۲ برداشته شد که تحوّل قابلتوجهی در دستیابی به راز ایران باستان پدید آورد. مدتی نگذشت که تخت جمشید بهعنوان پایگاه حکومتی هخامنشیان و نخستین سند معتبر در اثبات بنیانگذاری ایران شناخته شد.
باستانشناس آلمانی ارنست هرتسفلد که برای نخستین بار در سال ۱۹۰۵ به تخت جمشید سفرکرده بود و در سال ۱۹۰۷ رساله دکترای خود در مورد پاسارگاد را به دانشگاه برلین ارائه داد، از سال ۱۹۲۸ به بعد به کوشش دریافتن و پژوهش سنگنوشتهها و سفالها در تخت جمشید و حومه آن برآمد. با کشف تخت جمشید به دست اروپاییان و باز شدن راه به آن، بسیاری از اشیای باستانی ایران از راههای مختلف کشور را ترک و سر از موزههای کشورها اروپایی درآورند. فقط در یک دوره از تاریخ معاصر ایران به تدابیر سودبخشی جهت حفظ، ترمیم، بازسازی و معرفی فرهنگ و تمدن ایران برمیخوریم و آن سالهایی است که صرف تدارکات جشنهای دو هزار و پانصدساله شاهنشاهی ایران شد. انگاره دیگر این نوشته به بررسی بسیار کوتاه این جشنها در پاسارگاد بهعنوان روایتی از گام دوّم در پدید آوردن ساختاری بهمنظور بازتاب تداوم هویتی و فرهنگی در ایران میپردازد.
پاسارگاد: یادگاره تداوم هویتی در تاریخ هم روزگار ایران
«۲۵۰۰مین سال بنیانگذاری شاهنشاهی ایران به دست کوروش بزرگ» نام جشنهایی ست که از تاریخ سهشنبه ۲۰ تا شنبه ۲۴ مهر ۱۳۵۰ برابر با ۱۲ تا ۱۶ اکتبر ۱۹۷۱ در تخت جمشید برگزار شد. در این جشنها سران ۶۹ کشور جهان درگذشت کوروش کبیر در ۲۵۰۰ سال پیش را پاسداشتاند. پشتوانه هدفمندی جشنهای ۲۵۰۰ ساله از پیشنهاد و برنامهریزی زندهیاد شجاعالدین شفا در سال ۱۹۵۸ میلادی سرچشمه میگیرد که اجرای جشنها را برای سال ۱۹۶۱ پیشبینی کرده بود. امّا دشواریهای تشکیلاتی، هماهنگی و مالی در برگزاری این جشنها تا سال ۱۹۷۱ درنگ افکندند. هدف نخست برنامه شفا، برشمردن و اهمیت بخشیدن به سهم تمدن ایران کهن در توسعه فرهنگ و تمدن بشریت بود. به همین منظور در آن روزها کنفرانس ایرانشناسی در دانشگاه شیراز برنامهریزی شد. غلامرضا افخمی در کتاب خود تحت عنوان «زندگی و زمانه شاه» به چگونگی تدارکات، مشکلات و پیامدهای این جشنها پرداخته است. تنها پرسش من در اینجا این است که جشنها چه حاصلی برای ایران به همراه آورد. نخستین کارایی این جشنها در رونق بخشیدن به “پژوهش علمی پیرامون گنجینههای معنوی و مادّی ایران” یعنی رشته ایرانشناسی بود که تا آن زمان اندک هوادارانی داشت امّا با پی بردن به اندوختههای فرهنگ ایرانی پای گرفت. رشته ایرانشناسی امکان آشنایی با گذشته فرهنگی ایران را، استوار بر اصول علمی فراهم آورد. در کنار دانشگاه تهران که کوشش در پژوهش و بازشناسی تاریخ و زبان ایران باستان داشت، دانشگاه شیراز بخش باستانشناسی را به خود اختصاص داد. تنها لغتنامه زبان فارسی که به کوشش علیاکبر دهخدا گردآوریشده بود، در این دوره در پانزده جلد به چاپ رسید. در حین تدارکات و پس از ملاقات دولتمردان اروپایی از ایران، رشته ایرانشناسی در خارج از کشور رونق یافت. دانشگاههای گوتینگن، برلین، بامبرگ، هامبورگ در آلمان، École Pratique des Hautes Études در پاریس، مدرسه آفریقا و شرقشناسی در لندن، دانشگاههای هاروارد در کمبریج ماساچوست، کلمبیا در نیویورک و استنفورد در پالوآلتوی کالیفرنیا، دانشگاههای کلکته و بمبئی و همچنین دانشگاههایی در اسراییل و ژاپن به تدریس فرهنگ و تمدن ایران پرداختند. در روز ۱۳ اکتبر کنگره ایرانشناسی در دانشگاه شیراز توسط پادشاه ایران و با شرکت پانصد نفر افتتاح شد. Jacques Duchense-Guillemin به جزییات این کنفرانس در کتاب Acta Iranica که در سال ۱۹۷۴ توسط کتابخانه پهلوی به چاپ رسید، میپردازد. با در نظر گرفتن نتایج مستند، ساختاری و پایدار که در راهسازی، مخابرات، رادیوتلویزیون، فرودگاه سازی، هتلسازی و جذب توریست و درنهایت سرمایه به ایران و مهمتر از همه مدرسهسازی، برج شهیاد و موزۀ آن و استادیوم آریامهر، پروژه جشنهای دو هزار و پانصدساله را میتوان بخشی از توسعههایی دانست که “انقلاب شاه و مردم” برای ایران در نظر گرفته بود. ویژهترین این دستیافتها انتقال سیلندر کوروش باوجود تمام مخالفتهای موزه بریتانیا به ایران در طول برگزاری جشنها بود.
دستیافت جشنهای دوهزارو پانصدساله به همراه کوششهایی که در پاسداشت هنر ایران در برگزاری جشنهای هنر شیراز بین سالهای ۱۹۶۷ تا ۱۹۷۷ صورت گرفته بود، بینش جهان متمدن به ایران و ارزش نهادن به هنر و فرهنگ ایران را دگرگون کرد. بااینوجود، جشنهای دوهزارو پانصدساله اعتراض سه گروه را برانگیخت. یکی برخی از مطبوعات اروپایی بودند که به هزینههای این جشنها انتقاد کردند. گروه دوم اپوزیسیون ایرانی چپگرا بود که بیشتر شعار میپرداخت، حرف مطبوعات را تکرار میکرد و کوشش در نا اخلاقی نشان دادن این جشنها داشت. “کنفدراسیون دانشجویان خارج از کشور” یکی از منتقدان تأثیرگذار در غرب به شمار میرود. گروه سوم منتقدان، طرفداران روحالله خمینی بودند. خمینی در “صحیفه نور” (۱۹۸۰) این جنش ها را ضد شیعه و شرکتکنندگان را دشمنان اسلام و کل مراسم را “غارت مردم توسط رژیم جنایتکار شاه” مینامد. آنچه در این انتقادها بارز است، شعارپردازیها در بُعد مخالف بینش علمی و واقعگرایانه است. پس از انقلاب و نبرد انقلابیون با تاریخ و تمدن ایران، هم درترمیم و نگهداری از پاسارگاد غفلت ورزیده شد، هم دانشگاههای بسیاری از شهرهای ایران مانند تهران و شیراز در پی “انقلاب فرهنگی” بسته شدند و هم رشته ایرانشناسی در غرب بهتدریج به شکل زیرمجموعهای از رشتههای شرقشناسی و سپس اسلامشناسی درآمد بهگونهای که بسیاری از دانشگاهها رشته ایرانشناسی را از برنامۀ آموزشی خود حذف کردند. وانگهی، با دگرگونی ایران و به طول کشیدن بحرانهای گوناگون، فقدان امنیت و ثبات در روابط بینالمللی و شکست بازار کار، کمتر دانشجویی تمایل به تحصیل در فرهنگ و تمدن ایران داشت. واقعیت تاریخ جمهوری اسلامی در این امر نهفته است که پاسداشت بازماندهای فرهنگی که روایت تاریخی در پیوستگی و همبستگی ملّی است، به تنفر از فرهنگ و نیاکان بدل شد. یافتن فرنودهای این تنفر فرهنگی و خشم اجتماعی میتواند پروژه جامعهشناسی و روانشناسی موفقی باشد.
پاسارگاد: یادگاره امروزین
این نوشتار به بررسی دو انگاره پرداخت: یکی بینش به پاسارگاد بهعنوان نماد گویای بنیانگذاری و آغاز تاریخ ایران و دیگر، نگاهی به جشنهای دو هزار و پانصدساله بهعنوان یادنگاری از آن تمدن در روایتی از پیوستگی هویتی. همچنین در این نوشته از دو گام در پیوند گذشته و حال درروند فرهنگ ایران سخن رفت، که یکی در زنده کردن نام ایران و فراگیری آن در تأکید بر تنوع قومی و فرهنگی در نیمه اوّل قرن بیستم و دیگری در برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ ساله در نیمه دوم همان قرن معرفی شد. مهمترین دست آورد علم ایرانشناسی در نشان دادن تنوع قومی و در اثبات تنیدگی فرهنگ اقوام ایرانی به گونه ملّی است. روشن کردن نام ایران استوار بر دادههای علمی و نه بر اساس نگاه دیگر فرهنگها به ایران، بر این واقعیت تاریخی تأکید مینهد که محدود کردن ایران تنها به یک قوم حاصل شعار است و نه علم. من در پاسارگاد یادگاره آنچه را میبینم که هر انسانی که به هرگونه ای خود را ایرانی میشناسد، رؤیای سخن خود قرار میدهد. پاسارگاد نمادی است که مرزهای محدودکننده قومی، دینی و زبانی را درمی نورد و ایران را از آن تمام ایرانیان میداند. گردهمآیی در کنار پاسارگاد زنده کننده روایتی است از توانایی تاریخی ایران در استقرار و حفاظت از تنوع فرهنگی وزنده گر پیوند هویتی ایرانیان. اجتماع در پاسارگاد، امروز پس از چهل سال حکومت دینی روایتی نو از حیات ایران، تنوع قومی و هویت ملّی ارائه میدهد. اگر در پی حفظ ایران و تمدن آن هستیم، باید علم را بر شعار ترجیح دهیم، چون توانایی فرهنگی ایران بیش از آن است که نیاز به شعار داشته باشد.
گام سوّم در تفسیر پاسارگاد در قرن بیست و یکم، در این محل یادگارهای میانگارد که روایتگر تنوع قومی و یافتن پیوستگی در هویت ملّی است. امّا پیش از هر مسئله باید بر سر یک اصل توافق جست: تاریخ نه محکمه دادرسی است و نه وسیله فخرفروشی، نه افسوس برانگیز است و نه نستالژی زا، بلکه بافتاری ست که جامعه در آن روایتهایی از فرهنگ گذشته خود را بازمییابد و به آنان معنی میبخشد. این بازیابی فرهنگی راه را برای برقراری ارتباط بین دیروز و امروز هموار میکند. پیوستگی هویت فرهنگی بر چنین ارتباطی استوار است و عدم این ارتباط فراموشی فرهنگی و گسستگی هویتی را به همراه دارد. ازآنجاکه هویت انسان با تولد او زاده نمیشود، بلکه برعکس در راستای تکامل او شکل میگیرد، برای درک هویت درروند شکلگیری آن، هم به روایت گذشته نیاز است و هم به ساختار امروز؛ در غیر این صورت نمیتوان از روند سخن گفت. کوشش در فهمیدن آنچه بوده است مبتنی بر خِرَد که از آنِ انسان است، منطق که ابزاری ست برای استفاده از خرد و دانش که حاصل ارتباط خرد و منطق بر اساس اصولی شناختهشده است، تنها راهی ست برای درک جایگاه امروزین فردی و فرهنگی. درگذر فرهنگ نگاه امروز به دیروز گذشته را شکل میدهد، روایت دیروز مسئولیت امروز را معنا میبخشد و ماندن در فردا را ممکن میسازد. نگاه به تاریخ همیشه از امروز به دیروز است؛ به همین سبب داوری امروز بر دیروز بیمعنا و ساختن آینده بر اساس داوری برگذشته غیرممکن است.
پاسارگاد یادگاره ویژۀ پایداری و پاسداشت فرهنگ و تمدن ایران است که هر ملّت، قوم و یا کشوری بهگونهای از آن بهره برده است و امروز هنوز برجایمانده است. زنده کردن ایران در دهه سی میلادی، پیوند تاریخ و تمدن گذشته و حال در جشنهای دوهزارو پانصدساله در پاسارگاد و شهیاد در حکم یادگاره مدرن آن، نشان از دو دگرگونی ست که حاصل آن به ایران و ایرانی بازگشت. معنای آن دگرگونی را نمیتوان در جای دیگری جست مگر در شایستگی، امّا نه برتریِ، اجتماعی که هر انسان و هر فرهنگ آرزوی دستیابی به آن را دارد. نشانی که جنبش هفتم آبان ۱۳۹۵ برجای گذاشت دگرگونی سوّمی ست که نمایشگر احساسی (sEmotion of Performance) در جهت پیوند فرهنگی و دستیابی به جایگاه شایسته، امّا نه برتر، در جهان امروز است.
دکتر حمید تفضلی
حزب مشروطه ایران
نظرات
این یک مطلب قدیمی است و اکنون بایگانی شده است. ممکن است تصاویر این مطلب به دلیل قوانین مرتبط با کپی رایت حذف شده باشند. اگر فکر میکنید که تصاویر این مطلب ناقض کپی رایت نیست و میخواهید توسط زمانه بازیابی شوند، لطفاً به ما ایمیل بزنید. به آدرس: tribune@radiozamaneh.com
هنوز نظری ثبت نشده است. شما اولین نظر را بنویسید.